رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: «إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمانِ؛[1] غیرت از نشانه های ایمان است.» بحث راجع به تربیت بود. «تربیت» از «غیرت» نشأت گرفته است و به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن و گرفتن است. در باب این روش گرفتن و روش دادن به طور معمول و غالب چهار محیط است که انسان در آن محیط ها ساخته می شود؛ محیط خانوادگی، محیط آموزشی، محیط رفاقتی و محیط شغلی. البته فضای پنجمی هم بر آنها حاکم است. مباحثی قبل راجع به محیط دوم، یعنی «محیط آموزشی» بود. نقش محیط آموزشی از محیط اوّل یعنی محیط خانوادگی قوی تر است. چه بسا کسانی باشند که از نظر محیط خانوادگی، روش صحیح الهی و انسانی نداشته اند، ولی اگر ایشان را در محیط آموزشی بیاورید، ساخته می شوند و همین طور عکس؛ به این معنا که ممکن است محیط خانوادگی، محیط خوبی باشد امّا محیط آموزشی نقش تخریبی داشته باشد و موجب شود آنچه که در محیط خانوادگی ساخته شده است، خراب شود و از بین برود. چون محیط آموزشی قوی تر از محیط خانواده است و در گذشته در مورد جهتش به چند جهت هم اشاره کردم. انسان باید نسبت به محیط آموزشی خیلی دقّت و توجه داشته باشد. در محیط آموزشی تنها مسأله دریافت مسائل مفهومیِ علمی مطرح نیست؛ بلکه این دریافت علمی همیشه با روش گرفتن و روش دادن در سه بعد دیداری، گفتاری و رفتاری همراه است.
نفی علمیّت از استادِ بی تربیت
در روایتی از امام صادق علیه السلام، حضرت فرمودند: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِی»[2]این مسأله آموزشی و علمی است. اصلاً حضرت نفی علمیّت می کنند؛ یعنی اگر آن معلّم و استاد به تربیت الهی و انسانی تربیت نشده باشد، نمیتواند به تو علم بیاموزد. یک وجه از معنای «ربّانی» این است که خودش تربیت شده است و بعد هم همان را به شاگرد منتقل می کند. «ربّانی» که می گویند دو بُعد هم خود و هم انتقال به دیگری. تا خودِ شخص موصوف به وصفی نباشد نمی تواند آن را به دیگری بدهد. لذا حضرت اصلاً نفی علمیّت می کنند و می گویند این علومی که تو داری از این استاد می آموزی، اصلاً علم نیست. یعنی بدان که علم اینها مُضرّ است.
قبلا سخنی از امام رضوان الله تعالی علیه نقل کردم که بعضی تعجب کردند! ایشان فرموده بودند «درس توحید از زبانِ شیطان»! تعجب نکنید! اینها همه از این حدیث گرفته شده است که: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِی». یعنی این اصلاً علم نیست. چرا؟ چون آموزنده اش تربیت نشده و بی تربیت است. به خصوص در آن مقطع خاصّ سِنّی بر این مطلب تأکید کرده اند؛ چون بحث من راجع به مقطع خاصّ سِنّی است که از شش سالگی شروع می شود. در این مقطع خاص، روش رفتاری و گفتاری دادن، کمال اثر را روی انسان می گذارد و نقش سرنوشت ساز دارد. اینکه می بینید در روایات این تعبیرات را می کنند به همین دلیل است.
هجده ساله ها مراقب باشید!
آیه ای از آیات شریفه قرآن و روایتی از امام صادق علیه السلام ذیل آیه هست. آیه در سوره فاطر است که می فرماید:«وَ هُمْ یصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیرَ الَّذی کنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکمْ ما یتَذَکرُ فیهِ مَنْ تَذَکرَ»[3] این نقل سخنان گروهی از جهنّمی ها است که در جهنم فریاد می کنند ای پروردگار، ما را از این جهنم بیرون بیاور! چرا؟ تا کرداری غیر از آنچه که کردیم انجام دهیم؛ تا کردار شایسته و صالح انجام دهیم. «أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیرَ الَّذی کنَّا نَعْمَلُ». یعنی خدایا، ما را از جهنّم نجات بده تا کارِ خوب کنیم. به آنها خطاب می شود: آیا ما به شما آن قدر عمر ندادیم که در آن پند بگیرید که هر کس می خواست پند بگیرد، می گرفت؟ سؤال این است که منظور از این عمری که در آیه آمده کدام مقطع زمانی است؟ ذیل آیه روایتی از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «تَوْبِیخٌ لِابْنِ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً»[4] این آیه خطاب به هجده ساله ها است. یعنی خطاب خدای متعال در این آیه، توبیخِ هجده ساله هایی است که به جهنّم رفته اند؛ مُراد، هفتاد ساله و هشتاد ساله ها نیست؛ چهل سال به بالا نیست؛ منظور، هجده ساله ها است! هجده ساله هایی که روش رفتاری غلط گرفتند و سراغ معصیت رفتند و جهنّمی شدند. امّا چرا خدا هجده ساله های جهنّمی را این طور توبیخ می کند؟ جهت این است که انسان از نظر رشد روحی به این مقطع که رسید، دیگر عذری ندارد و می تواند کاملاً تمییز بدهد؛ در این سن، دریافت و فهم بهترین دریافت و بالاترین فهم است. خوب، بگو ببینم چه کسی تو را جهنّمی کرد؟ این روش رفتاریِ غلط را از چه کسی یاد گرفتی؟ تو که نونهال بودی و در مقطعی بودی که می شد تو را به هر سو کشاند؛ پس تحت سرپرستی چه کسی قرار گرفتی؟ این اعوجاج از کجا پدید آمد؟ این مطلب به این مربوط است که حضرت فرمودند از نظر عمر حسّاس ترین مقطع زمانی، این مقطع است. ای جوان ها! حواستان را جمع کنید. وقتی به این مقطع برسی دیگر خوب می توانی زشت را از زیبا تشخیص دهی. تو دیگر انسانی و می فهمی! دیگر در بُعد اعتقادی ات هم خوب می توانی بفهمی. امّا بگو ببینم چه کسی تو را خراب کرد؟ در محیط آموزشی، به تو رفتار غلط دادند، تو هم تأثیر گرفتی و جهنّمی شدی.
مربّی باید تربیت شده الهی باشد
روایتی را خواندم که شخصی که خود را در اختیار غیر قرار می دهد و غیر می خواهد او را سرپرستی کند و بسازد، باید خودش ساخته شده باشد. اوّل ببین این طور هست یانه؛ یعنی ببین عالم ربّانی است، یا شیطانی به صورتی انسان است؟ کدام یکی است؟ روایت از علی علیه السلام بود، که حضرت فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ خدا پیغمبر را تربیت کرد؛ «وَ هُوَ أَدَّبَنِی»؛ او هم من را تربیت کرد؛ «وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُکرَّمِین»[5] یعنی حالا که من به واسطه پیغمبر تربیت شده ای الهی هستم، سرپرستی دیگران را می پذیرم. خطابم به اساتید است که اگر خودتان تربیت الهی ندارید، نباید وارد عرصه تربیت دیگران شوید. از آن طرف هم جوان و دانش آموز نباید خودش را در اختیار هر کسی قرار دهد و سرپرستی هر کسی را نباید بپذیرد. باید در محیط های آموزشی دقّت شود. حتّی در بهترین محیط های آموزشی هم انسان نباید خیال راحت هم داشته باشد.
اقسام روابط؛ رابطه بر محور احتیاج، رابطه بر محور پیوند
ابتدا مقدّمه ای را نسبت به روابط انسان ها با یکدیگر عرض کنم. یک وقت هست روابط انسان ها بر محور «پیوندها» است، یک وقت هست نه! پیوندی نیست؛ بلکه روابط بر محور «احتیاجات» است. در باب احتیاجات همانی است که مثلاً شخص به طور معمول می خواهد برود خریدی کند یا امثال اینها؛ فروشنده را هم نمی شناسد که چه کسی است؛ کاری هم ندارد که فروشنده کیست و چه خصوصیاتی دارد. رابطه خریدار و فروشنده برای رفع احتیاج و بر محور احتیاج است. این گاهی در محیط شغلی، مطرح می شود که من الآن وارد آن نمی شوم.
اقسام پیوندها؛ پیوندهای جسمانی، پیوندهای روحانی
امّا در طرف مقابل، روابطی هست که بر محور پیوندها است. این پیوندها مختلف می شود؛ پیوندهایی داریم جسمانی، که شامل پیوندهای حَسَبی، نَسَبی، سَبَبی، مثل پدر و مادر و همسر است. ولی یک دسته از پیوندها، پیوندهای روحانی است. در پیوندهای روحانی یکی از پیوندهایی که در معارف ما هست، پیوند ایمانی و معنوی است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة»[6]مؤمنین برادرند. این اخوّت، یک پیوند ایمانی است؛ پیوندی روحی است؛ برادری است. اسم آن را «برادر ایمانی» می گذاریم؛ برادرِ ایمانی است نه جسمانی. این پیوند روحی بر محور همان مسأله معنویِ ایمانی است.
قوی ترین پیوند، پیوند قلبی و محبّتی
قوی ترین پیوند، پیوند قلبی یعنی پیوند محبّتی است. چون رابطه ای که دارند، بر محور پیوند محبّتی و علاقه مندی است که این کاربرد دارد. لذا معارف ما روی این خیلی تکیه می کند. من یک وقت در ماه مبارک رمضان راجع به حبّ به خدا بحث می کردم و بعد انس به خدا و حبّ به اولیای خدا. اینها را من بحث کرده ام. من اینها را می گویم تا بفهمید که خیلی روی پیوند قلبی تکیه می شود. پیوندی که بر محور پیوند قلبی است، خیلی تأثیرگذار است. کارِ قلب، دل بستگی است. دل بستگی، همین پیوند یعنی پیوند محبّتی است. این مقدمه بود و حالا وارد بحثم می شوم.
پیوند قلبی در محیط رفاقتی
در محیط آموزشی غالباً این طور است که از محیط آموزشی، محیط سوم که محیط رفاقتی است متولّد می شود. این بچه که به مدرسه می رود، یک محیط دیگری در مقابلش باز می شود و آن محیط رفاقتی است. عجیب این است که چون این بچه ها با یکدیگر هم اُفق هم هستند و از نظر باطن، صفای باطن هم دارند، زود همدیگر را جذب می کنند و «چسبندگی سریع» دارند! من الآن دیگر به استاد کاری ندارم. رفتم سراغ بخش شاگردها در محیط آموزشی. این شاگردها در محیط آموزشی به همدیگر پیوند می خورند. چه پیوندی؟ قوی ترین پیوندها که پیوند محبّتی است. لذا از دل محیط آموزشی، محیط رفاقتی متولّد می شود.
قوّت و بُرد پیوند رفاقتی
علی علیه السلام فرمود: «ألصَّدِیقُ أقرَبُ الأقَارِبِ»[7] رفیق، نزدیک ترینِ نزدیکانِ انسان است. یعنی دوست از همه نزدیکان حَسَبی، نَسَبی، سَبَبی و همه کسانی که به آنها می گوییم «أقارب»، به انسان نزدیک تر است. یعنی قدرت و بُرد و نقش این پیوند محبّتی روی انسان از آن پیوند نسبی پدر و مادر هم بالاتر است؛ نقش دوست از همه اینها بیشتر است.در روایت دیگر علی علیه السلام فرمود: «ألأصدِقَاءُ نَفسٌ وَاحِدَةٌ فِی جُسُومٍ مُتَفَرَّقَة»[8] رفیق ها یک روح هستند، امّا در بدن های متعدّد! اینجا علی علیه السلام از نظر روحی، وحدت را پیش می کشد؛ یعنی آن قدر این پیوند قلبی قوی است که اصلاً موجب یگانگی روحی می شود.
اثرگذاری ناخودآگاه دوست
از محیط آموزشی، محیط رفاقتی متولّد می شود. یعنی بچه ها در محیط آموزشی با هم رفیق می شوند؛ در سِنّی هم هستند که هم اُفق هستند. با هم که رفیق شدند، آن وقت این روی انسان نقش دارد. چگونه روی انسان اثر می گذارد؟ روش را از رفیقش می گیرد. روش رفتاری را از او می گیرد؛ روش گفتاری را از او می گیرد. حتّی آن بچه، خودش هم نمی خواهد رفیقش را تربیت کند؛ امّا او ناخودآگاه از این تأثیر می پذیرد و روش رفتاری و گفتاری می گیرد. در باب تربیت گفتیم که تربیت از عناوین قصدیّه نیست. لذا این رفیق از رفیقِ خودش از هر جهت، دیداری، گفتاری و شنیداری تأثیر میگیرد. حتّی دوست دارد پیراهنش مثل پیراهن او شود. دوست دارد لباسش هم مثل لباس او شود. او هم نمی خواهد به این رفیق این چیزها را بیاموزد؛ خودش خودبه خود می آموزد. روایت از علی علیه السلام است: «رُبَّ صَدِیقٍ یؤتِی مِن جَهلِهِ لَا مِن نِیتِه»[9] چقدر زیبا می فرماید! چه بسا دوستی که به دوست دیگرش چیزی را تقدیم می کند که منشأش جهل و نفهمی است و نیّتی هم در کار نیست. یعنی چه بسا نمی خواهد او را خراب کند؛ قصد تخریب ندارد، امّا صداقت و رفاقت این تأثیرپذیری را به همراه می آورد. او در یک محیط خانوادگی تربیت شده که ـ نعوذ بالله ـ مناسب نبوده و حالا اینها با همدیگر رفیق شده اند؛ بعد می بینی بچه ات خراب شد! نقش رفیق هم که از پدر و مادر خیلی قوی تر است. پدر خوب، مادر خوب، معلّم خوب، رفیق بد! ببین چه در می آید!
مصیبتِ بزرگِ خانواده های خوب!
بسیاری از مصیبت هایی که خانواده های خوب دارند، این است که بچه هایشان وقتی می آیند در محیط های آموزشی، خراب می شوند که منشأ خیلی از آنها هم رفاقت هایی است که بچه ها در محیط آموزشی پیدا کرده اند. غیر از این است؟! آن هایی که مبتلا هستند، حرف های من را خوب می فهمند! این همه زحمت کشیدی، معلّم هم بد نیست، امّا رفیق بد است. نگاه کن فرضیه را چگونه گام به گام پیش رفتم. همه خوب، امّا بچه چگونه شد؟! این مسأله متأسفانه از مسائل مبتلابه جامعه ما است. من که عرض می کنم محیط آموزشی خیلی مهم است، برای همین چیزها است. امّا متأسفانه به این چیزها توجه نمی شود. همان سیری که تا حالا گفتم، همان است. مصیبت این است که فقط دنبال این هستند که بچه درسی را یاد بگیرد که یک وقت پشت کنکور نماند! می گویند هر چه شود، بشود امّا پشت کنکور نماند. چقدر روی آن هم تبلیغ می کنند! این جامعه اسلامی است؟! جامعه انسانی است؟!
تأثیر پیوند رفاقتی بر دین انسان
پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «الْمَرْءُ عَلَی دِینِ خَلِیلِهِ»؛ اگر می خواهی ببینی دین شخصی چیست، ببین رفیقش چه دینی دارد. از آنجا بفهم دین او چیست. «الْمَرْءُ عَلَی دِینِ خَلِیلِهِ فَلْینْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ یخَالِلُ»[10] حواست را جمع کن با چه کسی رفیقی! با هر کسی که رفیقی، دین او را هم داری؛ با او هم دین هستی. این همان مسأله قدرت و بُرد پیوند رفاقتی و محبّتی را می رساند که هم نقش سازندگی دارد و هم نقش تخریبی دارد. من سراغ هر دو مورد رفتم. بنابر این در باب محیط آموزشی، یک محیط سوم که چه بسا قدرتمندتر از محیط دوم است، از آن تولّد پیدا می کند. حالا آیا این درست است که انسان بی تفاوت باشد؟ لذا گفتم مدرسه و محیط آموزشی فرزندت هر قدر هم خوب و مطمئن بود، هیچ وقت خاطر جمع نباش؛ چون یک خطر بزرگ تر کنار گوش او هست. خاطرجمعی در کار نیست. بلکه انسان باید از نظر تربیتی نسبت به کسانی که تحت سرپرستی او هستند دقّت داشته باشد.
پی نوشت ها:
[1] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
[2] مجلسی، محمد باقر، بحارالأ نوار، ج1، ص138.
[3] فاطر، آیه 37.
[4] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 70، ص388، باب 141.
[5] همان، ج 74، ص268، باب 11.
[6] الحجرات، آیه 10.
[7] آمدی، غررالحکم،ص 413.
[8] همان، ص 416.
[9] همان، ص 424.
[10] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 71، ص192،باب 14.