نوسانات روحی دارید :
اگر دیدید که کارهای مختلفی را بسته به حالت روحی متفاوتتان انجام میدهید، پس کمی به خودتان بیایید. داشتن حالت روحی، طبیعی است اما باید بر این حالات روحی غلبه کرد و با آنها مواجه شد. اگر دیدید که به طور منظم از کار خود درمیروید چون آن را دوست ندارید و یا به کار خود بیتوجهی میکنید و هر وقت دوست داشتید با دوستان خود گپ میزنید، یعنی به خاطر حالات روحی دمدمی خود به وظایفتان بیش از حد بیتوجهی میکنید.
دوستانتان، شما را غیر قابل منتظره و یا غیر قابل پیش بینی میدانند :
اگر دوستانتان شما را فرد غیر قابل پیش بینی در احساس بدانند که سخنرانی خود را در آخرین لحظه به خاطر تغییر حالت روحیتان لغو میکنید یا رای و تصمیمتان را عوض میکنید و آنها را به خاطر تغییر حالت روحیتان، دوباره پیش میبرید، یعنی بردهی احساساتتان هستید. چگونه لحظهای، احساس میکنید که تصمیمی که در گذشته گرفتهاید بر نتیجه تأثیر نخواهد گذاشت. هم چنین بدون فکر کردن دقیق و عمیق، تصمیم میگیرید.
دائماً اجازه میدهید که مردم شما را به انجام کاری دعوت کنند :
نزدیکانتان گاهی اوقات شما را به کلاس خود میبرند، یا از شما میخواهند که با هم دیگر به بازدید یک محل جدید بروید در حالی که شما باید تا فردا کاری را تمام کنید. اگر به طور مداوم تسلیم چنین تقاضاها و خواستههایی شوید یعنی این که احساس میکنید کارتان به اندازهی کار دیگران مهم نیست یا این که اجازه میدهید که احساسات امروزتان، ضرورتهای فردایتان را به خطر بیندازند. اگر این حالت به ندرت اتفاق میافتد پس هیچ دلیلی برای نگران شدن وجود ندارد و جداً به یک وقفه نیاز دارید!
ابتدا واکنش میدهید و بعداً در مورد آن فکر میکنید یا اصلاً فکر نمیکنید :
در سر کار متوجه میشوید که با 15 روز مرخصی شما موافقت نشده است با این که یک ماه قبل درخواست آن را کرده بودید و فوراً با گفتن ناسزاهایی به رئیس خود واکنش میدهید. علاوه بر این، به اتاق او میروید و آن چنان با صدای بلند دعوا میکنید که کل اداره و ساختمان میتوانند مشاجرهی شما را بشنوند و بدانند که رئیس به خاطر عروسی که اخیراً رفته بودید با مرخصی شما موافقت نکرده است. میدانیم که منظورمان چیست؟ اجازه ندهید که احساسات بر داوری درست شما غلبه بکنند.
تصمیمات بدی گرفتهاید :
به نظر میرسد که احساس میکنید هیچ چیزی مناسب شما نیست چون تصمیماتی که اخیراً گرفتهاید آنی بودهاند و در مورد آنها خیلی خوب فکر نکردهاید. دوست دارید با افراد زیادی مشورت کنید اما آخر سر نظر خود را عملی میکنید. دو پیشنهاد کار جدید دریافت کردهاید و فوراً کاری را که درآمد بیشتری دارد انتخاب میکنید بدون این که مزایا و معایب هر دو کار را بررسی کنید؛ فقط به خاطر پول. بعداً میفهمید که به دام یک شیفت کاری 12 ساعته افتادهاید که تمام انرژیتان را از شما میگیرد و مثل اسفنج شما را میچلاند.
شور و احساس شدید را با حاکمیت احساس و عاطفه اشتباه میگیرید :
همیشه میخواستید از افراد احساساتی باشید که کار درست را انجام میدهند و از قلب خود پیروی میکنید اما در نهایت فرد عاطفی در مورد همه چیز شدهاید. احساساتی بودن به معنای این است که با سر سختی و عطش غیر قابل سیراب، چیزی را دنبال کنید اما عاطفی بودن در مورد احساسات تند و شدید به معنای عقب نگه داشتن خود با تمرکز بر هر چیز مربوط به کار به جز تمام کردن آن است. احساسات تند و شدید شامل پذیرفتن ریسکهای حساب شده هستند اما تصمیمات عاطفی، تند و عجولانه و در طولانی مدت برای شما بد خواهند بود.
گوش دادن به صدای درونی احتیاط را رها کردهاید :
زمانی هست که برای هر چیزی به صدای قلب خود گوش میدهید و حالا ذهن شما آموزش دیده است تا از معادلات پیچیدهی عواطف دور بماند. بنابراین صدای آرامی که در گذشته به شما میگفت تا از رانندگی عجولانه و بیپروا خودداری کن، یا صحبت کردن را رها خواهد کرد و یا شما آن را اصلاً نخواهید شنید. تمام آنچه میدانید چیزی است که احساس میکنید. بنابراین به رانندگی تند و عجولانه ادامه میدهید.
ممکن است تمام توصیفات آورده شده در اینجا با تیپهای شخصیتی ویژه که کمک نمیکنند اما این گونه هستند، اشتباه گرفته شوند. اگر فقط یک یا دو علامت را در خودتان دیدید که دائمی و همیشگی هستند، بسیار ایمن است که فرض کنید دقیقاً توسط احساساتتان کنترل نمیشوید اما باید احتیاط کنید. اگر هیچ کدام از این علایم در زندگیتان تکرار نشدند و دیدید که خویشتن داری خوبی دارید همه چیز خوب است. اما باید یادآوری کرد که فرد احساسی بودن متفاوت از این است که کسی باشید که توسط احساسات و طغیانهایتان کنترل میشوید. هیچ چیز اشتباهی در مورد ابراز احساسات، افکار و عواطف فرد وجود ندارد اما این باید به روش با نزاکتی انجام شود تا آن را هدف خود نسازید. بردگی عواطف، نشانهی عدم رشد بهرهی عاطفی فرد است و ناسالم است. سرکوب کردن نیز راه حل آن نیست و منجر به طغیان و انفجار عواطف فرو خورده خواهد شد.
اگر دیدید که بیشتر علایم بردهی عواطف بودن در شما هست و یا فرد مورد اعتمادی این نشانهها را در شما دید و همان چیز را به شما گفت، باید بدانید که نمیتوانید احساسات خود را کنترل کنید و بردهی ذهن خود شدهاید به جای این که آن را رام کنید. آن را به بربریت نگیرید که این در طبیعت انسان چیز ذاتی است بلکه در عوض، با ذهن متمدن و با فرهنگ و بهرهی عاطفی بالا، آن را کنترل کنید. اگر دوست ندارید این گونه رفتار کنید، روشهای متعددی وجود دارند که میتوانید از آنها طلب کمک کنید قبل از این که بردگی به نقطهای برسد که سایهی آنی از خود متمدن قبلیتان بشوید.
برگشتن از این مسیر، چیز دشواری نیست. میتوانید با مدیتیشن شروع کنید یا این که خود را وادار کنید تا انرژیهای عاطفی خود را در جای دیگری صرف کنید. راهی برای بهره برداری از این احساس افراطی آنی پیدا کنید مثلاً با پیوستن به یک کلاس فعالیت فیزیکی، دویدن اطراف پارک، انجام کارهایی که دوست دارید و بالاتر از همهی اینها خود را بشناسید و دوست بدارید.