دیده بان: این ایده گفت و گو، نه بعد از سخنان جنجالی پژمان
بازغی در یک گفت و گوی تلویزیونی، که بعد از درخشش در قامت یک مجری به ذهن
مان رسیده بود. او اول در برنامه شب عید و بعد در برنامه «کودک شو» اجراهای
قابل توجهی داشت و بعد آن گفت و گویی با او انجام شد و ماجرا به شکل دعوای
بین بازیگران و مجریان جلوه کرد. از طرف دیگر علی ضیاء را داریم که پله
پله از رادیو کار کرده و رسیده به اینجا که حالا یکی از ستاره های اصلی
اجرا در سال های اخیر است. ستاره ای که برخلاف خیلی از مجریان موفق، به
سراغ بازیگری نرفته و می گوید اجرا برایش بسیار جدی است.
ما
به خیال مان می خواستیم شاهد یک تقابل بین این دو چهره باشیم اما هم دوستی
شان با هم به ماجرای رقابت می چربید و هم علی ضیاء آنقدر اعتماد به نفس
دارد که نگران نباشد. عوض جنگی که اتفاق نیافتاد، درباره همه حرف زدیم؛ از
شهاب حسینی، رضا رشیدپور، احسان علیخانی، فرزاد حسنی و... استاد محمد صالح
علاء گرفته تا مجری شدن محمدرضا گلزار!
چون
صحبت درباره مجری گری و اجرا است، علی آقا می خواهم از شما شروع کنم. سال
1392 آقای بازغی در برنامه نوروزی شما با خانواده میهمان بود...
ضیاء: بله. برای اولین بار لطف کرد و با خانواده در یک برنامه تلویزیونی حضور پیدا کرد.
...
ولی امسال، پژمان بازغی خودش مجری یک برنامه نوروزی بود. وقتی این را
شنیدی، به عنوان یک مجری چه فکری کردی و چه حسی داشتی؟ به هرحال یک چهره
مشهور به صورت جدی و حرفه ای وارد صنف شما شده بود و به قولی، مجری کل
برنامه های مجری ها در سال شده بود...
ضیاء:
موضوع این است که من از صفرش متوجه این موضوع نمی شوم که ما باید در این
مورد صنفی نگاه کنیم. یعنی من از اولش با این موضوع مشکل دارم. اگر کسی
توانایی انجام یک کار را در خودش می بیند و این کار را انجام می دهد دلیلی
وجود ندارد که صنف ناراحت شود. آیا الان اگر آقای بازغی برود تئاتر بازی
کند و یک بازیگر از تئاتر بیاید در سینما بازی کند، صنف سینمایی ها یا از
آن طرف صنف تئاتری ها باید ناراحت شوند؟
بازغی: من یک بحث مفصلی در مورد این قضیه دارم و منتظرم شما پاسخ آقای نصیری را بدهید و من بعد در مورد این مساله صحبت کنم.
ضیاء:
به نظرم این مساله نه تنها اشکالی ندارد که اتفاق خوبی هم هست. البته این
شاید یک اخطار برای صنف ما باشد، چرا؟ برای اینکه لابد در درون ما تعداد
مجریان قابل آنچنانی کم است که مدیران مجبور می شوند از بازیگران محترم
دعوت کنند. قطعا ما باید به خودمان نگاه کنیم و ببینیم دلیل این ماجرا
چیست.
من اینجا البته یک نکته دارم، اجازه بده که اول نظر آقای بازغی را بشنویم. آقا پژمان نظر شما در این ارتباط چیست؟
بازغی:
به نظرم هر آنچه که در حوزه تصویر و صدا است مربوط به همه آدم هاست. این
مثل آن می ماند که علی ضیاء از رادیو آمده به تلویزیون و یک عده بگویند
برای چه او را از رادیو آوردید تلویزیون. این بستگی به توانایی های علی
ضیاء دارد؛ توانایی اجرا دارد، چشم هایش قشنگ است، قدش بلند است، خوش تیپ
است و تلویزیون او را پذیرفته و می بینید که مردم هم دوستش دارند. خیلی وقت
ها این اتفاق برعکس افتاده. خیلی از مجریان عزیز هستند که از اجرا آمده
اند در مدیوم تصویر؛ احسان کرمی در تئاتر دارد کار می کند، رضا رشیدپور
فیلم بازی کرده...
ضیاء: نوید محمدزاده عزیز مجری بود، صابر ابر مجری بود و...
بازغی:
و شهاب حسینی عزیز که همه می دانند پیش از بازیگری، مجری بود. خانم آزاده
نامداری هم در فیلم پرویز شهبازی بازی می کند. ممکن است اولی و آخری باشد
اما همیشه این طوری نیست. مثلا شهاب حسینی که مجری برنامه اکسیژن بود آمد
به سینما و در اینجا موفق شد و دیگر اجرا را کنار گذاشت. در کنارش البته
فکر کنم پنج، شش سال پیش در ایام دهه فجر یک اجرا داشت.
گلزار هم مجری می شود!؟
اما
اینجا یک نکته دیگر هم مطرح است. علی ضیاء برای اینکه مجری موفقی شود که
به عنوان یکی از ستاره های اجرا مطرح باشد، با وجود استعدادها و همه ویژگی
هایی که دارد، زحمت می کشد و پله پله از رادیو و از برنامه های مختصر
تلویزیونی می آید بالا و به این جایگاه می رسد که کل برنامه های سال را
اجرا کند، ولی پژمان بازغی به خاطر شهرتی که در مدیوم سینما و تصویر دارد
یک دفعه این جایگاه را تصاحب می کند. یعنی یک دفعه با یک راه میانبر می
رسد به این جایگاه...
ضیاء: آیا شما پله پله های قبلی ایشان را ندیدی؟
بازغی: اگر این توانایی برای اجرا در من وجود نداشته باشد، مطمئن باش که دیگر سراغ من نمی آیند.
ضیاء:
اگر الان همه سوئیچ می کنند روی برنامه آقای بازغی به این خاطر است که این
برنامه دیده شده. اگر در این برنامه که اجرا می کند یا اجرا می کرد، کارش
ضعیف باشد چرا آن را دیده اند؟ پس لابد اجرایش دلپذیر بوده که نشستند نگاه
کردند. من خودم برنامه «کودک شو» را با لذت می نشینم و می بینم. واقعا هم
حسرت می خورم و می گویم خیلی برنامه خفنی هم هست و هزار بار با خودم گفتم
کاش من هم ایده یک برنامه مثل کودک شو توی ذهنم بود. کار وقتی خوب است خوب
است.
بازغی: بگذار من جواب شما را اینجوری
بدهم آقای نصیری. وقتی اتفاقی یک بار می افتد، اگر بد باشد که دلیلی برای
تکرارش نیست و اگر خوب باشد هم چرا تکرار نشود؟ متوجه هستید.
شنیده ایم که محمدرضا گلزار هم قرار است در یکی از برنامه های تلویزیونی مجری شود...
بازغی:
واقعا؟ من نشنیدم ولی چه اشکالی دارد؟ من توانایی ندارم که خواننده باشم
اما خیلی از دوستان رفتند خواننده شدند و آقای گلزار توانایی خوانندگی را
دارد و او هم می خواند. اشکالش چیست؟ من توانایی اجرای تئاتر ندارم
بنابراین نمی روم تئاتر بازی کنم. من می گویم اثر انجام یک کار بد خیلی
بیشتر از این است که شما هزار تا کار خوب بکنید. یک بار اگر در تئاتر بد
بازی کنی و موفق نباشی کلا تمام می شوی. بنابراین من خطر نمی کنم که یک کار
با ریسک بالا را انجام بدهم.
دوست داشتم بازیگر شوم اما...
درست است که وقتی اجرا می کنی بازی می کنی، ولی وقتی بازیگری کردی موفق نبودی...
ضیاء: من؟ من که بازیگری نکردم.
بازغی: تو فیلم بازی کردی!
ضیاء: نه، فیلمی بازی نکردم.
گویا در چند اپیزود از «دفترخانه شماره سیزده» بازی کرده ای...
ضیاء:
نه بابا، اون موقع که بازی کرده بودم وقتی بود که هنوز به تلویزیون نیامده
بودم و در رادیو بودم و در یک اپیزود از این و یک نقش کوچولو بازی کردم که
بیشتر از سه دقیقه هم نیست.
هیچ وقت وسوسه نشدی که بازیگری را تجربه کنی؟
ضیاء:
حالا که پرسیدی مجبورم صادقانه جواب بدهم. بله، اوایل که آمده بودم اجرا
چرا. فکر می کردم باید بازی کنم اما الان اجرا خیلی برایم جدی است.
بازغی:
بابا خیلی از مجریان بزرگ جهان برندهایی هستند که باید به آنها گفت
فناناپذیر، مثل اپرا، مثل دیکرفیلد، مثل در آز، مثل لری کینگ و دیگران.
خیلی ها هستند که در بخش های خودشان، اجتماعی، پزشکی، سیاسی و... واقعا در
نوع خودشان تکرارناپذیر و ماندگار هستند. اجرای خوب یک مجری خوب می تواند
جامعه را تکان بدهد.
ضیاء: اگه آنونس های
برنامه جیم کمل را ببینی، تقریبا در هر آنونسی یک نقش را بازی می کند
درحالی که همیشه کت و شلوار مشکی پوشیده و جیم کمل است.
بازغی: یا اجرایی که این سه استاد در برنامه تخت گاز دارند. واقعا دارند بازی می کنند در عین حال که یک برنامه را اجرا می کنند.
احسان علیخانی با بازی اش یک برنامه تلخ را شیرین کرد!
بازیگر، بازیگر است و به نظرم طبیعتا می تواند اجرا را هم بازی کند. آیا می شود اینجوری تلقی کرد؟
بازغی:
درواقع همین هم هست. البته علی مجری حرفه ای تری است و این مورد را بهتر
می تواند توضیح دهد ولی وقتی مواجه می شود با یک شخصی که موضوع مشخصی دارد،
آنجا باید بتواند خوب بازی کند تا بتواند از این اجرا بیرون بیاید. شما
برنامه ویتامین ث را در نظر بگیر. هر روز آدم ها و موضوعات عوض می شدند و
او باید بتواند بازی کند تا از میهمان برنامه اش حرف دربیاورد. غیر از این و
اگر نتواند بازی کند اجرایش جذاب از کار در نمی آید.
ضیاء:
غیر از این، شما در زندگی تان هزار تا مشکل وجود دارد و من هم همین طور
اما هر روز شش صبح باید می آمدم و نقش آدمی با حال خوب را بازی می کردم.
الان هم همین است. هر روز سر هر برنامه ممکن است کلی از عصبیت ها وجود
داشته باشد اما باید لبخند بزنی و بگویی به به چه روز خوبی. این بازی است
دیگر.
بازغی:
هر کاری هم مبنا دارد. چیزی که ما در کودک شو طراحی کرده بودیم این بود که
مبنای آن احترام به خانواده باشد. یعنی بعضی وقت ها بچه ها مطالبی را از
خانواده ها استخراج می کنند که قابل گفتن است و خیلی راحت هم می شود طرف را
دست انداخت و از او بازی گرفت اما ما کنارش می گذاریم چون احترام به
خانواده در آن نیست. مطرح کردن نکته بامزه با اینکه تو بخواهی یک نفر را
روی آنتن ملی مسخره بکنی و برنامه ات بگیرد خوب نیست من فکر می کنم برنامه
ماه عسل عکس این قضیه بود. یعنی اینقدر قضیه را دردناک می کند که شیرینی
ماه رمضان از بین می رود.
مردم بعد از 13- 14 ساعت روزه گرفتن نشسته اند پای تلویزیون که یک برنامه
خوب ببینند که بعدش بروند افطار کنند اما آنقدر از درد و غصه و گرفتاری می
شنوند و می بینند که بعدش خرما که می خواهند دهن شان بگذارند با خودشان می
گویند نکند ما داریم خرما می خوریم یک نفر در یک جایی گرسنه باشد. (خنده)
البته جنس این بازی ها فرق می کند. مردم آن برنامه را هم دوست دارند و 12-
10 سال هم هست که دارد اجرا می شود و پربیننده هم هست برای اینکه مجری
توانایی دارد.
این
مجری است که توانسته زهر این موضوعات را بگیرد و کشش ایجاد کند. یعنی همه
منتظرند ببینند احسان امروز چه کسی را به برنامه اش می آورد. کسی را می
آورند که مادره، باباهه رو کشته و در اعدام بچه اش او را می آورند. اینها
خیلی تلخ است اما چه چیزی باعث می شود زهر این موضوع گرفته شود؛ اجرای عالی
احسان علیخانی.
آیا می شود گفت که احسان علیخانی دارد بازی می کند؟
بازغی:
حتما باید بازی کند مگر می شود که تو بنشینی رو به روی یک نفر و او این
همه از دردش بگوید و تو یک قطره اشک نریزی؟! او دارد خودش را کنترل می کند.
این دیگر بازی نیست، واقعی است. چون همه چیز آنجا واقعی است.
بازغی: درست است که واقعی است اما او خیلی خودش را کنترل می کند.
ضیاء:
شما باید بازی را تعریف کنی. ببین. مثلا همین امروز سر برنامه ما اتفاقی
افتاد و یک پلی بک اشتباه جا به جا پخش شد و من خیلی خیلی ناراحت شدم چون
معتقدم که اگر ما ادعای حرفه ای بودن داریم نباید از این اشتباهات بکنیم.
من خیلی عصبی بودم و حتی در استودیو کمی هم داد زدم (البته کار خوبی
نکردم). اما این مساله در اجرای من بروز نداشت.
طبیعی
است که من خوشحال بودن را بازی کردم و در لحظه یک بخش دیگری از علی ضیاء
شدم. شاید بشود این مساله را اینجوری عنوان کرد: من علی ضیاء می مانم اما
بخش های مختلفی از خودم را روی آنتن نشان می دهم؛ بخشی که گریه نمی کند،
بخشی که می خندد، بخشی که گریه می کند. همه اینها بخش هایی از من است ولی
من آنها را در مواقع لازم سوییچ می کنم.
رشید پور، فردوسی پور، علیخانی و دیگران
اما
یک نکته اساسی وجود دارد و آن اینکه به نظر می رسد مجری ها بازیگری را
تکامل کار خودشان می دانند. یعنی به نظر می رسد آنها فکر می کنند برای
اینکه موفق تر دیده شوند باید بازیگر شوند...
بازغی: یعنی من که الان آمدم در اجرا پسرفت کرده ام؟ منظورت این است؟
نه. این فرق می کند چون شما در هر حال پژمان بازغی بازیگر هستی مگر اینکه بازیگری را رها کنی و فقط اجرا را ادامه بدهی...
بازغی:
شما از علی پرسیدی ولی بگذار من جواب بدهم. به نظرم آدم مجری خیلی خوب
بشود بهتر است از اینکه بازیگر بد یا متوسط شود. به نظر شما به عادل فردوسی
پور پیشنهاد نمی دهند که بیاید بازی کند؟
ضیاء: ... که حتی خود عادل را بازی کند...
بازغی:
بله. می تواند بیاید نقش خود عادل را بازی کند. مثلا در فیلم بادیگارد
آقای کامران نجف زاده دارد خودش را بازی می کند ولی کاش بازی نمی کرد.
منوقتی فیلم را دیدم با خودم گفتم چرا خودت را خرج کردی برای دو تا صحنه؟
چون من دارم فیلم را می بینم و می دانم که فیلم است اما تو را در تلویزیون
دارم به عنوان خود واقعی ات می بینم و کسی هستی که داری خبر منتشر می کنی و
من به تو گوش می کنم. مجریان دیگری هم هستند که دارند بازی می کنند مثل
جواد یحیوی که تئاتر بازی می کند و سینما و سریال هم بازی می کند.
ضیاء:
از نظر من تکامل اجرا در ایران یک اجرای جهانی است وگرنه ما در این سرزمین
مجریانی داریم که سقف اجرا را زده اند. مثل احسان علیخانی عزیز، مثل آقای
رشیدپور، مثل عادل فردوسی پور. اینها سقف اجرا را زده اند.
بازغی: اینها شده اند مقیاس و معیار. یعنی شما می توانی بگویی پژمان انگشت کوچیکه عادل هم نمی شود.
ضیاء: نه آقا. نفرمایید.
بازغی: منظورم این است که آنها در کار اجرا مبنا گذاشته اند.
و
سه مدل مختلف اجرا را هم دارند. اگر رضا رشیدپور و عادل فردوسی پور را در
نظر بگیریم و مقایسه کنیم، فردوسی پور شاید یک جمله را کامل و با فعل و
فاعل درست نمی گوید ولی آنقدر مسلط است به حوزه کاری خودش و آنقدر شیرین و
گرم اجرا می کند که بیشترین تاثیرگذاری را دارد. آقای رشیدپور هم برعکس
خیلی درست و اصولی و با فعل و فعال تمیز صحبت می کند. به نظر شما معیار
اجرا خوب چیست؟
بازغی: اگر فکر کنیم یک
مجری فقط باید صدای خوب داشته باشد، قطعا غلط است. بعضی ها شاید فکر کنند
که اگر یک مجری چهره خوب داشته باشد کافی است، این هم غلط است. مجری خوب
ترکیبی از همه عوامل است. یک آدم با قد بلند و صورت و رنگ پوست تیره و
موهای فرفری و لاغر می آید در تلویزیون که به قول شما یک جمله را هم کامل
ادا نمی کند اما تبدیل می شود به یکی از بهترین مجری های ایران. شما هیچ
وقت ندیدید که عادل برود یک برنامه خاص مثلا برنامه فجر را اجرا کند برای
اینکه این توانایی در او نیست.
ضیاء: عادل فردوسی پور از یک سالی به بعد حتی اجرای استیج هم نکرده و این نشان دهنده هوش بالای اوست.
بازغی:
در بین مجری ها، احسان علیخانی آنقدر این برنامه تلخ اش را درست اجرا می
کند که زهر آن تلخی را می گیرد و این هنر احسان است و عادل فردوسی پور
آنقدر برنامه هایش در حوزه فوتبال را خوب اجرا می کند که تخصص خود اوست.
رضا رشیدپور هم در مسائل اجتماعی آنقدر ذکاوت و حضور ذهن دارد که حظ می
کنید.
ضیاء: فرزاد حسنی هم هست. شما اجراهای درخشان او را در کوله پشتی نمی توانید فراموش کنید.
بازغی: یا آقای جیرانی در برنامه هفت.
دو چشم رنگی متولد تابستان، بازغی مرداد و ضیاء شهریور
شما
چند وجه مشترک دارید. جدای پرسپولیسی بودن، هر دو شما متولد تابستان
هستید. یکی تان متولد مرداد هستید و یکی هم متولد شهریور. آیا فکر می کنید
این تابستانی بودن باعث وجوه مشترکی در شما شده است؟
ضیاء: من ایشان را خیلی دوست دارم.
بازغی: من هم علی را خیلی دوست دارم.
لابد این به خاطر چشم روشن هر دو شما هم هست...
بازغی: (خنده) آقا چشم روشن خیلی هم خوب است. ما باید مخاطب جذب کنیم و اگر این چشم روشن کمک می کند به جذب مخاطب که چه بهتر (خنده).
آخر شایعه می کنند که می گویند فلانی چشمش روشن است و رفته توی سینما یا مجری شده...
بازغی:
خب خاصیت تصویر همین است. همیشه تصویر دنبال آدم هایی است که به هر دلیل
مخاطب بیشتری دارند. این تقصیر ما نیست. خدا داده و دستش درد نکند.
آیا اینکه هر دو شما تابستانی هستید تاثیری در تشابه رفتاری شما داشته؟ اصلا آیا به این طالع بینی و این حرف ها اعتقاد دارید؟
بازغی: من که اعقتادی ندارم. اینها اصلا مبنای علمی ندارد.
ضیاء: اینها را یک جوری می نویسند که به همه بیاید. مثلا اگر الان دی ماه را هم بخوانی به من می آید. (خنده)
ارتباط من با احسان علیخانی!
علی
آقا ضیاء، همه فکر می کنند که بین شما و احسان علیخانی جنگ و رقابت زیادی
وجوددارد و شاید بیشتر از رقابت، نسبت به هم حسادت دارید. آیا اینجوری
نیست؟
ضیاء:
حسادت و جنگ که اصلا وجود ندارد. ما به هم زنگ می زنیم و همین عید احسان
لطف کرد و زنگ زد حال بابای مرا پرسید و هیچ وقت هم فراموش نمی کنم. البته
در هر کاری ممکن است رقابت وجود داشته باشد و خیلی هم طبیعی است اما اینها
مربوط به وقتی است که اینها هم عرض باشد. یعنی اگر من شب عید اجرا کنم و هر
عزیز دیگری هم بخواهد شب عید اجرا کن من باید سعی کنم رقابت کنم با بقیه
تا برنامه ام برنامه بهتری باشد.
اگر معیار فروش باشد عطاران هم سوپراستار است!
البته این رقابت همه جا وجود دارد و این حرف ها هم که آقا پژمان راجع به آقای گلزار زد هم شاید همه اینجوری فکر کردند...
بازغی:
اولا که من پای حرف هایم هستم و دوم اینکه بار اسمی که روی رضا گذاشتند
درست نیست برای اینکه ما در ایران استانداردهای لازم برای سوپراستار شدن را
نداریم. ما پاپاراتزی نداریم، بحث تبلیغات مان ضعیف است و... بنابراین نمی
توانیم به یک بازیگری که فیلم هایش می فروشد، مخاطبان بیشتری دارد، مرد
خوش چهره و جذابی است و آدم ویژه تری است بگوییم سوپراستار.
ضیاء:
البته اگر معیار سوپراستار بودن فروش باشد، آقای رضا عطاران باید
سوپراستار باشد. البته از نظر من که آقای عطاران واقعا درخشان است.
بازغی:
یا پژمان جمشیدی که از فوتبال آمده و تمام فیلم هایش پنج میلیارد و 10
میلیارد دارد می فروشد. وقتی شما می گویی سوپراستار این مساله مناسباتی
دارد. استانداردهای خودش را دارد.
آقای دی کاپریو در 12 سالگی کشف می شود و در 18 سالگی مهم ترین فیلم
سینمای جهان در آن سال را بازی می کند و در کنار بزرگان سینما تربیت شده
است. در اولین فیلمش در کنار مریل استریپ و رابرت دنیرو بازی می کند و
معلوم است که قابلیت هایش را تشخیص دادند و من فکر می کنم هالیوود آنقدر
پیشرفت کرده که قیافه 40 سالگی ایشان را از قبل دیده بودند و روی ایشان
سرمایه گذاری کردند تا سوپراستار باشد. اینجا ما آن استانداردها را نداریم
وگرنه آقای گلزار یک مرد محترم و دوست داشتنی است.
ولی آقای گلزار قطعا از حرف شما ناراحت شد.
بازغی: قطعا همین طور است، اما به نظرم بیش از اینکه خودش ناراحت شده باشد، دیگران سعی کردند که ناراحتش کنند.
مهران مدیری و رامبد جوان مجری نیستند!
الان چون علی ضیاء اینجا است اسم او را در بین این مجری های خوب نیاوردی؟
بازغی:
ما که اینجا نمی خواهیم راجع به علی ضیاء حرف بزنیم. خودش اینجا هست
(خنده) حتما اینقدر موفق بوده که اینجا نشسته ایم و با هم صحبت می کنیم.
ضیاء: شما لطف داری. از پیشینیان باید یادی از آقای اسماعیل میرفخرایی بکنیم که آدم از اجرایش کیف می کند.
بازغی:
یا برادران صفاریان که در حوزه خودشان یعنی حوزه علمی فوق العاده هستند
ولی من نمی پذیرم که مثلا بیایند ویتامین ث را اجرا کنند، چون آن سرحالی و
سرزندگی لازم برای این برنامه را ندارند.
ضیاء:
به نظر شما در حوزه سیاسی آیا کسی هست که بتواند مثل آقای حیدری کار کند؟
واقعا درخشان است الان اگر آقای مدیری و آقای رامبد جوان را هم اگر به
عنوان مجری در نظر بگیریم واقعا علی هستند.
بازغی:
البته من گفتم که آنها را به عنوان مجری نمی شناسم به نظرم آنها کارگردان
های خوی هستند و اجرا و برنامه خودشان را کارگردانی می کنند. این خیلی مهم
است. مثلا رامبد در برنامه خندوانه. بعضی ها می گفتند آقا مگر ممکن است به
مردم بگویی 25 ثانیه الکی بخندند!
اما
دیدیم که رامبد اینکار را کرد و خیلی هم موفق بود. چرا باید فکر کنیم هر
کاری که دارد ساختار را می شکند حتما غلط است؟ می گویند چرا پژمان بازغی
باید بیاید برنامه شب عید را اجرا کند. آن اجرا خیلی برای من جالب بود. یک
سری بازیگر بود که قرار بود با مادران شان بیایند و دوستان من آنجا بودند و
من اصلا آنجا را به شکل اجرا نمی دیدم. من در اجرا به داریوش می گفتم
عموپورنگ و بعد به او می گفتم که تو اجرا میهمان های مرا غور می زنی و همه
چیز بازی بود.
ضیاء: شما اجرای آقای بازغی را در شب عید دیدی؟
تکه هایی از این برنامه را دیدم.
ضیاء:
من می گویم اگر شما می خواهید انتقاد کنید، تکنیکی انتقاد کنید و بگویید
آقای بازغی، شما نسبت به این میهمان بد اجرا کردی ولی اینکه واقعا اجرا
کردید یا اجرا نکردید و چرا اینکار را کردید به ما مربوط نمی شود.
آقای ضیا. آقای بازغی در برنامه نوروز چطور بود؟
ضیاء:
من آن برنامه را ندیدم اما می توانم در مورد کودک شو حرف بزنم چون این
برنامه را دیدم و به نظرم خیلی خوب اجرا می کند. آنقدر با این زوج هایی که
می آیند صمیمی هستند که آدم کیف می کند. واقعا کیف کردم.
بازغی:
ممنونم علی. تو خودت اجرا کردی و می دانی که خیلی سخت است. طرف با گارد می
آید جلویت می ایستد و تو اول باید این گارد را بشکنی چون محور برنامه روی
شادی و نشاط و البته احترام است. یک زمانی بعضی ها می گفتند برویم برنامه
شب شیشه ای و حال رضا رشیدپور را بگیریم! چرا؟! تو سعی کن که به اندازه او
باهوش باشی و با حرف زدن درست موثر باشی و برنامه ات برنامه خوبی شود.
چرا
فکر می کنی که اگر رضا رشیدپور را به خاک و خون بکشی آدم مهم تری می شوی؟
او برنامه اش را اجرا خواهدکرد و کسان دیگری هم در آن برنامه حضور
خواهندیافت. شما باید در هر مقام و جایگاهی که هستید، صادقانه و محترمانه
حرف بزنید و رفتار کنید. همین برنامه که اخیرا من شرکت کردم و سر و صدا شد،
15- 10 قسمت آن پخش شده بود اما بعد از برنامه دیده شد چرا که من آنجا
رفتم و با استدلال صحبت کردم.
از حرف هایی که آنجا زدی پشیمان نشدی؟
بازغی:
نه من حرف هایم را با استدلال زدم و پای حرف هایم هم ایستاده ام. مجری گفت
ما زحمت می کشیم و گل برنامه های ما هم برنامه عید است و آنجا شما می روید
مجری می شوید. گفتم حتما اشکال و اشتباهی در کار شما هست که آن مدیر و
تهیه کننده فکر می کند که شما نباید باشی.
ضیاء:
اگر بخواهم صادقانه بگویم باید بگویم که کار تلویزیون جذب مخاطب است و
مدیران آن همه تلاش شان را انجام می دهند که مخاطب جذب کنند. من علی ضییاء
باید آنقدر هنر داشته باشم که مخاطب تلویزیون را جذب کنم و وقتی که این هنر
را ندارم، اگر کس دیگری جای من نشست نباید ناراحت شوم. این ایده شخصی من
است. به همین خاطر اولین تشری که در هر اجرا می زنم، به خودم می زنم.
مجری مورد علاقه ام رضا رشیدپور است
علی آقای آیا سکانس از بازی پژمان یا یکی دیگر از بازیگران بوده که ببینی و با خودت بگویی که کاش من مجری نبودم و بازیگر بودم؟
ضیاء:
نه راستش ولی شده که کلی خندیم و عین آن را هم در خانه رفتار کردم. مثلا
آن صحنه فیلم بارکد که پژمان می گوید: تیر می زنم به پات، علی الخصوص شما.
(خنده) من بارکد را در سینما دیدم و بعد سی دی آن را هم گرفتم آمدم خانه و
گفتم با هم ببینیم و دوباره با مامان و بابا نشستیم دیدیم و باز هم کلی
خندیدم. خیلی باحال بود.
بازیگر مورد علاقه ات چه کسی است؟
بازغی:
بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی، محمدعلی فردین، پرویز پرستویی، فاطمه
معتمدآریا. همه شان فوق العاده اند و همه کارهای بسیار بزرگی کرده اند.
بازی خانم معتمد آریا در گیلانه را اصلا نمی شود فراموش کرد یا پرستویی در
آژانس شیشه ای را.
ضیاء: و خیلی بزرگان دیگر
هم هستند: آقای عزت الله انتظامی، آقای علی نصیریان، آقای کشاورز، آقای
کیانیان. آقای کیانیان در کیف انگلیسی نقش یک روحانی را بازی کرده اند که
این نقش همیشه جلوی چشم من است.
مجری مورد علاقه شما چه کسی است؟
بازغی:
من رضا رشیدپور را خیلی دوست دارم و به ایشان احترام می گذارم چون مبنای
اجرای ایشان بر ادب است و دوما باهوش است و حضور ذهن زیادی دارد و از آن
مجری ها است که قبل از اینکه بیاید در اجرا خودش را پر می کند.
ضیاء:
همین الان، قبل از اینکه گفت و گویمان شروع شود مثال زدیم و گفتم گفت و
گویی که آقای رشیدپور با آقای بازغی داشتند هنوز برای من رفرنس است. اولا
که گفت و گوی به شدت درستی است و دوما معلوم است که پس این هارد تاک، رضا
رشیدپور نمی خواهد آقای پژمان بازغی را خراب کند. پس ذهن آقای رشیدپور سوال
است و نه چیز دیگر و این نشان دهنده توانایی بالای یک مجری است.
اگر
من مجری بخواهم هاردتاک کنم و لحنم بد شود، بی ادبی کنم، تیکه بندازم،
شوخی های نابجا کنم آن وقت کار خراب می شود. اقای رشیدپور برنامه هایی
داشته که من بیننده به آن میهمان برنامه خندیدم اما آقای رشیدپور لبخند هم
نزده به خاطر اینکه اگر لبخند می زد شاید من نوعی فکر می کردم آدم بددلی
است.
آقای رشیدپور یک نسل قبل از شما است...
ضیاء:
نه یک نسل، دو نسل. بعد از نسل آقای رشیدپور، احسان علیخانی و محمد سلوکی
با هم یک نسل هستند و بعد نسل من است. من از لحاظ سنی هم با آنها فاصله
دارم.
بازغی: یک نکته بگویم. شما آن موقع در
مورد اجراهای علی پرسیدی و من می خواستم این را بگویم که الان شاید من
مخاطب برنامه علی نباشم چون جهت گیری برنامه و اهداف آن طوری است که مخاطب
برنامه اش تین ایجرها و جوان ترها هستند آنها حرف و لحن علی را بیشتر درک
می کنند. من با این سن و سال شاید مخاطب علی نباشم اما به محی که بگویند
گفت و گوی خبری آقای مرتضی حیدری جلب می شوم.
ضیاء: آقا سن که می رود بالا این حرف ها هم هست (خنده).
آقای صالح علاء چشم شب را روشن می کند!
بازغی:
بگذارید من موضوع را عوض کنم و نکته ای را در ارتباط با یک مساله دیگر
بگویم. مثلا در رادیو یک سری از برنامه ها خیلی فوق العاده است مثل برنامه
آقای صالح علاء. نوع اجرا و نوع بیان ایشان واقعا فوق العاده است. آرامش و
خش صدایش فوق العاده است. یا همین برنامه چشم شب روشن تلویزیون که تنها
انگیزه من از دیدن این برنامه اجرای زیبا و درست آقای صالح علاء است. البته
آقای صلاح علاء بازیگر بودند.
ضیاء: من اینجا
یک پرانتز باز کنم. یک موقعی آقای شجاع نوری برنامه سینما چهار را اجرا می
کردند و واقعا اجرای گرمی داشتند. برای اینکه علاوه بر اجرای خوب، تخصصی
سینما را بلد بود. خیلی ها هم هستند که آمدند در حوزه سینما و ورزش که
نتوانستند از عهده کار بربیایند.
یک
چیزی را هم به صحبت های پژمان اضافه کنم که اگر ما آقای صالح علاء را می
شنویم به این خاطر است که قاب تلویزیون را بر می دارند یا حتی وقتی در
رادیو اجرا می کنند ما احساس نمی کنیم که داریم رادیو را می شنویم. صمیمیتی
که در واژه ها و اجرای ایشان وجود دارد باعث موفقیت ایشان می شود. پژمان
بازغی و علی ضیاء هم اگر بتوانند قاب تلویزیون را بردارند و مردم احساس
کنند که در خانه شان نشسته اند و دارند برنامه را در کنار شما می بینند این
باعث موفقیت شان می شود. ما باید خود مردم شویم.
بازغی:
بعضی وقت ها در برنامه چشم شب روشن، آنتن می رود و آقای صالح علاء نمی
دانسته که آنتن رفته است و به ایشان می گویند و ایشان بدون آنکه هول شود،
همان جملات مخصوص به خودش را بداهه می گوید و آنقدر ادبیاتش مختص به خود
ایشان است که هول کردنش هم داستان ویژه خودش را دارد.
نکاتی از فرمول یک علی ضیاء
آقای
ضیاء اجازه دهید که یک گفت و گوی کوتاه هم درباره فرمول یک داشته بایم.
فرمول یک اسم باحالی دارد. دلیل انتخاب این اسم چیست و چگونه به این انتخاب
رسیدید؟
معمولا اسم های برنامه هایی
که ما داشتیم یک سری اسم های فانتزی بودند و برای ما، یک سری معناهای دیگر
هم داشتند و به نوعی پر از ابهام بودند. اگر یادت باشد اولین برنامه ای که
شروع کردم نیمروز بود که لوگوی آن نیمرو بود. برنامه بعدی برنامه ویتامین ث
بود که در شبکه سه اجرا می کردم و برنامه بعدی بعضیا بود که این برنامه را
هم در شبکه سه شروع کردیم.
برنامه
بعدی که ما آمدیم در شبکه یک شروع کردیم برنامه امشب بود و این تنها
برنامه ای بود که اسمش این حالت فانتزی را نداشت. ما چند تا اسم دیگر
مدنظرمان بود و سعی کردیم در شورایی که برای این اسم ها تصمیم می گیرند به
یک اسم فانتزی برسیم. به یک اسم خوب رسیدیم که خوب بود و حالا لو نمی دهم
چون شاید بخواهیم جای دیگری از آن استفاده کنیم.
در مورد فرمول یک هم
فکر کردیم و گفتیم که می خواهیم هیجان داشته باشیم و باید اسمی را انتخاب
کنیم که این هیجان را در خودش داشته باشد و از آن طرف هم فرمولی باشد در
شبکه یک.
عید
هم یک برنامه اجرا کردیم به اسم «یک یک» و احتمالا این اسم را نگه داریم
برای برنامه های عیدمان. ویژه برنامه هایی هم در شب های عید فطر داشتیم به
نام نبش جنت آباد. یعنی نبش بهشت، یا دم در بهشت. اعتقاد ما این است که
وقتی ماه رمضان را تمام می کنیم به دم در بهشت می رویم و حالا باید خودمان
قدم هایمان را درست برداریم.
منظورم این است
که پشت همه این نامگذاری ها یک تفکر عمیق وجود داشته و به این اسم ها ختم
شده. ما این سبک را برای خودمان نگه داشتیم. من الان علاقه مندم تا آخر
عمرم فرمول یک را اجرا کنم و اگر برنامه عید اجرا می کنم هم یک یک باشد و
وارد هیچ حوزه و برنامه دیگری نشوم، اما اگر به هر دلیلی لازم باشد برنامه
ای بسازیم که نام جدیدی بخواهد حتما همین فرمول تیمی را اجرا و براساس آن
اسم را انتخاب خواهیم کرد.
یک کار
خوب که در برنامه فرمول یک می کنید این است که اتفاقات روز را پوشش می
دهید؛ مثل ماجرای پسری که سوار نهنگ شده بود. بخش خوب دیگر این برنامه هم
رو به روی هم قرار دادن افراد موفق و ناموفق و مطرح کردن تجربیات دو طرف
است. آیا بنا دارید همواره این حالت را داشته باشید؟
هر
کاری که ما در برنامه فرمول یک انجام می دهیم قطعا در فرم فرمول یک
خواهدبود. ممکن است در هر روز طراحی خاصی داشته باشیم اما در داخل همان فرم
است و ما از فرم مان عدول نخواهیم کرد. فرم ما این است که کسانی که احساس
کنند در زمینه کارشان به حق شان نرسیده اند را در مقابل کسانی که در همان
حوزه مشترک موفق بوده اند رو به روی هم می نشانیم. خواننده موفق و کمتر
موفقی که آوردیم در راستای این فرم بود.
در
مورد پسر نهنگ هم، آن عزیز دل ما رحمت آن کار را کرد و خیلی ها معتقد بودند
که او حیوان آزاری کرده و در مقابلش روحانی ای را آوردیم که مدافع حقوق
حیوانات است.
شما مجری موفقی هستی
و قطعا در فضاهای عمومی مواجه می شوی با جوان هایی که علاقه مند مجری گری
هستند. در این گونه موارد چگونه برخورد می کنی و آیا در بین این آدم ها
استعداد ویژه ای هم دیدی؟
راستش
این است که خیلی رجوع می شود اما ما متاسفانه فضایی نداریم که بتوانیم به
شکلی مفصل مردم را ببینیم. من در خیلی از جاهایی که با مردم مواجه می شوم
این نکات مطرح می شود اما در آن فضاها امکان آنالیز استعدادهای این عزیزان
وجود ندارد. همیشه فضا طوری است که نمی شود نظر درست و دقیق کارشناسی داد و
شما مجبوری سرسری بشنوی و رد شوی. امیدوارم یک اتفاق بیافتد که ما بتوانیم
مردم را مفصل ببینیم. مثلا اینکه امکانی وجود داشته باشد که بشود در یک
محیط این مردم را دید و از نظرات شان استفاده کرد. واقعیتش تاحالا نشده که
من بتوانم به یک نفر نظر درست و کاملی بدهم.