گاه در جوامع روایی ما احادیثی سؤال برانگیز به چشم می خورد که در نگاه اول انسان را به فکر فرو می برد، تا جایی که با شناخت نسبی خود نسبت به اسلام این مفاهیم دینی را نمی پذیریم یا در حد یک سؤال برای ما باقی می ماند و به امید دست یافتن به پاسخی مناسب منتظر جوابی قانع کننده می مانیم، شبهه علمی خصوصا در مباحث اعتقادی باید در محضر متخصصین دین شناس به سرعت حل گردد، و وجود این شبهه در نهانخانه دل بسی آزار دهنده و جانکاه است یکی از این شبهات روایاتی است پیرامون زن و جایگاه او در روایات، استاد فرزانه آیت الله جوادی آملی با بیانی عالمانه این شبهات را پاسخ گفته اند، پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت نظر شما عزیزان را به این گفتار حکیمانه جلب می کند.
عقل زنان
آیا طبق حدیث شریف علوی که فرمود: «عقول النساء فی جمالهنّ و جمال الرّجال فی عقولهم» عقل زن در جمال او و جمال مرد در عقل او خلاصه می شود، تا وسیله ای برای سرزنش زن و برتری مرد باشد؟
برای پاسخ به این سؤال لازم است به این نکته توجّه کنید که: زیور جان آدمی به ایمان است نه چیز دیگر، چنان که خدای سبحان فرمود: «حَبَّبَ الَیکمُ الْایمانَ و زَینَهُ فی قُلُوبِکمْ؛ خدا ایمان را برای شما دوست داشتنی گردانید و آن را در دل های شما زینت داد.»[1]
و چون روح انسان مجرد است نه مادّی و ایمان نیز امری است معنوی، این امر معنوی یعنی ایمان، مایه جمال و زیبائی آن امر مجرد یعنی جان انسانی شده است و از آنجا که خصوصیت ذکورت و انوثت در حقیقت انسان (که همان جان اوست) و ایمان او تأثیری ندارد یعنی حقیقت انسان و ایمان و امثال آن نه مؤنث است نه مذکر، بلکه امری مجرد است که در زن و مرد یکسان می باشد؛ بنابراین از حدیث شریف علوی که فرمود: «عقول...» می توان معنای دستوری فهمید نه معنای وصفی، یعنی منظور آن نباشد که حدیث شریف در توصیف دو صنف از انسان باشد که عقل زن در جمال او خلاصه شود و جنبه سرزنش داشته باشد و جمال مرد در عقل او تعبیه شود و عنوان ستایش بگیرد، بلکه ممکن است معنای آن دستور، یا وصف سازنده باشد.
به بیان دیگر زن موظف است و یا می تواند عقل و اندیشه انسانی خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار و کیفیت محاوره و نحوه برخورد و نظائر آن ارائه دهد چنانکه مرد موظف است و می تواند هنر خود را در اندیشه انسانی و تفکر عقلانی خویش متجلی سازد.
تحصیل کرده و آگاه به معارف ایثار و شهادت توان آن را دارد که در نقش مادری مهربان، فرزندش را تشویق به جهاد کند و در بدرقه او هنگام عزیمت به جبهه، عقل طریف[2] خود را در جامه هنر ظریف ارائه دهد. یا هنگام استقبال فرزندش که از جبهه و میدان رزم، پیروزمندانه برگشته است اندیشه وزین عقلی خود را در لباس زیبای شوق و نظایر آن نشان دهد. هرگز این ظرایف هنری که تَمَثُّل عینی طرایف عقلی است برای مردان هنرمند میسّر نخواهد بود.
خلاصه آنکه زن باید حکمت را در ظرایف هنر ارائه دهد و مرد بالعکس باید ظرایف هنر را در طرایف حکمت جلوه گر کند یعنی جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او متجلّی شده است و این توزیع کار نه نکوهشی برای زن است و نه ستایشی است برای مرد. بلکه رهنمود و دستور عملی هر یک از آنها است تا هر کس به کار خاص خویش مأمور باشد و در صورت امتثال دستور مخصوص خود، درخور ستایش گردد و در صورت تمرّد از آن، مستحق نکوهش شود.
پس تفاوت زن و مرد در نحوه ارائه اندیشه های درست ظهور می نماید وگرنه زن نیز چون مرد شایستگی فراگیری علوم و معارف را داشته و مستحق تقدیر است.
مطلب دیگری که باید به آن توجّه داشت این است که دو گونه عقل داریم: عقل نظری و عقل عملی. انسان با عقل نظری می فهمد و با عقل عملی کار انجام می دهد. یقین، جزم، ظن و گمان، وهم، خیال و مانند آن جزو شؤون عقل نظری است؛ امّا نیت، عزم، اخلاص و اراده، محبت، تولی، تبرّی، تقوی و عدل و مانند آن جزو عقل عملی است[3] و همین عقل عملی هم معیار فضیلت در انسان است.
عقل نظری معیار اعلمیت انسان و عقل عملی معیار کرامت و افضلیت انسان است.
«انَّ اکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ اتْقیکمْ»[4] و این که در روایت آمده است که «عقول النساء فی جمالهن و...»[5] اشاره به عقل نظری است نه عقل عملی. یعنی اگر بین مرد و زن تفاوتی از نظر عقلی باشد در مورد عقل نظری یا ابزاری است نه عقل عملی.
عقل نظری، عقلی است که انسان با او بتواند علوم حوزوی و دانشگاهی را فراهم کند تا چرخ دنیا بچرخد و این هم معیار فضیلت انسان (مردها) نیست. بلکه معیار فضیلت انسان، عقلی عملی است که در تعریف آن آمده است «الْعَقْلُ ما عُبِدُ بِهِ الرَّحْمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان»[6] انسان به وسیله آن خدا را عبادت می کند و بهشت را کسب می نماید و به مقام قرب می رسد و این عقل در مرد و زن تفاوتی ندارد.
بنابراین اگر کسی خواست بین زن و مرد داوری کند نباید عقل به معنای علم مصطلح را معیار قرار دهد (یعنی عقل نظری را) بلکه باید عقل عملی را که وسیله قرب انسان و معیار فضیلت است معیار قرار دهد و در این صورت است که جمال مرد و زن هر دو در عقلی است که «عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الْجنان» و در این صورت، هم «جَمالُ الرِّجالِ فی عُقُولِهِم» و هم «جَمالُ النِّساءِ فی عُقُولِهِنّ» می باشد.[7]
عقل زن و مرد
گاهی گفته می شود که عقل مرد بیش از عقل زن است و تجارب گذشته و حال نیز مؤید این مطلب می باشد آیا چنین گفته ای صحیح است؟
این موضوع را مرحوم علامه طباطبایی قدس سره در تفسیر شریف المیزان آورده و فرموده اند: آن عقلی که در مرد بیش از زن است یک فضیلت زائده است نه معیار فضل.
توضیح مطلب این که عدهّ ای گفته اند عقل در اسلام معیار کمال انسانی است یعنی هر کس که عاقلتر است به کمال انسانی نزدیک تر و نزد خدا مقرب تر است، و هر که از عقل دورتر است از کمال انسانی کم بهره تر و از مقام قرب الهی محرومتر است، بنابراین چون عقل در مرد بیش از زن است پس مردها بیش از زن ها به خدا نزدیک تر هستند. در صورتی که این استدلال تمام نیست بلکه مغالطه ای است که در اثر اشتراک لفظ رُخ می دهد.
چون عقل به صورت اشتراک لفظی بر معانی گوناگون اطلاق می شود، لذا باید اوّلًا، روشن شود کدام عقل معیار کمال انسانی و قرب الهی است و ثانیاً در کدام عقل، زن و مرد با یکدیگر اختلاف و تفاوت دارند؟
منشأ مغالطه آن است که گرچه گفته می شود که زن و مرد در عقل تفاوت دارند، و عقل معیار قرب الی اللّه است، و هر که عقلش بیشتر باشد به خدا نزدیک تر است، امّا عقلی که در مقدمه دوم ذکر می شود، غیر از عقلی است که در مقدمه اولی آمده است. به عبارت دیگر عقلی که در آن، زن و مرد اختلاف و تفاوت دارند غیر از عقلی است که مایه تقرب الی اللّه است.
اگر دو معنای عقل از هم جدا شود، و دو مقدمه را با حفظ یک حد وسط کنار هم ذکر کنیم، می بینیم که هرگز نمی توان قیاسی ترتیب داد تا از آن، فضیلت مرد بر زن استنتاج شود؛ زیرا عقلی که در زن و مرد متفاوت است عقل نظری است که در نحوه مدیریت در مسائل سیاسی، اقتصادی، علمی، تجربی، ریاضی و مانند آن دخیل است.
و بر فرض هم که ثابت بشود دراین گونه از علوم و مسائل اجرایی، عقل مرد بیش از عقل زن است - که اثبات این مطلب نیز کار آسانی نیست - ولی این سؤال وجود خواهد داشت: آیا آن عقلی که مایه تقرب الی اللّه است همین عقلی است که بین زن و مرد مورد تمایز می باشد؟ آیا می توان گفت هر کس مسائل فیزیک، ریاضی، طب، طبیعی و مانند آن را بهتر بفهمد به خدا نزدیک تر است؟ آیا این عقل مایه تقرب است یا عقلی که «عبد به الرّحمان و اکتسب به الجنان» [8] می باشد مایه تقرب است؟
چه بسا ممکن است مردی در علوم اجرایی بهتر از زن بفهمد امّا توان عقال کردن غرایز خویش را نداشته باشد. همه مذهب های باطلی که در برابر انبیا صف بستند، به وسیله مردها جعل شد. اکثر متنبّی ها[9] که در برابر انبیا به مبارزه مذهبی برخاستند، مرد بودند. قرآن کریم در مورد کسانی که نظیر فرعون مذهب های جعلی آوردند می فرماید: «یقْدُمُ قَوْمَهُ یومَ الْقِیامَةِ»[10] آنان که پیشاپیش دیگران به جهنّم رفته و می روند آیا مردند یا زن؟
بنابراین، اگر کسی در مسائل علمی یا سیاسی و اجرایی فکر برتر داشت این نشانه تقرب الی اللّه نیست، بلکه یک فضیلت زاید است، زیرا: «ذاک عِلْمٌ لایضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ»[11] علمی است که ندانستنش زیان نمی رساند.
اگر کسی ادّعا کند که عقل مرد در جنبه «یعبد به الرحمان و یکتسب به الجنان» قوی تر از زن است، هر گز اثبات آن مقدور نیست، چرا که نه تجربه آن را نشان می دهد و نه برهان آن را تأیید می کند.
مضافاً این که همه کمالات به اندیشه های نظری وابسته نیست. زیرا که گاهی انسان خوب می فهمد امّا فهمش همراه با خشونت است. اگر انسان دو صنف است: بخشی محکم کارند به نام مرد، و بعضی ظریف کارند به نام زن، اسماء الهی هم دو صنف است و کمالات نیز از دو راه نصیب انسان می شود. بعضی از کمالات بر اساس جنگ و قوام و قیام و مبارزه و ستم ستیزی و مظهر قهر و جلال حق بودن است، و بعضی مظهر مهر و رأفت و عاطفه و محبت و جمال و لطف حق بودن است و اگر یکی از این دو صنف در خشونت و اندیشه قوی ترند، دلیلی بر آن نیست که در بخش های مهر، عاطفه، لطف، رأفت، صفا، صمیمیت و رقّت نیز قوی تر باشند.
ذات اقدس اله، عالم را بر محور محبت اداره می کند و بسیاری از آیات قرآن درس محبت می دهد و راه محبت را زن بهتر از مرد درک می کند. اگرچه راه قهر را ممکن است مرد بهتر از زن درک کند.[12]
مشورت با زنان
آیا این گفته حضرت علی علیه السلام در بیان وهن عقول زنان است که فرمودند: «ایاک و مشورة النساء فانَّ رأیهنّ الی افنٍ و عزمهنّ الی وهن» [13] بپرهیزاز مشورت با زنان که رأی آنان ناقص و تصمیم آنان سست است. وکلًا چنین مسئله ای شامل حال تمام زنان اعم از تحصیل کرده و تحصیل نکرده است؟!
چنین تعبیر هایی به لحاظ غلبه خارجی موضوع در زمان بیان آن است. یعنی در آن زمان این صنف گرانقدر(یعنی زنان) از تعلیم و تربیت صحیح محروم بوده اند در صورتی که اگر شرایط درست برای فراگیری آن ها در صحنه تعلیم و تربیت فراهم شود اگر غلبه بر عکس نشود لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشأء نکوهش گردد.
یعنی اگر زنان در پرتو تعلیم صحیح و تربیت وزین پرورش یابند و چون مردان بیاندیشند و چون رجال تعقّل و تدبّر داشته باشند تمایزی از این جهت با مردها ندارند و اگر گاهی تفاوت دیده شود، همانند تفاوتی است که در این مورد بین خود مردها نیز مشهود است.
مثلًا اگر زنان مستعد به حوزه ها و دانشگاه های علمی راه یابند و همانند مردان به فراگیری علوم بپردازند و در دروس مشترک آگاهی کامل یابند دیگر نمی توان گفت روایاتی که در نکوهش زنان آمده و احادیثی که در پرهیز از مشورت با آن ها وارد شده و دلایلی که در نارسایی عقول آنان رسیده اطلاق دارد و هیچگونه استثنایی نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد، بلکه قطعاً این گونه زنان، مستثنی خواهند بود و زنها در این زمینه تمایزی با مردها ندارند.
زنان و مرجعیت
به چه دلیل زنان نمی توانند به مقام مرجعیت برسند؟
باید بین مرجعیت و فقاهت فرق گذاشت. زن از آن جهت که دارای روح مجرد است، از جهت حقیقت انسانی، با مرد تفاوت ندارد؛ زیرا محور اصلی بحث پیامبران، انسان است نه مرد و زن. انسانیت انسان به روح است و روح نه مرد است و نه زن. این بدن است که مذکر و مؤنث دارد.
در وظایفی که به بدن مربوط است، مرد و زن اختلاف دارند؛ اما کمالات علمی، عقاید، اخلاق، معنویت و... به جان مربوط است و به مذکر و مؤنث ارتباط ندارد. پس باید بین فقاهت که یک مقام علمی است، با مرجعیت که یک کار اجرایی است، فرق گذاشت.
در فقاهت هیچ شرطی نیست. زن می تواند در بحث های علمی به کامل ترین مرحله فقاهت برسد و حتی شاگردانش مرجع تقلید باشند. اما مرجعیت یک مقام اجرایی است. مردم مراجعه دارند. مصافحه می کنند و... این با مقامی که زن دارد، هماهنگ نیست. البته زن می تواند مرجع تقلید زن ها باشد و اشکال ندارد.[14]
پی نوشت ها:
[2] لطیف و خوش و پسندیده.
[3] این برداشت و تفسیر از «عقل عملی» نظر خاص برخی از اندیشمندان از جمله حضرت آیةالله جوادی آملی می باشد.(ر. ک: فطرت در قرآن از سلسله کتب تفسیر موضوعی قرآن، ص 29-30). برخی از صاحب نظران دیگر از جمله حضرت آیة الله مطهری و مصباحیزدی بلکه مشهور فلاسفه نظیر فارابی و ابن سینا، بر این باورند که عقل در انسان، قوه واحدی است که همان قوه مدرکه است لیکن به لحاظ مطلق ادراک به دو قسم عقل نظری و عقل عملی تقسیم میشود و آن شأن از قوه ادراک بشر که به «هست ما و نیست ما» تعلق می گیرد و راجع به واقعیات هستی نظر می دهد «عقل نظری» نامیده می شود، اما آن شأن از عقل که به «بایدها و نبایدها» تعلق می گیرد و راجع به رفتار عملی انسان یعنی حوزه ارزش ها نظر می دهد، عقل عملی نامیده می شود.(ر. ک: فلسفه اخلاق مصباح یزدی؛ ده گفتار استاد مطهری ص 46).
[5] بحارالأنوار، ج 103، ص 224.
[6] اصول کافی، ج 1، باب 1، 11.
[7] پاسخ این سؤال از کتاب زن در آئینه جلال و جمال تألیف حضرت آیت الله جوادی آملی گزینش شده است.
[8] اصول کافی، ج 1، باب 1، 11.
[11] اصول کافی، ج 1، باب 3، 32.
[12] برگرفته از کتاب زن در آیینه و جلال و جمال.
[13] نهج البلاغه، نامه 31.
[14] آیت الله جوادی آملی، پرسش ها و پاسخ ها دفتر بیستم(توصیه های آیت الله جوادی آملی).