بازی کودک (1)، که وسیلهی طبیعی او برای «بیان خود» (2) است، موجب برانگیخته شدن افکار، تجربیات نتایج زیادی میگردد و مواردی وجود دارد که در آنها بازی میتواند در درمان کودکان به کار رود. همهی ما از سهم زیادی که روانکاوی در مورد تکنیکهای بازی داشته است و همچنین استفادهای که ما مددکاران از کمکهای روانکاوی در روش معمول انتخابی خود میکنیم مطلعیم. باید بخاطر داشته باشیم که تفاوت بین روانکاوان و مددکاران در مورد کاربرد بازی در متفاوت بودن آموزش، جهتگیری، درک، تجربه و مهارت نهفته است. به عبارت دیگر استفاده از بازی در درمان توسط مددکاران اساساً یک نوع انطباق یا سازگاری است.
در تجربهام به عنوان یک مددکار کوشش کردهام تا آگاهی خود را در مورد اینکه بازی چه معنایی برای کودک دارد، رشد و توسعه دهم. من سعی کردهام که چنین درکی را از طریق آموزش مددکاری، عملکرد محل کار و خود کودک به عنوان یک فرد و مسائلی که او مطرح میکند، یکپارچه نمایم و کوشش کردهام که از طریق ترکیب این آگاهیها، کاربردهای عملی بازی را در درمان کودکان استنباط نمایم.
همچنانکه دیگران کشف کردهاند، من نیز دریافتهام که بازی معانی و ارزشهای زیادی برای کودک دارد؛ از جمله اینکه اساساً بازی فعالیتی است که کودک در طی آن درک میکند، در مییابد و در آن احساس راحتی میکند. بازی بخش تفکیک ناپذیری از دنیای کودک است، روش او برای ایجاد ارتباط، وسیلهی او برای مبادله و آزمایش است و کلاً نوعی یکی کردن و تسلط بر واقعیتهای خارجی محسوب میشود.
کودکی که موقعیت مصاحبه رسمی ممکن است برایش تجربهی ناراحت کنندهای باشد، هنگامی که وسیلهی بازی آشنایی را میبیند، احساس راحتی بیشتری میکند. تدارک وسایل بازی یعنی تدارک وسیله، یک وسیلهی طبیعی ارتباط که از طریق آن مشکلات کودک میتواند براحتی بیان شده و درمان به احتمال زیاد موفق گردد.
بازی در درمان کودکان، همیشه یک وسیلهی ارتباط است که با «کلمات» یعنی وسیله ارتباط بزرگسالان قابل مقایسه میباشد. بازی چیزی بیش از درمان از طریق کلمات نیست. همهی درمانها به یک رابطهی درمانی و وسیلهی ارتباط نیاز دارند. هدف بازی تعیین کنندهی نقش و اهمیت آن در درمان است. بنابراین بازی به عنوان یک وسیله با بازی به عنوان یک تکنیک متفاوت است. همچنانکه کلمات نیز براساس نحوه استفاده از آنها متفاوتند. بازی زمانی که برای اهداف تشخیصی و درمانی به کار میرود یک تکنیک است.
من توانستهام فعالیتهای مختلف بازی را که جهت انطباق در درمان کودکان مفید است پیدا کنم. این انطباقها دارای اهداف، ارزشها و نقشهای متفاوتی برای درمانگر میباشند. در قسمتهای بعدی باید کوشش نمایم تا شش نوع استفاده از بازی را از طریق گلچین کردن موردهای مختلف تعریف کرده، نشان داده و آزمایش نمایم. گرچه تصور میکنم استفاده از موارد گلچین شده باعث میشود تا یک تکنیک از مجموعهی متن جدا شود و الزاماً باعث حذف اطلاعات مربوط بدان گردد، ولی عقیده دارم که تنها با این کار، میتوان کاربرد بازی را به طور وضوح در این مقاله مختصر تعریف کرد.
با مشخص شدن این کاربردهای بازی، هر مورد منتخب جهت جنبههای تشخیصی و درمانی مورد آزمایش قرار خواهد گرفت، هیچیک از این کاربردها مطلقاً انحصاری نیست. معمولاً بیش از یک نوع بازی در کل درمان یک کودک لازم است و همهی کاربردها دارای هر دو ارزش تشخیصی و درمانی میباشند. جهت دادن آگاهانه به فعالیت بازی موجب میشود که درمان دارای هدف، معنی و ارزش گردد.
درک تشخیصی
در تکمیل مطالب پیشین باید بگوییم، بازی میتواند به عنوان درک تشخیصی کودک به کار رود. ما میتوانیم در بازی، توانایی کودک را برای پیوند با دیگران، پریشانی، سختی، محدودیتهای اشتغال، حیطههای خودداری، جهت پرخاشگری، درک او از مردم، آرزوهایش و ادراک او را از خودش مشاهده کنیم. در بازی، رفتار، ایدهها، احساسات و بیان کودک به ما کمک میکند تا مشکلات او را و اینکه او چگونه آنها را میبیند بفهمیم.
«مارتا» (3) 9 ساله در مدرسه به خاطر نوشتن یک یادداشت عشقی ارجاع میگردد. او دختری است قوی بنیه که با دقت و وسواس لباس میپوشد و در هنگام راه رفتن بین دستها و بدنش فاصله ایجاد میکند. او در بازی سعی دارد که تمیز بماند و از به کار گرفتن دستهایش خودداری میکند؛ به نقاشی به عنوان چیزی کثیف نگاه میکند. وقتی که شروع به مدل سازی با خمیر میکنم، او خود میپیچد و به طور غضبناکی اصرار دارد که من به شکل کاملاً پوشیده درست کنم. با احتیاط میگوید که او از مردم بدون لباس بدش میآید و دزدکی و زیرچشمی به یک عروسک لخت در اتاقش نگاه میکند.
مارتا در این فعالیت بازی نکات زیر را آشکار میسازد: نفرت از چیزهای کثیف، ناراحتی از کنجکاوی جنسی خود، تمایل شدید به زیرچشمی نگاه کردن، کوشش برای پنهان کردن تمایلش به عریان بودن و امکان استمناء.
«اِلن» (4) 9 ساله به طور غیرعادی، کودکی مؤدب و حرف گوش کن میباشد، مانند زن مسنی، که حالا بسیاری از کارهایش را کنار گذاشته است. برای اینکه به او کمک کنم تا مانند یک کودک رفتار نماید، به او پیشنهاد بازی میکنم و او نقاشی را انتخاب میکند. اما با ناراحتی از من تقاضای اظهار نظر میکند. وقتی که به او میگویم که عقیدهاش مهم است و هر چه را که بخواهد میتواند نقاشی کند، در حالی که مدادش را به سمت بالا گرفته مینشیند و در حالی که اخم کرده و تلاش ذهنی او پرتوِ افشانی میکند، بعد از چند دقیقه یک تصویر دقیق تخیلی میکشد؛ شبیه به آنچه که اخیراً در مدرسه کشیده بود.
اِلن در این فعالیت بازی، خودداری خود را از بازی و تفکر، همچنین ناتوانی خود را برای رفتاری که شبیه رفتار یک کودک است نشان میدهد.
«لورنس» (5) 6 ساله بزرگترین فرزند از دو فرزند خانواده است. به علت لجبازی با مردم ارجاع داده شد. او در چندین جلسه مصاحبه، اَشکالی از زنان را با سینههای بزرگ میکشید و بعد روی آنها را خط خطی میکرد و سپس به رویشان تف میانداخت. در حالی که سعی میکرد این اشکال را از بین ببرد، به نیرو و قدرت خود نیز افتخار میکرد و با چشمک زدنهای شیطنت آمیز به من، آب دهان خود را جمع میکرد. او به تناوب نقاشی زنان را با نقاشی درختانی که بار میوه دارند میکشید. او خواستههای زیادی داشت، هرچه را که میخواست چنگ میزد و اصرار میکرد که من نباید دیگر پسرها را ببینم. من مقدار وسایلی را که میتواند به کار ببرد محدود میکنم و زمانی که تقاضای اسباب بازی نمیکند، به او اسباب بازی میدهم.
لورنس در این بازی موارد زیر را آشکار میسازد. او توانایی خود را برای ایجاد رابطه نشان میدهد و آشکار میسازد که زنان برای او منبع ارضا هستند، تف کردن باعث میشود که احساس ارضا شدن و تلافی کند؛ احتمالاً میوه درخت نیز سمبل ارضای جانشینی میباشد.
ویرانی باعث میشود که احساس ضعف کند. او از طریق خودستایی، قاپیدن و از طریق تمنا برای ارضای مادی و جلب عواطف ما در جانشینی (6)، در جستجوی حمایت و قدرت است.
تصور میکنم این مثالها که برای نشان دادن کاربرد بازی در درک تشخیصی ذکر گردید، موجب شد تا مقداری ارزشهای درمانی از فعالیت بازی فردی آنها استخراج گردد. «مارتا» تا حدودی از طریق مشارکت در فعالیت با یک بزرگسال تخلیه گردید. بزرگسالی که علایق او را تحمل و احساسات او را پذیرفت. اِلن توانست بمانند یک کودک احساس نماید و متوجه شد که از او انتظار دارند تا همانند یک کودک با تمام ایدهها و خیالپردازیهای مخصوص به خود باشد. او با بزرگسالی که ایدهها و آرزوهایش برای او مهم بود فعالیتی را مشترکاً انجام داد. لورنس تماماً احساساتش را تخلیه کرد و با بزرگسالی که نگرش و برخورد او متفاوت بود، مشترکاً تجربهای را انجام داد.
رابطهی کاری (7)
بازی میتواند برای برقراری یک رابطهی کاری مورد استفاده قرار گیرد. این کاربرد بازی برای کودکان خردسالی که فاقد امکانات بزرگسالان جهت بیان کلامی میباشند، و همچنین برای کودکان بزرگتری که از خود مقاومت نشان میدهند و در شمرده سخن گفتن ناتوانند، مفید میباشد.
«برتا» (8) 10 ساله توسط مادرش جهت صحبت کردن ارجاع داده شد. او از بداخلاقی دخترش شکایت میکرد. برتا به نظر دختری بی احساس و حرف گوش کن میرسد، اما در پاسخهای محدود خود، مقاومت نشان میدهد. وقتی از تمایلات او سؤال میکنم، از جا میپرد و به نظر پریشان میشود و وانمود میکند که علاقمند است نقاشی بکشد.
وسایل را برای او مهیا میکنم و او شکلی را میکشد و آن را دختر ایدهآل مینامد. ما دربارهی دختر ایده آل باهم گفتگو میکنیم؛ دختری که «برتا» او را با ظاهری متضاد ظاهر خود بیان کرده است. وقتی نظر خود را دربارهی استعداد او در نقاشی عنوان میکنم، او با گریه این گونه اظهار میدارد که خانواده او فکر میکنند که نقاشی او بچگانه است. او از اینکه من احساس او را به رسمیت میشناسم هیجان زده میشود.
در این موقعیت درمانگر وسایلی را فراهم میکند که برتا به آنها علاقمند است. درمانگر از طریق انجام کار غیرمنتظره با پرخاشگری غیرفعال او برخورد میکند، تمایلاتش را تشویق میکند و احساس او را نسبت به خانوادهاش تشخیص میدهد. «برتا» درمییابد که به عنوان یک فرد پذیرفته میشود. احساس خود را دربارهی خانوادهاش تخلیه میکند؛ در یک تجربه با بزرگسال مشارکت مینماید؛ بزرگسالی که با دیگر کسانی که میشناسد، تفاوت دارد. یک رابطهی کاری را با درمانگر برقرار میکند. دو نکته اساسی درمان در اینجا ارائه میشود؛ تصور برتا از خودش که با تصور او از «دختر ایده آل» متضاد است و احساسات و نگرشهای خانوادهاش نسبت به او و علایقش.
«ژانت» (9) 9 ساله به دلیل رفتار خصمانهاش نسبت به فرزندان کوچکتر خانواده و ممانعت از دور شدن مادرش، ارجاع داده شد. تاریخچهی او نشان میدهد که او از عفو و بخشش افراطی و تنبیه بیرحمانه به صورت متناوب و همچنین طرد شدن از سوی مادر و ضربهی روحی شدید ناشی از بستری شدن در بیمارستان رنج برده است.
در اولین مصاحبه با ناراحتی و ترس به من نگاه میکند و وقتی که وسایل بازی را میبیند به آهستگی وارد اتاق میشود. در چند جلسه او با خمیر حیوان یا مناظر باشکوهی را میسازد. سرش را پایین نگاه داشته و با خود زمزمه میکند. بتدریج به من اجازه میدهد که به او کمک کنم و من اظهار نظرهای خود را به فعالیتهای بازی و تواناییهای واقعی او محدود میکنم. وقتی ژانت به نخستین هدف درمانی خود میرسد محرمانه میگوید؛ او مطمئن است که من مانند مادرش او را تهدید نمیکنم و بیرون نمیفرستم.
در این موقعیت درمانگر کارهای زیر را انجام میدهد؛ وسایل بازی را تدارک میبیند تا کودک از میان آنها انتخاب کند و از آن طریق احساسات درونی خود را بیخطر بیان نماید؛ غیرفعال باقی میماند تا از او دعوت به مشارکت شود؛ اظهارنظرهای او به فعالیت بازی و تواناییهای کودک محدود میشود. به کودک کمک میشود تا احساسات خود را بیرون بریزد و خود را برای ایجاد رابطه آماده کند. «ژانت» به آهستگی تنش خود را از طریق فعالیت تخلیه میکند و به آرامی اجازه میدهد که فعالیت بازی مشترکاً انجام گیرد. او تشویق میشود که خود را به عنوان یک فرد عرضه کند و از یک بزرگسال انتظار گرمی و ملایمت داشته باشد. ژانت درک میکند که همه بزرگسالان مانند مادرش تنبیهگر نیستند. احساس میکند درمانگر با او متحد است و با او یک رابطه کاری برقرار میسازد.
«آرتور» 5 ساله به خاطر لجاجت مفرط و خودداری از صحبت کردن ارجاع داده میشود. در مصاحبه تا جایی که ممکن است از من فاصله میگیرد و تنها در پاسخ به من سر تکان میدهد. من مینشینم و شروع به مدل سازی با خمیر میکنم و با خود زیر لب زمزمه میکنم. آرتور به طرف من خم میشود و از روی شانه من زیرچشمی نگاه میکند و با خشم فریاد میزند: «چه میگویی؟» او خمیر را چنگ میزند و با صدای یکنواخت خشکی پچ پچ میکند.
در این موقعیت درمانگر شیوهی کودک را جهت اجتناب از مشارکت نادیده میگیرد. ابتکار فعالیت بازی را در دست گرفته و کنجکاوی پسر را تحریک میکند و تمایل او را برای مشارکت برمیانگیزد. با خود صحبت میکند تا کنجکاوی او را بیشتر تحریک کرده، علاقمندش نماید. آرتور شروع به صحبت میکند و همچنان که یاد میگیرد تا با فرد دیگری در بازی مشارکت نماید، منفی بافیهای خود را رها میسازد و یک رابطه کاری با درمانگر برقرار مینماید.
به این کودکان از طریق بازی فردی مقداری درک تشخیصی اضافی داده میشود. «برتا» برای مقابله با نصیحتها و تنبیه، پاسخهای محدود بدون احساسی را از خود نشان داده و آشکار میسازد که عادت به پذیرفته شدن از طرف کسی و یا اینکه کسی به او و احساساتش علاقه نشان بدهد، ندارد. نگرانی «ژانت»، نشان دهندهی ناتوانی او برای مشارکت و زمزمهی او با خود، نمایانگر ترس او از حمله و روش او برای محافظت خود میباشد. «آرتور» نشان داد که لجاجت و خودداری او از صحبت کردن به او کمک کرد تا توجه لازم را جلب نماید.
دفاعهای کودکان
بازی میتواند نقطهی عطفی باشد در نحوهی فعالیت کودک در زندگی روزانه و دفاعهای او بر علیه اضطراب. این نحوهی استفاده میتواند به عنوان شیوهی متمم درمان انحرافات در بازی کودک مفید باشد.
«موریس» (10) 7 ساله احساس بیکفایتی میکند و مادرش نیز از نحوه بازیهایش با دیگر کودکان متوجه این مسأله میشود. او روی برنده شدن تأکید میکند. در یک مصاحبه او بلیت بازی را پیشنهاد میکند و اصرار میورزد تا با او بازی کنم. وقتی که فکر میکند بازی را دارد میبازد، فوراً قواعد آن را عوض میکند. من دربارهی روش بازی او اظهار نظر میکنم و با یکدیگر دربارهی نگرانی او در مورد تواناییهایش بحث میکنیم. بعد از چند مصاحبه مادرش گزارش میدهد که موریس در بازی با همسالانش، زمانی که برنده نشود باز هم از بازی لذت میبرد.
این نوع استفاده از بازی به «ژانت»، «لورنس» و «اِلن» نیز کمک کرد. حمایت از ژانت باعث شد که او بر روی قوانین، پاکیزگی و نتیجه اندک و دقیق در بازی خود تأکید کند. در خلال درمان او را از طریق رفتار و نگرشم، تغییر قوانین، کثیف کردن نقاشیها و کشیدن شکلهای بزرگ تشویق نمودم. همچنانکه انگیزشها برای حمایت و محافظت از او کارگر افتاد، فعالیت بازی نیز همزمان به او کمک کرد تا دریابد که میتواند به طرق متفاوتی نیز بازی کند. «لورنس» که به هر چیزی چنگ میزد از طریق بازی یاد میگرفت که باید محدودیتها را بپذیرد و وقتی که خواستهای ندارد احساس رضایتمندی نماید. اِلن از بازی و فکر کردن خودداری میکرد. در درمان، او را تشویق کردم، تا خود را بیان کند و افکار و تصورات خود را ساخته و تقویت نماید. من تمایل او را برای نقاشی کردن و ساختن داستانها برانگیختم. او از طریق بازی تمرین کرد و دریافت که اظهار وجود منتج به شناخت و موافقت میگردد و نه خطری که از آن میترسید.
درمانگر برای این کودکان که از روش بازی منحرف شده بودند وسایل، فرصتها و تشویق را فراهم میکند که در روش انحرافی بازی کودک و دفاعهای او در برابر اضطراب نقطه عطفی میباشد. هر کودکی از طریق بازی برای رشد و توسعه شیوههای مختلف کنار آمدن با خود کمک دریافت میدارد، که هم برای او به عنوان یک کودک با ارزش است و هم در آینده به او به عنوان یک بزرگسال کمک خواهد کرد.
تسهیل بیان کلامی
بازی میتواند به کودک کمک کند تا محتوای برخی آگاهیهای مشخص و احساسات مربوط به آن را به صورت کلامی بیان دارد. این نحوه استفاده، زمانی که کودک در بحث پیرامون برخی مطالب گیر میافتد و یا در درمان او بن بست ایجاد میشود، مفید است.
«استانلی» (11) 10 ساله با سرسختی از بحث دربارهی شب ادراری خود و رفتار مادرش خودداری میکرد. با توجه به اینکه او علاقمند به خانه سازی با بلوکها میباشد، به او پیشنهاد ساختن یک خانه را میکنم. او خانهای میسازد که حمام ندارد. با او بحث میکنم که داشتن حمام برای یک خانواده تخیلی که در منزلی زندگی میکنند، چه معنایی میتواند داشته باشد. سپس استانلی یک حمام بیش از حد آراسته درست میکند، ولی آن را بیرون از خانه قرار میدهد. من در مورد اینکه این کار برای آن خانواده مشکلاتی را بوجود میآورد، با او صحبت میکنم. پسر اظهار میدارد که او از یک حمام ساده در منزل خوشش نمیآید.
بعداً او این مطلب را بدان ربط میدهد که او خودش را کثیف کرده و مادرش او را به وسیلهی شستشو و مالشهای زیاد صورتش تنبیه نموده است. آنوقت کودک انتقام میگیرد، زیرا که مادرش مجبور است شلوارهای او را بشوید. ما سپس در مورد جنبههای لذت بخش کثیف کردن صحبت میکنیم و اینکه او از طریق انتقامگیری و تسویه حساب میتواند از سلطه مادرش فرار کند.
درمانگر در این مرحله از درمان وسیلهای را به کار میبرد که کودک بدان علاقمند است. شرایط کلی یک بازی را بنیانگذاری میکند و به کودک اجازه میدهد که جزئیات آن را خود تکمیل کند. در خصوص حذف واقعیت با او بحث میکند؛ اظهارنظرهای تفسیری دربارهی محتوای بازی ارائه میدهد؛ سپس زمانی که کودک تداعی میکند، درمانگر آن را تعبیر و تفسیر مینماید. درمانگر به نشانه و علائم ماهیت کثیف شدن او اشاره میکند که متناسب با مشکل کلی اوست. به کودک کمک میشود تا مطالب خود را به صورت کلامی بیان کند که مطالب او بیانگر شکست، تنبیه، تلافی جویی، رهاسازی مطمئن احساسات، از دست دادن بعضی احساسات منفی، قبول تدریجی واقعیت وجود حمام و بیان نقش خود در رابطه با مادرش میباشد. به او کمک میشود تا در مورد اثر مثبت روشش شک کند. از ناراحتیاش کاسته میشود و بنبست در درمان از بین میرود.
«لئون» (12) 7 ساله به خاطر امتناع از حضور در مدرسه ارجاع داده میشود. او داشتن هر نوع علاقه به بحثهای من و مادرش را انکار میکند. معهذا همیشه وقتی که با مادرش مصاحبه میکنم بیرون در میایستد. در یکی از مصاحبهها شرایط یک بازی را با سه عروسک تدارک میبینم؛ یکی به عنوان پسر، دیگری مادر و سومی خود من. «لئون» به سرعت از مقداری گیره کاغذ برای مشخص کردن نقشه دفتر کار من و راهروی کوچک بیرونی استفاده میکند و از باریکههای کاغذ نیز برای شکل دادن به اثاث دفتر.
همچنانکه عروسکها را به اطراف حرکت میدهد، آزادانه صحبت کرده و میگوید: «من بیرون ایستادهام. نمیتوانم بشنوم. من تو را به زمین میزنم چون که نمیتوانم بشنوم که به مادرم چه میگویی. من نمیتوانم او را کتک بزنم چون مادرم است.» او آنچه را که از لحظه ورود خودش و مادرش برای ملاقات با من اتفاق میافتد به صورت شفاهی بیان کرده و نشان میدهد: «ما داخل میشویم. ما سراغ تو را میگیریم. تو به من میگویی بیا تو، تو سؤال میکنی، بعد میگویی وقت تمام شد. میگویی که میخواهی مادر مرا ببینی. من میگویم آها- بله؟ من تو را به زمین میزنم. من با مادرم به خانه میروم؛ دوباره هفته بعد میشود؛ ما اینجا میآییم...»
«لئون» این صحنه را سه بار نمایش میدهد و به صورت کلام در میآورد. از شدت احساساتش کاسته میشود و دوباره شروع به نمایش همین صحنه میکند. ولی این بار به مادر اجازه میدهد تا داخل دفتر کار من بشود، در حالی که خودش او را همراهی میکند. او این طور نشان میدهد که من به او میگویم؛ برو بیرون و او میگوید: «من بیرون بروم. من سعی میکنم در را باز کنم اما تو نمیگذاری، به حرفت گوش میدهم اما نمیتوانم بشنوم».
او با سرعت دو شکل میکشد، یکی را خودش و دیگری را من معرفی میکند و میگوید که من دارم به او تیراندازی میکنم و میخواهم او را بکشم. من سعی میکنم ترس و نگرانی او را از آنچه که میخواهد برایش اتفاق بیفتد کاهش دهم و احساسات او را در مورد خودم که آدم پستی هستم زیرا که او را محدود و کنترل میکنم، شناسایی نمایم. حالا لئون مرا به عنوان یک دوست میداند، آن وقت تصمیم میگیرد که طرز فکر جدید خود را حفظ کند، زیرا که خوب است.
درمانگر در این موقعیت شرایط کلی بازی را فراهم میسازد و به کودک اجازه میدهد تا جزئیات آن را تکمیل نماید. اجازه میدهد که فعالیت بازی را تا جایی که از احساساتش کاسته شود، ادامه دهد. پس از اینکه پسربچه خصومت و ترس خود را بیان کرد، درمانگر احساسات و آرزوهای او را به صورت کلامی عنوان میکند. لئون احساسات، محرومیت و ترس خود را با اطمینان تخلیه میکند، احساس توانا بودن و تلافیجویی در بازی میکند و از طریق تکرار بازی از شدت احساساتش میکاهد. غیرواقعی بودن قدرتی را که آرزو میکند درک کرده و به تدریج خصومت خود را نسبت به مادرش بیان میکند. در حالی که درمانگر را به عنوان جانشین مادرش به کار میبرد، احساس ضد و نقیضی را نسبت به درمانگر بیان میکند. بخشی از این احساس ناراحتی در رابطه درمانی از بین میرود و سددرمان شکسته میشود.
این کودکان، در فعالیتهای بازی خود مقدار بیشتری درک تشخیصی بدست میآورند. «استانلی» تمایل خود را برای حفظ رفتار بچگانه و توانایی ادامه منفی بافی تا بدانجا که وجود حمامها را انکار کند، آشکار میسازد. «لئون» سه موارد زیر را آشکار ساخت، اینکه میل دارد قدرت کودکانه خود را حفظ کند، از محدودیتهایی که برای تلاش و کنترل او گذاشته و باعث شدت احساس درماندگی او شده بود، بیزار است و اینکه انتظار نابودی رفتارش را دارد.
تخلیه مطالب ناخودآگاه و تنش
بازی میتواند برای کمک به کودک جهت نشان دادن محتوای ناخودآگاه و تسکین تنش مربوط به آن بکار رود. این فعالیت تسکین بخش (بازی) که با محتویات سمبلیک سروکار دارد، معنای خطرناکی برای کودک دارد. درمانگر باید آگاه باشد که یک کودک مشخص، چه مقدار میتواند بدون ترس در بازی خود را تخلیه نماید و باید از نوع مشارکت و تعبیر و تفسیری نیز که کودک انجام میدهد مطلع باشد.
«مورتون» (13) 7 ساله به خاطر شروع ناگهانی بیخوابی ارجاع داده شد. او با حالتی مضطرب نقل میکند که «ماکس» نام همسایهی قلدری است که او را بشدت میزند، او به آرامی اظهار میدارد که: «ماکس تنومند و خبیث است.» و بیقرار اطراف اتاق قدم میزند در حالی که نشان میدهد که به خوبی میتواند یک توپ را پرتاب کند. او به سرعت پیشنهاد مرا مبنی بر ساختن داستانی درباره یک پسر کوچک و یک پسر بزرگ میپذیرد. من آدمکهای چوبی را در حالی که «مورتون» داستانی میگوید ترسیم میکنم. او نقل میکند که پسر کوچک، پسر بزرگ را ملاقات میکند. پسر بزرگ، پسر کوچک را آن قدر میزند که بینی و پاهایش را از دست بدهد. پسر کوچک موفق میشود در حالی که روی دستهایش راه میرود به سمت خانه فرار کند. پسر کوچک ناامید میشود زیرا که مادرش او را نمیبوسد. دکتر پسر کوچک را خوب میکند.
صحنه دوم نشان میدهد که پسر کوچک پسر بزرگ را به مبارزه میطلبد و این بار «مورتون» و من تصمیم میگیریم که پسر کوچک را نسبت به قبل رشد داده و او را تبدیل به بچهی نیرومندی کنیم که در دعوا بینی، پاها و بازوهای آن پسر قلدر را بشکند. صحنهی آخر نشان میدهد که پسر بزرگتر در حالی که باندپیچی شده و در تختش زندانی است گریه میکند. یک دکتر در حال آماده کردن مقدمات درمان است که خیلی هم درد دارد و پسر کوچک که در بیرون، پشت پنجره اتاق خواب ایستاده است از ته دل میخندد.
در مصاحبههای بعدی مورتون خطرهای مختلفی که یک پسر کوچک را تهدید میکند از طریق داستان، جوک و بازی نشان میدهد و اینکه چگونه این پسر میتواند از این واقعه پیروز و سربلند بیرون آید. پس از این بازی «مورتون» خود به خود اظهار میکند که او و «ماکس» دوست شدهاند و با یکدیگر بازی میکنند. مادرش گزارش میدهد که اکنون دیگر «مورتون» میتواند بخوابد.
در این وضعیت درمانگر یک موقعیت بازی به صورت کلی را ایجاد میکند که در آن پسر بتواند ترس خود را از طریق بازی بیرون بریزد و تنش خود را تسکین بدهد. به او اجازه میدهد که جزئیات این بازی را هرطور که میخواهد بسازد و درمانگر به گونهای مشارکت میکند که کودک بتواند احساسات خود را بیرون ریخته و آن را تنها از طریق فعالیتی که به محتوای بازی مربوط میشود تعبیر و تفسیر نماید. «مورتون» این موارد را در بازی خود نشان میدهد: ترس از زخمی شدن به وسیله فردی قویتر، احساس ضعف و تمایل برای داشتن قدرت جهت تلافیجویی. تکرار بازی سبب تخفیف اضطراب او گشته و قدرت او را بیشتر میکند. در زندگی روزانه با فردی قدرتمند که قبلاً از او میترسید و اجتناب میکرد، رابطه دوستی برقرار میکند. او توانایی خود را برای به خواب رفتن باز مییابد.
کودک مزبور از طریق بازی به درک تشخیصی اضافی دست مییابد. او احساس ضعف، تمایل به تسلی یافتن از جانب مادرش، نگرانی درباره زخمی شدن و نیازش را به احساس قوی بودن آشکار میسازد.
اهمیت تکاملی بازی
بازی میتواند موجب رشد و تکامل علایق و رغبتهای بازی کردن در یک کودک گردد. و او میتواند آن را به زندگی روزمره خود منتقل کرده و موجب شود که در زندگی آیندهاش نیز توانا گردد. این کاربرد بازی دارای اهمیت ویژهای است، زیرا بین بازی و تواناییهای کار یک فرد همبستگی وجود دارد.
«موریس» (14) 9 ساله که مبتلا به ترسهای مرضی است، قادر به شرکت در هیچ فعالیتی با دیگر کودکان نیست. وقتی که ترس او در جریان درمان کم میشود، به بازی بیسبال علاقه نشان میدهد، اما به خاطر اینکه نمیتواند توپ را پرتاب کند، احساس بیکفایتی مینماید. من ترتیب انجام چند مصاحبه را میدهم که در آن «موریس» میتواند مقداری از وقت خود را به بازی پرتاب حلقه بگذراند که مهارت او را در پرتاب بیشتر میکند. متعاقباً او گزارش میکند که دیگر با کودکان در کوچه توپ بازی میکند.
«ژوزفین» (15) 8 ساله به خاطر ولع در مکیدن انگشت ارجاع داده میشود.
او در یک مصاحبه از اینکه هیچکس او را برای طناب بازی انتخاب نمیکند گله دارد، او احساس میکند به علت اینکه نمیداند چگونه وارد بازی شود بازی را خراب میکند. از آنجا که این کودک به رقابت با دیگر کودکان هم سن و سالش نیاز دارد، احساس میکنم که برایش یادگرفتن طناب بازی مهم است. من از طریق چرخاندن مداد در یک دایره بزرگ که او در آن میدود و میپرد به او یاد میدهم که چگونه زمان را محاسبه کرده و وارد بازی شود. در جلسات بعدی گزارش میدهد که میتواند بخوبی طناب بازی کند.
درمانگر وسایل و فرصتها را برای این کودکان تدارک دیده و آنها را تشویق میکند؛ تا از مصاحبه برای آزمودن خود به عنوان یک فرد استفاده نمایند و نیروی خود را برای زندگی در حال و آینده بسیج کنند. هر کودکی برای ارضا در زمان حال و ایجاد تواناییهایی برای موقعیتهای آینده، سختیهایی را تحمل میکند.
آزمایش این نوع کاربردهای بازی آشکار میسازد که در بکارگیری آنها (بدون توجه به هدف خاص) ارزشهای تشخیصی و درمانی وجود دارد. از آنجا که ما میتوانیم چیزهای زیادی در مورد کودک از طریق بازی دریابیم، لذا همه کاربردهای بازی به دراث تشخیصی کمک میکند؛ و از آنجا که همهی بازیها به کودک کمک میکند تا به درجات مختلف خود را سهیم نموده، نمایش مجدد داده، زندگی مجدد و رهاسازی مجدد نماید، لذا همه بازیها دارای مقداری ارزش درمانی میباشد. نقش درمانگر که شامل رفتار صبورانه مجاز در چارچوب واقعیتها میباشد، بستگی به هدف بازی و نحوهی استفاده کودک از روابط دارد. درمانگر میتواند بخشی از اتاق یا بخشی از نمایش سمبلیک و یا به عنوان یک شخص باشد. نقش و اهمیت درمانگر میتواند بارها در خلال فعالیت بازی تغییر کند. یکی از جنبههای مهم عملی تعمیم یافته این است که در کلیه کاربردهای بازی، درک و تشخیص پویاییهای شخصیت کودک تعیین کنندهی نوع وسیله انتخابی برای کودک خاص؛ نوع و درجهی فعالیت حرکتی و کلامی درمانگر میباشد.
خلاصه و نتیجه
در پایان باید چند نکته اساسی مورد تاکید قرار گیرد. بازی بدون توجه به اینکه میخواهیم چگونه آن را به کار بریم، باید در همه حال به عنوان یک مجموعهی پیچیده و تحریف شده اظهارات خودآگاه و ناخودآگاه کودک در نظر گرفته شود. رابطهی درمانی امری است اساسی، چه ما در درمان کلمات را وسیله قرار دهیم، یا فعالیت بازی را. کاربرد آگاهانهی بازی در تلاش برای ایجاد تجربه رشد درمانی معنیدار مراجعین جوان ما، نشان میدهد که چه وقت و چگونه بازی با رابطه درمانی درهم میآمیزد. درمان یک کودک چیزی بیش از استفاده از تکنیک است. درمان کامل یک کودک شامل اداره کردن و درمان کلیه فاکتورهای زندگی که به مشکل او کمک کردهاند، میباشد.
پینوشتها:
1- مقالهای از: Fanny Amster
1- Self expression
3- Marta
4- Ellen
5- Lawrence
6- Mother substitute
7- Working Relationship
8- Berta
9- Jeannette
10- Morris
11- Stanly
12- Leon
13- Morton
14- Maurice
15- Joesephine
منبع مقاله :
لندرث، گاری.ل؛ (1390)، بازی درمانی (دینامیسم مشاوره با کودکان)، ترجمهی خدیجه آرین، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ نهم