سرویس فرهنگی فردا؛ الهام دیزجیان: حادثه بمب گذاری سال 2011 نروژ، شامل مجموعه حملات تروریستی از جمله انفجار یک بمب در نزدیکی ساختمانی دولتی در اسلو نروژ در تاریخ 22 ژوئیه 2011 میباشد. این بمب در خارج دفتر نخستوزیر نروژ و ساختمانهای دولتی نزدیک به آن منفجر شد. در حوادث تروریستی نروژ در مجموع 310 نفر زخمی و کشته شدند. کتاب سوگند به فرشتگان در صف بخشی از زندگی یک خبرنگار ایرانی را روایت میکند که در این حادثه کشته شد.
«لئونوره توی هال آپارتمان کوچکش بالا و پایین میرود. در حالی که توی یک دستش گوشی تلفن و دست دیگرش ریموت کنترل تلویزیون است، پشت سر هم شماره رزان را میگیرد: «بردار دیگر گوشی را!»
راحتیهای سپید رنگ وسط هال را دور میزند و خودش را به پنجره میرساند. پنجره باز است و از دور همهمهای گنگ آکنده از بوق ماشینها، پرواز هلی کوپترها، و صدای آژیر به گوش میرسد.
تکیه میدهد به لبه پنجره، دوباره شماره رزان را میگیرد و خیره میشود به تلویزیون: ان آرکی تصاویری از ساختمان دولت را نشان میدهد که از آن دود بلند میشود، و همچنین ساختمانهای مجاور که آسیب دیده اند و بیشتر شیشه هایشان خرد شده. بسیاری از مردم توی پیاده روها درز کشیده اند و عدهای از آنها خون آلود به نظر میرسند. در قسمت هایی از ساختمان دولت نیز هنوز احتراق وجود دارد و شعلههای آتش زبانه میکشد. گوینده تلویزیون با اضطرابی که در صدایش موج میزند و به سختی میتواند کنترلش کند، گزارش میدهد: انفجار مهیب مرکز اسلو ساختمان دولت و دفتر نخست وزیری را به شدت تخریب کرده و باعث ویرانی بخش وسیعی از منطقه شده....»
مهران نجفی، با برداشتی از این حادثه؛ رمان سوگند به فرشتگان در صف را نوشته است. این رمان در دو بخش راوی زندگی رزان «خبرنگار ایرانی» و رهام «برادر رزان» است. رزان خسته از بیماری طولانی مادرش برای ادامه زندگی به نروژ کوچ میکند و رهام در ایران با مرگ مادر، سکوت پدر و عشقی که به خیال خودش از دست داده است دست و پنجه نرم میکند. او خود را مقصر مرگ مادر میداند و به دنبال راه حلی برای فرار از پیلهای که دور خود و زندگیش تنیده است.
« نوای شجریان فضای اتاق را گرفته؛ بدجور هم گرفته. کتابهای روی میز را مرتب میکنم. وداع با اسلحه را از روی میز برمی دارم و میگذارم توی قفسه کتابخانه. دیگر حوصله اش را ندارم. مگر چند بار میشود یک کتاب را خواند؟ میخواهم لپ تاپم را بگذارم توی کوله پشتی ام، اما منصرف میشوم. خرت و پرتهای داخل کوله را خالی میکنم روی تخت. اول دفترم میافتد، بعدش آی پد و سیمهای درهم گوریده سپیدش، شارژر آی فون، یک پاکت سیگار دان هیل که نمیدانم از کی توی کیفم مانده و نم گرفته، بعدش دست نوشته هایم میافتند، جملات بی سروته و کوتاهی که هر جا به ذهنم رسیده توی یک عالمه کاغذ ثبتشان کرده ام و هیچ کجا هم از آنها استفاده نکرده ام... کول دیسک و گلبرگهای خشک شده رز سپید و زرورقهای شکلاتهای هلندای که یک زمانی کتایون برایم میآورد و خودکار و قلم و یک عالمه وسیله بی مصرف دیگر میریزد روی تخت. کی فکرش را میکرد همه چیز این طور به هم بریزد؟ وقتی مادر لومانی اسپریت را بی هیچ مناسبتی برایم خریده بود، کس فکرش را میکرد یک روزی این خانه تا این حد خالی از هر موجود زندهای شود؟
تمام خرت و پرتهای روی تخت را بغل میکنم و کشان کشان میروم سمت پنجره و همه را پرت میکنم بیرون. بعدش تا کمر خودم را از پنجره بیرون میبرم و به دسته گلی ک. به آب باران داده ام خیره میشوم.
از ذهنم میگذرد: او خواست که برود.. او خواست که برود... »
«سوگند به فرشتگان در صف» یکی از آثار چهارمین جشنواره داستان انقلاب است که برای چاپ به انتشارات سوره مهر سپرده شد. این کتاب در 10 فصل و 260 صفحه به قلم درآمده و با قیمت 9000 تومان در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.