ماهان شبکه ایرانیان

دختران شکستها و امیدها

تو که سنگ نیستی، آهن نیستی، چوب و خاک نیستی؛

دختران شکستها و امیدها

تو که سنگ نیستی، آهن نیستی، چوب و خاک نیستی؛

تو احساس داری؛

تو قلب داری؛

تو دل و تو جان داری!

همین قدر که از رسیدن ها پای می کوبی و برای خودت جشن می گیری؛

و در عزای شکستها و نرسیدنهایت غم می پوشی و به سوگ می نشینی؛

همه دلیل آنست که تو دل داری؛

قلب داری؛

احساس داری.

کدام زبان تو را ملامت می کند؟

و کدام جلاد تو را تازیانه حقارت می زند؟

کدام دست حکم جرم تو را امضا می کند؟

و کدام قاضی تو را به سلول انفرادی ملامت می کشاند؟

تو حق داری!

رقص و پای کوبی عروس روحت، در پیروزی ها عین لیاقت توست؛

همانطور که دل گرفتگی ها و غمهایت عین مهربانی توست!

از خدایت داری

من، تو، ما و همه دل داریم؛

سنگ که نیستیم! خاک و چوب و زبانم لال گوسفند که نیستیم!

همه انسانیم؛ اشرف کائنات عالمیم، همه برای ما آفریده شده اند و ما برای او، آری برای خدا.

و تو هرچه داری از او داری؛

آری از او؛

از خدا داری!

او سرچشمه مهر است و پناهگاه قهر.

و تو آینه انعکاس جمال و جلال اویی!

پس در شادی ها پای می کوبی و در غمها سوگوار.

گرچه او را به هیچ مخلوقی شباهت نیست، اما این متن کلام معصوم است که فرمود:

خداوند شاد می شود و غضبناک [1]

مهر می ورزد و قهر!

به عشق تو، بسوی تو می شتابد![2]

و گاه غضب می کند و سکوت!.

این حقایقی است که در قرآنش آمده است.[3]

مگر قرآنش تداوم کلام او نیست؟

قرآن کلام خداست که نشان از دوام سخن خدا دارد؛

کلام خدا که قطع نمی شود.

اصلا تمام صفات خداوندی ازلی وابدی است، و قرآن که کلام خداست کتاب امروز و فردای ماست که این حقیقت را آشکار نموده است.

قرآن می گوید:

تو انسانی، روح داری؛

خودم تو را روح بخشیده ام؛[4]

پس شاد می شوی و غمگین [5]

روزی پای می کوبی و ساعتی به سوگ می نشینی![6]

حقیقتی به نام قابلیت

همه اینها را گفتم تا تو را با حقیقتی همراه سازم؛

حقیقتی به نام «ظرفیت» و قابلیت.

حقیقتی که نشانگر عظمت آدمی است، نشانگر بزگواری ماست.

ظرفیت و قابلیت نباشد، نه لذت داشته ای را می بریم و نه شربت صبری را می چشیم!

دختری که قابل است و شخصیتی بزرگ دارد و ظرفیتی به وسعت دریا یافته است، نه با لذت داشته ای، و نه از رنج نیازی، به مرگ تدریجی دچار نمی شود.

ریشه ها و محرومیتها

ریشه محرومیتها و شکستها، حسرتها و بیقراری ها، نداشتن ظرفیت و قابلیت است. شاید شما هم نمونه برتر دختران را دیده باشید؛

دختری را که جمال زیبایش خبر از عطر دل انگیز فضل خداوندی می دهد؛ و او این حقیقت را با تمام وجود درک کرده است.

آنچنان این چهره دلربا و ماه تابان جمال خود را، به خدایش وابسته می داند که حتی برای لحظه ای بر آن نمی بالد.

تنها از اینکه مورد فضل الهی قرار گرفته است شاد است؛

پس اقامه صبر می بندد و بر سکوی پر افتخار ظرفیت قیام به سجده شکر می کند.

خلاصه از اینکه بخواهد از این هدیه الهی، دستمایه ای برای جبران حقارت های خود فراهم کند، هیهات!

در مقابل دخترکان بی قابلیتی را می بینید که مدام بر زیبایی های نداشته خود می بالند و حقارت خود را به حراج می گذارند.

قیمتی به ناچیزی یک نگاه می خرند و کالای پرقیمتی به نام شخصیت می فروشند.

بازار کساد ندیدن را با زرق و برق رونق می بخشند، و برای فرار از مرز ورشکستگی، شخصیت عرضه می کنند.

برای رونق بخشیدن به خود، رنگ و لعاب می زنند و تنها در انتظار نیم نگاهی به لبخندی راضی می شوند.

اینها همه ریشه در نداشتن ظرفیت و خالی بودن دریای وجودشان از گوهر قابلیت است.

دختری که ظرفیت داشتن نعمت جمال را دارد، این گوهر ارزنده را در ویترین های خیابانها به نمایش نمی گذارد.

او که برای خود شخصیت قائل است و قابلیت دریافت زیبایی را دارد، به تعداد انگشتان دو دست، صورت به اندازه کف یک دستش را رنگ نمی کند و در انتظار توجه ها و نگاه ها نمی نشیند.

و مهمتر اینکه او خدایی را به خدایش وا می گذارد و خود بندگی می کند.

نه برای رفتن تدبیر خائنانه، و نه برای ماندن فیلم، بازی نمی کند.

انگیزه ها و حرکت ها

ریشه شکستها در کم کاری ها، و عامل کم کاری ها نداشتن انگیزه است.

انگیزها، مادر حرکتهایند؛

و قدمها محصول کشش هایی است که با روح و روانمان همراه است.

کسی که انگیزه ندارد حرکتی ندارد، قدمی نمی زند و شکستی نمی شناسد.

همینکه حرکت می کنی، رسیدن ها را تجربه خواهی کرد، و با این تجربه ها شکستها را خواهی شناخت.

این همه، محصول انگیزه ای است که تو را به کار وا می دارد و به فعالیت رهنمون می شود.

پس دخترم! اینک بکوش تا در تحصیل انگیزها، مدال بگیری و با همان

مدال، راه نرفته را انتخاب کنی؛

راهی بسوی عشق، بسوی جاودان شدن و بسوی ماندن.

بعد از این همه، فراموش نکن که انگیزه ها از جان «محبت ها» زنده می شوند و این کشش ها، کوشش ها را به دنبال خواهند داشت.

پس راهی بسوی محبت برگزین و نهال عشق را در بهشت وجودت بارور کن! تا بمانی، فانی نشوی و همیشگی شوی.

محبوب ها

در مسیر محبت آنچه بیشتر از همه قابل اهمیت است، محبوب هایند.

راستی تو کدام «محبوب» را برگزیده ای و زمزم محبتت را به پای چه کسی سرازیر کرده ای؟

زمزم محبت، جریان قداست ها و حرکت حرمت هاست.

زمزم عشق چنان قداستی دارد که سرچشمه خلقت آفریدگار است،

اگر خدای مهربان مخلوقاتش را دوست نمی داشت، چگونه مخلوقی خلق می شد؟ پس سرچشمه خلقت عشق و محبت خدای مهربان است.

تنها یک شعبه از محبت خداوندی در کنار کعبه دل تو، من، ما و همه به امانت گذاشته شده است.

به امانت گذاشته شده است تا ما وجود بی فروغ خود را با آن پر فروغ کنیم و از او رنگ بگیریم و ماندگار شویم.

پس هر کسی که قابلیت محبت تو را ندارد.

مگر خداوند به هر کسی عشق می ورزد؟

مگر نه این است که آسیه، مریم، فاطمه، خدیجه که درود خدا بر آنان باد را از سرچشمه عشق خود سیرآب نموده است؛

اما مگر او به «هند جگر خوار» و زنان «ابولهبی» هم عشق می ورزد؟

او خود به ما آموخته است که نباید به هر کسی عشق ورزید و این آب حیات زندگی را به پای هرکسی ریخت.

گوهر محبت تو سرمایه توست، از دست بدهی به همان اندازه در اصل جنس وجودت خسارت دیده ای، خسارتی که قابل جبران نیست، و قابل بازگشت نیست.

دوستان عنکبوتی

دخترم!

تو نیز مثل من باید بپذیری که نباید قدرت های عنکبوتی قداستت را بشکنند و در قلب تو جایگاهی بیابند.

محبوب ها هر قدر گرانقدرتر باشند تو را قیمت می دهند و هر قدر ارزان تر تو را ناچیز می کنند.

فراموش نکن انسان به محبوبش شناخته می شود و با ارزش و بزرگی او قیمت می گیرد.[7]

زرگران حقیقی عالم، زر وجود من، تو، ما و همه را بر اساس محبوب هایمان قیمت می نهند.

تیزآب تشخیص آنان، زر وجود مان را با محک دوستانمان بر ملا می سازند.

عیار طلای شخصیتمان را بر اساس محبوب هایمان معلوم می کنند.

پس دخترم!

اینک تو بزرگ شده ای، تو رشد یافته ای، کودک نیستی تا با دیدن چند اسباب بازی توجه ات معطوف قدرتهای پوشالی آنها شود.

تو خانمی، بزگواری؛ تو شایسته بهترینهایی!

پس دل در گرو هر لبخندی منه، و مروارید اشکت را در فراغ هر کسی سرازیر مساز. اشک و لبخند تو خبر از سر درونت می دهد؛

آینه ای است که شخصیت تو را آشکار می سازد.

پس تنها برای دوری از او بنال و در انتظار وصل او طاق نصرت ببند. دخترم! امیدوارم سوز نوشته ام را دریابی و اشک قلمم را در سوگ سوختن ها و خاکستر شدنها با جان دل درک کنی!!!.

در پایان ضمن آرزوی موفقیت و پیروزی تمام دختران این مرزو بوم، و همه کسانی که خواستار رشد ترقی اند، امیدوارم توانسته باشم گوشه ای از گلایه ها و شکوه های قلمم را در این چند سطر بر جان و دل خوانندگان فرهیخته ام حک کرده و رضایت خاطرشان را فراهم آورده باشم.

هر چه هست توفیقی از جانب اوست و هر چه نیست به خاطر رنج محصول از کمبودهایی است که در دفتر عملمان باقی مانده است.

هرچه گفتیم غیر صحبت دوست؛

در همه عمر از آن پشیمانیم!

یارب الحسین علیه السلام اشف صدر الحسین علیه السلام بظهورالحجة!

یا رب الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة عجل الله فرجه

آمین یارب العالمین [8]

پی نوشت ها

[1] اى والله، لَقَد سَرَّاللهُ فى عَرشِهِ.

« آرى به خدا سوگند! که خداوند در عرشش شاد شد.»( بحارالانوار: ج 47، ص 208، حدیث 49.

[2] وَ مَن اتانى مَشیاً اتَیتُهُ هَرولَةً

« و کسى که بسوى من قدم بردارد من بسوى او خیز مى‏گیرم.» مستدرک الوسائل: ج 5، ص 298، حدیث 5910-/ 4.

[3] سوره بقره: آیات: 195 و 222، آل عمران: آیات: 76، 134، 139 و 159.

[4] « نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحى»سوره‏هاى: حجر آیه 29 و ص: آیه 72.

[5] « یَفرحُونَ بِما انزِلَ الَیکَ»« از آنچه بر تو نازل شد خوشحالند.» سوره رعد: آیه 36.

[6]  سوره بقره: آیات 155 و 156.

[7] لا تَحکُموا عَلى رَجُلٍ بِشَى‏ءٍ حتّى تَنظروا الى مَن یُصاحِبُه ...

« تا دوستان و همنشینان کسى را ندیده‏اید در باره‏اش قضاوت نکنید، چرا که هر کسى با دوستان و همنشینانش شناخته مى‏شود.» بحارالانوار: ج 71، ص 188، حدیث 17.

[8] ظهیرى، على ‏اصغر، دخترم با تو!، 1جلد، نشر شوذب علیه السلام - قم - ایران، چاپ: 1، 1393 ه.ش.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان