ماهان شبکه ایرانیان

رقص چیست؟

در مباحث نظری اغلب پژوهش‌گران، رقص‌های آیینی در قبایل بدوی را تقلیدی از طبیعت می‌دانند که برای هماهنگی با آن صورت می‌گرفته

رقص

در مباحث نظری اغلب پژوهش‌گران، رقص‌های آیینی در قبایل بدوی را تقلیدی از طبیعت می‌دانند که برای هماهنگی با آن صورت می‌گرفته .رقص یکی از هنرهای هفت‌گانه است . فیلسوفان و اندیشمندان جملات قصار زیادی درباره‌ی این هنر گفته اند . ازجمله : " ملتی که نرقصد بیمار است ." علیرغم همه محدودیت‌ها وممنوعیت‌ها شاید تقریبا هیچ ملتی در دنیا نباشد که مردمانش نرقصند یا رقص محلی خود را نداشته باشند . مردم عادی در مقابل تمام موانع فکری و اعتقادی،برای شاد بودن می‌رقصند؛ رقص‌هایی دست جمعی به قصد همراهی با طبیعت و ستایش دستاوردها رخ ‌می‌دهد . رقص را حتی بین سایر جانداران می‌توان مشاهده کرد . روی‌کردها و تفاسیر گوناگون هنری، فلسفی و عرفانی در مورد رقص وجود دارد . ازمنظر عرفانی برخی رقص را حرکت از نقصان به سوی کمال دانسته اند . دیدگاه‌های عرفانی و سایر نگرش‌ها، همه در چند نکته اشتراک دارند : رقص (مثل هر هنر دیگری ) وسیله ای‌است برای بیان و نمایش عواطف و احساسات عمیق بشری،یا راهی جهت هماهنگی و یکی شدن با هستی است . اما همیشه جنبه‌های متفاوت وگاه استثنایی نیزوجود دارد که به ما نشان می‌دهد چرا نمی‌توان تعریفی کلی و نهایی از هنر و سایر مقولات مرتبط با بشر ارائه داد .

رقصرمان " زوربا ی یونانی " نوشته نیکوس کازانتراکیس،برگرفته از زندگی شخصیتی واقعی است به همین نام؛ زوربا مردی است که با وجود ظاهر خشن و زمختش، عواطف نیرومندی دارد. به هیچ دین و مسلکی پایبند نیست جز این‌که باید شاد بود و در لحظه زندگی کرد . زوربا سنتور می‌نوازد و عاشق رقص است. باورش به زیستن در لحظه، به معنای بی‌مسئولیتی در قبال‌دیگران نیست. در سخت ترین شرایط به یاری دیگران می‌شتابد . رقص زوربا تنها برای شاد بودن نیست . زوربا هنگامی‌که پسر کوچکش را بخاطر بیماری از دست می‌دهد، سه شبانه‌روز می‌رقصد تا اینکه از هوش می‌رود . او عزیزترین موجود زندگیش را از دست داده ولی می‌رقصد؛نه برای نمایش درد و اندوهش،و نه به قصد یکی شدن با هستی و پذیرفتن تقدیر .رقص زوربا معنایی عرفانی،فلسفی یا هنری ندارد که از طریق آن بخواهد دردش را تسکین بدهد . رقص او اعتراضی است علیه هر آن‌چه نامش تقدیر، مشیت ،منطق و تصادف است . حتی‌حرکتی آگانه برای بیان اعتراض نیست،بلکه واکنشی است طبیعی به یک مصیبت . هرچند سرانجام بی هوش می‌شود و چاره ای جز پذیرش واقعیت و قبول شکست ندارد، ولی نفس این‌ اعتراض مهم است . زوربا به دنبال توجیه عقلانی یا عاطفی فاجعه‌ای نیست که غیر عقلانی و بی معناست . رقصش جلوه ای‌است از عدم پذیرش و تسلیم نشدن در برابر همه استدلال‌های بی حاصل و کلیشه ای در چنین مواردی.

رقصدر صحنه ی پایانی فیلمی‌که از روی این رمان ساخته شده ( با هنرنمایی جاودانه آنتونی کویین در نقش  زوربا ) نویسنده جوان که دارو ندارش را از دست داده،از زوربا می‌خواهد به او رقص یاد دهد . این لحظه ای است که او بالاخره عمق نگرش زوربا را درک می‌کند و شاید می‌خواهد از اوچگونه زیستن را فرا گیرد . آنها در اوج نا امیدی می‌رقصند تا تسلیم نشوند . بدون این‌که بخواهند تلخی حادثه را با دلایل اخلاقی یا منطقی توجیه کنند . ازخلال چنین روی‌کردی است که فردیت و آزادی معنا می‌یابد و نتیجه اش " آری " گفتن به زندگی در سخت ترین شرایط است . بی علت نیست که زوربا را ابرمرد نیچه قیاس کرده اند .

رقصخیلی از منتقدان رقص آنتونی کویین در صحنه ی پایانی را زیباترین رقصی می‌دانند که تا کنون بر پرده ی سینما جان گرفته؛ نه ازنظر مهارت‌های تکنیکی بلکه از نظر حس و حالتی که هنگام رقص دارد . گویی تنها هنگام رقص آزاد است و به معنای واقعی کلمه " رستگار ". چه دلیلی بهتر از این برای رقصیدن ...


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان