تعریف فلسفه و تفاوت آن با فلسفه غرب
فلسفه یک سنت فکری است که با سقراط و افلاطون و ارسطو شروع می شود و شاخه های مختلفی دارد که یک شاخه در اروپا و شاخه مهم دیگری در جهان اسلام دارد. ولی به نظر بنده، اینکه ما بگوییم از یک طرف فلسفه غرب داریم که ارسطو و دیگران در آن شاخه قرار دارند و در طرف دیگر، فلسفه اسلامی که از یکدیگر جدا هستند، درست نیست. چرا که امروزه فلسفه اسلامی تا اندازه ای به افلاطون و ارسطو مدیون است. حتی می توانیم بگوییم فلسفه اسلامی بیشتر به میراث افلاطون و ارسطو وفادار مانده تا مکاتب غربی فلسفه. و اما درباره چیستی فلسفه باید گفت که فلسفه یک سنت فکری است و اگر دوستان به طور معمول می خواهند تعریفی از فلسفه ارائه بدهند که چه علمی است و موضوع آن چیست و روش آن چیست می تواند مفید باشد و بنده با آن مخالفتی ندارم، ولی به نظر بنده خیلی راهگشاتر هست که ما نگاه کنیم به متن هایی که سنت فلسفه از این متن ها تشکیل می شود و توجه داشته باشیم که نویسنده این متون از کدام نویسنده اثر پذیرفته و تحت تأثیر چه کسی بوده اند.
فلسفه و ادبیات
مکتب اگزیستانسیالیسم با رمان و داستان کوتاه و این نوع چیزها مطرح شد و خیلی موفق شد، ولی امروزه اکثریت آثار فلسفی که امروز می نویسند هیچ ربطی با رمان و هنر ندارد. امروز کسی دیگر کتاب نمی خواند و ویدئو کلیپ ها را نگاه می کنند و البته در فضای اندیشه فلسفی قرار دارند و این نوع مطالب پیدا می شود، ولی سطح آنها بسیار پایین است.
راه های مقابله با خطر انزوای فلسفه
در هر علمی، چندین مرحله طی می شود، مثلاً در فیزیک یک مرحله این است که دانشمندان مثلا در زمینه فیزیک مقاله می نویسند و مردم متوجه زبان تخصصی آنها نمی شوند، ولی فیزیک عمومی هم داریم که همیشه باید تعدادی از دانشمندان پلی مابین کارهای تازه در فیزیک و مردم ایجاد کنند. آنها باید مسائل فیزیک را طوری تبیین کنند که مردم متوجه بشوند و این خیلی مهم است. مجلات علمی پژوهشی هم خیلی مهم هستند. در غرب چنین مجلاتی با این تقسیم بندی که در ایران مرسوم است نداریم، ولی در رشته فیزیک هم Popular Physics داریم و هم University Physics؛ چند تا مجله Popular Science هم داریم ایران در این زمنیه خیلی قوی است.
غرب و گرایش به اندیشه های شرقی
حدود دویست سال است که علاقه به تفکرات شرقی در غرب به وجود آمده است. از زمان رمانتیک ها در اواخر قرن هجدهم این توجه شروع شد و در اواخر قرن نوزدهم آثار بسیاری ترجمه شد و هنوز هم این روند ادامه دارد. شاید یکی از مشهورترین فیلسوفان آمریکا چارلز سندرس پرسCharles Sanders Peirce یکی از بنیانگزاران مکتب پراگماتیسم باشد. در زمان او به تازگی در آمریکا غزلیات حافظ را از زبان آلمانی به انگلیسی ترجمه می کردند و آنقدر مردم علاقه مند بودندکه در شهرهایی خصوصا در بوستون و کمبریج ماساچوست و غیره انجمن هایی تشکیل شد تا هر هفته گروهی از مردم با ترجمه های مختلفی که از حافظ انجام شده بود آشنا شوند و آنها را با یکدیگر مقایسه کنند. جالب است که بدانیم وقتی سندرز درباره اثبات وجود خدا بحث می کرد می گفت اگر کسی بتواند بیرون از شهر در یک شب صاف آسمان را نگاه کند و ایمان به خدا پیدا نکند، دلش سنگ شده است، عده ای بر این باور بودند که او چنین افکاری را از حافظ گرفته است. نکته قابل ذکر اینکه گفته بود شاید شما فکر کنید که من به این دلیل اینگونه صحبت می کنم چون تحت تأثیر حافظ شیرازی قرار دارم، ولی اینگونه نیست چون وقتی جوان بودم عضو انجمن های حافظ شناسی نبودم و تحت تأثیر حافظ قرار نگرفته ام ولی باز هم نگاه من به مسئله اثبات وجود خدا اینگونه است. این نکته درباره پرس ما را به این حقیقت می رساند که در زمان او رایحه افکار حافظ به قدری در جامعه آمریکا پراکنده شده بود و مردم به اندازه ای با افکار حافظ آشنا بودند که برای مخاطب پرس این تصور به وجود آمده بود که او نیز تحت تاثیر حافظ به چنین استنباطی از خدا رسیده بود.
برای مطالعه متن کامل این گفتگو به « گفتگویی خواندنی با پرفسور محمد لگنهاوزن» مراجعه شود