رکسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره بالینی
همیشه تصورات یا باورهای اشتباهی درباره موفق شدن وجود دارد. این باورها مسیر موفقیت را پر از دستانداز کرده و درست مانند سدهایی هستند که موفق شدن را سخت یا ناممکن میکنند.
گرچه معمولا و در بیشتر متون راههای رسیدن به موفقیت طرح و بررسی میشوند، اما جا دارد به موانع موفقیت نیز اشاره و آنها را بشناسیم. در اینجا برخی از موانع موفقیت را معرفی میکنیم. آیا شما نیز با چنین موانعی روبهرو بودهاید؟
چند باور اشتباه دیگر در باره موفق شدن
بعضی از آدمها به خاطر پیشینه، کمسوادی، فقر و یا عوامل دیگر نمیتوانند موفق باشند!
بدیهی است که این باور صحیح نیست. همه انسانها میتوانند موفق شوند؛ فقط باید ببینند آیا خودشان میخواهند یا نه؟ و آیا حاضرند برای دستیابی به موفقیت، تلاش کنند و بهایش را بپردازند؟
آدمهای موفق اشتباه نمیکنند!
اینکه کسی هرگز مرتکب اشتباه نمیشود، درست نیست. آدمهای موفق مثل همه اشتباه میکنند، اما فرقشان این است که اشتباهشان را تکرار نمیکنند و از آنها درس میگیرند.
برای اینکه موفق شویم باید ساعتها (60، 70، 80 و...در هفته) کار و تلاش کنیم.
حجم و کمیت مهم نیست، بلکه انجام دادن کار درست و کیفیت آن اهمیت دارد.
فقط وقتی طبق قواعد عمل کنیم موفق میشویم.
چه کسی قواعد را میسازد؟ شرایط و موقعیتها با هم متفاوتند. گاهی باید طبق قواعد موجود عمل کرد، گاهی هم لازم است قانون خودمان را اجرا کنیم.
در راه رسیدن به هدف نباید از دیگران کمک گرفت!
موفقیت در خلاء اتفاق نمیافتد؛ افرادی را که میتوانند به شما کمک کنند بشناسید و از آنها کمک بگیرید و خودتان نیز به دیگران کمک کنید.
برای موفق شدن شانس زیادی لازم است!
آنچه در موفقیت نقش دارد، شانس نیست، بلکه تلاش، مداومت، دانش و بکارگیری آن است.
موفقیت فقط یعنی اینکه پول زیادی درآوریم!
ثروت فقط یکی از اَشکال موفقیت است، اما تضمینی برای آن نیست. بسیاری از افراد ثروتمند از زندگیشان رضایت ندارند و به شکوفایی نرسیدهاند. وقتی کاری را انجام میدهید که دوست دارید و از آن لذت میبرید، موفقید.
وقتی میتوان فردی را موفق نامید که همه از موفقیت او خبر داشته باشند!
هر چه افراد بیشتری درباره کاری که کردهاید بدانند، ممکن است پول و شهرت بیشتری نصیبتان شود، اما اگر هم فقط خودتان از موفقیتتان خبر دارید، باز هم موفقید.
همین که موفق شوم، همه مشکلات به پایان میرسند.
پستیها و بلندیهای زندگی حتی پس از موفق شدن ادامه دارند. از موفقیتی که به دست آوردهاید، لذت ببرید و پذیرای آینده باشید. خودتان را مانند یک ساعت دقیق، برای رسیدن به موفقیت تنظیم کنید. نگذارید چیزی مانع چرخش عقربههای وجودتان شود و زمان رسیدن به اهدافتان را به تعویق بیندازد.
ترس
ترس از اینکه نتوانیم شجاعانه و قهرمانانه عمل کنیم. برای مثال، وقتی در خبرها میشنوید شخصی مسافران را از اتوبوس در حال سوختن نجات داده است، چه فکری میکنید؟ بسیاری از مردم فکر میکنند اگر خودشان در این موقعیت قرار میگرفتند، به قدری میترسیدند که کاری از دستشان برنمیآمد.
تصور عموم بر این است که افراد با دل و جرأت، هرگز نمیترسند؛ اما قضیه اصلاً این طور نیست. آنها هم میترسند؛ با این وجود، دست به عمل میزنند و به همین دلیل مورد تحسین قرار میگیرند. اگر هیچ کس نمیترسید و همه کارها از دست همه بر میآمد، هیچ هیجان و نیز هیچ برتری و امتیازی وجود نداشت. شجاعت، عنصر اساسی زندگی و لازمه پیشرفت است.
اگر میخواهید بیشترین بهره را از زندگی ببرید، به جرأت نیاز دارید. به عنوان مثال، اگر دوستانتان سعی دارند بر خلاف میلتان شما را تحریک به انجام کاری کنند، آیا جرأت رد خواستهشان را دارید؟ اگر بیکارید و دنبال کار میگردید، آیا کاری هست که برای استخدام بترسید آن را انجام دهید؟
اگر از وضعیت موجود در کار و زندگیتان راضی نیستید، آیا جرأت اعتراض و تغییر را دارید؟ بدیهی است اگر جرأت انجام کارهایی را که میخواهیم، داشته باشیم، زندگی بسیار بهتر از این که هست، خواهد بود. تقویت شجاعت، بسیار بیش از آنچه فکر میکنیم، آسان است. آن را با پرورش ماهیچهها مقایسه کنید. اگر بخواهیم، به سادگی میتوانیم قدرت جسمیمان را افزایش دهیم تقویت شجاعت هم به همین سادگی است.
قطعاً موقعیت نجات دادن یک نفر از یک سانحه آتش سوزی به ندرت برای کسی پیش میآید؛ بنابراین فعلاً به فکر انجام کارهایی باشید که به طور روزمره با آنها سروکار دارید. با انجام کارهای سادهای که از آنها میترسید، شروع کنید؛ مثلاً ممکن است چند تماس تلفنی ناخوشایند را مرتب به تعویق بیندازید یا اینکه مجبورید از کسی معذرتخواهی کنید یا محصول خود را به کسی یا جایی بفروشید که میدانید متقاعد کردنشان سخت است.
ترسیدن طبیعی است، اما به خود بگویید: «من میترسم یا اینکه جرأتش را ندارم، اما به هر حال انجامش میدهم». و بروید و آن کار سخت را انجام دهید. اگر در این کار مداومت کنید، کارها و وظایف به تدریج آسانتر و آسانتر میشوند و بعدها میتوانید به کارهای بزرگتری دست بزنید و فرصتهای بزرگتری قبول کنید. یادمان باشد تا از پس کارهای کوچک برنیاییم، فرصتهای بزرگتر خود را به ما نشان نمیدهند.
حتی بعد از بازیابی جرأت، باز هم ممکن است با موانعی روبهرو شوید؛ اما ترستان را تحلیل و منشأ مشکل را کشف کنید. برای مثال، رئیستان از شما میخواهد در جلسة آینده، برنامه فروش خود را ارائه دهید و ترس وجودتان را فرا میگیرد. اما وقتی راجع به موضوع فکر میکنید، میبینید علت ترستان این است که نمیدانید دقیقاً در مورد چه چیزی میخواهید صحبت کنید. این موضوع نشان میدهد که مشکلتان فقط آماده نبودن است.
حتی بهترین سخنرانان اگر آماده نباشند، میترسند. پس، مشقهایتان را انجام دهید و با جمعآوری مطلب و سازماندهی آنها، این ترس کاذب را فرو بنشانید. ترس از قدم گذاشتن به حیطهای جدید یا قبول کردن مسؤولیتی دیگر، شاید یکی از شایعترین انواع ترسها باشد؛ اما نپذیرفتن مسؤولیت، فرار کردن از آن است.
با فرار کردن، فرصتی را که جهان برای رشد و تغییر در اختیارمان قرار میدهد، نادیده میگیریم و خود را به نوعی محروم میکنیم. پس تعجبی ندارد که جهان هم ما را نادیده بگیرد. به قول سروانتس: «آنکه ثروتش بر باد میرود، چیز زیادی از دست میدهد؛ آنکه دوستش را از دست میدهد، بیشتر از دست داده؛ اما آنکه شجاعتش را از دست میدهد، همه چیز را بر باد داده است».