ماهان شبکه ایرانیان

نقش اهل کوفه در شهادت امام حسین (ع)

پیش تر اشاره شد که گروهی از مردم کوفه با نوشتن نامه و یا فرستادن نماینده، امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کردند و بر این امر اصرار ورزیدند

نقش اهل کوفه در شهادت امام حسین (ع)

کوفیان، دعوت کننده امام حسین علیه السلام

پیش تر اشاره شد که گروهی از مردم کوفه با نوشتن نامه و یا فرستادن نماینده، امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کردند و بر این امر اصرار ورزیدند. در این بخش، به شناسائی و بررسی آن افراد می پردازیم. اکنون این پرسش مطرح است که آیا دعوت کنندگان، شیعیان حقیقی و راستین اهل بیت علیهم السلام بوده اند یا خیر؟! و اگر از شیعیان بوده اند عاقبت و سرانجام آن ها چه شده است؟

وهّابیان و پیروانشان همین پرسش را مطرح کرده و می گویند:

خود شیعیان، حسین بن علی علیهما السلام را دعوت کردند و همان شیعیان او را کشتند و هم اکنون برای او عزاداری می کنند!

این سخن شبهه ای بیش نیست که بایستی با تحقیق و بررسی پاسخ داده شود.

البته مراد از دعوت کنندگان همان شخصیت ها، اشراف و افراد موجّه شهر کوفه هستند نه افراد عادی قبیله ها.

حال به راستی فراخوانان امام حسین علیه السلام چه کسانی بوده اند؟

این پرسش را با نگاه و بررسی اوضاع آن روز کوفه پاسخ می گوییم.

نگاهی به ساختار شهر کوفه

بنابر تحقیقی که پیرامون شهر کوفه و مردم آن انجام شده است، این شهر و همه عراق در زمان عُمَرو به واسطه سعد بن ابی وقّاص فتح شده است. کوفه دارای موقعیتی حساس بوده است، به گونه ای که هم از نظر تجاری و هم از نظر نظامی مورد توجّه بوده و مردم از نقاط مختلف عراق، حجاز و یمن به این شهر مهاجرت کرده بودند.

مجموعه ای از قبایل مختلف و گوناگون در کوفه زندگی می کردند؛ اما از جهت مذهب، تشیع در آن جا به طور رسمی از قرن دوم و سوم شروع شد و تشیع کنونی نیز از آن زمان است و در قرن نخست، شیعیانی که در آن جا می زیستند، مانند شیعیان امروزی نبوده اند.

اصطلاح شیعه و تشیع

نکته قابل توجه این است که برای واژه شیعه و تشیع در کتب حدیث و کلام و رجال دو اصطلاح وجود دارد:

1- در اصطلاح نخست شیعه کسی است که محبّ اهل بیت علیهم السلام باشد و در عین حال به خلافت شیخین نیز اعتقاد دارد.

بعضی از اهل کوفه آن زمان، امیرالمؤمنین علیه السلام را از عثمان افضل و برتر می دانستند و معاویه را نیز مذمّت می کردند؛ امّا به افضلیت آن حضرت بر شیخین اعتقاد نداشتند.

2- در اصطلاح دوم که همه ما بر آنیم و اصطلاح معروف نیز همین است؛ شیعه عبارت است از کسی که به جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام پس از رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله و امامت اهل بیت علیهم السلام که دوازده امام بعد از پیامبر صلی اللَّه علیه وآله هستند، اعتقاد داشته باشد.

تشیع در قرن یکم مطابق با اصطلاح نخست رایج بوده است.

شاهد این مطلب، مسیب بن نجبه است. او از دعوت کنندگان سیدالشهداء علیه السلام به کوفه است. در شرح حال او می نویسند که وی شیعی بوده است.

راوی می گوید: من بیست سال با مسیب و شیعیان زیادی در همین مسجد هم نشین بودم و ندیدم که شیعیان کوفه نسبت به صحابه رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله جز خیر سخنی بگویند، مگر درباره علی و عثمان.[1] آری! اگر شیعیانِ آن وقتِ کوفه سخنی درباره صحابه می گفتند، از حقانیت و برتری علی نسبت به عثمان و معاویه بوده است و درباره خلافت شیخین هیچ اشکال و سخنی نداشته اند.

و آن گاه که امیرالمؤمنین علیه السلام خواستند در کوفه از نماز تراویح که یکی از بدعت های عمر است ممانعت کنند، سر و صدائی به راه افتاد و ندای «واعمرا، واعمرا، واسنّة عمراه» طنین انداز شد.[2] این مطلب از خود امیرالمؤمنین نیز نقل شده است.[3] در نتیجه، حتّی در زمان حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و در حالی که مردم کوفه با آن حضرت بیعت کرده بودند حاضر نشدند این بدعت را ترک کنند.

آیا اینان شیعیان راستین بودند؟ هرگز این طور نیست. اینان شیعه نبودند و اگر به آنان شیعه گفته می شود، بنابر همان اصطلاح نخست است.

به راستی آمار شیعیان حقیقی کوفه در آن روزگار چند نفر بوده است؟ تعداد اندکی از مردم کوفه، افرادی هم چون: حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و اصبغ بن نباته جزء شیعیان راستین بوده اند که عدّه ای از همین شیعیان توسط معاویه و زیاد بن ابیه به قتل رسیده بودند.

از طرفی، در مقابل این جمعیت اندک، یاران و پیروان بنوامیه در کوفه فراوان بوده اند که عدّه ای از آن ها حکم قتل حجر بن عدی رحمه اللَّه را امضاء کردند که همگی در زمره رجال بزرگ و اشراف کوفه بودند.

از سوی دیگر، عدّه ای از این گروه در کوفه برای یزید جاسوسی می کردند.[4]

خوارج، گروه دیگری از ساکنان کوفه

خوارج، فرقه بزرگ دیگری بودند که در شهر کوفه می زیستند.

یکی از بزرگان خوارج، اشعث بن قیس پدر جعده، همسر امام حسن مجتبی علیه السلام است که آن حضرت را به شهادت رساند.

از دیگر بزرگان آن ها، عمرو بن حریث است که در قتل میثم تمّار (صحابی باوفای امیرالمؤمنین علیه السلام ) دست داشته است.

از دیگر بزرگان آن ها، شبث بن ربعی، حجار بن أبجر و قیس بن اشعث اند که برای سیدالشهداء علیه السلام نامه فرستادند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند. با این حال، آنان از سران لشگر و فرماندهان سپاه عمر سعد بودند.

سیدالشهداء در روز عاشورا به آنان خطاب کردند و فرمودند: آیا شما برای من نامه ننوشتید؟[5] جالب این جاست که سیدالشهداء در سخنی فرمودند: نامه ای برای من نوشته نشد مگر از روی حیله و نیرنگ به من و نزدیک شدن به فرزند معاویه.[6]

گروه های نویسنده دعوت نامه به امام حسین علیه السلام

1- شیعیان خالص که در اقلیت بودند؛

2- خوارجی که در کوفه زندگی می کردند؛

3- عمّال و پیروان بنوامیه.

در این جا سؤالاتی مطرح است و آن این که در میان این شیعیان خالص و اندک چرا عدّه ای مثل حبیب بن مظاهر که از جمله امضاء کنندگان دعوت نامه به امام حسین علیه السلام است و یا مسلم بن عوسجه که مأمور خرید اسلحه و جمع آوری پول برای حضرت مسلم بوده است، در داستان حضرت مسلم یک باره ناپدید می شوند ولی بعد از مدتی در روز ششم یا هفتم محرم، خود را با زحمت فراوان به کربلا می رسانند و در لشکر امام حسین علیه السلام به شهادت می رسند؟

چرا سلیمان بن صرد خزاعی که بزرگان و شخصیت ها را در منزل خود دعوت کرد و با آنان اتمام حجت نمود که اگر نمی توانید یا قصد ندارید امام حسین علیه السلام را یاری کنید، دعوتش ننمایید، خودش در واقعه کربلا حضور ندارد و بعداً به شهادت رسید؟!

چرا شخصیت ها و بزرگانی از شیعیان که از دعوت کنندگان هستند و می خواستند در خدمت سیدالشهداء علیه السلام باشند؛ نه در جریان حضرت مسلم که قبل از واقعه کربلا بوده، خبری از آنان است و نه در حادثه کربلا!؟

چرا حضرت مسلم تنها می ماند؟

از سوی دیگر، جمع فراوانی از کسانی که نامه به امام حسین علیه السلام نوشتند و آن حضرت را دعوت کردند، جزء لشگریان و فرماندهان لشگر عمر سعد بودند. حال چرا این گونه بوده است؟

برنامه های ابن زیاد در شهر کوفه

اکنون برای دست یابی به این مطلب مهم و پاسخ به پرسش های مطرح شده، یک بار دیگر وضعیت شهر کوفه را با ورود والی جدید؛ یعنی ابن زیاد بررسی می نماییم.

تهدید

زمانی که ابن زیاد وارد شهر کوفه شد کارهائی را در کوفه به اجرا گذارد و ماجراهای فراوانی پیش آورد. وی در نخستین خطبه اش در مسجد به مردم گفت:

یزید سرپرستی شهر شما را به من سپرده و به من دستور داده با مظلومان منصف باشم و به محرومان بخشش کنم و با کسانی که اطاعت و حرف شنوی دارند همانند پدری مهربان باشم. اما کسانی که مخالفت می کنند و عهد و پیمان می شکنند، با تازیانه و شمشیر جوابشان را خواهم داد.[7] وی در نخستین اقدام خود، مردم را تهدید کرد و دستور داد تمام قبایل، شخصیت ها و اشراف شهر کوفه، تک تک شناسائی شوند و به مرور آنان را به حضور طلبید و از آنان تعهّد گرفت تا از او اطاعت کنند.

وی درباره کسانی که به حضورش نمی آمدند، این گونه گفت:

اگر کسی نیاید وفاداری اش را ثابت نکند، ریختن خون او و مصادره اموالش برای ما حلال شمرده می شود. هر شخصیتی، از هر قبیله ای که باشد اطاعت نکند، او در همان قبیله به قتل خواهد رسید و در مقابل منزلش به دار کشیده خواهد شد![8]

شایعه پراکنی!

ابن زیاد در اقدامی دیگر، دستور داد که عدّه ای در داخل شهر کوفه، شایعاتی پخش کنند و مردم را از لشگر یزید و کسانی که از شام اعزام می شوند، بترسانند و آنان را به پراکنده شدن و پراکنده کردن یکدیگر از اطراف حضرت مسلم علیه السلام وادار کنند.

این شایعات تا حدّی در میان مردم اثر گذارده بود، به گونه ای که مورّخان می نویسند: مردم هم دیگر را می ترساندند و وحشت زده به یکدیگر از سپاه اعزامی شام، خبر می دادند.[9]

عزل و نصب سران قبایل

بیشتر مردم کوفه اهل قبیله ها بودند؛ از این رو حضرت مسلم، برای هر قبیله ای رئیس برگزیده بود. ابن زیاد در اقدامی دیگر آن سران را عزل کرد و از هواداران خود، سرانی را برای قبیله ها مشخص نمود و در میان هر قبیله ای رابطی بین آن قبیله و والیان حکومت قرار داد. او فرمان داد که آنان مواظب تک تک افراد قبیله خود باشند.

ارسال جاسوس

ابن زیاد در برنامه دیگری، جاسوس هایی را در میان مردم پراکنده نمود که در مسجد و غیر مسجد با مردم ارتباط داشتند و اخبار را برای ابن زیاد گزارش می کردند.

آن گاه که حضرت مسلم به طور مخفیانه از خانه مختار به خانه هانی بن عروه منتقل شد و بنابراین بود که کسی متوجه این امر نشود.

معقل غلام ابن زیاد مأموریت یافت تا با سه هزار درهم به سراغ مسلم بن عوسجه که برای حضرت پول جمع آوری می کرد برود.

او توانست با شیعه نشان دادن خود و با دادن آن پول، اعتماد مسلم بن عوسجه را جلب نماید، او را فریب دهد تا محل اقامت حضرت مسلم را که در خانه هانی بود، پیدا کند. این جریان در همه کتاب های تاریخی آمده است.[10]

نظارت شدید

یکی از کارهای بسیار مهم دیگر، محاصره شهر کوفه بود. وی دستور داد تمام مسیرهائی که به این شهر منتهی می شود، به شدّت نظارت شوند. لذا قیس بن مسهّر که حامل نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه بود دستگیر شد و به شهادت رسید. هم چنین عبداللَّه بن یقطر که از طرف امام حسین علیه السلام به سوی مردم کوفه فرستاده شده بود، دستگیر شد. به دستور ابن زیاد وی را همانند قیس بن مسهّر از بالای دار الاماره به زیر انداختند و به شهادت رسید.

این نظارت به قدری شدید بود که وقتی برخی از کوفیان به سیدالشهداء علیه السلام در بین راه برخوردند درباره اوضاع کوفه گفتند:

به خدا سوگند! نظارت به قدری شدید است که نه می توانیم داخل شهر کوفه شویم و نه می توانیم از شهر خارج شویم.[11] ابن زیاد در راستای این نظارت شدید، حصین بن نمیر را به ریاست پلیس شهر کوفه برگزید.[12] وی دستور داد که تک تک خانه های کوفه را زیر نظر بگیرند.

ابن زیاد در فرمانی به او گفت:

من تو را بر خانه های مردم کوفه مسلّط کردم.[13]

قتل و کشتار

از دیگر برنامه های ابن زیاد در شهر کوفه، به شهادت رساندن بزرگان شیعیان واقعی و موالیان حقیقی اهل بیت علیهم السلام بود. او همانند پدرش زیاد بن ابیه، این برنامه را اجرا کرد. از میان کسانی که به دستور ابن زیاد به شهادت رسیده اند افراد زیر را می توان نام برد:

1- میثم تمّار

جریان میثم و این که حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام کیفیت شهادتش را به او خبر داده بودند، از وقایع جالب و عجیب است.[14]

2- عبیداللَّه بن عمرو بن عزیز کندی

در شرح حال او می نویسند: او سوارکاری شجاع و از شیعیان کوفه بود و در همه جنگ های امیرالمؤمنین علیه السلام ملازم رکاب آن حضرت بود. او از کسانی بود که در کوفه با مسلم بیعت کرد و به همراه مسلم بن عوسجه برای سیدالشهداء علیه السلام از مردم بیعت می گرفت.[15] نوشته اند او رئیس قبیله کنده و ربیعه بود، حصین بن نمیر که رئیس پلیس کوفه بود او را دستگیر کرد و به فرمان ابن زیاد به قتل رساند.[16]

3- عبیداللَّه بن حارث بن نوفل هَمْدانی

او از صحابه پیامبر صلی اللَّه علیه وآله و در جنگ صفّین در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام حضور داشته است و در کوفه برای امام حسین علیه السلام از مردم بیعت می گرفت.

نوشته اند کثیر بن شهاب او را دستگیر کرد و به دستور ابن زیاد در مقابل چشمان قبیله اش گردن زدند.[17] با توجه به این اختناق ها، شدت برخورد و نظارت ها، آن گاه که رئیس قبیله را در برابر دیدگان افراد آن قبیله گردن بزنند، آیا آن قبیله، دیگر انگیزه ای برای حرکت کردن خواهند داشت؟

از دیگر افرادی که جزء یاران حضرت مسلم بوده و دست گیر شدند و سپس به فرمان ابن زیاد به شهادت رسیدند می توان به عبدالاعلی بن یزید کلبی علیمی، عباس بن جعده جدلی، عمارة بن صلخب أزدی. .. اشاره کرد.[18]

زندانی کردن شیعیان

یکی دیگر از اقدامات ابن زیاد در کوفه، زندانی کردن بزرگان شیعیان بود. در میان زندانیان افرادی چون مختار، حارث اعور همدانی، سلیمان بن صرد خزاعی [19] و همراهان او از جمله مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد بودند.

طبری می نویسد: ابن زیاد در نامه ای به یزید نوشت:

کسی را که احتمال می دادم بر ضد شما حرکتی کند و قیامی صورت دهد، باقی نگذاشتم، مگر این که در زندان شما به سر می برد.[20]

با تمام این اوصاف، روشن می شود که بزرگان شیعیان کجا بودند و چه شدند. آیا با این وجود، می توان ادعا کرد و گفت که سران شیعیان، خود در قتل سیدالشهداء علیه السلام شریک بودند، یا آن که خود شیعیان از آن حضرت دعوت کردند و بعد آن بزرگوار را به قتل رساندند؟

لذا می بینیم پس از گذشت چهار یا پنج سال از حادثه کربلا گروهی به رهبری سلیمان بن صرد ظاهر شدند و به جنگ با ابن زیاد و اهل شام برخاستند.

نوشته اند: ابن زیاد در همان واقعه این گونه اظهار کرد:

همیشه می گفتم: ای کاش در آن زمان، زندانیان را از زندان ها بیرون می آوردم و گردن می زدم.[21] به راستی ابن زیاد آرزوی مرگ چه کسانی را داشت؟

آری همان افرادی که در زندان بودند، اکنون به عنوان انتقام و خون خواهی شهدای کربلا قیام کرده اند و ابن زیاد مأمور بود با آنان بجنگد.

تعقیب فراریان

پس از این که ابن زیاد عدّه ای از همراهان حضرت مسلم را به شهادت رساند، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر و برخی دیگر را تحت تعقیب قرار داد؛ ولی نتوانست دستگیرشان کند.

کوفه در کنترل ابن زیاد

با این اقدامات، شهر کوفه به طور کامل تحت تسلّط و قدرت ابن زیاد قرار گرفت و این در حالی بود که سیدالشهداء علیه السلام نیز در کربلا به سر می بردند.

در چنین زمانی و پس از اجرای این برنامه ها، ابن زیاد بر فراز منبر قرار گرفت و خطاب به مردم گفت:

ای مردم، یزید پس از معاویه بهترین بندگان و بی نیاز کننده شما در اموال و روزی دنیاست! او به من دستور داده که رزق شما را تا صد درهم و یا صد دینار از بیت المال افزایش دهم و این پول را برایتان نگه دارم. به من دستور داده تا شما را از کوفه به جنگ دشمنش روانه کنم، پس گوش دهید و اطاعت کنید.[22] در جای دیگر می گوید:

از بزرگ و کوچک کسبه و دیگر مردم هیچ کس باقی نماند و همگی باید در لشگر با من همراه شوند و هر کس که از لشگر ما تخلّف کند، ما نسبت به جان و مال او مسئولیتی نداریم.[23] و نیز نوشته اند:

ابن زیاد پس از آن که مردم را به جنگ با سیدالشهداء علیه السلام متوجّه نمود، مأمورانی را به کوچه ها و محلّه ها فرستاد تا جست و جو کنند تا اگر کسی را یافتند که از حکم او سرپیچی نموده است دست گیر کرده و نزد او بیاورند.[24] بدین ترتیب ابن زیاد همه را به جز کسانی که در زندان ها بودند و یا به گونه ای از شهر خارج شده بودند و در نخلستان ها پناه گرفته بودند به سوی کربلا حرکت داد به طوری که کسی در کوفه باقی نماند؛ از این رو کسانی که می خواستند خود را به اردوگاه امام حسین علیه السلام برسانند، ناگزیر در میان لشگریان ابن زیاد قرار گرفتند تا بتوانند به گونه ای خود را به امام حسین علیه السلام برسانند. از این رو پس از رسیدن به کربلا، جمعی از آنان موفّق، به ملحق شدن به آن حضرت شدند و در رکاب حضرت شهید شدند. نام و مشخصات برخی از کسانی که برای پیوستن به سیدالشهداء علیه السلام از این طریق استفاده کردند در تاریخ آمده است. این گروه در تاریکی شب به لشگر امام حسین علیه السلام پیوستند و از همین جا می توان حدس زد که افراد دیگری نیز با همین قصد با لشگر عمر سعد همراه شده بودند، ولی موفّق نشدند لذا باید گفت که این افراد از قبل هدایت شده بودند، نه این که شب یا روز عاشورا از ظلمت به نور منتقل گردند.

از جمله این افراد می توان به قاسم بن حبیب أزدی، عمرو بن ضبیعه، حلاس بن عمرو أزدی (رئیس امنیت شهر کوفه در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام )، مسعود بن حجاج تمیمی و پسرش عبدالرحمان اشاره کرد.[25]

حضور سپاهی از شام در کربلا

علاوه بر آن چه گذشت، به اطمینان می توان گفت که علاوه بر اهل کوفه، لشگری از شام نیز در کربلا حضور داشتند.

برای این مطلب شواهدی وجود دارد. از جمله از امام صادق علیه السلام می پرسند: حکم روزه گرفتن روز تاسوعا و عاشورا چگونه است؟

آن حضرت می فرمایند:

تاسوعا روزی است که حسین و یارانش در کربلا به واسطه سپاهیان شام محاصره شدند. .. ابن زیاد و عمر سعد از زیادی لشگر خویش خوش حال شدند. ...[26] در این زمینه شیخ صدوق رحمه اللَّه به سند خود این گونه روایت می کند: امام حسین علیه السلام به سمت راست و چپ نگاهی کردند و هیچ کس را ندیدند. سپس سر را به آسمان بلند کردند و فرمودند:

خدایا! تو می بینی که با فرزند پیامبرت چگونه رفتار می کنند. .. در این هنگام سنان بن انس و شمر بن ذی الجوشن به همراه مردانی از اهل شام آمدند. ...[27] هم چنین درباره روزه روز عاشورا در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده که حضرت فرمودند:

همانا آل امیه و کسانی از شامیان که آنان را در کشتن امام حسین علیه السلام یاری کردند، نذر نمودند که اگر بر حسین پیروز شدند و خلافت را به دست آوردند، این روز را عید بگیرند و به جهت شکرانه آن، روزه بگیرند و این برای آل ابی سفیان تا به امروز، سنّتی شده است.[28] آری، بنوامیه روز عاشورا را جشن می گرفتند و هم اکنون عمل وهابیان بر همین است.

هر چند تعداد دقیق سپاهی که از شام در کربلا حضور داشتند مشخص نیست؛ ولی اسامی عدّه ای از آنان به دست آمده است. البته این افراد در زمره شامیانی که در کوفه اقامت داشته اند نبوده اند؛ بلکه نیروهائی بودند که از شام برای شرکت در قتل سیدالشهداء علیه السلام به کربلا اعزام شده بودند.

برخی از جنایت های انجام شده در کربلا

با جنایاتی که در کربلا اتفاق افتاده حتی یک درصد هم احتمال نمی رود که قاتلان سیدالشهداء علیه السلام شیعیان کوفه باشند؛ چرا که از هیچ شیعه ای، به هر معنایی که باشد و در نهایت فسق و قساوت قلب و بی دینی هم که باشد، چنین جنایت هایی سر نمی زند. جنایت هایی هم چون:

قطع آب، آتش زدن خیمه ها، کشتن کودکان، کشتن بانوان، تاراج اموال، لگدمال کردن بدن مبارک و مطهّر فرزند دلبند رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله با سم اسبان.

این که سخنرانان به هنگام بیان جنایاتی که در کربلا رخ داده است می گویند: «از گوش دختران اهل بیت علیهم السلام گوشواره می کشیدند» حقیقت دارد و از حقایق عاشوراست. آری نباید در پی آن بود که حتماً سنّی ها این فجایع را روایت کرده باشند تا باورپذیر گردند و انتظار هم نباید داشت که متعصّبی از اهل سنّت این قضایا را نقل کرده باشد.

پستی به جایی می رسد که وقتی آن مرد خبیث گوشواره فاطمه دختر سیدالشهداء علیه السلام را با گریه از گوش او می کشید، فاطمه به او گفت: چرا گریه می کنی؟ رهایم کن! آن خبیث گفت: اگر من این کار را نکنم، فرد دیگری گوشواره را می برد.[29] چنان که در تاریخ آمده است، جسد مبارک سیدالشهداء علیه السلام را ده نفر اسب سوار با سم اسبان خود لگدمال کردند و اسامی آنان در کتاب های معتبر آمده است.

ابوعمرو زاهد که از نظر اهل سنّت بسیار معتبر است، می گوید: ما این ده نفر را بررسی کردیم تمام آنان را ولدالزنا یافتیم.[30] آیا به راستی می توان ادّعا کرد که این وقایع و جنایت های روز عاشورا را شیعیان انجام داده اند؟ آیا شیعه هر قدر فاسق باشد، می تواند از این قبیل کارها انجام دهد؟

نگاهی به اعتقاد قاتلان سیدالشهداء

به راستی عقیده آنان که در کربلا بوده اند و با سیدالشهداء علیه السلام جنگیده اند چه بوده است؟

طبری تاریخ نگار اهل سنّت می نویسد: روز عاشورا یکی از افراد سپاه ابن زیاد به نام یزید بن معقل از دشمنان سیدالشهداء علیه السلام به بریر بن خضیر- که از علماء قرآن شهر کوفه و از یاران حضرت بود- می گوید: می بینی خدا چه روزگاری را برای تو رقم زده است؟

بریر پاسخ داد: آن چه خدا برای من پیش آورد، سعادت و نیک بختی است و آن چه برای تو پیش آمده، شقاوت و بدبختی است.

یزید بن معقل گفت: دروغ می گویی! تو پیش از این نیز دروغ گو بودی. آیا به یاد داری زمانی که در قبیله بنی لوذان این دروغ ها را به عثمان می گفتی و معاویه را گمراه و گمراه کننده و علی بن ابی طالب را پیشوای حق و هدایت می پنداشتی؟

بریر گفت: گواهی می دهم که اعتقاد من همین است که گفتی.

یزید بن معقل گفت: من نیز گواهی می دهم تو از زمره گمراهان هستی.

بریر گفت: آیا حاضری مباهله کنی و بعد مبارزه کنیم؟

یزید بن معقل گفت: آری.

آن گاه هر دو حرکت کردند و قبل از مبارزه دست به دعا برداشتند و دروغ گو را لعنت کردند و از خدا خواستند که کسی را که بر حق است بر دیگری چیره گرداند و بعد مبارزه آغاز شد و بریر، یزید بن معقل را کشت.[31] نکته این است که در روز عاشورا سخن از حقانیت امیر مؤمنان علی علیه السلام و یا عثمان مطرح است. هواداری از علی علیه السلام و پیروی از عثمان محلّ اختلاف و منشأ جنگ است.

طبری در مورد دیگری می نویسد: هنگامی که نافع بن هلال از یاوران امام حسین علیه السلام پا به میدان رزم نهاد، رجز خواند و گفت: من معتقد به دین علی علیه السلام هستم.

فردی از سپاه ابن زیاد به نام مزاحم بن حریث برای مبارزه با او به میدان رفت و در جواب نافع گفت: من هم معتقد به دین عثمان هستم.[32] ابن اثیر جزری در کتاب الکامل فی التاریخ و ابن کثیر در البدایة والنهایه به نقل این اتّفاق می پردازند،[33] ولی نمی گویند که طرف مقابل او در پاسخ گفت: من معتقد به دین عثمان هستم.

چرا؟ چون باید مخفی بماند تا کسی قاتلان سیدالشهداء علیه السلام را نشناسد تا در قرن ها بعد افرادی بتوانند بگویند که خود شیعیان، حسین بن علی را به شهادت رساندند.

مورّخین می نویسند؛ ابن زیاد در نامه ای به عمر سعد نوشت:

حسین و یارانش را از آب منع کن تا قطره ای به آن ها، آب نرسد، همان طوری که با خلیفه مظلوم عثمان بن عفان این کار را کردند![34] نوشته اند: وقتی اسیران اهل بیت علیهم السلام را به مدینه منوره برگرداندند و بانوان بنی هاشم شیون و ناله زدند و به عزاداری پرداختند، راوی گوید: در آن هنگام نزد عمرو بن سعید اشدق رفتم.

عمرو با دیدن آن صحنه خندید و شعری را در دشمنی با اهل بیت علیهم السلام خواند و بعد از آن گفت: این عزا و مصیبت در مقابل مصیبت عثمان بن عفّان است![35] با توجه به این مطالب معلوم می شود که در کربلا چه جبهه ای در مقابل چه گروهی قرار گرفته بودند. آری از آغاز جنگ پای عثمان در کار بوده و تا پایان که ورود اهل بیت علیهم السلام به مدینه بود، باز هم سخن از عثمان به میان می آید.

چهره دشمنان اهل بیت در سخنان امام حسین علیه السلام

سیدالشهداء علیه السلام در روز عاشورا در ضمن سخنانی، دشمنان اهل بیت علیهم السلام را این گونه توصیف نموده و فرمودند:

همانا شما در زمره سرکشان امّت، پشت کنندگان به قرآن، همدم های شیطان، گروهی معصیت کار، تحریف کنندگان، قاتلان و فرزندان انبیاء و. .. هستند. شما فرزندان ابن حرب و پیروان (معاویه) هستید و هدف شما فقط از بین بردن ماست.[36] این سخنان بر چه کسی منطبق است؟ این کلمات حتّی بر یک شیعی که در پایین ترین درجه تشیع و در بالاترین درجه فسق و گناه باشد، صدق نمی کند.

آن حضرت در ادامه از آنان می پرسد که به دلیل قصد جان مرا کرده اید؟

در پاسخ گفتند: ما تو را به جهت کینه و دشمنی با پدرت می کشیم.[37] بنابراین، با توجه به آن که گفتیم بزرگان کوفه از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام یا در زندان بودند، یا به شهادت رسیده و یا فرار کرده بودند با این حال، آیا می شود شیعه به هر معنایی، مرتکب جنایاتی چون آتش زدن خیمه زنان و کودکان بی پناه و. .. بشود؟

پی نوشت ها

 

[1] تاریخ مدینة دمشق: 58/ 198، شرح حال مسیب بن نجبه، شماره 7440.

[2] وسائل الشیعه: 8/ 46، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: 12/ 283.

[3] الکافى: 8/ 62- 63.

[4] الاخبار الطوال: 231، سیر اعلام النبلاء: 3/ 201، تاریخ طبرى: 4/ 264- 265.

[5] الارشاد: 2/ 98، تاریخ طبرى: 4/ 323، البدایة والنهایه: 8/ 194.

[6] انساب الاشراف: 3/ 185.

[7] مقاتل الطالبیین: 94، الکامل فى التاریخ: 4/ 24، تاریخ طبرى: 4/ 267.

[8] الارشاد: 2/ 45، الکامل فى التاریخ: 4/ 25، تاریخ طبرى: 4/ 267.

[9] الارشاد: 2/ 54، بحار الانوار: 44/ 350، تاریخ طبرى: 4/ 277.

[10] تاریخ طبرى: 2/ 270، الاخبار الطوال: 235، سیر اعلام النبلاء: 3/ 307 و منابع دیگر.

[11] الارشاد: 2/ 72، تاریخ طبرى: 4/ 295.

[12] در بعضى از کتاب‏ها آمده که سمرة بن جندب در این سمت منصوب شد که او نیز از دشمنان سرسخت اهل بیت علیهم السلام بوده است.

[13] الارشاد: 2/ 57، مقاتل الطالبیین: 68، تاریخ طبرى: 4/ 279.

[14] رجال کشى: 1/ 292- 293.

[15] تاریخ الکوفه: 332.

[16] همان.

[17] همان.

[18] تاریخ کوفه: 334- 335.

[19] سلیمان بن صرد شخصیت والائى نزد اهل سنّت دارد؛ چرا که وى را در زمره صحابه‏رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وآله مى‏شمارند و بسیار صالح، متدین و عابد مى‏دانند.

[20] تاریخ طبرى: 4/ 387، الکامل فى التاریخ: 4/ 131.

[21] تاریخ طبرى: 4/ 403، الکامل فى التاریخ: 4/ 141.

[22] الفتوح: 5/ 89.

[23] انساب الاشراف: 3/ 178.

[24] الفتوح: 5/ 157، بغیة الطالب فی تاریخ حلب: 6/ 2626- 2627، الاخبار الطوال: 254.

[25] ابصار العین فى انصار الحسین: 186- 193.

[26] الکافى: 4/ 147، بحار الانوار: 45/ 95.

[27] الامالى شیخ صدوق: 226.

[28] الامالى شیخ طوسى: 667.

[29] سیر اعلام النبلاء: 3/ 303، ترجمة الامام الحسین علیه السلام من طبقات ابن سعد: 78.

[30] اللهوف: 79- 80، مثیر الاحزان: 59، بحار الانوار: 45/ 59- 60.

[31] تاریخ طبرى: 4/ 328- 329، الکامل فى التاریخ: 4/ 66.

[32] تاریخ طبرى: 4/ 331.

[33] الکامل فى التاریخ: 8/ 199، البدایة والنهایه: 8/ 199.

[34] تاریخ طبرى: 4/ 311، الاخبار الطوال: 255، البدایة والنهایه: 8/ 189.

[35] همان.

[36] ترجمة الامام حسین علیه السلام ابن عساکر: 318، تاریخ مدینة دمشق: 14/ 218.

[37] نور العین فى مشهد الحسین علیه السلام: 47.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان