ماهان شبکه ایرانیان

تربیت در محیط خانوادگی/ نقش پدر و مادر در الهی شدن فرزند

ادب؛ ارثی جاودانه برای فرزندان 

ادب؛ ارثی جاودانه برای فرزندان 

 

رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلیه و آلِه و سَلَّم قال: «إِنَّ الغَیرَةَ مِنَ الایمان؛[1]غیرت از آثار ایمان است.»

آنچه گذشت

بحث راجع به محیط ­هایی بود که انسان در آن محیط­ ها ساخته می ­شود و رابطه ­­ها در آن محیط­ ها محبّتی است. غیرت هم از محبّت نشأت می ­گیرد و همان محبّت موجب می شود که شخص غیور، چه نسبت به خودش، چه نسبت به آن کسانی که تحت نظر او در آن محیط هستند نقش سازندگی داشته باشد. گفته شد اولین محیط که قوی ترین رابطه محبّتی در آن است، محیط خانوادگی است. و بالاترین رابطه هم، رابطۀ میان پدر و مادر در ارتباط با فرزند است که نقش سازندگی دارد.

تا اینجا که فرزند برای والدینش میراث است. این را هم عرض کردم که فرزند ادامه وجودی پدر و مادر در این نشئه است، و بقاء والدین به بقاء اوست. از طرفی هم فرزند امانتی الهی است. یک وقت می گویی به اینکه خودِ فرزند میراث است، یک وقت تو خودت می خواهی میراثی برای او بگذاری. اینها دو گونۀ متفاوت است.

ادب، ارثی جاودانه برای فرزند

معمولاً وقتی ارثیّه گفته می ­شود، می­روند سراغ مال! حال اینکه اگر امر دائر بشود به اینکه در دست فرزند چیزی بماند، باقی باشد بهتر است یا مثل مال فانی؟ در اینکه اگر ارث فانی شود به درد نمی ­خورد، شبهه ­ای نیست. باقی باشد بهتر است. بقاء هم، نه به این معنا که تا در دنیاست باقی بماند؛ بلکه در تمام نشئات وجودی- چه نشئه دنیا، چه نشئه برزخ و چه آخرت- باقی باشد. چیزی به او ارث بدهی و برای او بگذاری که وسیلۀ سیر او در این نشئات باشد. حضرت امام صادق علیه السلام در باب آنچه که برای فرزند به ارث گذاشته می ­شود فرمودند: «إِنَّ خَیرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لِأَبنائِهِم الأَدَب لَا المال فَإِنَّ المالَ یَذهَبُ وَ الأَدَبُ یَبقَی؛[2]همانا بهترین چیزی که پدران برای فرزندان به ارث می ­گذارند، ادب است نه مال. چرا که مال از بین می ­رود و ادب باقی می­ ماند.»امام صادق علیه السلام فرق می­ گذارد بین مال و ادب. بهترین چیزی که پدران برای فرزندان به ارث می­ گذارند ادب است نه مال، بعد علّت را هم خیلی روشن بیان می ­فرمایند: «مال از بین رفتنی است، امّا ادب از بین نمی­ رود.»

ادب، سازنده شاکلۀ وجودی انسان

چرا مال از بین رفتنی است و ادب باقی می ­ماند؟ زیرا ادب شاکلۀ وجودی و روحی انسان را می­ سازد و شکل به آن می ­دهد. وجود برزخی ما هم تا قیامت، همان شاکلۀ وجودی است.

شاکلۀ وجودی هر فردی که ظاهراً شبیه انسان است، ممکن است انسان نباشد. باطن او را که تو نمی ­بینی! چشم برزخی تو باز نشده است تا بفهمی در باطن او چه هست! باطن هرکس شکل خاصّ خودش را دارد. ممکن است باطن انسان یک گرگ درنده ­ای باشد. البتّه با مرگ چشم برزخی آدمی باز می ­شود: «فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدیِدٌ»[3]امروز چشمت تیزبین شده است یعنی حقیقت همه چیز را می ­بینی. آن موقع است که انسان می ­بیند وضعش چگونه است. وقتی از این عالم در حال رفتن است، می­ فهمد انسان می ­رود، یا یک حیوان می ­رود. راجع به قیامت قرآن کریم می فرماید: «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت؛[4]و هنگامی که حیوانات وحشی برانگیخته می ­شوند.» پس ادب شاکلۀ وجودی هر انسانی را می ­سازد. حالا اگر تعبیر می ­کنم به انسان، مسامحه است. باید بگویم هر شخص. این ادب است که موجب می­ شود شخصی به شکل انسانی الهی بشود. یعنی ملکات الهی پیدا کند.

نقش پدر و مادر در الهی شدن فرزند

نقش پدر و مادر در این مسئله چیست؟ آن کسانی که پرورش ­دهنده انسان هستند- یعنی والدین- چه نقشی در رابطه با الهی شدن فرزند دارند؟ چون اولین محیط که می ­خواهد انسان را بسازد اینجاست. منشاء غیرت آنها محبّت است و غیرت شان هم همان طور که گذشته، غیرت حیوانی نیست. غیرت انسانی و الهی است، بُعدِ معنوی انسان است.

اگر والدین می­ خواهند فرزندشان از نظر باطن، صورتی الهی و انسانی پیدا کند، بدانند این امر از همان تربیتی که آنها می ­کنند، تحقق می یابد. دربارۀ نقش والدین تعبیراتی وجود دارد که همۀ اینها برگرفته از معارف دین است. مانند اینکه نقش والدین مانند نقش زارع و دهقان است. امّا تفاوت ­هایی دارد. زارع باید زمین را شخم بزند و آماده کند، بذر بپاشد یا نِشا کند و بعد هم آبیاری بکند تا آرام­ آرام، محصول برسد و ثمر دهد.

تربیت فرزند آسان تر است یا کشاورز؟

والدین هم نقش زارع و دهقان را دارند. امّا به یک معنا خیلی آسان ­تر. شاید این تعبیر را تا به حال نشنیده باشید که تربیت برای والدین خیلی آسان ­تر است نسبت به کاری که زارع و دهقان برای محصولش انجام می­ دهد، نه سخت ­تر! زارع باید سه کار بکند: هم باید زمین را شخم بزند و آماده­ کند، هم بذر را بپاشد، هم آبیاری کند. بعد بنشیند دستش را روی هم بگذارد ببیند ثمری می­ دهد یا نه. ولی در مورد تربیت طفل لازم نیست دو کارِ اوّل را بکنی، یک کار بکن. چون از نظر زمین، زمینِ آن طفل آماده است، هیچ شخم زدن نمی ­خواهد. در روایتی که علی علیه السلام به این مضمون فرمودند که طفلی که تازه در دامن تو چشم باز کرده، صفحه روح او، قلب او، پاک است. هیچ سنگ و کلوخی در آن نیست. اتفاقاً سریع هم اثر می­ گذارد. هم سریع است و هم عمیق. هر دو در تعبیر حضرت وجود دارد.

بذر هم لازم نیست تو بپاشی، بذر آن را خدا پاشیده است. بذرش همان عقلِ عملی است. تمام اموری که از دیدگاه عقل ما حَسَن است یا قبیح است، همه اینها را می ­داند. امّا به صورت بالقوّه است، استعداد است. تو فقط این را در طفل به فعلیّت برسان. یعنی اینکه تو فقط باید آبیاری بکنی. زمین آماده است، نِشا را خدا کاشته است، بذر را پاشیده است. تو می­ توانی خیانت نکنی؟!! می ­توانی جنایت نکنی؟!!

ادب، آب حیات تربیت انسان

اِی پدر و مادر! فقط آب بده! حال می­گویم که آب دادن یعنی چه. علی علیه السلام فرمودند: «إِنَّ بِذَوی العُقول مِنَ الحاجَة اِلی الأَدَب کَما یَظمَأُ الزَّرع اِلَی المَطَر؛[5]نیاز ذوی العقول به ادب مانند نیاز زرع است به باران.» این عقل، عقل نظری نیست، عقل عملی است. همه انسان ها احتیاج به ادب دارند، اما می ­دانی ادب برای آنها مانند چیست؟ احتیاج شان مثل این است که زرع احتیاج به باران داشته باشد، نقش ادب مانند نقش باران و آب است. والدین باید فقط کاری کنند که عقل عملی طفل، به فعلیّت برسد. به فعلیّت برسد یعنی چه؟ یعنی عقل عملی را که جنبه استعدادی دارد و به صورت بالقوّه است، شکوفا کنند.

ادب، شکوفایی عقل عملی

در روایات آمده که والدین باید به فرزند، شکل بدهند و در او ملکات ایجاد کنند. چگونه ملکه را برای او درست می­ کنند؟ علی علیه السلام می­ فرماید: «الأَدَبُ صُورةُ العَقل؛[6] ادب صورت عقل است.» مراد عقل عملی است. یعنی آن بذرها باید به فعلیّت برسد، ادب آنها را به فعلیّت می ­رساند. در بحث­ های طلبگی می ­گوییم فعلیّت شیء به صورت شیء است. نقش ادب این است که آن چیزهایی که در مکنون طفل نهفته است؛ چه در بعد انسانی و چه در بعد الهی؛ را آشکار می ­کند و به فعلیت می ­رساند. «کُلُّ مُولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَة؛[7]هر طفلی بر سرشت الهی به دنیا می آید.»

تربیت از دو طریق سمعی و بصری

تو(والدین) اگر می­ خواهی چیزی برای فرزند به ارث بگذاری، یک چیزی را انتخاب کن که در تمام نشئات وجودی­اش از آن بهره بگیرد. و آن تربیت است. تربیت مانند زراعت است. با این تفاوت که خیلی آسان­ تر از آن­ است. این زمین شخم زدن نمی­ خواهد، بذر پاشیدن نمی­ خواهد، نِشا کاشتن نمی­ خواهد. خدا کاشته است. تو خراب کاری نکن! فقط آن را آب بده! حالا با چه چیزی آب بدهی؟ تربیت از دو طریق سمعی و بصری است.

ملکات ما بر اثر تکرار ایجاد می­ شود. هنگامی که طفل به دنیا می ­آید، از نظر درونی این گونه است که یک قوۀ حافظه دارد(اتاق بایگانی). هر چه به او بگویی و هر چه ببیند، سریع می­ برد و در اتاق بایگانی­ اش می­ گذارد. سرعت گیرندگی­ اش زیاد و عمیق است. وقتی هم رفت آنجا، به این زودی بیرون نمی ­آید. وقتی که این کار تکرار شد، به صورت ملکه در می ­آید و شاکلۀ او را تشکیل می­ دهد. شاکلۀ وجودی معنایش این است که ملکات، از دو راه سمعی و بصری شاکلۀ وجودی و درونی انسان را تشکیل می­ دهد.

در روایات آمده است که کودک وقتی به دنیا آمد، مستحبّ است همان روز اوّل، در گوش راست او اذان شود و در گوش چپ او اقامه گفته شود. یعنی اوّلین صوت و آهنگی که از راه سمع و گوش به او می ­رسد، توحید و نبوت و... باشد. می ­گویند تا قبل از اینکه ناف او بیفتد؛ که معمولاً حدود ده روز طول می ­کشد؛ این کار مستحب است، و این از طریق سمع است.

روایتی هم از امام باقر و هم از امام صادق علیهما السلام فرمودند: «إِذا بَلَغَ الغُلام ثَلاث سِنین یُقالُ لَهُ سَبع مَرَّات قُل: لاإِله الا الله ثُمَّ یَترُک؛[8] بچه فرزند وقتی به سه سالگی رسید به او هفت مرتبه این گونه گفته شود بگو لا اله الا الله سپس رها ­شود.» وقتی کودک دو سالش تمام شد، و با ورود به سه سالگی؛ معمولاً کودک زبان باز می کند که می ­تواند کلمات را را ادا کند- «بَلَغَ» یعنی می­ رسد به اینجا- به او کلمۀ توحید را بگو و هفت بار هم بگو. چرا هفت بار؟ برای اینکه این کلام با تکرار ملکه او بشود، یادش نرود.

تأثیر مخرّب صداهای شیطانی بر تربیت کودکان

معارف دینی یاد داده اند که، از همان کودکی، انسان الهی بساز، از روز اول کلام الهی به گوشش بخورد. آهنگ الهی را بشنود نه آهنگ شیطانی. وای به حال آن جامعه­ ای که اطفال آن به آهنگ شیطانی معتاد بشوند. به خدا قسم اگر می­ گفتند این آهنگ­ های شیطانی استحباب دارد، این گونه اصرار نمی­ بود. می­ فهمید چه دارید می­ کنید؟ دشمنانتان دارند به اهدافشان می ­رسند.

پی نوشت ها:

[1] شیخ صدوق، من ‏لایحضره ‏الفقیه، ج 3، ص 444.

[2] کلینی، اصول کافی، ج 8، ص 150.

[3] ق/ 22.

[4] تکویر/5.

[5] آمدی، غرر الحکم، ص 247، روایت 5097.

[6] همان، ص 53، روایت 406.

[7] مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 85، ص 131.

[8] همان، ج 3، ص 279.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان