به گزارش ایسنا،محمد امیر بزرگیان مسئول گروه جهادی راه کربلا در گفتوگو با ایسنا میگوید: «گروه جهادی راه کربلا از سال 1388 فعالیت خود را به صورت متمرکز در روستای قلعه گنج آغاز کرد. قلعه گنج جنوبیترین شهرستان استان کرمان و در مرز استانهای سیستان و بلوچستان، هرمزگان و کرمان واقع شده است. قلعه گنج حدود 80 هزار نفر جمعیت دارد و نزدیک به 410 پارچه آبادی را شامل میشود. گروه جهادی راه کربلا هر ساله در ایام عید نوروز و تابستان اردوی جهادی برگزار میکند».
فعالیتهای شهید ملک محمدی در گروه جهادی راه کربلا
«جلال به شهادت همه رفقا، بسیار شوخطبع بود و اخلاق خوشی داشت. بعید میدانم کسی عصبانیتش را دیده باشد. آنقدر شوخطبع و خندان بود که در روزهای مجروحیت و بستری در بیمارستان، خندههایش بخیهها را از بدنش میشکافت. جلال همیشه مثل هوای تازه بود. هیچ کدام از بچههای گروه نمیدانستند همین جلالی که پا به پایشان در مناطق محروم میدود، هر از چندی برای دفاع از حرم راهی عراق و سوریه میشود.»
«جلال فعالیتهای جهادی اش را از سال 1384آغاز کرد و از همه جهادگران گروه پیشکسوتتر بود. ملک محمدی با آغاز فعالیتهای گروه جهادی راه کربلا در سال1388 فعالیتهای خود را در منطقه قلعه گنج آغاز کرد. اولین پروژه هم ساخت مسجد در روستای محروم داوران بود. در سال 1389 پروژه آبرسانی به روستای پشک توسط همین جهادگر شهید آغاز شد. آب آشامیدنی اهالی روستا از چاهی تلخ تامین میشد و موجب بیماری بسیاری از اهالی روستا شده بود. پروژه آبرسانی به طول 14 کیلومتر با همت جلال و بچهها به نتیجه رسید آن هم در مسیری که هیچ وسیله نقلیهای قادر به حرکت نبود. جلال و اعضای گروه، لولهها را بر دوش میگرفتند و هفت ساعت با پای پیاده تا چشمه میآمدند. حتی یک بار جوجه تیغیها تمام لولهها را از بین بردند و شهید ملک محمدی دوباره لوله خرید و کار آبرسانی به روستا را از نو انجام داد».
ماجرای تغییر نام روستای پشک
ساخت مسجد روستای «پشک» در سال 91 توسط شهید ملک محمدی و جهادگران گروه راه کربلا به پایان رسید. بعد از شهادت جلال ملک محمدی بچههای گروه جهادی برای او در همان مسجد مجلس ترحیم برگزار کردند. مردم روستا هم به پاس زحمات این شهید بزرگوار نام روستا پشک را به «جلال آباد» تغییر دادند.
ویژگیهای شهید ملک محمدی
«او خستگی ناپذیر و مرد لحظههای سخت بود. ما بارها برای لوله کشی و آبرسانی باید سه یا چهار روز در گرمای شدید کوهستان پیاده روی میکردیم. با اینکه اهالی روستا نیازمند آب بودند، باز هم از کار خسته میشدند و کم میآوردند. اما جلال میگفت که من 1400 کیلومتر راه نیامدهام که استراحت کنم! یکی دوبار به اهالی تذکر میداد و تهییج شان میکرد که حرکت کنند و اگر نمیآمدند خودش تک و تنها به سمت کوه حرکت میکرد. وقتی بعد از انجام کار، تنها باز میگشت اهالی روستا میگفتند: حتما الان آقا جلال از دست ما ناراحت شده! ولی این شهید بزرگوار فقط به همه لبخند میزد و هیچ کس حتی برای یک بار هم که شده او را عصبانی ندید. اگر به کسی میگفت کاری را انجام دهد، خودش چند برابر آن شخص کار میکرد.»
گِله شهید ملک محمدی از اهالی روستا
«شهید ملک محمدی یک بار ناگهان در بین دو نماز ایستاد و گفت: من از اهالی روستای پشک دو گله دارم. همگی ناراحتی را در چهره اهالی روستا دیدیم چون مردم احترام خاصی برای جلال قائل بودند. مردم فکر میکردند چه کار بدی انجام دادهاند که باعث ناراحتی او شده است. در همین حال و هوا بودند که جلال گفت: گله اول من این است که شما در بین اهالی روستا آدم باسواد دارید اما نمازتان را به جماعت نمیخوانید. گله دوم اینکه چرا تسبیحات حضرت زهرا (س) را بین دو نماز نمیخوانید؟!»