سرویس فرهنگ و هنر مشرق- خلاصه داستان: دیوید کارمندی موفق در
زمینه بانکداری و سرمایهگذاری در شرکتی است که متعلق به پدرزنش فیل است. در یک
سانحه رانندگی جولیا، همسر فیل، کشته میشود. دیوید در بیمارستان است و حال روحی
خوبی ندارد. او داخل ماشین اغذیه پول میاندازد تا یک شکلات بخرد، اما ماشین پول
او را میخورد و شکلاتی نصیب او نمیشود. دیوید جریان را به مسئول بخش میگوید و
او نیز میگوید که دستگاه متعلق به بیمارستان نیست و برای یک شرکت است. دیوید
شکایتنامهای برای شرکت مذکور مینویسد و در آن نامه درباره مسائل خصوصی زندگیاش
نیز میگوید. این نامه سرآغاز گفت و گوی او و کارن مورنو، مسئول بخش مشتریان شرکت،
میشود و آن دو بدون اینکه یکدیگر را ببینند، از جزئیات زندگی یکدیگر باخبر میشوند.
دیوید در قطاری که هر روز سوار میشود،
با زن جوانی روبهرو میشود و میفهمد که او همان کارن است. دیوید زن را تعقیب میکند
و خانه او را پیدا میکند و متوجه میشود که او با رئیسش، کارل،و پسر 15 سالهاش،
کریس، زندگی میکند. دیوید رفت و آمد به خانه کارن را آغاز میکند. کریس در ابتدا
علاقهای به دیوید ندارد. اما کمکم روابط میان آنها بهبود پیدا میکند و کریس
یاد میگیرد تا با خود واقعیاش روبهرو شود.رفتار اجتماعی دیوید هر روز بدتر میشود
و شروع میکند به تخریب اموالی که دارد و هر روز یک چیز را میشکند یا ویران میکند. او متوجه میشود
که هر روز اتومبیل سبزی او را تعقیب میکند. پال برنامه بورس تحصیلی را به یاد
دخترش برپا میکند و از دیوید میخواهد امضای نهایی را برای تحقق این امر انجام
دهد. اما دیوید مدام از این کار سر باز میزند و رفتارهای نادرستش باعث اخراجش از
شرکت نیز میشود. دیوید رفتار نادرستی با یکی از کاندیداهای بورس از خود نشان میدهد
و پال او را مجبور میکند اجازهنامه را امضا کند.

دیوید ابزار تخریب میخرد و همراه
کریس شروع به ویران کردن خانهاش میکند و تمام این رفتارها به خاطر عذاب وجدان است که نسبت به
همسرش داشته است. چرا که در برابر او بیتفاوت بوده و حال نمیداند چه احساسی بعد
از مرگ او دارد و در واقع حسش را گم کرده است. دیوید در خانه یک جواب آزمایش
سونوگرافی از جولیا پیدا میکند. جولیا چیزی در این باره به او نگفته بود.در مهمانی برنده بورس مادر جولیا به
دیوید میگوید که جولیا او را دوست نداشته و ارتباطی پنهانی داشته است و حتی او
دخترش را برای سقط جنین همراهی کرده بود. دیوید به مزار همسرش میرود و باز
اتومبیل سبز را میبیند که پارک شده است و بعد مردی را میبیند که روی مزار همسرش
گل میگذارد. او خودش را مایکل و مردی معرفی میکند که با اتومبیل آنها تصادف
کرده بود. مایکل او را میبخشد و متوجه میشود همسرش را دوست داشته است. کمی بعد
دیوید نامهای از کریس دریافت میکند که او را دعوت میکند به تماشای ساختمانهایی
که قرار است ویران بشود، بروند.
فیلمنامهنویس: برایان سایپ،
کارگردان: مارک والی، تهیهکننده: لیان هالفون، تدوین: جیام.گلن، مدیر
فیلمبرداری: یوس بلنجر، بازیگران: جک گیلنهال، نائومی واتس، کریس کوپر، جودا
لوییز، ژانر: درام، محصول 2015 آمریکا، 101 دقیقه، درآمد فروش: 8/3 میلیون دلار،
پخش از فاکس سرچلایت پیکچرز.