سرویس فرهنگی فردا؛ احسان سالمی: ساعت 5 عصر از آن دسته فیلمهایی است که مخاطبانش یا خیلی با آن ارتباط برقرار میکنند و به قولی از فیلم خوششان میآید و یا اینکه اصلا فیلم را نمیپسندند و درواقع فیلم را پس میزنند! اتفاقی که تقریبا در ارتباط با اغلب آثار مهران مدیری وجود دارد؛ با این تفاوت که در نمونههای قبلی تعداد طرفداران خیلی بیشتر از مخالفان است و اولین ساخته سینمایی آقای کمدین مخالفین سرسختی دارد که آن را در حد و اندازه مدیری نمیدانند. اما دلیل مخالفتهای شدید این گروه با محتوای اثر چیست؟
1. شوخیهای بیش از حد جدی!
«ساعت 5 عصر» قصه مردی است که در یک صبح تا بعد از ظهر برای پرداخت آخرین قسط خانهاش باید خود را به بانک برساند اما در طول این بازه زمانی چند ساعته اتفاقاتی برای او میافتد که این مرد را در موقعیتهایی باورنکردنی قرار میدهد.
هر چند که در ظاهر امر به نظر میرسد تلاش مهران مدیری بر این بوده تا در ساخت اولین اثر سینمایی خود دنیایی متفاوت از آنچه که تاکنون در آثار تلویزیونیاش نمایش داده، پیش چشم مخاطبانش ترسیم کند ولی در باطن در پس همین دنیای به ظاهر متفاوت و به شدت شلوغ میتوان تاثیر همان سلیقه و نگاه همیشگی مهران مدیری را دید؛ با این تفاوت که اصولا مدیری این بار بیش از اندازه سعی کرده تا در نقد اشتباهات انسانی جامعه جدی باشد. نقدهایی که پیش از این نیز مطرح میشد ولی استفاده از چاشنی طنز آنها را شیرین و دلپذیر میکرد، در حالی که مدیری در ساعت 5 عصر تمام تلاشش را کرده تا جدی باشد!
2. مدیری که ما دوستش داریم...
سخت است که با ذهنیت مهران مدیریِ پاورچین، شبهای برره، قهوه تلخ و دورهمی به سینما بروی و بعد با یک کمدی تلخ روبرو بشوی که همه چیز آن از ابتدا تا انتها دست به دست هم میدهند تا مخاطب بیشتر از آن که بخندد، به فکر فرو برود و زاویهای متفاوت از جامعهای را ببینید که هر روز بخش زیادی از عمر خود را در آن میگذراند.
مدیری که در آخرین گفتوگوی تلویزیونی خود در برنامه هفت به این موضوع اشاره کرده بود که به طور کلی انسان خوشحال و شادی نیست؛ در ساعت 5 عصر برخلاف همه آثار قبلیاش به سراغ خود حقیقیاش رفته و از زاویه نگاه خودش به مسائل و معضلات اجتماعی نگاه کرده و دست به نقدشان زده است. اتفاقی که ثمره آن ظهور یک مدیری متفاوت و تا حدودی تلخ در سینماست؛ یک مدیری متفاوت از سابقه ذهنی بیست و چند ساله مخاطبی که زمانی بخشی از بهترین ساعتهای زندگیش را با خندیدن به آثار مهران مدیری پشت سر میگذاشت.
3. مرد سه هزار چهره!
بدون شک بزرگترین ایراد مدیری در ساعت 5 عصر را باید درجا زدن او دانست. مدیری در ساخت اولین اثر سینمایی خود نه از لحاظ ایده و خلق قصه حرکت روبه جلویی داشته و نه به لحاظ فرمی و تکنیکی کار خاصی را در اثرش انجام داده که بتوان آن را یک اثر متفاوت در زمینه مسائل فنی و یا حداقل قصه و فیلمنامه از او دانست.
حتی با دقت بیشتر بر برخی از نماها و تماشای دوباره اثر میتوان به راحتی به برخی از اشتباهات دکوپاژی آن که احتمالا به واسطه کمتجربگی مدیری در مدیوم سینماست، پی برد. اشتباهاتی که شاید برای کارگردان فیلم اولی چندان چیز عجیبی نباشد ولی برای مدیری که عمری در تلویزیون تجربه کسب کرده، شاید بروز برخی از این اشتباهات تکنیکی کمی عجیب به نظر برسد.
گذشته از این، خلق قصه تکراری قرار گرفتن یک مرد در انبوهی از موقعیتهای عجیب و اتفاقاتی که برای او میافتد؛ قصهای بسیار تکراری است که حداقل مدیری خود آن را در دو بار در آثاری چون «مرد هزار چهره» و «مرد دو هزار چهره» تجربه کرده است و حالا به راحتی میتوان «مهرداد پرهام» قصه ساعت 5 عصر را همان «مسعود شصتچی» جدید دانست که قرار است ایفاگر نقش مرد سه هزار چهره باشد!
4. خودشکن، آینه شکستن خطاست
ساعت 5 عصر در عین همه درجا زدنها و ضعفهای تکنیکی که در خود جای داده، دارای یک نکته مثبت است که نباید به راحتی از کنار آن گذشت. نکتهای که توجه به آن مهران مدیری را در عین وجود رقبایی سرسخت تبدیل به ماندگارترین کمدین این سالهای تلویزیون کرد. توجه به رفتارهای نادرست مردم، بازنمایی این رفتار و نقد آنها و البته دوری از پزهای روشنفکری برای بیان این نقدها، سه نکتهای است که مهران مدیری در همه این سالها به آنها توجه کرده است و اصولا بیان همین نقدها با زبانی شیرین است که مدیری را در دل اغلب مردم ایران جای داده است.
البته شاید دوری مهران مدیری از این زبان شیرین و طنزگونه باعث شده تا این نقدهای درست و به جا، آنچنان که باید و شاید به مذاق بسیاری از دوستداران این کمدین محبوب، خوش نیاید. نقدهایی تند و تیز که این بار دقیقا همانند یک آینه بسیاری از رفتارهای اجتماعی ما را در موقعیتهای مختلفی مثل تعامل با همسایگان، برخورد مردم در بیمارستان، مراسمات و آداب و رسوم قدیمی مثل برگزاری مراسم ختم و حتی اعتراضات صنفی، با زبانی صریح و شفاف به ما نشان میدهد و به مخاطبش تلنگر میزند که شاید یکی از این آدمهایی که رفتار اشتباهش در این اثر مایه ناراحتی و تعجب تو میشود، درواقع خودت باشی!