ماهان شبکه ایرانیان

و آنگاه که مغز شما شهادت دهد...

علم عصب شناسی در دادگاه   اسکن های مغزی و دیگر شواهد عصب شناختی به ندرت فاکتور قابل قبولی در روند محاکمه به شمار می روند

و آنگاه که مغز شما شهادت دهد...

علم عصب شناسی در دادگاه
 

اسکن های مغزی و دیگر شواهد عصب شناختی به ندرت فاکتور قابل قبولی در روند محاکمه به شمار می روند. اما با پیشرفت عصب شناسی، قاضی ها ارتباط این اسکن ها را با شرایط ذهنی محکوم و اعتبار سخنان شاهدان بیشتر درخواهند یافت. بزرگ ترین تأثیر دانش مغز روی قانون، شناخت دلایل عصبی رفتارهای ضداجتماعی و غیرقانونی است. دیدگاه عصب شناسی می تواند عقاید سنتی در مورد ارتکاب جرم و مجازات متناسب با جرم را خاتمه دهد. به کمک تکنیک های تصویربرداری پشرفته، عصب شناسان می توانند مغز زنده را مشاهده کنند و زمینه های فعالیت مغزی پشت رفتارها و افکار ما را دریابند. وکلا تاکنون چندین بار برای استفاده از اسکن های مغزی به عنوان شاهد در محاکمه تلاش کرده اند. دادگاه ها نیز با این موضوع دست و پنجه نرم می کنند که اگر این اسکن ها قابل قبول باشند، چه تصمیمی باید گرفته شود. اگر بتوان الگوهای فعالیت مغزی را با رفتار ارتباط داد، ممکن است قوانین قدیمی بر سر اینکه آیا محکومان کنترلی بر رفتارهایشان دارند یا نه و اینکه مجازاتشان باید چقدر باشد، تغییر کند.

شواهدی که امروزه غیرقابل قبول هستند
 

اکنون دسترسی به تصویرهایی که فعالیت مغزی را توضیح می دهند آسان تر شده است. وکلا بیش از پیش از قاضی ها تقاضا می کنند به این اسکن ها به عنوان شواهدی برای توضیح برائت موکل هایشان یا نمایه ای بر راستگویی شاهدان توجه کنند. قاضی ها هم تنها وقتی این درخواست ها را می پذیرند که بدانند هیأت منصفه اسکن ها را به عنوان اطلاعات مستدل قبول دارد. با این وجود هنوز هم قاضی های زیادی وجود دارند که معتقدند اسکن های مغزی هیات منصفه را به اشتباه می اندازند و ارزش چندانی برای کمک ندارند.
تصویربردرای با کمک تشدید مغناطیسی یا MRI می تواند اطلاعات خوبی درباره رابطه فعالیت های مغزی و رفتار انسان به دست دهد. گرچه این روش عملکرد خود سلول های مغزی را نشان می دهد اما در عوض میزان جریان خون در هر ناحیه را می سنجد که با فعالیت سلول ها ارتباط مستقیم دارد.
برای استناد به تصویرهایی که مربوط به الگوی خاصی از فعالیت های مغزی هستند، باید همیشه تعداد زیادی اسکن شاهد در دست داشته باشیم. اسکن های شاهد مربوط به گروهی است که در شرایط رفتاری مورد نظر آزمایش قرار نمی گیرند و اسکن مغز آنها، به عنوان اسکن یک مغز آرام برای مقایسه با اسکن های فرد مورد بررسی به کار می رود.
در اوایل قرن 20 روان شناس و مخترعی به نام ویلیام مارسون متوجه شد که نموداری از تغییرات فشار خون، نبض، رسانایی الکتریکی پوست و چند علامت دیگر می تواند دروغگویی متهمان را مشخص کند. از آن زمان دروغ سنجی، موضوعی داغ در محافل قانونی شده است. گرچه دادگاه های ایالات متحده نتایج این نمودارها را بی اعتبار دانسته اند.

پیگیری دروغ و تشخیص اعتبار
 

تحقیقات آنتونی واگنر و همکارانش در دانشگاه استنفورد نشان داده است که fMRI می تواند تشخیص دهد که فرد خاطره ای را به یاد می آورد یا خیر؛ ولی مشخص نمی کند که این خاطره واقعیت است یا تخیل، درست است یا غلط. سوال اینجاست که آیا صداقت به خاطر نبودن وسوسه دروغگویی است یا امری است که قدرت درونی فرد برای مقاومت در برابر دروغ گفتن را نشان می دهد؟
در سال 2009 در دانشگاه هاروارد تحقیقی انجام شد که در آن از افراد مورد آزمایش خواسته شد در مورد نتیجه شیر یا خط دروغ بگویند. محققان از مغز فرد در حالی که درباره دروغ گفتن در تردید بود. تصویر fMRI تهیه کردند. این تصاویر نشان داد دروغگویی وابسته به فعالیت بیش از حد در بخش های خاصی از مغز است که با تصمیم گیری مرتبط هستند. البته بعضی افراد که راست می گفتند هم این فعالیت مغزی را نشان می دادند. درنتیجه مشخص شد که تصویر fMRI ممکن است فقط مقاومت در برابر هوس دروغ گویی را نشان دهد. محققان سرانجام با توجه به نتایج این آزمایش به قاضی ها درباره اعتماد به چنین آزمایشی هشدار دادند.
با این حال یکی از استادهای حقوق دانشگاه ویرجینیا می گوید هم اکنون در دادگاه ها شواهدی که بسیار مشکوک تر از آزمایش های تشخیص دروغ باشد هم قبول می کنند، درحالی که هیات منصفه نباید اجازه داشته باشند نتیجه دروغ سنجی را که 40 درصد احتمال خطا دارد در نظر بگیرند چون چنین اطلاعاتی در صورت غلط بودن می تواند در سرنوشت متهم تأثیر گذار باشند.
یکی از استفاده های جالب تصویرهای مغزی، سنجش صداقت و برآورد کلی شخصیت افراد مختلف به کمک این تکنیک هاست. ماده 608 قانون فدرال آمریکا این امکان را ایجاد می کند که در صورت عدم اطمینان به صحت گفته های شاهد، وکیل یا دادستان می تواند شواهدی درباره صداقت یا دروغگویی او به دادگاه ارائه کنند. این کار امروزه به سادگی با پرسش و تحقیق از اطرافیان شاهد درباره شخصیت او و بدون به کارگیری روش های مدرن انجام می شود. اما در آینده چطور؟ انسان ها در آینده شاهد خواهند بود که فناوری و دقت بالای آن، وارد مراتب قانونی شوند.

تصویر برداری برای بیماری های روانی
 

اگر چه قاضی ها و وکلا فعلا در مورد اسکن های مغزی مردد هستند. اما در آینده عصب شناسی بیشترین تأثیر را در بررسی قانونی بیماری های روانی و اثر این بیماری ها بر رفتارهای خشونت آمیز و جرم خواهد گذاشت.
مطالعات عصب شناسی نشان داده است که انسان حتی در دوران نوزادی، علائم درونی قانونمداری یا تمایل به رفتارهای خلاف قانون را نشان می دهد، گرچه در بعضی از بیماری ها ممکن است این دستگاه درونی کنترل رفتار با اختلاف مواجه شود. بیماری های روانی در تنها کمتر از یک درصد افراد بی گناه دیده می شود، درحالی که این آمار در زندان ها 25 درصد است. در بیماری های روانی فرد بیمار اغلب دارای علائمی چون خودخواهی، پیچیدگی شخصیتی، انحراف، تاثیر هوشمندانه برای کنترل دیگران و نداشتن احساس عذاب وجدان و شرمساری است.
در مطالعه ای که روی اطلاعات fMRI و اسکن های بیماری های بزرگسال تیمارستان ها و نیز زندانیان نوجوان (که همگی با بیمار روانی تشخیص داده شده بودند) انجام شد، نتایج آن نشان داد درگروه بیماران بزرگسال ارتباطی غیرعادی میان نواحی مختلف مغز وجود دارد و اما در گروه مجرمین جوان گرچه تفاوت ها تنها در بزرگسالی می تواند باعث اختلالات عصبی شوند. بنابراین امکان درمان بیماری های روانی در دوران کودکی و نوجوانی بیشتر از دوران بزرگسالی است.
ولی یک سوال؛ آیا فرد مجرمی که بیماری روانی دارد، باید تبرئه شود؟
بیماران روانی از آنجا که خطرناک تر از محکومین عادی هستند، معمولا مجازات شدیدتر و طولانی تری هم دریافت می کنند. یک ابزار تصویربرداری عصبی می تواند بیماران روانی را از افراد عادی تمییز دهد و در دادگاه مشخص کند که آیا محکوم بیشتر به درمان احتیاج دارد یا به مجازات.
وادار کردن اذهان عمومی به قبول اینکه چنین افرادی به جای زندان باید به بیمارستان بروند مشکل است ولی با شواهد علمی جدید این موضوع می تواند روش های قانونی را تغییر دهد.

عصب شناسی و دفاع از مجرمین
 

دادگاه (به عنوان مثال) حرف های زنی که همسرش را به قتل رسانده و ادعا می کند مورد ضرب و شتم همسرش قرار می گرفته، قبول ندارد اما باید روشن شود که آن زن برای تبرئه خود چنین ادعایی انجام داده یا حرف هایش واقعیت دارند. خوشبختانه با استفاده از عصب شناسی می توان چنین موضوعی را تشخیص داد. عصب شناسان اعتقاد دارند اعدام فردی که در 17 سالگی یا زودتر مرتکب قتل شده بی رحمانه است. زیرا سه تفاوت عمده میان نوجوانان و افراد بالغ وجود دارد؛ نوجوانان به شدت دچار عدم بلوغ حس مسوولیت هستند، به علاوه آنها نسبت به اتفاقات منفی حساس ترند و قدرت کافی برای رهانیدن خود از این شرایط را هم ندارند؛ در مجموع شخصیت یک نوجوان کمتر از یک فرد بالغ شکل گرفته است. از سال 2010 حتی برای جرم هایی غیر از قتل هم، صدور حبس ابد برای افراد زیر 18 سال از نگاه عصب شناسان نامناسب و ظالمانه تلقی می شود. علم عصب شناسی تفاوت های بنیادینی بین ذهن نوجوانان و بزرگسالان نشان می دهد. تمایل نوجوانان برای شرکت در رفتارهای خطرناک به دلیل عدم بلوغ در سیستم شناختی مغز است؛ سیستم شناختی جایی است که محل کنترل پاسخ های احساسی شناخته شده است. علم به مرور با فرهنگ ادغام می شود، ارتباط قانون با علم عصب شناسی یکی از نمونه های این مورد است. آیا روزی خواهد آمد که ما از دوست، نامزد یا شریک کاری خود و حتی سیاستمداران، اسکن مغزی شان را بخواهیم؟ البته هیچ کس برای رسیدن به یک چهارچوب جدید قانونی و اجتماعی بدون اینکه نظارت و مطالعه عمیقی در پشت آن باشد، عجله ای ندارد اما شاید برخلاف تصور عموم، راه کوتاهی تا آن روز باقی نمانده باشد.
منبع: نشریه دانستنیها شماره 38
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان