توکل بر خداوند
راغب در مفردات می گوید: «التوکل یقال علی وجهین: یقال: توکلت لفلان بمعنی تولیت له و توکلت علیه بمعنی اعتمدته».
توکل بر دو وجه گفته می شود:
1.گفته می شود: برای فلانی وکالت را پذیرفتم یعنی سرپرستی امورش را قبول نمودم.
2.و گفته می شود: بر فلانی توکل کردم یعنی بر او اعتماد و اطمینان کردم و او را ثقه و مؤتمن در انجام امورم یافتم.
تردیدی نیست همانگونه که اصل وجود هر شی ء از رشحات فیض خداوند متعال است، زمام امور هر یک نیز در قبضه جناب ربوبی است چنانکه اعلام فرموده:«اللَّه خالق کل شی ء و هو علی کلّ شی ء وکیل» خداوند آفریننده هر چیز است، و او وکیل و قیوم بر امور هر موجودی از علوّ مقام ربوبی است، و چنانکه براهین متقنه بر توحید ذات حضرت واجب الوجود در وجوب وجود قائم است، همان گونه بر توحید حضرتش در الهیت و خالقیت و تدبّر امور مخلوقات نیز قائم است، و این واقعیت یعنی قرار داشتن زمام همه امور همه موجودات در قبضه جناب ربوبی، امری است تکوینی، و هیچ امری از امور در تملّک احدی نیست تا بتواند آن را به خداوند متعال تفویض کند و در انجام و اجرای آن امر تفویض شده بر خداوند متعال اعتماد کند و مآلا معنی «توکل علی اللَّه» تحقق یابد، بلکه برهان و قرآن در این جهت هماهنگند که:«ان الامر کله للّه» و با آهنگ انحصاری مخصوص، جمله اهل عالم را بدون استثنا از تملّک هر امری، نا امید می سازد و حتی با خطابی خاص، اشرف موجودات، خاتم الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله را از تملّک کمترین امری مأیوسش می فرماید:«لیس لک من الامر شی ء» بنابر این، امری در اختیار کسی نیست تا به حقتعالی تفویض کند، و در انجام آن بر حضرتش اعتماد کند و او را ثقة و مؤتمن در امر مزبور بداند و مقام «توکل علی اللَّه» را که از دشوارترین منازل سالکین الی اللَّه است حائز شود، زیرا امری نیست تا تسلیم خدای تعالی کند و آن حضرت را وکیل خود گرداند پس با این عنایت، یعنی عنایت توحید ذات اقدس واجب الوجود، و به تبع آن توحید الهیت و تدبر امور، توکل علی اللَّه غیر معقول است زیرا بی موضوع است، پس ناگزیر تحقق «توکل علی اللَّه» با عنایت دیگری است که درک آن در توان قریحه:«یکاد زیتها یضی ء و لو لم تمسسه نار»می باشد.
نیاز ممکنات به علّت تامه
بدیهی است که ممکن الوجود فی حدّ ذاته هیچ گونه اقتضایی ندارد، و نسبت آن به وجود و عدم، علی السّواء است پس ناچار در تلبّس بوجود، نیازمند به علت است، و علت مفروض، چنانچه همه اعدام متصوّر را مسدود کند، چنین علّتی را «علت تامّه» می گویند، که با فرض وجود آن، عدم معلول، ممتنع است، و آن موجودی که نهایتا همه شروط وجود ممکن با عنایت او تحقق پذیر است، و همه اعدام متصوّر برای ممکن، با عنایت او مسدود می شود، فقط ذات اقدس واجب الوجود تبارک و تعالی است، و در نظام هستی هیچ علّت تام و مستقلّی که جمیع شرایط وجود ممکنی را بالذّات ایجاد کند و جمیع اعدام را مسدود نماید، موجود نیست، مگر حضرت واجب بالذّات - عزّ و جلّ - مثلا اگر وجود ممکنی متوقّف بر یکصد شرط باشد و فرض شود، علّتی توان انجام آنها را دارد، باز هم چنین علّتی استقلال در ایجاد ندارد و علّت تامه نیست، زیرا یکی از اعدام ممکنه بر معلول مفروض، عدم آن، به عدم علت آن است و سدّ چنین عدمی در توان هیچ موجودی نیست و گر نه لازم می آید که ممکن بالذّات به واجب بالذّات منقلب شود و فقط حضرت حقتعالی است که فاعل تام و مستقل است و بقیه، فاعل استقلال نما، یا معدّاتند.
امّا از این نکته نباید غافل شد که خداوند متعال چون در غایت بساطت است و همه صفات ذاتیه اش به وجود صرف بر می گردد، و در این صورت، تجدّد و تکثّر و تغیر در حریم ذاتش راه ندارد، و چنانچه امور متجدّده و متکثّره بدون وسائط، مباشرة از حقتعالی صادر شود، تجدّد و تکثّر در حریم ذات او لازم می آید، پس صدور متکثّرات و متغیرات از باریتعالی محتاج به وسائط است، نه
آنکه معاذ اللَّه نقصان در قدرت و اراده واجبی است، بلکه قبول قبض در متکثّرات و متغیرات ممتنع است مگر با عنایت وسائط، و به این ملاحظه است که قرآن کریم، آثار صادره از وسائط، و خواص مترتّبه بر اشیا، و مسبّبات مرتبطه به اسباب را به خود وسائط و اشیا و اسباب نسبت می دهد و آنها را ذوات التأثیر معرّفی می نماید، و بدین وسیله، روحیه کوشائی و تلاش در معاش و معاد را با چنگ زدن به وسائط و اسباب، توانمند و سرشار می سازد و از تن آسائی و تثاقل و بی تفاوتی جلوگیری می کند در عین اینکه برای این وسائط و علل، هیچ گونه استقلالی در تأثیر نیست، و جملگی اصالت و استقلال در تأثیر را فاقدند.
نیاز به اسباب طبیعی و امدادهای روحی
بنابر این روشن می گردد که ظفر به مراد و نیل به مقصد در جهان ماده چنانکه نیازمند به اسباب طبیعی است، نیازمند به امدادهای روحی است، و انسانی که همه اسباب طبیعی نیل به مرادش را فراهم آورده، هیچ حائلی بین او و مقصدش نیست مگر اختلال از ناحیه امدادها و اسباب روحی، مانند سستی اراده و خوف و حزن و سوء ظنّ و آز و نظائر این ها، و با یقین به اینکه خداوند متعال یگانه سببی است که مغلوبیت در ساحت قدس او راه ندارد، و با چنین اعتقادی به او اعتماد کند و امور خویش را به او تفویض نماید، لزوما اراده و قدرت خویش را با اراده و قدرت بی پایان خداوند متعال مرتبط ساخته، بلکه در اراده و قدرت خدای تعالی مستهلک نموده است، و لازم آن، آنکه آنچه را که خدا می خواهد، خواسته اوست، و طبعا هیچ فعلی از وی صادر نمی گردد مگر آنکه نشأت گرفته از اراده خداوند - عزّ و جلّ - است، و خواسته های نفس امّاره و هواجس و هوساتش، بالتّمام بر باد رفته است، زیرا اراده او فانی در اراده خدای سبحان است و با توجه به اینکه همه اسباب به او منتهی می شود و او مسبّب الاسباب است، و هر چه را که اراده کند، تحقق آن حتمی است و هیچ چیزی ممکن نیست مانع نفوذ اراده حقتعالی شود، پس اعتماد کننده چنانی بر خدای عزیز و مقتدر، ظفرمند و پیروز است و سند پیروزی وی، آیه کریمه:«و من یتوکل علی اللَّه فهو حسبه ان اللَّه بالغ امره قد جعل اللَّه لکل شی ء قدرا» می باشد که صراحتا متوکل علی اللَّه را در کفالت و کفایت خدای تعالی اعلام می فرماید که بدون هیچ قیدی، امرش نافذ و فرمانش بالغ است و همه اسباب دیگر مقدّر و محدود است، و احیانا اثر توکل بر خداوند متعال خرق عادت است. پس بی اعتنایی به اسباب طبیعی در تحصیل مطلوب نه صبغه از توکل ندارد که بی ادبی و دهان کجی به کتاب و سنّت و عقل است، و اعتماد بر آنها علی سبیل الاصالة و الاستقلال نیز شرک است، بلکه حقیقت توکل علی اللَّه تعالی، اعتماد به خداوند متعال در انجام امور، و تفویض کارها به آن حضرت که یگانه سبب غیر مغلوب است و در عین حال اعتنا نمودن به علل طبیعی اما نه بر وتیره استقلال..
حسن توکل
و حدیث وجیز مروی از رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله:«اعقلها و توکل» گویای همین تفصیل است که درباره توکل گفتیم. در کتاب فیض القدیر مناوی که شرح جامع صغیر سیوطی است نقل می کند که مردی به رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله عرض کرد:«ارسل ناقتی و اتوکل؟ قال: اعقلها و توکل -
شترم را رها کنم و توکل بر خدا بنمایم؟» رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند:
عقالش کن و زانویش ببند و توکل بر خدا کن.
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اشتر ببند
رمز الکاسب حبیب اللَّه شنو
از توکل در سبب کاهل مشو
و محدّث متتبّع مرحوم آیت اللَّه آقای حاج میرزا حسین نوری اعلی اللَّه مقامه، در کتاب «التجاره» از «مستدرک الوسائل» از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمودند:«لا تدع طلب الرزق من حلّه و اعقل راحلتک و توکل.»
باری توکل به معنایی که گفته آمد، بهره نخبگان از اولیاء اللَّه تعالی است، و امّا مؤمنین متوسط الحال در توحید، برای آنان نیز، وکالت و ولایت اللَّه به میزان توحید و اخلاص از شرک، ثابت است، زیرا قرآن شریف در مواضع متعدد، ولایت اللَّه تعالی را بر رئوس عموم مؤمنین می گستراند:«اللَّه ولی الذین آمنوا» و طبعا هر کس به قدر
استهلاک اراده اش در ارادة اللَّه تعالی از طیب معیشت و سعادت حیات برخوردار است و به مقداری که شرک در ایمانش رخنه کرده است، از طیب معیشت و سعادت به همان مقدار محروم است، و شاید اکثر اهل ایمان از این قسمند و می توان از این آیه شریفه همین احتمال را استظهار نمود:«و ما یؤمن اکثرهم باللّه الا و هم مشرکون» از مجموع آنچه گذشت، معنی «حسن توکل» که در این مناجات آمده روشن می شود که چگونه در محضر خدای تعالی در رستاخیز، سایبان برای متوکل می گردد، و در بحار عفو و رحمت الهی غوطه ورش می سازد، رزقنا اللَّه تعالی.
متوکلین بر غیر خدا
ختام مسک این مبحث را حدیث قدسی قرار می دهیم که امام المحدثین کلینی عظیم (ره) در «باب التفویض إلی اللَّه و التوکل علیه» از کتاب اصول کافی شریف، از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت فرموده است:
ان اللَّه تبارک و تعالی یقول: و عزّتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی، لأقطعن امل کل مؤمّل [من الناس ] غیری بالیأس و لا کسونّه ثوب المذلّة عند الناس و لأنحّینّه من قربی و لأبعدنّه من فضلی، أ یؤمّل غیری فی الشدائد؟ و الشدائد بیدی و یرجو غیری، و یقرع بالفکر باب غیری؟ و بیدی مفاتیح الابواب و هی مغلقه و بابی مفتوح لمن دعانی فمن ذا الذی امّلنی لنوائبه فقطعته دونها؟ و من ذا الذی رجانی لعظیمة فقطعت رجاءه منّی؟ جعلت آمال عبادی عندی محفوظة فلم یرضوا بحفظی و ملأت سماواتی ممن لا یملّ من تسبیحی و أمرتهم ان لا یغلقوا الأبواب بینی و بین عبادی فلم یثقوا بقولی الم یعلم [أنّ ] من طرقته نائبة من نوائبی انه لا یملک کشفها احد غیری الا من بعد اذنی فما لی اراه لاهیا عنّی؟ اعطیته بجودی ما لم یسألنی ثمّ انتزعته عنه فلم یسألنی ردّه و سأل غیری؟ أ فیرانی أبدأ بالعطاء قبل المسألة ثم أسأل فلا أجیب سائلی؟ أ بخیل أنا فیبخلنی عبدی؟ أ و لیس الجود و الکرم لی؟ أ و لیس العفو و الرحمة بیدی؟ أ و لیس أنا محلّ الآمال فمن یقطعها دونی؟ أ فلا یخشی المؤمّلون أن یؤملوا غیری، فلو انّ اهل سماواتی و اهل ارضی امّلوا جمیعا ثم اعطیت کل واحد منهم مثل ما امّل الجمیع ما انتقص من ملکی مثل عضو ذرّة و کیف ینقص ملک انا قیمه؟ فیا بؤسا للقانطین من رحمتی و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی.
خداوند تبارک و تعالی می فرماید: به عزت و قهّاریتم و به کرم نامتناهی و استیلا بر عرشم، سوگند یاد می کنم که آرزوی هر آرزومند به غیرم را به نومیدی قطع می کنم و در میان مردم، لباس خواری به اندامش می پوشانم، و از حریم قرب خویش او را می رانم، و به دوری از فضل و عنایتم مبتلایش می سازم. آیا در گرفتاریها بغیر من آرزو می بندد، در صورتی که همه گرفتاریها در دست من است؟ و به غیر من امیدوار می شود و به فکر خویش باب غیر مرا می کوبد، در حالی که همه ابواب در دست من است؟ و جمله ابواب بسته، فقط باب من است که به روی دعا کنندگانم باز است.
کیست آن کس که در گرفتاریهایش به من آرزو بسته و من آرزویش را قطع کرده باشم؟ و کیست آن کس که در مشکلی عظیم به من امید بسته و من نومیدش کرده باشم؟ آرزوهای بندگانم را در حفاظت خویش قرار دادم، امّا به حفاظتم راضی نشدند و آسمان هایم را از فرشتگانی نستوه از تسبیح من، پر کرده ام و فرمان دادم که بابهای اجابت بین من و بندگانم را نبندند ولی بندگانم وعده مرا باور نداشته و به قولم اعتماد نکردند آیا کسی که گرفتار مصیبتی شده، نمی داند که احدی نمی تواند آن را رفع کند جز من یا با اذن من؟ پس چرا از من روی گردان است؟ این منم که به جودم به وی اعطا کردم نعمتی را که سؤال نکرده بود، سپس از او ستاندم، پس از من مسألت نکرد که بدو بازگردانم و از غیر من مسألت نمود آیا می پندارد من که قبل از سؤال، ابتدا به بخشش کردم سپس سؤال شدم، سؤال کننده ام را نومید می کنم؟ آیا من بخیلم که بنده ام مرا به بخل نسبت دهد؟
آیا جود و کرم مطلقا ملک من نیست؟ آیا عفو و رحمت مطلقا بدست من نیست؟ آیا من محلّ آرزوی همه آرزومندان نیستم؟ جز من کیست که آرزوها را قطع کند؟ آیا نمی هراسند آرزومندان که به غیر من آرزو ببندند؟ اگر از اهل آسمان هایم و اهل زمینم، جملگی آرزو به من آرند، سپس به هر یکشان آنچه همه خواسته اند عطا کنم، از ملک من همانند عضو مورچه ای نقصان نمی پذیرد، چگونه نقصان می پذیرد، ملکی که من قیم آن هستم؟ این اندوه و سیه رویی همیشه قرین نومیدان از رحمت من باد.
ای اندوه و سیه رویی همیشه قرین گنهکاران بی آزرم باد.»