همه زندگی ات با همه فرق دارد. خوابیدن و بیدار شدنت. رفت و آمدت در شهر. کوچه گردی ها و خیابان گردی های شهر. به همه چیز چارچشمی نگاه می کنی. ریز و درشت ها را زیر نظر داری و برای همین است که اسمت را گذاشته اند خبرنگار.
وقتی چشمهات رو باز می کنی به جای فکر کردن به صبحونه و کارهایی که صبح باید انجام بدی دنبال سوژه می گردی. دست و روت رو که می شوری تو آئینه به خودت نگاه می کنی ولی ذهنت جایی دیگه است. دنبال آدمی می گردی که زندگیش رو داستان کنی. دنبال مسئولی می گردی که سوال هات رو ازش بپرسی. دنبال گجتی می گردی که معرفیش کنی.
موقع صبحونه خوردن زمانی که همه دارن آهنگ های آروم گوش میدن تو شبکه های خبری رو زیر و رو می کنی تا ببینی مدتی که خواب بودی چه اتفاقی افتاده. بعد از صبحونه لباست رو می پوشی و از خونه بیرون میزنی. زمانی که همه توی ماشین، اتوبوس، مترو یا تاکسی موسیقی گوش میدن تو کانال های خبری و خبرگزاری ها و صفحات روزنامه ها رو از توی گوشیت بالا و پائین می کنی و تو ذهنت باز دنبال سوژه می گردی.
به محل کارت که می رسی سوژه ها رو پیاده می کنی. اطلاعات گزارش هات رو سرچ می کنی و دم به دقیقه توی دفترچه تلفنت شماره ها رو سرچ می کنی تا مسئولی رو پیدا کنی تا آخرین اخبار حوزه ات رو بهت بده. روز کاریت که تموم میشه تازه گفتن و خندیدن با دوست هات رو شروع می کنی یا با هم کافه میرید و از اخبار و گزارش ها حرف می زنید یا از توی خونه با چت و شبکه های اجتماعی با هم سر و کله می زنید. وقتی که دیگه چشمت به رختخواب می افته و میخوای خستگی یه روزت رو از تنت بیرون کنی تازه سرت رو که روی بالشت می ذاری به این فکر می کنی که فردا با چه تیتری بتونی جنجال درست کنی.
این یه نمونه از 24 ساعت هاییه که تو توی اعماق خبر و خبرنگاری می گذرونی که شاید روزی بتونی خبری رو به دست مردم برسونی که حالشون رو خوب کنه آخه خبرنگاری فقط گفتن خبرهایی نیست که از اون بوی خون و کشته شدن و ترور به مشام میرسه یه زمانی هم میاد که خبرنگاری گفتن خبرهایی باشه که حال آدم ها رو خوب کنه.