برای تعریف اختلال کنشی (disordered functioning)، شیوه دقیق و سادهای در دست نیست، غالب اوقات مشکلات رفتاری را نابهنجار abnormal تلقی میکنند. اگر ریشههای این واژه را ردیابی کنیم، خواهیم دید که پیشوند « ab » به معنی دور (3way)، جدا (from)، و خارج (off) است، در حالی که اصطلاح بهنجار (normal) به مفهوم وسط معتدل، و معمولی است (websters new collegiate.1973) بدین ترتیب نابهنجار در وحله اول آنچه را که از اعتدال منحرف شده است به ذهن میرساند، هر چند که استفاده عادی این واژه بر این فرض است که جهت انحراف منفی، یا حاکی از بیماری است. از این رو اختلالهای روانی یا رفتاری را غالبا رفتارهای مربوط به آسیب روانی نامیده اند.
روشن است که قضاوت در این خصوص به تعیین ناهنجاری مربوط میشود: ما باید بتوانیم معیار را تعریف کنیم و تصمیم بگیریم آیا تفاوت نمونه مورد نظر با معیار، کمّی است یا کیفی. تفاوتهای ی که آشکار است و با چشم دیده میشود، مشکلی برای تعریف اختلال رفتار ایجاد نمیکنند. اکثر ما میدانیم افرادی که نمیتوانند صحبت کردن یاد بگیرند، یا خود غذا بخورند و لباس بپوشند نابهنجارند. امّا قضاوت در مورد شواهدی که کمتر به چشم میآید مشکل است. امکان دارد کودکان به ترتیبی عمل کنند که بگوییم انحراف رفتارشان از معیار اندک است و بسیاری کودکان دیگر نیز چنینند، و در نتیجه به مفهوم دقیق کلمه نابهنجار نیستند- امّا به هر حال این کودکان مشکل دارند. ممکن است در این مورد پدران و مادران، معلّمان، سایر بزرگسالان و گاهگاهی خود کودکان با تکیه بر ملاکهای گوناگون، این طور قضاوت کنند، که به هر حال در کار آنها مشکلی وجود دارد.
هنجارهای اجتماعی فرهنگی
شاید جامع ترین ملاک برای قضاوت در مورد اختلال رفتار، به نقش « هنجارهای اجتماعی- فرهنگی » باشد که سالیان قبل توسط انسان شناسی به نام روُوت بندیکت Ruth Benedict به صورتی مؤثر شرح داده شد. وی پس از مطالعه وسیعی که در مورد فرهنگهای مختلف به عمل آورد (1934) ابراز داشت که هر جامعه، رفتارهای معیّنی را انتخاب میکند که مناسب آب است و افراد خود را به گونهای پرورش میدهد تا طبق آن عمل کنند. افرادی که بر اثر موضع گیریهای قبلی، خلق و خو یا تجربههای اکتسابی، این رفتارها را از خود بروز ندهند، اجتماع آنان را افرادی کج رو و منحرف میشناسد. انحراف این افراد همیشه نسبت به معیارهای اجتماع سنجیده میشود. برای مثال بندیکت اشاره میکند میزان شک و تردید فردی که در یک فرهنگ ملانزیایی (1) زندگی میکند و به صورت عادی در آن جامعه پذیرفته شده است، در اجتماع ما بیماری به حساب میآید. ذهن اهالی ملانزی به حدی از این توهّم که دیگران قصد آزار و آسیب رساندن به آنها را دارند پر شده است که زنان از ترس این که مبادا کسی در ظرف غذای آنها سم بریزد چشم از آن بر نمیدارند ( بندیکت 1934 ). افزون بر این در صورتی که اهالی ملانزی از خود محبت، مهربانی، خوش رویی نشان بدهند، که در اجتماع ما رفتارهای مثبتی هستند، در اجتماعشان نابهنجار به حساب میآیند. از این رو به تعبیر بندیکت:
به اختصار، در یک محدوده وسیع، بهنجار بودن بر اساس فرهنگ تعریف میشود. بهنجاری در وحله اوّل واژهای است برای آن بخش از رفتار که از نظر اجتماعی در هر فرهنگ پا گرفته است، و نابهنجاری، واژهای است که به آن بخش از رفتار که در تمدن بخصوصی کاربرد ندارد، اطلاق میشود. چشمهای ما که خود شاهد و ناظر مسائل هستند با عادتهای دیرین اجتماع شرطی میشوند ( 75 ص a 1934 ).
هنجارهای فرهنگی، در مورد کودکان و بزرگسالان هر دو مصداق دارد. در ایالات متحده امریکا، در مقایسه با برخی نقاط دیگر جهان، کودکان پر مدعی و پرخاشجوترند. از این رو نسبةّ نگرانی درباره کودک آرام و غیرفعال ابراز میشود. به همین طریق در جوامع پیشرفته صنعتی که به برخی مهارتهای هوشی بسیار اهمیت داده میشود، نگرانی در مورد کودکی است که رشد ذهنی او با معیار رشد ذهنی مطابقت نمیکند.
در اجتماعی به پیچیدگی ایالات متحده امریکا؛ « هنجارهای فرهنگی فرعی » نیز یافت میشود. برای مثال یافتههای تحقیقی که دو گروه از خانوادههای ساکن نیویورک را مقایسه میکند ( Thomas, Chess, Sillen, and Mendrz, 1974 ) در نظر آورید.
گروه اول را خانوادههای طبقه کارگر اهل پورتوریکو تشکیل میداد، در حالی که عمده افراد گروه دوّم از طبقه متوسط و متوسطِ مرفه یهودیان بودند. هر دو گروه از ثبات خانوادگی بالایی برخوردار بودند و هیچ گونه تفاوتی از نظر مسائل قبل از تولد و مشکلات هنگام تولد بین این دو گروه نبود. با این حال، دو گروه به صورت چشمگیری از نظر شمار و نوع مسائلی که کودکانشان داشتند از همدیگر متفاوت بودند. تا هنگامی که کودکان به سن 9 سالگی رسیدند، تنها در مورد 10 درصد کودکان طبقه کارگر اختلالات رفتاری تشخیص داده شد، در حالی که این رقم در مورد طبقه متوسط 31 درصد بود. چنین پیدا بود که طبقه کارگر کمتر از کودکان خود میخواستند غذا بخورند و لباس بپوشند و دستورات شفاهی آنان را اطاعت کنند. آنان نسبةّ کمتر با مسائل دوران کودکی آشنا بودند، کمتر روانشناسی میدانستند، و نسبت به دریافت کمک از دیگران چندان خوش بین نبودند.
همچنین پیدا بود که آنان اعتقاد دارند که کودکان خردسال، با بزرگتر شدن اختلالات رفتاریشان را به یک سو مینهند. از این رو، گزارش حاکی بود که پدران و مادران طبقه کارگر مسائل کمتری دارند، امّا در عوض اختلالاتی که گزارش میکردند نسبةّ شدید بود.
توجه به این موضوع اهمیّت دارد که هنجارهای فرهنگی برای موقعیتهای خاصی توصیه میشود. امکان دارد بتوان پرانرژی و فعال در میدان بازی دوید، امّا این عمل در کلاس درس یا دفتر کار دندانپزشک سبب خرابی و هرج و مرج میشود. به طریق مشابه ممکن است خواندن با صدای بلند را بتوان در منزل تحمل کرد، امّا این کار بندرت در کتابخانه مجاز شناخته میشود. از کودکان انتظار میرود که در موقعیتهای بخصوص به طریقههای مختلف عمل کنند، یا بطور خلاصه هنجارهای مربوط به مکانهای مختلف را بفهمند.
مورد دیگری که در آن هنجارهای فرهنگی اجتماع مطرح میشود، جنسیّت است. در میان تمام طبقه بندیهایی که در مورد افراد استفاده میشود، هیچکدام مانند جنسیّت با انتظارات متفاوت همراه نیست. در اکثر جوامع انتظار میرود مردها موجوداتی پرخاشگر، واقع گرا، سلطه گرا، فعال و ماجراجو باشند؛ در صورتی که انتظار میرود زنها افرادی وابسته، عاطفی، ذهن گرا، سلطه پذیر، حساس باشند ( داندراد (22)، 1966؛ تِرِسمر (3) و پلک (4)، 1974 ). این الگوهای جنسیت قضاوت ما را دربارهی بهنجاری بشدت تقویت میکند. ما احتمالاً در مورد دختری که کم رویا بیش از اندازه احساساتی باشد، یا در مورد پسری که بشدّت سلطه جوست به اندازهای که اگر همان رفتار را همسالان جنس مخالف آنان داشته باشند، نگران نمیشویم.
سرانجام باید توجه داشت که امکان دارد هنجارهای اجتماعی- فرهنگی آسیب شناسی روانی « در طول زمان » تغییر کند. دلیل این تغییر، تغییرهای وسیع اجتماعی یا تغییر دید عموم نسبت به نابهنجار بودن است. برای مثال، مقوله بیماری استمنا که به آسیب شناسی روانی مربوط میشود و در سالهای 1800 دربارهی کودکان مصداق داشت، دیگر چنان معنایی ندارد ( رای (5)، 1971 ). مشابه آن، جویدن ناخن، که امروزه تقریباً بی ضرر تشخیص داده است، زمانی « نشانهی انحطاط و فساد اجتماع » و « علامت بیماری روانی شدید » محسوب میشد ( کانر(6)، 1960 به نقل از آنتونی (7)، 1970 ص 668 ).
هنجارهای رشد
از جایی که کودکان بسرعت و غیرمنتظره تغییر میکنند، نمیتوان کارکرد آنان را بدون در نظر گرفتن هنجارهای رشدی ارزیابی کرد. میزان و ترتیب رشد مهارتها، معلومات، و رفتار اجتماعی نمونه را میتوان به شکل نمودار در آورد. این معیارهای رشدی میتوانند در ارزشیابی نواقص احتمالی فوق العاده کمک کنند. نگرانی بزرگسالان در مورد کودک یک سالهای که راه نمیرود بی مورد است، زیرا بسیاری کودکان در این سن راه نمیروند. با این حال، اگر همان کودک قادر نباشد بدون آن که تکیه گاهی داشته باشد بنشیند، نگرانی دارد زیرا در واقع تمامی کودکان قبل از پایان یک سالگی میتوانند بدون کمک بنشینند.
هنجارهای رفتارهای اجتماعی، بخوبی هنجارهای رشد حرکتی و هوشی مشخص نشده است، امّا از کودکان انتظار میرود که در مجموع مانند همسالانشان عمل کنند.
برخی از مردم هنجارهای رشد را بطور نامناسبی به کار میبرند. بزرگسالان معمولاً بر این باورند که هر کودک باید حداقل درحد میانگین عمل کند. امّا زمانی که اندازههای متوسط محاسبه میشود، افراد در دو طرف آن قرار میگیرند و این جاست که باید دامنه تغییر کودکان را در نظر آورد. جدول 1-1 با ارائهی دامنهی تغییر آن، سنینی را که در صد معیّنی از کودکان میتوانند با موفقیت سه نوع رفتار مختلف را انجام دهند، نشان میدهد. برای مثال در جدول میبینیم به رغم آن که در گروه نمونه 50 درصد کودکان میتوانند در 6/6 ماهگی بدون کمک بنشینند، 95 درصد کودکان تا قبل از 9 ماهگی قادر به این کار میشوند.
جدول 1-1 ماههایی که کودکان رفتارهای معیّنی را اجرا می کنند. *
%95
|
%50
|
%05
|
|
9
|
6/6
|
5
|
بدون کمک بخوبی می نشیند
|
17
|
10/8
|
8
|
اعمالی را که اطرافیان به آن می خندند تکرار می کند
|
30
|
20/6
|
16
|
جمله های دو کلمه ای می گوید
|
سایر معیارها
میتوان در ارزشیابی رفتار کودک چندین عامل دیگر را نیز در نظر گرفت. رفتاری که به موقع و در سن مربوط به آن بخوبی اجرا شود، اگر بیش از اندازه، از حدل معمول کمتر یا بیشتر تکرار شود، امکان دارد بیش از حد شدید باشد یا شدت آن درحد کافی نباشد؛ یا این که از نظر زمانی در مدتی طولانی ادامه یابد یا بر عکس مدت دوام آن بسیار کوتاه باشد. برای مثال ترس کودک غیرعادی نیست، امّا اگر ترس در موارد و موقعیّتهای بسیاری مشاهده شود، میتوان آن را ترس غیرعادی و مسألهای دانست که شدتی، فوق العاده دارد و بر اثر مروز زمان از آن کاسته نمیشود. در مورد کودکی که واکنشهایش تغییر کرده است نیز امکان دارد نگرانیهایی ابراز شود، برای مثال دختری که بشاش و اجتماعی بوده است یکباره به دختری خلوت نشین و گوشه گیر مبدّل میشود. به نظر میرسد بزرگسالان هنگامی که کودک هم زمان درگیر چندین مشکل میشود نیز نگران میشوند.
و سرانجام، احساسهای ذهنی دیگران را نیز باید عاملی به حساب آورد. زمانی که کودکی دیگران را میآزارد، امکان دارد، به نوعی نامی بر این رفتار بگذاریم؛ مثلاً برادر یا خواهری که مدام از کتک خوردن از برادر یا خواهر دیگرش شکایت دارد یا معلمی که از دست دانش آموزی اخراجی در عذاب است. اختلالهای کودکی نوعاً به وسیلهی بزرگترها شناسایی میشود. از این رو، نگرش و طرز برخورد، حساسیت، تحمل، و توانایی مقابله با مشکلات بزرگسالان در چگونگی درک کودک و روبرو شدن با وی بسیار مؤثر است. شیپرد ( shepherd )، اوپن هایم ( O pemheim )، و میچل (Mitchell) (1966( زمانی که پدران و مادرانی را که نوجوانانشان را به کلینیک آورده بودند، با پدران و مادرانی که کودکانشان مسأله مشابهی داشتند و به کلینیک آورده نشده بودند مقایسه کردند به نتیجه یاد شده رسیدند. آنان پس از آن که کودکان دسته اول را با کودکانی که کلینیک نیامده بودند مقایسه کردند با پدران و مادران آنان مصاحبه کردند. در میان یافتههای این بررسی کشف شد که مادران کودکان دسته اول در برابر رفتارهای کودکان احساس ضعف و ناتوانی میکنند، برعکس، مادرانی که به کلینیک نیامده بودند، رفتارهای فرزندشان را مشکلی موقتی میدانستند. در نتیجه، میتوان گفت در این که کودکی را مبتلا به اختلال رفتاری بدانیم یا خیر، واکنش ما در نسبت به رفتارهای کودک حکم یک عامل را دارد.
پس، بطور خلاصه میبینیم که شناختن اختلالهای روانی یا رفتاری موضوع پیچیدهای است که به عوامل بسیار و متفاوتی بستگی دارد. بدیهی است که پیچیده بودن موضوع، تعیین درجه شیوع و انتشار مسائل دوران کودکی را با مشکلات مستقیمی روبرو میکند.
پینوشتها:
1. ملانزی بخشی از سرزمینهای اقیانوسیه که در شمال شرقی استرالیا واقع شده است.-م.
2. D Andrade
3. Tresemer
4. Pleck
5. Rie
6. Kanner
7. Anthony
*جدول با کسب مجوز از کتاب آزمون بیلی Bayley Scales of Infat Development Manual 1969 اقتباس شده است.
منبع مقاله :
ریتا ویکس - نلسون، الن سی. ایزرائل؛ (1387)، اختلالهای رفتاری کودکان، محمد تقی منشی طوسی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ هشتم.