می خواهیم بفهمیم دلیل این همه توحش در القاعده، داعش و امثالهم چیست؟ غرب می خواهد بگوید پایه این ها در خود اسلام است اما تز بنده این تفکر را به چالش می کشد چراکه شاهد هستیم جنبش های جهادگرایانه بعد از حملات اسرائیل در سلفیون قوت گرفته است.
بر اساس علم روانشناسی، وقتی انسان مورد تهاجم قرار می گیرد یک مکانیزم دفاعی غیر آگاهانه از مهاجم، هویت یابی می کند به طوری که اگر مورد خشونت قرار بگیریم غیر آگاهانه کمی مانند عامل خشونت می شویم زیرا وقتی کمی مانند مهاجم شویم ترس خود از مهاجم را می توانیم کمی مهار کنیم که بیش انگیختگی و تفکر دو قطبی از عوارض اصلی این آسیب دیدگی به شمار می آیند، مثلاً نسل کشی یهودیان توسط اروپاییان از جمله دلایل به وجود آمدن جنبش تروریستی صهیونیسم بوده است یا مثلاً تحقیر ملت آلمان در جنگ جهانی اول، از جمله دلایل گرایش این ملت به هیتلر بود.
حملات مغول؛ نقطه عطف تاریخ اسلام
حال به منظور بررسی مصداقی، ابتدا به دوران چنگیز خان مغول می رویم، مغول ها اقوامی نیمه وحشی بودند که انتقام جویی و زن دزدی در آن ها رایج بود و به همین دلیل، کودکی چنگیز سرشار از تحقیر، خشونت، شکنجه و شهوت انتقام جویی بود، او پس از متحد کردن اقوام مغول به این باور شمنیستی رسید که خدای آسمان، کره خاکی را به او بخشیده است، نتیجه این اعتقاد، تفکر شدید دو قطبی چنگیز خان در کشورگشایی بود به طوری که اقوام غیر مغول یا باید تسلیم مغول ها شده و از آنان اطاعت می کردند یا اینکه مورد کشتار جمعی قرار می گرفتند!
فرضیه فاجعه زدگی می گوید که آسیب دیدگی از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد و ما می توانیم تأثیرات حملات مغول بر تاریخ خودمان را ببینیم به طوری که همان کشتاری که چنگیز کرد تیمور، نادر و آقامحمد خان نیز کردند و این حجم از کشتار در تاریخ ما سابقه نداشته است یعنی حملات مغول در قرن 13 میلادی، نقطه عطف اساسی در تاریخ ایران و اسلام است و همچنین آسیب دیدگی ناشی از این فاجعه، تاریخ منطقه را تحت الشعاع قرار داده است به طوری که مظاهر پنجگانه آسیب دیدگی یعنی نا امنی گروهی، سوظن، بیش انگیختگی، تفکر دو قطبی و خودشیفتگی را در منطقه می بینیم و همین موارد قرن ها مانع همکاری ما در سطح اجتماعی شده و می شود!
سیاست های غرب؛ عامل اصلی جهاد گرایی
البته استعمار جدید و مداخلات آمریکا و غرب در خاورمیانه به ویژه تهاجمات نظامی و اشغال سرزمین های اسلامی و حمایت از رژیم صهیونیستی و جنایات آن در فلسطین منجر به پیدایش و رشد جهادگرایی شده است. همچنین بمباران مواضع القاعده و داعش توسط غرب، به تضعیف آن ها منجر نشده است و بلعکس، رشد و محبوبیت آنان را افزایش داده است.
با این همه هرچند جهادگری در فضایی که سیاست های غربی ایجاد کرده است به وجود آمده است ریشه های اعتقادی آن را باید در منطقه جست و متأسفانه هیچ درک عمیقی از ریشه های اعتقادی جهادگرایی به وجود نیامده است فلذا هیچ مبارزه مؤثر عقیدتی که تنها راه از میان بردن این طرز تفکر خواهد بود انجام نیافته است.
به همین دلیل ابتدا باید به تحقیق در مورد الهام گر اصلی گروه های تکفیری بپردازیم، تقی الدین احمد ابن تیمیه، فقیه برجسته حنبلی در قرون هفتم و هشتم قمری بود، ثابت شده که نظرات افراطی ابن تیمیه، الهام گر اصلی القاعده بوده است، همچنین القاعده و داعش، ابن تیمیه را پیشوای خود می دانند و ابن تیمیه در ادبیات شیعی، بانی فتاوای تکفیری شناخته شده است.
ابن تیمیه و آرزوی انتقام از مغول ها
اما چرا افراطی ترین تعبیر از اسلام توسط ابن تیمیه ارائه شد؟ ابن تیمیه پنج سال پس از ویرانی بغداد به دست مغول ها در حران متولد شد، حران در دوران کودکی او در رعب و وحشت پی درپی از حمله مغول بود، وقتی او هفت سال داشت خطر تهاجم مغول آنقدر شدت گرفت که مردم شهر از جمله خانواده او از شهر فرار کردند، ابن کثیر می نویسد که در راه فرار به دمشق، گاری کتاب های پدر ابن تیمیه در گل گیر کرد که به وحشت زدگی خانواده او منجر شد چون چیزی نمانده بود که لشگر مغول از راه برسد، همچنین دو سال بعد نیز حران به کلی توسط مغول ها ویران شد.
در تاریخ شفاهی حنبلی و سلفی همه جا ذکر شده است که ابن تیمیه در کودکی به شدت تحت تأثیر وحشت زدگی مردم حران از حملات مغول بوده است، در همه کتاب های شرح زندگی او آمده است در کودکی با مردم مرعوب شده همدردی داشته و آرزوی انتقام از مغول ها در بزرگی را می کرده است آسیب دیدگی ابن تیمیه از مغول ها تا جایی که فیلم سینمایی ابن تیمیه نیز از واقعه ای در کودکی او شروع می کند که هنگام بازگشت به خانه، زیر سم اسب های مغول مجروح می شود، همچنین در این فیلم، ابن تیمیه خردسال هنگام فرار خانواده اش از حران روی درشکه فریاد می زند: «چرا فرار می کنیم؟ باید بمانیم و علیه لشکر مغول بجنگیم!»
به دلیل همین آسیب دیدگی است که شخصیت متضادی در ابن تیمیه شکل می گیرد، او از طرفی با مردم وحشت زده همدردی می کند اما از طرفی نیز دچار خودشیفتگی شدیدی می شود، مثلاً روایتی از الصفدری دلالت بر ناهنجاری روانی ابن تیمیه در کودکی می کند، روایت بیان می کند که روزی ابن تیمیه با گروهی از پسر بچه های یک خانواده حنبلی مذهب، در بحث دینی اختلاف نظر پیدا کرد، این پسربچه ها نوشته مکتوبی را که نظر آن ها را تأیید می کرد آوردند و به ابن تیمیه دادند، ابن تیمیه پس از خواند نوشته با عصبانیت آن را بر زمین انداخت، پسران به او گفتند: «چطور جرأت می کنی نوشته دینی را بر زمین بیاندازی؟» که در اینجا ابن تیمیه به سرعت می پرسد: «من بهتر هستم یا موسی (ع)؟» که پسربچه ها می گویند: «موسی (ع)» سپس ابن تیمیه می پرسد: «این نوشته بهتر است یا سنگی که ده فرمان بر آن حک بود؟» پسران می گویند: «سنگ ده فرمان» سپس ابن تیمیه می گوید: «خب، موسی (ع) چون به خشم آمد، سنگ ده فرمان را به زمین انداخت»
ابن تیمیه؛ فقیه تکفیری
البته طبعاً ابن تیمیه دارای مقام والای فقهی بود به طوری که در نوجوانی علاوه بر قرآن و حدیث، به فقه هر چهار مکتب فقهی اهل سنت تسلط یافت، چنان بر علم حدیث مسلط بود که به مرجع صحت و سقم احادیث شهرت پیدا کرد، با مذهب تشیع، ادیان یهودیت و مسیحیت و همچنین طریقت های تصوف و مکاتب فلسفی آشنایی کامل داشت، علوم زمان خود را می دانست، با حافظه ای که داشت همواره در بحث ها پیروز می شد، در 18 سالگی اجازه فتوا گرفت، در 22 سالگی به جای پدرش مفسر قرآن در مسجد دمشق شد، بیش از 100 کتاب در زمینه های مختلف اسلامی نوشته است، فتاوای مثبتی در زمینه طلاق، سوگند به طلاق و حج زنان دارد که با مواضع تشیع منطق است!
همچنین صفات پسندیده ای برای ابن تیمیه ذکر شده است؛ شخصی بسیار پرهیزگار و غیرمادی بود که هیچگاه ازدواج نکرد و کنیزی نیز نگرفت، یکی از علمای اسلامی در مدیحه ای در ستایش ابن تیمیه، او را مهدی موعود خواند، وقتی ابن تیمیه به دیدار غازان خان رفت و رشیدانه خواستار آزادی همه اسرا شد محبوبیت او نزد مردم دمشق به اوج خود رسید، از جملات اوست که مخالفانم چه می توانند بکنند وقتی زندان محل تنهایی من (برای عبادت) است و کشتن من شهادت است، در آخر نیز در زندان مرد و در مراسم تشییع او ده ها هزار نفر از مردم دمشق از جمله زنان حاضر شدند.
همچنین ابن تیمیه صفاتی نکوهیده داشت که طرفدارنش نیز به آن اذعان کرده اند؛ مثلاً عالمی که مدیحه برای ابن تیمیه گفته بود پس از دیدن رفتار او آن ا از دیوان خود حذف کرد، یا یکی از مشاهیر دانشگاهی معاصر که از طرفداران سرسخت ابن تیمیه است در مورد او گفته است: «مرتب در بحث های خود دشنام می داد و لغت کفر، نوک زبانش بود»، الذهبی حدیث شناس شافعی و عالم برجسته تاریخ اسلام و از طرفداران ابن تیمیه به شدت از رفتار ابن تیمیه انتقاد کرده به طوری که در مکتوباتش در مورد ابن تیمیه آورده است: «همه تعارضاتش با فقها به دلیل تکبر، لجاجت، خرده گیری و تعصب او است. علت اینکه مصری ها و اهل سوریه از او تنفر داشته و خوارش می کردند و او را دروغگو و حتی کافر می خواندند تکبر، بطالت، خودنمایی و حرص او برای خوار کردن علما و شهرت پروری خود بوده است. مغرور، بی پروا و غیر اجتماعی بوده است. دچار شتاب زدگی بوده و خشم او را همچون شیر درنده ای می کرده است. خوی به شدت متغیر و غیرقابل پیش بینی و می توانسته روزی از فردی تمجید کند ولی فردایش او را دشنام دهد»
ابن تیمیه خود را حامل رسالت خدایی جهت نجات اسلام از فساد و مغول می دانست که این باور در نامه ای که از زندان برای مادرش می نویسد مشهود است و طرفداران سرسخت او نیز همین باور را در نوشته های خود تأکید می کنند. همچنین او با اوهام شدید در زندان نوشته که جن خوبی در مردین خود را به صورت او درآورده و در برابر حاکم شهر از مواضع او حمایت کرده است! ضمن اینکه از نظر او یکی از وجوه رسالتش مخالفت با تشیع بوده است چراکه به اشتباه معتقد بود که شیعیان و خواجه نصیرالدین طوسی، مغول ها را به تسخیر شهر بغداد شویق کرده اند و کینه ضد شیعی از کودکی در او شکل گرفته بود و فلاسفه و صوفیان را نیز مانند شیعیان بدعت گذار و عامل فساد اسلام می دانست.
ابن تیمیه، آلت دست ممالیک
در زمان ابن تیمیه، مملوک ها بر مصر و سوریه حاکم بودند، مملوک ها خودشان از اسرای سابق جنگی از آسیای میانه و شبه مغول بودند که مسلمان می شدند و به دلیل توان بالای نظامی شان در دستگاه حکومتی قدرت یافتند. از شرف دیگر نیز غازان در 694 قمری و یکسال قبل از اینکه خان شود مسلمان شد و پس از خان شدن نیز دستور داد همه مغول ها مسلمان شوند سپس پیامی با مضمون صلح به ملک ناصر مملوک داد که بنابر تاریخ وصاف، ناصر مملوک از پیام غازان خان خوشنود شد اما سه سال بعد، در ماه رمضان، لشکر مملوک ها به شهر مردین در ارمنستان صغیر که تابع ایلخانان بود حمله کردند و دست به تجاوز زدند که غازان خان برآشفت و فقهای سنی فتوا دادند و خوهان مجازات مسببین تجاوزات شدند.
لشکر غازان خان دمشق را در سال 700 قمری اشغال کرد و امان نامه غازان خان خوانده شد، در 16 ذی الحجه سال 700 نیز در جلسه ای در قلعه دمشق، با نمایندگان مملوک و غازان، قاضی ضیاءالدین محمد از خانواده پیامبر (ص) با ذکر آیاتی از قرآن کریم بر لزوم وحدت و صلح بین مسلمانان تأکید کرد و سپس برای ملک ناصر و غازان دعا کرد که نطق ضیاءالدین محمد با استقبال حاضرین موجه شد سپس نامه غازان به ملک ناصر داده شد که خواستار مجازات مسببن تجاوزات به مردین بود و غازان نیز دستور پایان اشغال دمشق را داد. با این همه هرچند ملک ناصر پذیرفت نام غازان را روس یکه های مملوک بزند اما با لحن خصمانه ای تجاوزات سربازان مملوک را انکار کرد و اسلام آوردن غازان را حربه ای برای تحمیق سربازان مملوک خواند که غازان از این جواب برآشفت و آماده جنگ دیگری با ممالیک شد که از آن زمان 20 سال طول کشید تا میان ایلخانان و ممالیک، معاهده صلح بسته شود.
بنا به تعلیمات اسلامی، باید مانند ضیاءالدین برای صلح بین مسلمانان مبارزه می شد اما ابن تیمیه نمی توانست کینه ضد مغولی خود را از دل بیرون کند و به همین دلیل آلت دست ممالیک شد و با فتاوای ضدمغولی خود توانست سربازان مملوک را که ابتدا از جنگیدن با ایلخانان مسلمان امتناع می کردند علیه آنان تهییج کند. او فتوا داد که مغول ها مسلمان نیستند زیرا هنوز عقاید شمنی دارند و احکام شریعت را نیز کامل اجرا نمی کنند! این در حالی بود که این دو ایراد به خود ممالیک نیز وارد بود.
وقتی الجایتو برادر غازان خان بعد از برادرش بر تخت نشست و به مذهب تشیع گروید، ابن تیمیه ایلخانان را به دلیل شیعه گرایی بسیار خطرناک تر از سابق تلقی کرد و فتوایی بسیار طولانی و افراطی علیه مغولان صادر کرد که آخرین فتوای ضدمغولی او بود و قوانین شرعی او را تشکیل می دهد به طوری که این فتوا امروزه الگوی داعش شده است. در این فتوا، لیستی از کسانی که یاغی و مفسد هستند و باید علیه آنان جهاد کرد تا از بین بروند تهیه شده است که در این لیست کسانی که واجبات را بجا نمی آورند، کسانی که بدعتگذار هستند و حتی کسانی که در کفر مسیحیان و یهودیان شک دارند نیز قرار دارند!
ابن تیمیه و سید قطب؛ ثقلین وهابیون تکفیری!
ابن تیمیه گروه کوچکی طرفدار داشت که شریعت را بنا به تعبیر او اجرا می کردند تا اینکه محمد بن عبدالوهاب پا به عرصه ظهور گذاشت، او عثمانی ها را با مغول ها در دیدگاه ابن تیمیه جایگزین کرد و با اتحاد با آل سعود، فقه سیاسی ابن تیمیه را اجرا کرد به طوری که کشتارها و غارت های وهابیون در قرن 19 مانند اعمال وحشیانه مغول هاست. از طرف دیگر، سید قطب پس از تشکیل رژیم صهیونیستی در زندان عبدالناصر در اثر شکنجه دچار آسیب دیدگی سخت شده و تفکر شدید دوقطبی پیدا کرد، او در این وضعیت وخیم روحی و جسمی، عقاید جهادگری ابن تیمیه را در کتاب «معالم فی الطریق (ترجمه: نشانه های راه)» به روز کرد که الگوی عملی برای القاعده و داعش به وجود آورد؛ به طوری که رهبران تکفیری معاصر ــ مانند محمد فرج، عبدالله عزام، مروان حدید، ایمن ظواهری، بن لادن، ابومصعب سوری و ابومصعب زرقاوی ــ همگی ابن تیمیه را پیشوای فقهی و سید قطب را شهید راه سیاسی خود می دانند.
الفضل، اولین عضو القاعده است که در سال 2002 در آمریکا محاکمه شد، او در دادگاه از قول ابوحاجر، یکی از بنیان گذاران القاعده در مورد تشابه اوضاع کنونی با دوران مغول گفته بود: «او (ابوحاجر) می گفت زمان ما شبیه دوران ابن تیمیه است که تاتار (مغول) به جنگ اعراب آمدند و ابن تیمیه فتوا داد هرکس را که با تاتار معامله کند بکشید و نگران نباشید وقتی به تاتار حمله می کنید کسی که نظامی نیست کشته شود زیرا اگر انسان خوبی باشد به بهشت می رود و اگر انسان بدی باشد به جهنم می رود!»
فقه سیاسی ابن تیمیه الگوی اصول سیاسی ــ نظامی چنگیزی در لباس اسلامی است. این فقه و فتاوای تکفیرش نتیجه آسیب دیدگی کودکی او در فاجعه مغول بوده است و همین ها الهام گر وهابیت در سه قرن اخیر و پایه تبلیغات معاصرشان است. البته طالبان، القاعده و داعش نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم سیاست های استعماری و تهاجمی آمریکا و غرب و صهیونیسم و فضای بی ثبات و نابسمان حاصله است که این جنبش ها از طریق فقه و فتاوای ابن تیمیه، بربریت چنگیزی را احیاء کرده اند. ضمن اینکه آسیب دیدگی روانی در کودکی در نتیجه اهمال یا خشونت در خانواده و یا اجتماع می تواند مانند عوامل دیگری چون تحقیر، بیگانگی، فقر، بیکاری و بی ثباتی، جوانان و بزرگسالان را به سوی این قبیل جنبش های افراطی سوق دهد.