فیلمهای مستند در سالهای اخیر، بهویژه از زمان راهاندازی گروه هنر و تجربه هرازگاهی امکان دیده شدن مییابند. مجالی هر چند اندک اما حیاتی برای سینمای مستند که پیش از این آثار تولیدیاش به جز حضور اندک جشنوارهای کمتر روانه اکران پردههای سینما شده بود.
سینماسینما، ایلیا محمدی نیا: این روزها محمد احسانی با سهگانه خود پیرامون محیط زیست در اکران هنر و تجربه حضور دارد؛ حضوری شاید بیسابقه از این منظر که تاکنون هیچ فیلم مستند مرتبط با موضوع محیط زیست امکان اکران عمومی، ولو اندک در پرده سینماها را تجربه نکرده است. محمد احسانی متولد 1352 و لیسانس ادبیات انگلیسی، کارگردانی فیلمهای مستند «رخش بر نقش»، «ایدز ایران 83 »، «تبریز تصاویر دنیای فراموششده»، «گنبد مینا»، «بانوی ارومیا»، «دریاچه تنها»، «روزگاری هامون» و «دود» را در کارنامه فعالیت خود دارد و در سالهای اخیر تمرکز اصلی خود را روی تولید و کارگردانی فیلمهای مستند زیستمحیطی قرار داده است. با او به بهانه سهگانه زیستمحیطیاش که دربرگیرنده فیلمهای «بانوی ارومیا» درباره بحران دریاچه ارومیه، «دود» با محوریت آلودگی هوای تهران و «روزگاری هامون» که پیرامون تهدید خشکسالی تالاب هامون است، به گفتوگو نشستیم.
شما با سه فیلم زیستمحیطی از سه نقطه کشور «بانوی ارومیا» در آذربایجان، «دود» در تهران و فیلم «روزگاری هامون» در سیستان و بلوچستان در قالب یک مجموعه در گروه سینمای هنر و تجربه حضور دارید. تنوع جغرافیایی این مجموعه تعمدی بود؟ یعنی از قبل به آن فکر کرده بودید؟
از قبل به این چینش فکر نکرده بودم. از سال 92 که فیلم «بانوی ارومیا» را کارگردانی کردم، روی تولید آثاری با محوریت محیط زیست متمرکز شدم. یعنی متاثر از مسائل زیستمحیطی که جغرافیای متنوعی را در کشور شامل میشود. ابتدا فیلم «بانوی ارومیا» ساخته شد که مستندی شاعرانه و تجربی پیرامون دریاچه ارومیه است. بعد متوجه شدم بحرانهای زیستمحیطی در کشور رو به افزایش است و جزو 10 آیتم بحرانی کشور است. به عبارتی با نگاهی متمرکزتر متوجه شدم بحران در این حوزه تنها شامل دریاچه ارومیه نیست. تالابهای بسیاری در حال از بین رفتن هستند. گردوغبار و دود تمام کشور را فراگرفته است. نگاه و دقت به این مسائل مرا به سمت تولیداتی با محوریت مسائل زیستمحیطی سوق داد. و بعد از «بانوی ارومیا» فیلمی درباره تالاب هامون ساختم. و در ادامه درباره هوای آلوده تهران فیلم «دود» را کارگردانی کردم که در قالب یک مجموعه روانه اکران شد.
از سال 92 هر آنچه درباره محیط زیست ساختید، شامل این سه فیلم است؟
البته دو فیلم دیگر در این فاصله کارگردانی کردم که همانند این سه فیلم موفق نبودند و در این مجموعه نیامدند.
چه انگیزهای باعث شد برای نخستین کار تولید فیلم در حوزه زیستمحیطی به سراغ دریاچه ارومیه بروید؟
زادگاهم همان منطقه است. من با دریاچه ارومیه خاطرات زیادی داشتم. نوستالژی کودکی من با دریاچه ارومیه شکل گرفت. وقتی آن فاجعه زیستمحیطی شکل گرفت و آن کرانه وسیع آبی به مرور طی چند سال رفته رفته از بین رفت، من هم بهعنوان فیلمسازی که از آن منطقه هستم، احساس مسئولیت کردم و به نظرم رسید در حوزه فعالیتم باید کاری انجام دهم و فیلمی بسازم.
گویا این احساس مسئولیت شما باعث تولید دو فیلم درباره دریاچه ارومیه شد؟
بله، ابتدا فیلم «بانوی ارومیا» را کارگردانی کردم که با نگاهی هنری و شاعرانه به موضوع بحران دریاچه در آن پرداختم و بعد فیلم «دریاچه تنها» را کارگردانی کردم که در آن با محوریت مسائل اجتماعی و زیستمحیطی و علمی به موضوع بحران دریاچه ارومیه پرداختم. در این فیلم سعی کردم به دلایل خشک شدن دریاچه و راههای ترمیم بحران پیشآمده بپردازم. اما فیلم «بانوی ارومیا» اثری شاعرانه و تغزلی است که در آن به دلایل بحران خشکسالی نپرداختم. در فیلم بیشتر به دریاچه بهعنوان یک بانوی اساطیری نگاه شده که قرنها در این پهنه پهناور زیست داشته و حالا رو به نابودی میرود. او با زبان خودش به بیان گذشتههای پرشکوه خود و مصیبتهای امروز اشاره میکند و از مردم کمک میخواهد.
«دریاچه تنها» را همزمان با تولید «بانوی ارومیا» کارگردانی کردید؟
نه. یک سال پس از تولید فیلم «بانوی ارومیا» به سراغ «دریاچه تنها» رفتم.
جایی هم نمایش داشته است؟
فیلم هنوز در داخل کشور به نمایش درنیامده، اما تاکنون 10 حضور بینالمللی را تجربه کرده است.
شما که فیلمی درباره بحران کمآبی دریاچه ارومیه ساخته بودید، چه ضرورتی احساس کردید که باز هم به سراغ تولید فیلمی با محوریت این موضوع بروید؟
همچنان که گفتم، «بانوی ارومیا» مستندی تغزلی و شاعرانه است که در آن به دلایل بهوجودآمده بحران نپرداخته بودم. بعد از حضور فیلم در جشنوارههای داخلی و خارجی همیشه در معرض این پرسش قرار داشتم که «بانوی ارومیا» فیلمی جذاب و پر از تصاویر بدیع و چشمنواز است، اما به چرایی شکلگیری بحران کمآبی در آن پرداخته نشده است. به فکر افتادم که در فیلمی مستقل به چرایی شکلگیری این بحران بپردازم که ماحصلش فیلم «دریاچه تنها» شد.
با توجه به اینکه تماشاگران کشش بیشتری به مستندی همچون «دریاچه تنها» داشتند که با نگاهی علمی و آسیبشناسانه به موضوع کمآبی دریاچه میپردازد، چرا در این مجموعه که روانه اکران هنر و تجربه کردید، آن را نگنجاندید؟
بهخاطر اینکه من تعلق خاطر بیشتری به فیلم «بانوی ارومیا» داشتم.
چرا؟
بهخاطر شاعرانه بودن و آرتیستیک بودن «بانوی ارومیا». از طرفی احساس کردم گروه هنر و تجربه به سینمای هنری میل بیشتری دارد. از بین دو فیلم «بانوی ارومیا» شاخصههای بیشتری داشت.
با توجه به اینکه بیانی تغزلی در روایت فیلم «بانوی ارومیا» انتخاب کردید، من بهعنوان یک شهروند ایرانی که با موضوع بحران دریاچه ارومیه آشناست، کموبیش با آن ارتباط برقرار میکنم، اما برای یک شهروند خارجی این ارتباط باید سخت بوده باشد؟
در جشنواره خارجی که با مردم فیلم را میدیدم، احساسم این نبود. سینما یک زبان جهانی است. ما ممکن است در یک منطقه از جهان حضور فیزیکی نداشته باشیم، اما با دیدن یک فیلم به دنیای ذهنی مردمان آن منطقه راه پیدا میکنیم. سینما و جادوی سینما این امکان را به ما داده است که به درون افکار مردمان یک منطقه نفوذ کنیم. «بانوی ارومیا» درباره یک بحران صحبت میکرد که برای کسانی که خارج از کشور و در جشنوارهها فیلم را میدیدند، ناآشنا نبود. آنها حتی با اسطورههای فیلم ارتباط برقرار کرده بودند. از طرفی میتوان گفت این بحران بیشتر از طرف افکار عمومی کشورهای دیگر دیده شد و افکار عمومی ما را تحریک و متوجه یک بحران بزرگ زیستمحیطی کرد. اولین راهکارهای رفع این بحران در دانشگاه بن آلمان ارائه شد. یعنی حتی پیش از آنکه ستاد احیای دریاچه ارومیه راهاندازی شود. به نظرم افکار عمومی خارج از کشور بیشتر با این بحران آشنا بودند. درنتیجه مشکلی از بابت ارتباط با فیلم وجود نداشت. اما اینکه چرا دریاچه به این روز افتاده و چه کاری برای نجات آن باید انجام شود، در فیلم «دریاچه تنها» آورده شده است.
در اکران جشنوارهای این دو فیلم که با یک موضوع مشترک تولید شدند، کدامیک بیشتر مورد توجه قرار گرفت؟
از دو منظر میتوان نگاه کرد. از نگاه آرتیستی و هنری «بانوی ارومیا» در جشنوارههای زیستمحیطی و حتی با موضوع آزاد بیشتر مورد توجه قرار گرفت و از جنبه مخاطب عمومی «دریاچه تنها» که به چرایی بروز این بحران و راهکارهای آن پرداخته بود، بیشتر مورد توجه قرار گرفت.
فیلم با تصاویری بهشدت جذاب و بیانی سینمایی پیش از آنکه عنوانبندی فیلم بیاید، شروع میشود. تصاویری بسته از بدنهایی که در گلولای دریاچه غوطه میخورند، در کنار صدای دم و بازدم و تنفسی که نشان از زندگی داشت. این ایده در ادامه فیلم بسط و گسترش نمییابد. چرا؟
در ادامه فیلم باز هم به آن میپردازم.
بله، در حد یک تصویر گذرا که خیلی سریع از آن عبور میکنید.
البته این ایده تدوینگر فیلم، خانم مهاجر، بود که مدنظر ایشان این بود که این نفسهای آخر است که بهسختی کشیده میشود. تیرگی گلولای این امر را بیشتر تشدید میکرد، که در انتهای فیلم نیز اشارتی دوباره به آن میشود، آن هم وقتی که مخاطب با مسئله بحران دریاچه آشنا شده است.
به نظرم این ایده مناسبی برای بیان احتضار دریاچه نبود. میدانیم و در دل فیلم نیز به آن اشاره میشود که گلولای دریاچه خاصیت دارویی دارد و دارو یعنی تندرستی و حیات، و تنفس در آن فضا در ذهن زندگی را متبادر میسازد و نه مرگ را.
فیلم از سه بخش تشکیل شده. در بخش نخست ما پرآبی دریاچه را شاهدیم و در آن به بیان اسطورهها و آیینها پرداخته میشود. بخش دوم فیلم رفته رفته به مسئله خشکی و بحران نگاه میشود و در بخش پایانی به سمت خاموشی دریاچه پیش میرود. ایده تدوینگر فیلم متمرکز روی این سه محور فیلم بوده است. یعنی فصل اول زندگی، فصل دوم نشانههای نابودی و در فصل سوم خاموشی دریاچه دیده میشود. شاید این پیشدرآمدی بوده برای ورود به بحث که در انتها هم خود را نشان میدهد. شاید همین نفسهای بریده بریده نشان از امید به زندگی باشد.
فیلم با گفتار متنی شروع میشود که البته شاعرانه نیست و به مخاطب اطلاعات میدهد. میگوید از 13 سال پیش تا امروز (کدام روز؟) سطح آب دریاچه 9 متر کاهش داشته است. مخاطب منتظر توضیحات بیشتر است که البته در کل فیلم پاسخی وجود ندارد. بعد به یکباره گفتار متن شاعرانه و تغزلی میشود و بعد ملوانی درباره دریاچه صحبت میکند. این شکل ساختار فیلم از ابتدا مدنظرت بود؟
از ابتدا رویکردی شاعرانه به فیلم داشتم. حتی نوع تصویربرداری و انتخاب لنزها و زوایا و زمانهای فیلمبرداری از پیش طراحی و فکر شده بود. هم میخواستم شکوه و زیبایی دریاچه را نشان دهم و هم در بیان تصاویر نگاهی شاعرانه به موضوع داشتم. کلا با این رویکرد فیلمبرداری و تدوین شد، اما ما نیاز داشتیم برای مخاطب فیلم یک تاریخچهای از دریاچه، چه در قالب گفتار متن و چه کپشن، بدهیم، که این دریاچه کجای این جغرافیا قرار دارد و قبلا چه بوده و حال چه روزگاری را میگذراند.
این گفتار متن برای مخاطب ایرانی کارکرد دارد و مخاطب خارجی با این گفتار متن چیزی عایدش نمیشود.
البته در ترجمه به زبان انگلیسی اطلاعات بیشتری به مخاطب ارائه میشود. میخواستیم مخاطب با اطلاعات وارد قصه شود. در ادامه فیلم از زبان دریاچه با اساطیر آشنا میشویم و بعد دریاچه خاموش میشود و ادامه به ملوانی سپرده میشود که روایت کند.
فیلم یک مستند شاعرانه تجربی است، اما در روایت دچار چندپارگی میشود. ابتدا ما نریشنی درباره تاریخ دریاچه داریم و بعد از زبان دریاچه یا همان بانوی ارومیا اطلاعاتی با بیان شاعرانه داده میشود و در انتها ملوانی درباره گذشته دریاچه و حسرتهایش میگوید. ما در طول فیلم شاهد سه نوع روایت هستیم که این چند روایت مستقل از هم فیلم را از یکدستی خارج میکند. به نظر میرسد ورود شخصیت ملوان پیشنهادی از طرف تدوینگر بوده تا خواسته شما.
از ابتدا به این موضوع فکر کرده بودیم. در حین تدوین ورود ملوان از طرف تدوینگر پیشنهاد شد و من هم پذیرفتم. ملوان بیشتر از بقیه مردم با دریاچه برخورد داشته، درنتیجه گفتههایش به نظرم میتوانست در تداوم فیلم موثر باشد. البته بودند کسانی که مثل شما معتقد بودند که حضور ملوان کار را از یکدستی خارج کرده است. اما بودند کسانی هم که مثل من معتقد بودند که حضور ملوان به کلیت فیلم کمک کرده است.
به نظرتان حضور ملوان چه کمکی کرده است؟ او اطلاعاتی به مخاطب میدهد که ما در قالب گفتار متن در ابتدای فیلم شنیده بودیم. او همان چیزی را میگوید که ما میدانستیم؛ اینکه آب دریاچه از 13 سال پیش 9 متر کاهش داشته است. به نظر میرسد حذف این کاراکتر نهتنها لطمهای به فیلم نمیزند، بلکه فیلم را از چندپارگی نجات میدهد.
من با حرف شما موافقم. اما انتخاب ملوان یک انتخاب حسی بود. وقتی شما کار فیلم میکنید، جاهایی به حستان مراجعه میکنید. من و تدوینگر فیلم خیلی راجع به این چیزی که اشاره داشتی، صحبت کردیم. احساس ما این بود که ملوان یک پیامرسان از جانب دریاچه است. یک جایی دریاچه ناتوان از سخن است و ادامه صحبت را به کسی میسپارد که درواقع از جنس خودش است که دریاچه او را فرستاده است.
آیا نمیشد این امر را در قالبی شاعرانه به تصویر کشید؛ تنهایی و بهت آدم در میانه دریاچه خشکشده و کشتیهای بهگلنشسته و سکان کشتی که ناامیدانه توسط او به حرکت درمیآید و…
البته میشد اینجوری هم به ملوان نگاه کرد. اما احساسم در حین تدوین همانی بود که در فیلم دیدید. به نظرم ملوان مسائل را زمینیتر بیان میکند. شاید حضورش فیلم را در روایت دچار دوپارگی کند، اما ما را به مقصود منظور نظرمان نزدیکتر میسازد.
فیلم درباره یک تراژدی بزرگ صحبت میکند، اما شما با بیان شاعرانه به سراغش رفتید. چرا؟
به هر موضوعی، حتی تراژیک، میتوان نگاهی شاعرانه داشت. دریاچه ارومیه منطقهای خیالانگیز و پر از اسطوره است. پر از آیینهایی است که پیرامون دریاچه شکل گرفته و من بیشتر از نابودی فیزیکی دریاچه نابودی آیینها، رقصها و موسیقیها را میدیدم. و واقعا هم از وقتی دریاچه رو به نابودی و خشکی گذاشت، خیلی از این آیینهای سنتی رو به فراموشی گذاشت. به نظرم نگاه شاعرانه بهترین انتخاب ممکن بود.
مستند «دود» با تصاویر غافلگیرکنندهای همچون برج میلاد و آزادی و شهری محصور در دود و صدای آژیر آمبولانس و پرچمهایی که بی هیچ حرکتی کنار هم قرار گرفتهاند، شروع میشود. اما در ادامه زبان تصویری فیلم جای خود را به تصنع میدهد. جایی که ما سایه آدمهایی را میبینیم و البته صدای سرفه ممتد آدمها را. چرا بیان خلاقانه فیلم در ادامه کمرنگ شد؟
خب این فیلم از فیلمهای سختی بود که تابهحال کار کردم. چون تصویر کردن شهری دودآلود و پریشان و غمگین آسان نیست. بهخصوص که در فیلم هیچ مصاحبهای وجود ندارد و ما با شخصیتهایی همراه هستیم که در شهری دودآلود و پر اضطراب زندگی میکنند و یک روز از زندگی آنها را در فضایی سرد و دودآلود شاهدیم. اما سایه آدمها خودش یک معنی و نشانی است از اینکه در این شهر آدمها به سایهای تبدیل شدهاند و دیگر تصویر واضح و آشکاری از آنها وجود ندارد.
اما سایهها و صدای سرفه فیلم را از مستند صرف خارج کرد.
بله، چون این فیلم یک فیلم مستند محض و رئال نیست و فضایی وهمآلود دارد و حس ملالآور زندگی در شهری دودآلود را بیان میکند.
اما در ادامه فضای فیلم به سمت مستند رئال میرود و تا پایان ادامه پیدا میکند.
در فضای رئال و وهمآلود در رفت و برگشت است. رئال بودن بیشتر برای این در بعضی جاها آمده و برجسته میشود تا مخاطب فراموش نکند که این شهر و آدمهایش واقعی هستند، اما در فضایی وهمآلود زندگی میکنند.
پایانبندی فیلم نچسب و بیمنطق است، با انتخاب شعری که بیشتر متظاهرانه است تا اینکه در خدمت فیلم باشد.
پایان فیلم تنها سکانس فیلم است که در آن رنگ و زندگی و شادی را شاهدیم و آن زمانی است که دوربین بر فراز کوهستانی پر از برف و سفیدی در حرکت است و اسکیبازها با سرعت در حرکتاند. درواقع مثل روحی است که از فضای دودآلود شهر دور شده و پرواز کرده است و به پاکی و سفیدی رسیده است. از فضای چرک و کثیف دودآلود شهری به فضای سفید و آرام طبیعت رسیده است. در اینجا شعر زمین شاملو با صدای شاملو موسیقی باخ را همراهی میکند.
گویا «روزگاری هامون» به پیشنهاد سازمان ملل تهیه شده. در اینباره توضیح میدهید؟
بله. فیلم با همکاری دفتر سازمان ملل در تهران و توسط پروژه بینالمللی منارید تهیه شده است. درواقع سازمان ملل با همکاری دولت ایران پروژههایی را برای بازگرداندن امید و زندگی به مردم منطقه سیستان اجرا میکند که بیشتر بر توانمندسازی جوامع محلی و بهخصوص زنان متمرکز است. بنابراین زمینه همکاری برای ساخت فیلم مستندی درباره هامون وجود داشت و از ساخت این فیلم استقبال شد. ضمن اینکه از همان ابتدا قصد بر آن بود که فیلم را در سازمان ملل و برای متخصصان محیط زیست جهانی نمایش دهیم و توجه افکار جهانی به موضوع تالاب هامون جلب شود و سازمان ملل به دولت ایران برای احیای هامون کمک کند. که البته این اتفاق افتاد و فیلم در سپتامبر 2016 در واشنگتن برای مقامات محیط زیست سازمان ملل و بانک جهانی نمایش داده شد.
درباره تاثیرگذاری نمایش فیلم در سازمان ملل و کمکهایی که متاثر از نمایش فیلم اتفاق افتاد، بگویید.
جلسه نمایش فیلم در واشنگتن با حضور مقامات سازمان ملل و بانک جهانی بسیار مهم و چالشی بود و جمعبندی این بود که موضوع تالاب هامون یک مسئله فرامنطقهای است و نیازمند همکاری بینالمللی است و نقش سازمان ملل و بانک جهانی بسیار برجسته است. البته در این جلسه نمایش فیلم و پنل بعد از نمایش فیلم نماینده دولت افغانستان هم حضور داشت و به انتقادها پاسخ داد. ازجمله اینکه اگر افغانستان سدها را باز کند، بیش از سه میلیون کشاورز افغانی کار خود را از دست خواهند داد و مشکلات مهاجرتی شکل خواهد گرفت و دیگر اینکه افغانها از مذاکره با ایران درباره هیرمند و حقآبه میترسند، چون خود را از پیش بازنده این مذاکره میدانند. اما متخصصان محیط زیست سازمان ملل و بانک جهانی بر اجرای تعهدات بینالمللی توسط افغانستان تاکید داشتند.
فیلم در بیان تاثیرات خشکی تالاب هامون بهخوبی عمل میکند، اما در بیان چرایی خشک شدن هامون فقط اشارهای کوتاه به مشکلات رود هیرمند و… میکند.
البته خب تمرکز فیلم بیشتر روی تاثیرات خشک شدن تالاب بر زندگی مردم سیستان است که موجب فاجعه زیستمحیطی و اجتماعی در منطقه شده است. چراکه آنچه مهم است، وضعیت فعلی است و اینکه زندگی مردم محلی با خشک شدن تالاب آسیب جدی دیده و نابودی مشاغل سنتی و مشکلات مهاجرتی به استانهای همجوار را باعث شده است. ضمن اینکه خشک شدن تالاب هامون دو دلیل اصلی دارد که در فیلم هم آمده است. یکی مدیریت غلط منابع آبی توسط ایران و دیگری ساخت سدهایی توسط افغانستان روی هیرمند و عدم اجرای قوانین بینالمللی رودخانهها توسط افغانستان.
چه مدت صرف تحقیق و فیلمبرداری کردید؟
مرحله تحقیق فیلم و یافتن لوکیشن و شخصیتهای فیلم سه ماه زمان برد و فیلمبرداری 12 روز طول کشید.
چه عاملی باعث شد آثار خود را در قالب یک مجموعه در گروه هنر و تجربه روانه اکران کنید؟
من چند فیلم در حوزه محیط زیست تهیه کرده بودم. و به رغم اینکه در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی نمایش داده شده بودند، همیشه دنبال آن بودم که شرایطی برای دیده شدن این فیلمها در داخل پیدا کنم. نمایش فیلم را به دوستان هنر و تجربه پیشنهاد دادم که خوشبختانه پذیرفتند.
فیلم تازهای در دست تولید دارید؟
پروژه بعدیام ساخت مستندی درباره کارون و خوزستان است که به بحران گرد و خاک و ریزگردهای خوزستان میپردازد. کارون خسته از کار زیاد و سدهایی که بر رویش بستهاند، دیگر توان بیش از این ندارد و رگهایش گرفته است. این فیلم مستند در مرحله تحقیق نهایی است و مدتی است که برای یافتن اسپانسرهای مالی برای این پروژه متمرکز شدهام.
فکر میکنید گروه هنر وتجربه جای خوبی برای اکران فیلمهای شما باشد؟
بله حتما. ما در زمینه اکران فیلمهای مستند و بهویژه فیلمهایی با موضوعیت محیط زیست که دغدغه امروز مردم و مسئولان کشور است، با چالشها و کمبودهای زیادی مواجه هستیم. نمایش فیلمها محدود به جشنوارههایی چون جشنواره فیلم حقیقت، جشنواره فیلم سبز و… است. و گروه هنر و تجربه این امکان ارزشمند را فراهم آورده که مخاطب عامتری به تماشای این آثار بنشینند.
در چند وقت اخیر که از اکران فیلمهایتان میگذرد، بازخوردی از میزان استقبال مردمی داشتید؟
از طرف علاقهمندان به محیط زیست بازخوردهای خیلی خوبی را شاهد بودم. چه در اکران افتتاحیه و چه پس از آن انجیاُها حمایت خوبی از فیلمها کردند و در فضاهای مجازی و رسانهای به آن پرداختند.
چه پیشنهادی برای گروه هنر و تجربه دارید؟
به نظرم باید این گروه را حفظ و حمایت کرد. با توجه به نگاه ویژه به آثار هنری، به نظرم هنر و تجربه یک اتفاق مبارک است. من مشکل اساسی این گروه را اکرانهای پراکنده آن میدانم. اگر اکرانها پیوسته و متمرکز بود، نتیجه حاصل خیلی بهتر میشد. الان سانسهای نمایش فیلمها پراکنده است و مخاطب برای انتخاب یک سالن نمایش فیلم دچار دردسر میشود. به نظرم فیلم را یک ماه و به صورت مستمر نمایش بدهند، خیلی بهتر از آن است که مثلا در سه ماه در سالنهای پراکنده و زمانبندی مختلف نمایش بدهند. این امر به پایان بخشیدن سردرگمی مخاطب فیلم کمک میکند.
موقعی که این آثار را تولید میکردید، به اینکه کجا باید نمایش داده شود، فکر کرده بودید؟
من جزو معدود کارگردانانی هستم که مخاطب برایم اهمیت دارد. اساسا از زمان تولید به آن فکر میکنم. میدانستم وقتی فیلم ساخته شود، باید کجا نمایش داده شود. همچنانکه این سه فیلم تاکنون بالغ به 100 حضور بینالمللی داشتهاند و موفق به کسب 12جایزه جهانی شدهاند.
ماهنامه هنر و تجربه