ـ* مهدی عبدلی: حادثه قتل دردناک آتنا اصلانی، کودک خردسالی که به مدد شبکههای اجتماعی و البته پیش از آن، حرکت جمعی مردم شهری که هنوز علقهها و قرابتهای خود را در فضای پردود و خاکستری جامعه حفظ کردهاند در صدر خبرها قرار گرفت و همدردی و کنش عاطفی جامعه، حتی سیاستمداران را برانگیخت.
به گزارش ، جهان صنعت نوشت: بلافاصله توفانی از تحلیلها و نوشتهها پا گرفت؛ گروهی در محکومیت این عمل شنیع و جنایتکارانه برآمده، خواستار اشد مجازات برای متهم شدند. گروهی فرصت را غنیمت شمرده و با استفاده از موج هیجان اجتماعی، به یادآوری وجود آسیبهای اجتماعی پرداختند و اینکه چرا اغلب بنا بر مصالح خودساخته، کتمان میشود. گروهی آمدند تا برای خود از این آب ماهی بگیرند که وصف بیانات چندشآورشان در شان این مقاله نیست. گروهی نیز تنها به بیان چند تئوری و مطلب روانشناسی پرداختند که خیلی هم با موضوع سازگار نبود.
مهاجمان جنسی، افرادی هستند که بدون رضایت و خواست فرد، قربانی را آماج خواستهها و رفتارهای خشونتآمیز خود میکنند. جنبه مجزاکننده آن از سایر مظاهر خشونت، موضوع جنسی است. این اقدامات همیشه با قتل قربانی همراه نیست اما با خطر بالای قتل، خودکشی و دیگرکشی همراه است. خشونت جنسی علیه کودکان یکی از آسیبزاترین ابعاد این موضوع است چراکه آنان اغلب توان و آگاهی لازم برای دفاع یا احتراز از موقعیتهای خطرزا را ندارند و نمیتوانند آسیبهای روانشناختی ناشی از خشونت را به راحتی حلوفصل کنند و زخم بهجا مانده بر روح و روان و شخصیت آنها سالهای سال حتی در بزرگسالی تداوم مییابد.
در حادثه فوقالذکر، برخی سایتها و نوشتهها به بیان پدوفیلیا یا همان بچهبازی پرداختند. گرچه این دو موضوع همپوشانی دارد اما نباید اشتباه شود. پدوفیلیا یا بچهبازی، گرایش و انگیزش جنسی فرد نسبت به افراد نابالغ و کودکان است که قرار نیست همیشه با رفتار جنسی همراه باشد. از طرفی 50 درصد مهاجمان جنسی به کودکان به هیچ عنوان پدوفیلیا ندارند که کشفیات پلیس در روزهای بعدی نشان داد که در مورد قاتل آتنا نیز چنین تشخیصی مصداق ندارد.
از دیرباز تئوریهای متعددی در این خصوص مطرح شده، اما آنچه بیشتر مورد اجماع متخصصان و کارشناسان امر قرار گرفته است در قالب تئوری جامع تهاجم جنسی شکل میگیرد که گفته میشود مهاجمان جنسی نتیجه برخی متغیرهای بر هم کنشگر هستند که رشد و نمو مغز و سیستم عصبی را متاثر میکنند و شامل عوامل ژنتیک، حوادث دوران درون رحمی، محیط اجتماعی و فرهنگی که فرد در آن نشو و نما میکند و خانواده فرد است. برخلاف آنچه برخی تصور میکنند که ناکامیهای جنسی یا محرکهای محیطی، عامل چنین رفتارهای خشونتآفرینی هستند باید گفت بسیاری اوقات فرد مهاجم شریکهای جنسی متعدد و حتی بسیار جذابی دارد، ولی ارضای لذتجویی وی در تهاجم و اعمال زور در رفتار جنسی با قربانیانی است که اتفاقا حتی به ظاهر ممکن است سوژه جذابی برای رفتار جنسی نباشند.
رفتار آشکار جنسی و قتل شنیع و دردناک که در حادثه قتل این فرشته کوچک رخ داد، موج تاثربرانگیز اجتماعی را در پی داشت، اما بسیاری از حوادث مشابه که زیر پوست شهر رخ میدهد حتی صدایی از آن برنمیآید؛ چراکه اغلب در این تهاجمهای خاموش، فرد مهاجم آشنا یا حتی عضوی از خانواده است. تعرض جنسی الزاما به معنای عملی آن نیست، بلکه به صورت لمس، بوسیدن یا فشردن کودک هم رخ میدهد و با تهدید و ارعاب یا شرم و هراس از آبروی خانواده به صورت آتشی زیر خاکستر مدفون میشود.
همدردی و غلیان احساسات جامعه در پی قتل کودک خردسال پارسآبادی نشان از زنده بودن ریشههای همدلی و عاطفه اجتماعی ایرانیان دارد. حس ارزشمندی که سردی و تلخی برخی حوادث اجتماعی، مانند حادثه پل مدیریت را از ذهنمان میزداید اما زمانی این حرکت اجتماعی به ثمر خواهد نشست که با پیگیری کنشگران اجتماعی و اقبال آنها به سایر حوادث و موضوعات مشابه، سیاستگذاران و نهادهای حاکمیتی را به برنامهریزی و نگرش مجدد در سرمایهگذاریهای اجتماعی وادارند و جامعه را به آموزش خانوادهها و آموزش کودکان به طور خاص ترغیب کنند.
خشونت دردناک علیه آتنا، قلبهایمان را مالامال از درد کرد؛ اما آیا جامعه از دهها مرگ خاموش و صدها تجاوز جنسی که شاکله روان کودک و نوجوان را تا آخر عمر از هم میپاشد در میان کودکان کار و حاشیهنشینان خبردار میشود؟ آیا رگ غیرت جامعه ما و سیاستمداران از فروش علنی کودکان برای مقاصد جنسی در تهران و دیگر شهرها بالا نمیزند؟
ناآگاهی، نقش بسزایی در چنین حوادث دردناکی دارد. همچنان که به درستی در پیام مقام عالی وزارت بهداشت و درمان، جناب آقای دکتر هاشمی اشاره شد، بین آرزوی داشتن جامعه عاری از خشونت و واقعیت فرسنگها فاصله است؛ اما این موضوع، وظیفه ما را در آموزش مهارتها و آگاهیهای اجتماعی در خانوادهها از سویی و تامین مراکز و نیروهای متخصص برای درمان برخی اختلالات روانپزشکی که زمینهساز چنین خشونتهایی هستند، سلب نمیکند.
جناب وزیر کاش در جلسات هیات دولت به همکاران خود در وزارتخانههای متولی امر از جمله آموزشوپرورش یادآور شوند که سالهاست حتی انجام پژوهش در حیطه آسیبهای اجتماعی با مانعتراشی یا ممانعت مواجه میشود؛ آموزش کودکان که جای خود دارد.
کاش جناب وزیر همچون سایر حیطههای بهداشت و سلامت، بر پروژه بر زمین مانده مراکز سلامت جنسی خانواده، اهتمام جدی بورزند که اغلب خانوادهها حتی زمانی که تابوشکنی کرده و درصدد کمک خواستن برمیآیند، گاه متاسفانه با برخی توصیههای غیرعلمی و غیرکارشناسی از جانب برخی افراد حتی به ظاهر کارشناس مواجه میشوند.
از سویی دیگر باید گفت مهاجمان جنسی اغلب در کنار اقدامات تامینی، گاه نیازمند درمانهای روانپزشکی، پزشکی و حتی بستری هستند. متاسفانه در اغلب نقاط کشور امکان پذیرش بدون انگ و با حفظ آبروی مراجع- بالطبع زمانی که جرمی رخ نداده- وجود ندارد.
کاش به تریبونهای فرهنگی، از جمله صدا و سیما و رسانهها یادآوری شود که آموزشهای سلامت جنسی ناقض اسلامی و مذهبی بودن جامعه نیست و بیان آسیبهای اجتماعی برای پیشگیری و نه به شکلی غیرعلمی که موج هراس و بیاعتمادی را در خانوادهها دامن بزند، خدشهدار کردن وجه نظام نیست و برای مخاطب از مستندهای حیات وحش در مورد بالنهای پشت آبی مفیدتر خواهد بود.
آنچه از غم پرواز خونین بال آتنای کوچک بر گردههای ما متولیان سلامت جامعه، اصحاب قلم، هنرمندان، تریبونداران مذهبی و اجتماعی و سیاستمداران باید سنگینی کند، وظیفه تلاش و کمپینی برای ارتقای آگاهیهای جامعه و خانوادهها از سویی و رفع موانع و تابوهای فرهنگی و اجتماعی و بسترسازی برای مراجعه و درمان و حمایت از قربانیان خشونتهای جنسی و کسانی که در معرض ارتکاب به خشونتهای جنسی هستند، از سویی دیگر است. در غیر این صورت سنگینی این مسوولیت، فردا در پیشگاه آفریدگار بر ضمان ماست چه مرگ خاموش و مظلومانه کودکان کار که در تهاجم مهاجمان ددمنش، رخ میدهد و چه مرگ فجیع نگارهایی که به علت ناآگاهی خانواده از شرایط روانپزشکی وی با ضربات متعدد چاقو به قتل میرسند؛ تنها به این جرم که او یک ترنسسکشوال است. پس همه مسوولیم.
* روانپزشک- رواندرمانگر