باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا: خطر از طرف ایران دیوانه کننده است. این حقیقت است وهدف من از بین بردن این تهدید خواهد بود.
ترس از رایج ترین تجربه های انسان در طول زندگی اش است. علاوه بر ترس طبیعی و واقعی، نوعی از ترس به نام فوبیا، به عنوان ترسِ مرضی در مقابل موقعیت هایی که به طور واقعی خطرناک و ترسناک نیستند، مثل ترس از مکان های بسته یا تاریک نیز وجود دارد. ایران هراسی و اسلام هراسی، گونۀروبه افزایشی از فوبیاست که عاملین ترویج آن می کوشند با علت تراشی های ظاهرا منطقی، آن را به یک ترس واقعی و معقول تبدیل کنند!
هراس تنها ابزاری است که برای تحققش نیازی به امکانات و شرایط واقعی و بیرونی نیست. یک توهم ساده، یک خیال واهی، یک دروغ بزرگ، یک شانتاژ تبلیغاتی، یک شایعه و حتی یک خبر مبهم، می تواند موجی از هراس و نا امنی را در اذهان افراد ایجاد کند. هر یک از روشهای ایجاد هراس در کنار رسانه به عنوان ابزاری که می تواند آنها را در سطحی گسترده و عمومی منتشر کند، بی شک می تواند به عنوان یک عامل فشار به ترسی جهانی و دامنه دار تبدیل شود تا باعث حرکت ملت ها به سوی اهداف مشخص شدۀفکری، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی صاحبان زر و زور شود.
رسانه ها در خدمت آتش افروزی میان ملت ها:
استفاده از قدرت رسانه در جهت اهداف سیاسی و مزورانه، تاریخی طولانی دارد. قبلا هم هالیوود در طول جنگ جهانی دوم، کارآمد بودن این سلاح را در هدایت افکار عمومی برای موجه سازی چهره خود و به دست آوردن حمایت مردم و رهایی از اعتراض های آنها اثبات کرده بود. هالیوود همانطور که با ارائۀچهره ای خشن، اغراق آمیز و بی منطق از آلمان، به توجیه حضور خود در اروپا پرداخت، زمانیکه از قدرت نفوذ کمونیست ها هراسان شد و منافع استعماری خود را در خطر دید به متحد متفق خود در جنگ پشت کرد و مردم آمریکا این بار با موجی از ترس از جانب شوروی و کمونیست ها مواجه شدند؛ ترسی که به مدد رسانه ها روز به روز شدت می یافت. اینک نیز با انقلاب ایران و اعلام استقلال طلبی و استکبار ستیزی ملت ایران و برافراشتن پرچم اسلام، برنامۀجدیدی در دستورکار رسانه ها و خصوصا هالیوود قرار گرفته است.
به همین دلیل، وارونه کردن مسئله و تبلیغ این موضوع که ایدئولوژی اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران، به نحو متحجرانه ای درصدد نابودی ملت ها و تمدن ها و سایر ادیان است، پشتوانۀفکری بسیاری از آثار سینمایی هالیوود در دهه های اخیر قرار گرفته است.
هویتِ ایرانی- اسلامی:
بصیرت و درایت ایرانیان در هماهنگ سازی شئون مختلف زندگی خود، چون فرهنگ، اخلاق، قوانین حقوقی، سیاست، علم، هنر و. . . با اهداف و رویکردهای الهی دین اسلام، چنان همۀساحت های زندگی را پوشش داده که در هر یک از موارد ذکر شده، روح اسلام، حاکم و ملاک ارزش گذاری است.
بنابراین در عرصۀجنگ نرم و یورش رسانه ای غرب بر ایران، هیچ یک از این عرصه ها مصونیت ندارند. نگاهی کوتاه به کم و کیف آثار تولیدی سال های اخیر هالیوود نشان می دهد که آنها چگونه بر تمام ساحت ها و معانی زندگی ملت ایران تاخت و تاز می کنند و در این روند، اسلام و ایران چنان به هم آمیخته اند که محال است بتوان بازنمایی های غیرمنصفانه و کینه توزانه غربی ها را تنها متوجه یکی از اینها دانست به گونه ای که تحقیر ملت ایران، تحقیر اسلام و تحقیر اسلام، همان تحقیر ایرانیان به شمار می آید. این بدان جهت است که آن ها می دانند ایران پایگاه اصلی معرفی اسلام ناب به سراسر دنیا و الهام بخش دیگر مسلمانان، بلکه همه آزادی خواهان جهان است.
بازنمایی فرهنگ و اخلاق:
روندی که در آن فرهنگ و اخلاق ایرانیان مسلمان تخطئه شده تا از آنها در اذهان جهانی، موجوداتی بی فرهنگ، کولی، وحشی و افراطی بسازند، تقریبا در تمام فیلم های ضد اسلامی و ضدایرانی غربی دیده می شود.
در فیلم «خانه ای از شن و مه» ساخته «وادیم پرلمان» در سال «2003»، خانوادۀایرانی «بهرانی» به آمریکا مهاجرت کرده اند تا همانطور که زن ایرانی با بازی «شهره آغداشلو» در سکانسی می گوید، در آنجا زندگی کنند. او می گوید: «نه مثل یک مشت کولی و عرب کثیف که توی خیابونا وول می خورن و زندگی می کنن، من اومدم آمریکا که زندگی بکنم. »
مرد خانواده علی رغم علاقه ای که به همسر و فرزندانش دارد و سودای یک زندگی مرفه در آمریکای متمدن را در سر دارد، همچنان یک مردِ ایرانی عصبی و پرخاشگر است که در جواب این حرف های همسرش ضبط صوت را به دیوار کوبیده و با لحنی خشن او را به اطاعت از حرفهایش مبنی بر ترک منزل فعلی وادار می کند. او با لحنی خشن و مردسالارانه به همسر خود می گوید: «دیگه بحث نمی کنی و لب هم از هم وا نمی کنی. . » در سکانس های بعدی او هرگاه عصبانی می شود، بلافاصله رفتارهای خشونت آمیز و پرخاش گونه ای از خود بروز می دهد، روی همسرش دست بلند می کند، و به طرف زنی که برای مذاکره در خصوص مشکل شان نزد او آمده یورش می برد.
آنچه در فیلم «آرگو» ساخته «بن افلک»، از ایرانیان نمایش داده می شود نیز چیزی شبیه همین رفتارهای بی منطق و وحشی گری هاست. صحنه های تظاهرات و هجوم مردم ایران جلوی سفارت آمریکا، آتش زدن پرچم های این کشور، شکستن قفل در ورودی سفارت و حمله به ساختمان، همگی قبل از آنکه شبیه یک جنبش معترضانه مردمی باشد، عقده گشایی و حرص و نفرت غیرمتمدنانه ای را نشان می دهد که با هیچ منطقی توجیه نمی شود.
بازنمایی دین و احکام دینی:
اسلام دین میانه روی و اعتدال است. در دستورات دینی و قوانین حقوقی آن که مبتنی بر عقل و وحی است، اثری از ادعاهای منفعت طلبانه و بی منطق درباره آزادی، یا حقوق بشر نژادپرستانه آنچنانکه لیبرالیسم مدعی آن است و نیز تعصبات و سخت گیری های بی مورد به چشم نمی خورد.
مواضع شرعی و حقوقی دین اسلام همواره محل آماج تشکیک ها، توهین ها، تخریب ها و تعریف های نابجا بوده است. این امر در سینمای غرب به شکل سازمان یافته ای پیگیری می شود و تحت عناوینی چون نقض حقوق بشر و ضوابط بین المللی معرفی می گردد.
«سنگسار ثریا» نمونۀکاملی از تحریف و تخریب حکم حیات بخش اعدام و سنگسار به عنوان یکی از احکام هوشمندانۀاسلام است. این فیلم که توانایی بسیاری در بر انگیختن احساسات ضد اسلامی و فیمینیستی زنان و دختران ناآگاه ایران و جهان داشت به قدری در بازگویی احکام اسلام چشم بر حقیقت بست که برای هریک از دروغ های موجود دراین فیلم می توان ده ها مقاله نوشت. آنچه از طریق اثبات حکم زنا، اجرای حکم که فقط برای زن و آزاد گذاشتن مردی که متهم به زنا شده، در فیلم نمایش داده می شود، همه دروغ هایی برای تحریک عواطف انسانی و در نهایت، نفرت از این حکم الهی است.
فیلم «عبور» محصول سال «2009»، تصویرگر تعصبات و عادت های متحجرانۀایرانیانی است که با طبق احکام دین خود اجازه دارند هرگونه تخلف از دستورات دینی را با بدترین شکل ممکن پاسخ دهند، مانند برادری که در فیلم، خواهر زناکار خود را به سبب تعصب به قتل می رساند، یا دختر جوانی که اتهام بی اساس غربی ها را مبنی بر دخالت داشتن مسلمانان در حادثۀ11 سپتامبر می پذیرد و آن را توجیه پذیر و قابل دفاع می داند و با اعتقاد درباره گرایش خود به تروریست های مسلمان سخنرانی می کند.
فیلم «بدون دخترم هرگز» روایت تنهایی یک زن در کشوری غیر متمدن و وحشی است که به محض ورود به ایران، مرد مهربان و خانواده دوستِ بتی را تغییر می دهد. مرد با رفتار خشونت آمیز و دروغ گویی، همسرش را فریفته و مانند اسیری در بند او را از ساده ترین حق هر زن یعنی بودن در کنار فرزندش محروم می کند. این تغییر نه مختص «محمود» همسر او بلکه اتفاقی طبیعی در بین همۀمردان بازگشته از فرنگ است. گویی این نوع رفتار در ذات ایرانی هاست و با بازگشت به محیط ایران فرصت بروز می یابد. بتی که با اجبار به مسلمان شدن راهی مدرسه اسلامی می شود، با زنان زیادی از ملیت های گوناگون برخورد می کند که همین سرنوشت را دارند و گاه به اجبار مسلمان شده اند. زنان مسلمان شده به جای دریافت جایگاه مناسب میان هم مسلک های خود عملا بیشتر آزار می بینند. معمولا آزارها در طول فیلم با جملۀ«این حکم خداست» توجیه می شوند.
در این میان قوانین طلاق و حضانت در اسلام دست آویزی برای محمود است تا همسر خود را در بند نگه دارد. بارها در طول فیلم شاهد تحقیر حجاب و ضرب و شتم بازیگر زن فیلم هستیم؛ رفتار وحشیانه ای که برای مردان ایرانی امری عادی و روزمره جلوه داده می شود. این فیلم نیز که مانند آرگو عنوان «یک داستان واقعی» را یدک می کشد، کوچکترین شباهتی به واقعیت ندارد.
بازنمایی جامعه مدنی و روابط بین افراد:
بازار در ایران محل نمود قوانین اقتصادی و اخلاقی جامعه است. مناسبات میان بازاریان و عالمان دینی، بازارها را به شاهراه های اخلاق و مدنیت تبدیل کرده است. حضور فعال بازاریان در کارهای خیر و حمایت از روحانیت در انقلاب برای هر جامعه شناسی محرز است اما در تمام فیلم های هالیودی بازارهای ایران مکان های ترسناک و نگران کننده ای هستند. در فیلم های آرگو، سنگسار ثریا، بدون دخترم هرگز، شاهزاده ایرانی، تبدیل شوندگان(3)، زنان بدون مردان و بسیاری از فیلم های دیگر بازار مکانی برای افراد شرور، خشونت طلب و بداخلاق می باشد.
فروشندگان عصبی که هر پیشامد ساده ای را با خشونت جواب می دهند از کاراکتر های دائمی این فیلم ها هستند. چنانکه در فیلم آرگو یک فروشنده ایرانی به خاطر عکسی که یک زن خبرنگار از او گرفته با عصبانیت فریاد می زند، و زن هراسان خود را در محاصره مردم عصبانی می بیند.
مردم غمزده که در فضای تاریک و خفۀبازار با سرعت در حال گذر هستند تا مبادا طعمۀناآرامی جو موجود شوند، یک تصویر همگانی در تمامی آثار هالیودی درباره ایران است. در این فیلم ها بازارها از مکان های پر زرق و برق و شاد به فضایی سرد و هراس آور تبدیل شده اند. به عنوان نمونه در فیلم «بدون دخترم هرگز» چند لحظه غیبتِ «بتی»، نگرانی زیادی را در زن همراهش ایجاد می کند. این نگرانی به جهت خطراتی است که در جامعه ایران برای یک زن رخ می دهد و ربطی به اسارت قانونی زن به دست شوهرش ندارد.
عوامل حکومتی نیز در تمام این فیلم ها مردمی احمق، خشونت طلب، مکار و در پی اندیشه های هوسناک خویش هستند. در فیلم «شرایط»، ماموران پلیس بعد از دستگیری یک دختر که باکره نبوده است به او تجاوز می کنند. مسالۀناراحت کننده این است که قانون و حتی خانوادۀاین دختر از این افراد خاطی حمایت می کند.
با اینکه «تونی منذر» در ابتدای فیلمِ «آرگو»، مامورین امنیتی ایران را بسیار باهوش توصیف می کند، اما تماشاگر در طول فیلم فقط تعصبات وحشیانه می بیند و هیچ تصویری دال بر هوش و آموزشهای اروپایی این مامورین نشان داده نمی شود.
در فیلم «گلاب» ساختۀ«جان استوارت»، نظام دادگستری ایران به سخره گرفته می شود. این داستان، بازسازی جریان «مازیار بهاری» خبرنگاری است که در وقایع فتنه 88 در ایران دستگیر شد. وی به مدت 117 روز بازداشت بوده است. این داستانِ -به ظاهر واقعی-که برنده جایزه آزادی بیان نیز شد به شکلی هجوآمیز بازپرسی های مازیار را وحشیانه و بازپرس وی را فردی با انحرافات جنسی به تصویر می کشد. به نظر «جیمز براردینلی» منتقد معروف، فیلم «گلاب» اثری ماندگار بر اذهان عمومی دربارۀنظام دادگستری ایران دارد؛ چیزی شبیه دیوانگانی که در راس دارالمجانین قرار گرفته اند.
سرزمین دیوان:
«آرگو» نام کشتی ای است که «جیسون» برای یافتن پشم زرین با آن سفر می کرد. بسیاری از پهلوانان یونان سوار بر این کشتی به سرزمین های ناشناخته که موطن دیو و اهریمن است می رفتند تا پشم زرین را بیابند. فیلم «آرگو» هم با اقتباس از همین داستان، پهلوان خویش «تونی منذر» را عازم سرزمینی می کند که هزارن بار هولناک تر و دهشتناک تر از مکان هایی است که هومر در اودیسه آورده است. تا این بار گمشده هایی به مراتب با ارزش تر از پشم زرین را از سرزمین دیوان، یعنی ایران نجات دهد و آنها گروگان های امریکایی هستند.
اینکه چرا فیلم «آرگو» و سایر آثار مشابهش، ایران را به شکل سرزمینی تاریک، مخوف و وحشی ترسیم می کنند، ریشه در ترس شدید آنها از نفوذ منطق اسلامی و گرایش روز افزون ملت ها به اسلام دارد.
در فیلم «شرایط» هم که ساخته یک کارگردان ایرانی است، تحجر و خشک مغزی یک خانواده ایرانی به تصویر کشیده شده است؛ خانواده ای که اجازه انتخاب همسر را از دخترشان سلب کرده اند ولی به راحتی به او اجازه می دهند تا همراهِ دوست همجنس گرای خود به سفر تفریحی برود.
در فیلم «بدون دخترم هرگز»، «بتی» با صحنه سربازگیری برای جنگ مواجه می شود. نیروهای سپاهی به یک زمین فوتبال حمله می کنند و نوجوانان 13 ساله را به زور برای اعزام به جبهه با خود می برند. «بتی» که متاثر شده می پرسد: «چطور این بچه ها می جنگند؟» همراهش به او می گوید: «بهشون یک کلید پلاستیکی می دن و می گن این کلید بهشته!!» در فیلم های کشتی گیر، تبدیل شوندگان(3)، زنان بدون مردان، غیر قابل تصور، پلیس آهنی، عملیات نجات و شمار بسیاری از مستند ها، انیمشن ها و حتی تبلیغات تلویزیونی، مسلمانان ایرانی با وعده های دروغین سیاستمداران درباره بهشت، حاضر به هر نوع جنایتی مانند ترور و بمب گذاری می شوند.
این درحالی است که هر اندیشمندی می داند که نگرانی اصلی غرب از اسلام و ایران به دلیل ایدئولوژی خاص اسلام با مولفه های قدرتمندی چون: ترویج عقل ورزی و استقلال، ماهیت سیاسی اسلام، ظرفیت بالای معنوی و تلاش و پیشرفت علمی با تاکید بر خودکفایی و شریعت مشخص و متعینی است که راه را بر هرگونه سبک زندگی غلط و مصرف گرایانه ای می بندد.
نتیجه:
مطابق آنچه گفته شد، اسلام هراسی، به ترس، پیش داوری و تبعیض غیر عقلانی در قبال اسلام و مسلمانان اشاره دارد؛ پیش داوری ای که توسط ابزار قدرتمند رسانه و براساس نظریه کاشت در اذهان مردم جهان ایجاد شده و تصویری غیرواقعی از تمام شوون زندگی مسلمانان را به جهانیان ارائه می دهد.
این پیش داوری همان چیزی است که مقام معظم رهبری در سال 1393 طی نامه ای به جوانان دنیا، آنها را از آن بر حذر می دارد و به شناخت و تفکر درباره اسلام واقعی دعوت می کند. آنچه مسلم است صداقت و خلوص این نامه است که در عین ساده بودن، منطقی عظیم در خود نهفته دارد. اینکه به ملت ها و جوانان یادآوری کنیم برای یک بینش درست بیایید و دین ما را مطالعه کنید، نه تعصبی داریم و نه نقطۀمبهمی که از برملا شدنش در هراس باشیم، این قضیه هولوکاست نیست که اجازه نداشته باشید درباره اش چون و چرا و تحقیق کنید، مسیحیت نیست که ملزم باشید به اینکه اول ایمان بیاورید تا بعد بتوانید اصولش را بفهمید، در مسیر این شناخت راه برای هرگونه سوال و تردید و گفتگو و مطالعه ای باز است. بازخوردها و استقبال جوانان غربی نشان می دهد، که جهان منتظر یک منطق و گفتمان صادقانه و عقلانی است، چیزی که نه تنها هرگز با افتخارات پوشالی سینماگران وطنی که به خیال خود تریبون اسکار را برای اعلام صلح دوستی ایرانیان به کار می گیرند، به دست نخواهد آمد، بلکه تمسخرها و ناباوری های منتقدین و سینماگران غربی را هم در پی داشت، و هرگز از سوی آن ها بازخوردی وسیع نیافت.