به گزارش مشرق؛ نقل است که سالها پیش در یکی از مراسم سینمایی فرانسه وقتی یک مقام دست چندم دولتی آن کشور به عنوان مهمان دعوت شده بود، لوییس بونوئل (فیلمساز معروف فرانسوی) که در آن مراسم حضور داشت و قرار بود مورد تجلیل هم قرار گیرد، مراسم یاد شده را ترک کرد و بعدا علت این عمل را توهین به سینما و سینماگر نامید. این روایت، سالیان دراز مورد استفاده جماعت سینمایی داخل خصوصا از جنس شبه روشنفکرشان بود و همواره نسبت به مراسم سینمایی که شخصیتی دولتی در آن حضور داشت، ابراز نارضایتی میکردند. با این حال حضور مقامات دولتی در جشنواره فیلم فجر به دلیل اساس دولتی آن، نهایتا تا حد یک وزیر ارشاد و معاون سینمایی ایشان، پذیرفته شده بود.
اما آنچه روز پنجشنبه در مراسم اختتامیه سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر اتفاق افتاد مانند سایر رویدادهای ریز و درشت این جشنواره یک رکورد محسوب میشود. حضور دستیار ارشد و یک معاون رئیس جمهوری، به علاوه 3 وزیر و مقادیر معتنابهی معاون و مشاور و مدیر دولتی باعث شد تا جشنواره سی و پنجم رکورد حضور مقامات دولتی (اکثرا بیربط با سینما) را در یک مراسم سینمایی به ثبت برساند.
حالا وقتی وزیر امور خارجه نام برنده بهترین فیلم را قرائت کرد و عوامل فیلم یاد شده جایزه خود را از دست رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و وزیر کار و امور اجتماعی و دستیار ارشد رئیس جمهوری در مذاکرات هستهای دریافت کردند، دیگر رکورد یاد شده دو قبضه شد و توانست چند رکورد دیگر از جمله «اهدای جایزه از سوی بیربطترین جایزه دهندگان» را نیز به خود اختصاص دهد! خصوصا که در فیلم یاد شده هیچ نشانی از سیاست خارجی با محیط زیست و ایضا کار و امور مربوطه و حتی بیمه تامین اجتماعی هم به چشم نمیخورد!! طرفه آنکه در بین وزرای یاد شده دیگر خبری از وزیر ارشاد (که به هر حال میتوانست به سینما و جایزه اش اندکی ربط پیدا کند) نیز نبود!!!
این در حالی بود که در مقابل حضور تعداد قابل توجهی از مقامات دولتی، بسیاری از مدعوین سینمایی و عوامل فیلمهای جشنواره از جمله نامزدان و حتی برخی برندگان جوایز در سالن حضور نداشته و صندلی آنها خالی ماند.
همه این پررنگ شدن صبغه دولتی جشنواره فیلم فجر در دورهای اتفاق افتاد که برخلاف آنچه از ابتدای دولت یازدهم تحت عنوان امید در سینما اعلام شد و حتی جایزهای هم برای آن تدارک دیده شده بود، خیل فیلمهای تلخ و سیاه و مایوسکننده (که رکورد دیگری برای جشنواره سی و پنجم به حساب میآید)، این جشنواره را تقریبا به ماتمکدهای بدل ساخت که هر آدم شاد و امیدوار را هم میتوانست از دنیا و مافیها ناامید و سرخورده بکند.
در واقع میتوان گفت به تعبیر روانشناسانه در طول 10-11 روز، این جشنواره مانند یک «کریدور» شوک عمل کرد. (توضیح آنکه «کریدور شوک» در برنامه درمانی امروز غرب، در برخی تیمارستانها به جای سیستمهای شوک الکتریکی و قرصهای روان درمان، در طول یک راهروی طولانی و توسط امواج رادیویی و الکترومانیتیک برای تحت تاثیر قرار دادن بیماران انجام میگیرد).
آثاری با شخصیتهایی فلک زده و درب و داغان که یا در حال خودکشی بودند یا دیگران را به قتل رسانده و یا به خودکشی وا میداشتند، خانوادههای از هم پاشیده یا در حال فروپاشی، روابط ارتقاء یافته نامشروع که به تعبیر دیگر از مرز خیانت گذر کرده بود و به عرصههای فراخیانت رسیده بود! حوادثی که بچهها و افراد بیگناه را در خود میبلعید و ... در کنار خیل زنان و مردانی که در موقعیتهای نامناسب دست و پا میزدند و ضجه و مویههای سرسام آور و لحظات طولانی و زجرکشکننده (که ناشی از عدم درک جماعت به اصطلاح فیلمساز از موضوع سادهای به نام ریتم بود) مجموعهای بود که در قالب تصاویر متحرکی به نام فیلم و سینما به خورد تماشاگر بینوای جشنوارهای داده شد و حالا میتوان خدا را صدهزار مرتبه شاکر بود که این سینما در بحران همیشگی خودش یعنی گریز مخاطب غرق است و به رغم همه سر و صداها و آمارهای نجومی و تشویقهای فرمایشی، اما با یک حساب سرانگشتی از همان آمارهای حضرات میتوان دریافت که بیشتر از 3-4 درصد مردم ما، مخاطب فیلمهای یاد شده نبوده و به همین دلیل بحمدالله از عوارض نامطلوب «کریدور شوک» یاد شده دور خواهند ماند!
اما رکورد بعدی این جشنواره را میتوان در مورد بیربط بودن انتخاب هیئت داوران، داوری آنها و جوایزشان دانست که در هیچ دورهای تا این حد غیرتخصصی و پرت انجام نشده است. این توضیح لازم است معمولا در جشنوارههایی که الگوی جشنواره فیلم فجر قرار گرفتهاند، هیئت داوران هر دوره از میان برندگان دوره قبل و سینماگرانی که آثار اخیر آنها مهم و قابل تامل بوده، برگزیده میشوند. اما هیئت داوران جشنواره سی و پنجم فیلم فجر اغلب از داورانی بود که حداقل در چند سال اخیر (بعضا در 7-8 سال گذشته) اصلا اثری سینمایی در کارنامه خود نداشته اند! چه برسد به اینکه اثر مطرح و مهمی به نامشان ثبت شده باشد!!
اگرچه بطور کلی نحوه و طرح داوری در جشنواره فیلم فجر (با 5 یا 7 داور برای قضاوت در مورد 20 رشته تخصصی) اساسا یک نوع داوری غیراستاندارد و عقب افتاده به شمار میرود اما این داوری در جشنواره سی و پنجم برای اولین بار قضاوتهای ساده لوحانه، غیرکارشناسانه و بعضا بامزه و مضحکه آمیزی ارائه داد که میتواند یکی دیگر از رکوردهای جشنواره سی و پنجم محسوب شود. از کاندیدا کردن موسیقی فیلمی که اساسا موسیقی متن نداشت تا نامزدی بدل کاری به عنوان جلوههای ویژه میدانی فیلمی که وی در آن فیلم اصلا حضور نداشت یا اساسا جلوههای ویژه فیلم یاد شده در حد چند دانه برف یا چند قطره باران بود تا ... تا نادیده گرفتن عمدی فیلمهایی که موضوع آنها مغایر منافع کانونهای سلطه جهانی به نظر آمده و انتخاب شان احتمالا به قسم نامه تابعیت خارجی برخی از داوران یاد شده لطمه وارد میکرد! از همه اینها که بگذریم باید از برخی جوایز شگفت آفرین و حیرتآور این هیئت داوران نیز یاد کرد و چند سوال از این حضرات پرسید که امیدواریم با سواد فوق تخصصی! خود بدان پاسخ دهند:
1- چگونه میشود به فیلم «ماجرای نیمروز» که نه جایزه کارگردانی را برده و نه برای رشتههای اصلی مانند بهترین فیلمنامه و فیلمبرداری و تدوین (پارامترهای اصلی و محوری یک فیلم برتر)،حتی نامزد هم نبوده ناگهان جایزه بهترین فیلم تعلق گیرد؟! مگر چه عواملی به جز کارگردانی و فیلمنامه و فیلمبرداری و تدوین و ... وجود دارد که فیلمی را به سطح بهترین فیلم جشنواره میرساند؟!
2-چگونه میشود فیلم «ماجرای نیمروز» که فیلمنامه اش حتی درمیان نامزدهای این رشته هم قرار نداشته، بهترین فیلم از نگاه ملی (که قاعدتا بایستی موضوع و فیلمنامه آن ملاک قرار گیرد) لقب گیرد؟! یعنی سایر فیلمهای کاندیداشده برای بهترین فیلمنامه، هیچ نکته ملی نداشتند و یا با موضوعاتی غیرملی یا ضد ملی نامزد سیمرغ بلورین شدند؟! قطعا در اینجا پرداخت موضوع ورای خود سوژه نیز ملاک است و با یک پرداخت و نوشتار ضعیف و غیرقابل قبول، هیچ موضوعی نمیتواند به عنوان یک فیلم، مدنظر قرار گیرد. وگرنه برفرض آنکه پرداخت فیلمنامه «ماجرای نیمروز» آنچنان ضعیف بوده تا آن حد که حتی در میان نامزدهای بهترین فیلمنامه نیز قرار نگیرد، چگونه علیرغم برگزیده نشدن کارگردانیاش، توانست به عنوان بهترین فیلم از سوی هیئت داوران انتخاب شود؟!
3-چگونه میشود فیلم «فِراری» که جایزه بهترین فیلمنامه را (لابد به خاطر موضوع مهم و پرداخت درست) گرفت و همچنین کارگردانش جایزه ویژه هیئت داوران را (لابد به دلیل کارگردانی برترش) دریافت کرد، یعنی هر دو عامل اصلی بهترین فیلم را دارا بود، نه به سیمرغ بلورین بهترین فیلم دست پیدا کرد و نه جایزه ملی را کسب نمود؟
همه این سوالات در حالی است که نگارنده، فیلم «ماجرای نیمروز» را یکی از معدود آثار قابل قبول جشنواره امسال دانسته و طرح پرسشهای فوق، تنها میتواند با یک سوال دیگر پاسخی منطقی داشته باشد:
چرا فیلمی که 3 جایزه اصلی بهترین فیلم، نگاه ملی و برگزیده تماشاگران را دریافت کرد، عنوان بهترین کارگردانی را کسب نکرد و در رشتههای اصلی و تعیینکننده مانند فیلمنامه و فیلمبرداری و تدوین و ... حتی کاندیدا هم نشد؟!
سعید مستغاثی