ماهان شبکه ایرانیان

علی موذنی:

نگران نویسنده‌های حرفه‌ای هستم

علی موذنی می‌گوید: نگران کتاب اولی‌ها نیستم. نگران نویسنده‌های حرفه‌ای هستم که بی‌دلیل در این جامعه مهجور افتاده‌اند و آثارشان با تاخیرهای طولانی به دست مخاطب می‌رسد یا نمی‌رسد.

نگران نویسنده‌های حرفه‌ای هستم

این داستان‌نویس در  گفت‌وگویی با ایسنا، به پرسش‌هایی درباره تب نوشتن و نویسنده شدن پاسخ داده است که متن آن در پی می‌آید:

- تب نوشتن و نویسنده شدن خیلی رواج پیدا کرده. به نظر شما این خوب است یا بد؟

-  همه این حق را دارند که بنویسند، اما  نکته این‌جاست که نوشتن داریم تا نوشتن. همان‌طور که حرف زدن با سخنرانی کردن متفاوت است‌، نوشتن هم همین‌طور است. همه می‌توانند حرف بزنند، اما آیا همه کس می‌تواند سخنرانی کند؟ تازه، آن‌ها هم که سخنرانی می‌کنند، درجات مختلف دارند. سخنرانی دانش می‌خواهد. حالا باید پرسید آن کسی که دانش لازم را برای سخنرانی دارد، دهان گرمی هم دارد؟  آیا با سخنرانی‌اش دیگران را  جذب و همراه می‌کند یا پس می‌زند؟ در داستان‌نویسی هم آیا هر کسی هوس کرد و اراده به خرج داد، می‌تواند داستان بنویسد؟ فرض بگیریم که هوس کرد و اراده به خرج داد و داستان هم نوشت. این داستان در چه سطحی قرار می‌گیرد؟ اصلا داستان است یا مثلا خاطره‌ای است که سهل‌انگارانه از طرف آدم‌های غیرمتخصص به آن داستان اطلاق می‌شود؟ کیفیتی که در نوشتن به خرج می‌دهیم‌، به شدت تعیین‌کننده است. نویسندگی قواعد و لوازمی دارد که بعضی آن را دارند و بعضی ندارند. یکی از این لوازم استعداد است. هر کسی نمی‌نشیند داستان بنویسد. کسی که رنج نوشتن داستان را به خود می‌پذیرد، قطعا استعداد و مایۀ نوشتن آن را دارد، وگرنه باید دیوانه باشد که چنین رنجی را بر خود هموار کند. چون من هر روز با اکراه می‌نشینم پای صفحۀ سفیدِ نوشتن. چرا؟ چون باید خلق و کشف اتفاق بیفتد و آن‌ها که  داستان‌نویسی را به طور جدی پی‌گیری می‌کنند، می‌دانند من چه می‌گویم. باید مهندسی کنی. شاقول باید یک‌سره دستت باشد تا اندازه‌ها درست از کار دربیایند. و این همه وقتی به دست می‌آید که استعداد به اندازۀ لازم وجود داشته باشد که بتواند قواعد را درست به کار بگیرد و آن دنیای داستانی مورد نظر را به وجود آورد. در همۀ کارهای تخصصی همین‌طور است.

- برخی این امکان را دارند که کتاب منتشر کنند و برخی نه.

-  منظورتان از امکان چیست؟

- خیلی از ناشران حاضر نمی‌شوند برای چاپ اثر نویسنده تازه‌کار ریسک کنند. برخی نویسندگان جوان هم که نمی‌توانند ناشر پیدا کنند و باید کتاب را با سرمایه خودشان منتشر کنند، توان مالی ندارند.

- همیشه همین‌طور بوده. داستان‌نویس کی پول داشته که حالا داشته باشد؟ اگر هم پولی درآورده، از کار کردن بوده نه از داستان نوشتن. تنها امکان و سرمایه‌ای که داستان‌نویس دارد، همین داستان‌هایش است و با همین امکان هم هست که وارد جامعۀ هنری می‌شود. به نظرم کار درست این است که هر داستان‌نویسی پیش از چاپ اولین کتاب‌، با چاپ داستان در نشریات مختلف فضای لازم را برای شناساندن خود فراهم کند. حواس ناشرها هم به اطراف‌شان هست و اگر خودشان هم نخوانند، از این طرف آن طرف می‌شنوند که در فضای ادبی چه می‌گذرد. بگذریم از این‌که  نزدیک به دو دهه است که دیگر کسی برای چاپ آثارش نه معطل می‌ماند نه حسرت می‌خورد. کافی است  برای خودش یک صفحه در گروه‌های اجتماعی باز کند و آثارش را در آن جا منتشر کند.

 
- منظور من هم همین بود که ناتوانی مالی و سرمایه‌گذاری نکردن ناشرها، خیلی از نویسنده‌های جوان را به این سو رانده.

- اوایل دهه 80 که وبلاگ‌نویسی رواج پیدا کرده بود، گاهی به وبلاگی برمی‌خوردم که صاحبش آن را تا حد یک روزنامۀ کثیرالانتشار ارتقا داده بود و روزانه صدها نفر از صفحۀ او بازدید می‌کردند. در کنارش بسیاری از وبلاگ‌ها هم سوت و کور بودند. من می‌فهمیدم که آن وبلاگ‌نویس پرمخاطب یک روزنامه‌نگار بالقوه است که حتما یک روزی جایگاه خود را از یک وبلاگ‌نویس به یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای ارتقا می‌دهد. چنان‌که چنین هم شد. الان در تلگرام هم کانال‌های زیادی هست که بسیاری قد و قوارۀ نویسندگی‌شان را در آن‌جا اندازه می‌گیرند. اگر نویسندۀ حرفه‌ای باشند که صفحۀ اختصاصی خودشان را دارند و اخبار کارهای‌شان را در آن‌جا می‌گذارند. اگر هم شناخته‌شده نباشند، در صورت مستعد بودن، مشق نوشتن می‌کنند. اگر پی‌گیر باشند و جنم این کار را داشته باشند، بالاخره مجبورند برای تثبیت نقش خودشان در نوشتن به چاپ کتاب روی بیاورند.  

-  به نظر شما این تب نویسنده شدن و رغبت به نوشتن از کجا نشأت می‌گیرد؟   

-  کسی که می‌نویسد، قطعا به نیازی درونی پاسخ می‌گوید. ارتباط برقرار کردن برای آدمیزاد حیاتی است. می‌خواهد دیده شود و حرفش شنیده شود. به دوستی می‌گفتم نوشتن در شبکه‌های اجتماعی همان حرف زدن با سایۀ خود است، کاری که هدایت در «بوف کور» کرد، اما آیا در میان این نوشته‌ها سر و کلۀ آن پیرمرد خنزر پنزری هم پیدا خواهد شد که بخش تاریک ناخودآگاه جمعی ماست؟ در روانشناسی می‌گویند نوشتن از رنج‌های روحی بیمار کم می‌کند. البته روانشناس‌ها نمی‌گویند چگونه بنویس، چون در حیطۀ تخصصی آن‌ها نیست. فقط می‌گویند بنویس تا مگر گره‌های روح و روانت باز شود. می‌بینید؟  تازه می‌رسیم به همان اصلی‌ترین نکته که در ابتدا عرض کردم: نوشتن داریم تا نوشتن ... معمولا تجربه‌های دردناک یک بیمار فقط او را سبک می‌کند، اما اثر هنری به وجود نمی‌آورد. وقتی می‌تواند به آن کیفیت درآید که دستمایۀ کار یک هنرمند شود. به هر حال، گروه‌های اجتماعی پدیده‌های نوظهوری‌اند که بر همۀ شئون زندگی ما تاثیر گذاشته‌اند. مثل همۀ چیزهای دیگر هم خوب و بد دارند. حالا در این میان، عده‌ای از این امکان بهترین استفاده را می‌برند و بی دغدغۀ ممیزی آثارشان را چاپ می‌کنند و برای خود مخاطب جمع می‌کنند.

- برخی از کتاب اولی‌ها در همان کتاب اول می‌مانند و دیگر نمی‌نویسند. مانند موجی هستند که به یک‌باره آمده‌اند و ناگهان هم ناپدید می‌شوند. نظر شما در این‌باره چیست؟‌

- قطعا کسی که پس از  نوشتن یک کتاب متوقف می‌شود، نویسندۀ حرفه‌ای نیست. منظورم از حرفه‌ای کسی است که برای این کار ساخته و پرداخته شده؛ یعنی هم استعداد دارد هم ذهن خود را تئوریزه کرده. علاوه بر این‌ها  همت و ارادۀ نوشتن در او همیشگی است. نویسندۀ واقعی حتی وقتی نمی‌نویسد هم نویسنده است، چون در حال ضبط و فکر و تامل است. بعضی استعداد دارند، اما همت ندارند. تنبل‌اند و با نوشتن همان یک کتاب متوجه می‌شوند که در چه راه سختی قدم گذاشته‌اند. تحمل تکرارش را ندارند. یا دانش و تجربه‌شان منحصر به همانی می‌شود که در یک کتاب گنجانده‌اند. چه بسا نقدهای منفی از ادامه بیزارشان کند.

-به نظر شما چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم که این افراد در مسیر درست قرار گیرند؟        

- این‌ها در درجۀ اول باید تکلیف‌شان را با خودشان روشن کنند که چرا قدم در راه نویسندگی گذاشته‌اند؟ آیا برای تفریح به این سمت آمده‌اند یا نسبت به این امر خطیر جدی‌اند. اگر جدی‌اند، پس باید خودشان را از هر حیث آماده کنند. باید بدانند به نویسنده، بخصوص توی مملکت ما نقل و نبات تعارف نمی‌کنند. نویسندگی عزمِ جزم می‌خواهد. وقتی با خودش کنار آمد، پروردن خودش از حیث آموختن قواعد نویسندگی لازم است و خواندن مداوم آثار نویسنده‌های دیگر و ... اما دروغ چرا؟ من نگران کتاب اولی‌ها نیستم. نگران نویسنده‌های حرفه‌ای هستم که بی‌دلیل در این جامعه مهجور افتاده‌اند و آثارشان با تاخیرهای طولانی به دست مخاطب می‌رسد یا نمی‌رسد.

- به نظر شما کارگاه‌های داستان‌نویسی در افزایش میزان رغبت به نویسنده شدن تاثیری دارند؟

-  قطعا کسی که وارد این‌جور کارگاه‌ها می‌شود، در خودش استعداد و توان نوشتن می‌بیند. حالا این کارگاه‌ها قرار است نگاه آن‌ها را از تفننی نوشتن به جدی نوشتن تغییر دهند و همچنین آن‌ها را از غریزی نوشتن وارد حیطۀ آگاهانه نوشتن کنند. کارگاه‌ها باید کمک کنند که ذهن هنرجو تئوریزه شود و بتواند سوژه‌هایش را جای تلف شدن به یک ساختار هنرمندانه تبدیل کند. موفقیت در این کارگاه‌ها بستگی زیادی به استادانی دارد که تدریس می‌کنند. یک هنرجوی گیتار را می‌شناسم که بعد از چند جلسه، نه تنها از رفتن به کلاس خودداری کرد، بلکه حتی آموزشگاهش را هم عوض کرد و با استادی دیگر ادامه داد. می‌گفت استاد قبلی انگیزه‌های مرا با بدبینی‌ها و بدگویی‌هاش از جامعۀ موسیقی به صفر رسانده بود. بعد از هر جلسه با او از گیتارم هم بیزار می‌شدم. یک بار بهش گفتم استاد من فقط می‌خواهم علاقه‌ام را به نواختن پرورش بدهم، نمی‌خواهم عضو ارکستر فیلارمونیک لندن بشوم. می‌گفت برعکس استاد اول،  استاد جدید طوری برخورد کرد که کم‌کم در من شوق حضور در یک ارکستر حتی دونفره به وجود آمده است. پس استاد مهم است. طرح درس هم بسیار مهم است که هنرجو را به سرعت با اصول اساسی به نحو کاربردی آشنا کند. ایجاد انگیزه در هنرجو هم از ضرورت‌هایی است که در این کارگاه‌ها باید اتفاق بیفتد. باید عزت نوشتن در نظرش بالا برود. باید اعتماد به نفسش قوی شود و به نظر من این چیزهاست که علت وجودی یک کارگاه را اهمیت می‌بخشد.  

- با توجه به رغبت به نوشتن که بین مردم وجود دارد  و نارضایتی از میزان مطالعۀ ایرانی‌ها چطور می‌شود این موضوعات در تناسب قرار گیرند؟

- کتاب‌خوانی باید از کودکی آموزش داده شود. کودک باید دست پدر و مادرش کتاب ببیند. در مدرسه باید معلمی وجود داشته باشد که کتاب‌خوان باشد و تخصص داشته باشد و اختصاصا نقشش این باشد که کتاب‌های خوب و مناسب با سن و سال بچه‌ها را که از کیفیت بالایی در پرداخت برخوردارند، به دانش‌آموزان در هر سنی معرفی کند. این‌که عرض می‌کنم کیفیت بالای پرداخت، برای این است که ذائقۀ فرد غیرمستقیم سطحی از زیبایی‌شناسی را جذب می‌کند که قطعا در ادامه نسبت به آثار مبتذل از حیث پرداخت واکنش نشان خواهد داد. کتاب‌خوانی باید در جامعه به یک ارزش تبدیل بشود که افراد به خواندن آن افتخار کنند نه این‌که با بهانه‌هایی واهی از این دست که وقت نداریم و پول نداریم، از زیرش در بروند. خودشان را فریب می‌دهند. من اعتقادم این است که کار از همان کودکی اگر درست جا نیفتد، در ادامه دیگر درست‌شدنی نیست یا خیلی خیلی سخت است. باید فهم جامعه از این‌جور افکار غلط تصحیح شود که برای سرگرمی کتاب بخواند یا برای پر کردن اوقات بی‌کاری. او باید  کتاب‌خوانی را ضرورت بداند. باید بداند که با کتاب‌خوانی اوقاتش را غنی‌سازی می‌کند. نباید به این خاطر که چون کار دیگری ندارد، به کتاب‌ خواندن روی بیاورد. اتفاقا باید یاد بگیرد از وقت‌گذرانی‌های بیهوده دست بردارد و به کتاب‌خوانی بپردازد با این هدف که سطح اندیشه‌اش را بالا ببرد و با این کار هم به خودش خدمت کند هم به جامعه‌اش.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان