طلاق در بهترین حالتش یکی از اندوهبارترین رویدادهای زندگی است. اما این اندوه تا کجا میتواند ادامه پیدا کند؟ یک سال؟ دو سال؟ شاید هم تا آخر عمر؟ ممکن است. میپرسید چگونه؟ کافی است سرطانی بشود. آن وقت خواهید دید که چهطور به مدتی مدید وبال گردنتان میماند؛ اما چه میشود که یک طلاق سرطانی میشود؟ تفاوت آن با طلاق سالم در چیست؟ و چگونه میتوان از آن پیشگیری کرد؟ در این مقاله به این پرسشها پاسخ میدهیم.
طلاق سالم، طلاق سرطانی
فرض کنید امروز روز طلاق شما است. این روز را احتمالا با یکی از این دو روایت میگذرانید:
روایت اول: با احساس ناکامی از محضر بیرون میآیید. شاید چند روزی مرخصی گرفته باشید و بخواهید مدتی در خانه تنها بمانید. شاید هم یک راست به سر کارتان بروید. در هر دو حالت تا مدتها کِیفتان کوک نیست. خیلی وقتها به یاد همسر سابقتان میافتید و آن چنان عصبانی میشوید و به فکر تلافی کردن میافتید که البته در حد یک فکر هم باقی میماند. چند وقتی با این حالتان میسازید تا اینکه کمکم دوباره به زندگی برمیگردید.
روایت دوم: با احساس ناکامی از محضر بیرون میآیید. شاید چند روزی مرخصی گرفته باشید و بخواهید مدتی در خانه تنها بمانید. شاید هم یک راست به سر کارتان بروید. در هر دو حالت تا مدتها کِیفتان کوک نیست. خیلی وقتها به یاد همسر سابقتان میافتید و آن چنان عصبانی میشوید که به فکر تلافی کردن میافتید. بالأخره تصمیم میگیرید به هر قیمتی شده انتقامتان را از او بگیرید و با ارادهای خستگی ناپذیر دست به کار میشوید.
تفاوت طلاق سالم با طلاق سرطانی، تفاوت بین این دو روایت است. همانطور که متوجه شدید تا نیمههای هر دو روایت مسیر تقریباً یکسان بود. در هر دو شما ناراحت بودید، رنج میکشیدید و عصبانی بودید. مسیر طلاق سالم (یعنی روایت اول) از جایی از مسیر طلاق سرطانی (یعنی روایت دوم) جدا شد که به طور ناخودآگاه به حس انتقام جوییتان اجازه دادید که مهار زندگی شما را به دست بگیرد.
آیا این طلاق درمان دارد؟
واقعیت این است که وقتی خشم و انتقام جویی غالب میشود، دیگر چشم و گوش آدم درست کار نمیکنند. منظور اینکه کسی که طلاقش سرطانی شده سخت درمان میشود، شاید هم اصلاً نشود برایش کاری کرد چون در شرایطی نیست که بیمارگونه بودن رفتارهایش را بپذیرد چه برسد به اینکه بخواهد درمان را بپذیرد. بنابراین بهترین راه این است که با مقابله با حس انتقام جویی در این دوران، از سرطانی شدن طلاق پیشگیری کنیم.
با این شیوهها با حس انتقام جوییتان مقابله کنید:
- رنج را بپذیرید
اینکه به چه دلیلی طلاق گرفتید و یا چهقدر راضی به این کار بودید ممکن است میزان رنج شما را تحت تأثیر قراربدهد اما اصل آن را نه. رنج کشیدن سخت است اما نشانه بدبختی نیست اتفاقاً بر عکس، رنج نشانهای است از اینکه آسیبی به شما وارد شده و روان شما به خاطر قدرتی که دارد، مشغول تیمار کردن آن است. رنج راهنمای شما به سوی قدرتهای نهفتهای است که دارید و باید به آن توجه کنید. حس انتقام جویی هم مثل خشم، تنهایی و افسردگی بخشی از فرآیند رنج پس از طلاق است. پس رنجتان را با تمام مخلفاتش بپذیرید و به روزنههای امیدی که نشانتان میدهد توجه کنید.
- با همسر سابقتان قطع رابطه کنید
تعجب نکنید، میدانم احتمالاً از وقتی که طلاق گرفتهاید نه همسر سابقتان را دیدهاید و نه با او تلفنی حرف زدهاید، شاید هم به خاطر بچهها چند باری مجبور به این کار شدهاید اما طوری نبوده که بشود اسمش را رابطه گذاشت. اما واقعیت این است که تا وقتی از دست او عصبانی هستید و فکر انتقام در سرتان دور دور میزند، ذهن و قلب شما با او رابطه دارد. باید این رابطه هیجانی را قطع کنید. سه کار باید بکنید:
اول اینکه ریشه خشم، ترس است پس برای قطع رابطه با همسر سابقتان قبل از هر کاری باید ترسهایتان را شناسایی کنید و آنها را رفع کنید. این ترسها ناخودآگاه هستند و وقتی به سطح خودآگاهی میرسند تا حد زیادی قدرتشان را از دست میدهند. ببینید چه چیزِ طلاق شما را بیشتر ترسانده است؟ تنهایی؟ حس بازنده بودن؟ بیپولی؟ آینده مبهم؟ فهرستی از این ترسها تهیه کنید. راههای مختلفی را که برای رفع آنها سراغ دارید را هم بنویسید. حالا وقت سبک سنگین کردن است. بهترین راهها را انتخاب کنید و طی یک برنامه منظم آنها را عملی کنید.
حالا نوبت خشم است. برای کنار آمدن با خشمتان هم انجام این کارها مفید است: از چیزهایی که هنوز شما را عصبانی میکنند، فهرستی تهیه کنید. سپس درباره هر کدام از آنها مفصل بنویسید. بعد از نوشتن یک بار با صدای بلند آن را برای خودتان بخوانید تا هم آگاهی بیشتری نسبت به احساساتتان پیدا کنید و هم از بار عاطفی آنها کاسته شود. با خودتان مهربان باشید و هر جا لازم دیدید خود را در آغوش بگیرید اما برای خودتان دلسوزی نکنید. وقتی به اینجا رسیدید از دلایلی بنویسید که باعث عصبانیت شما از همسر سابقتان شدند. نشانه تیر دلایل را فقط به سمت همسر سابقتان نگیرید، مهمترین کار آن است که دلایلی را پیدا کنید که باعث شده شما خودتان، خودتان را عصبانی کنید. این دلایل را بشناسید و بدون خود سرزنشگری آنها را همراه خودتان نگه دارید.
بعد از این باید فکری هم برای راههای مدیریت خشمتان بکنید. از وقتی که طلاق گرفتهاید چند بار به خودتان گفتهاید که «همسر سابقم زندگی من رو نابود کرد، حق من این زندگی نبود و…؟». این صدای منتقد درونی که شما را به بازی کردنِ نقشِ قربانی تحریک میکند، یکی از راههای مدیریت خشمِ ناشی از شکست در روابط است که همه ما کم و بیش در چنین موقعیتهایی از آن استفاده میکنیم. یک روش ناخودآگاه است که با کمک آن ما خشم خود را انکار کرده و آن را فرافکنی میکنیم و به این ترتیب از خشم و در نتیجه احساس اضطرابمان میکاهیم. از آنجاکه این آرامش موقتی است و دوباره برای یک مسئله دیگر مجبورید همین روند را تکرار کنید رویش حساب نکنید. به جای بازی کردن نقش قربانی مسؤلیت ازدواج قبلیتان را بپذیرید، اینکه همسر سابقتان و دنیا چگونه «باید» با شما رفتار میکردند را به چالش بکشید و با توجه به این نکته مهم که قربانی کسی است که خودش اجازه آزار و آسیب را به دیگری میدهد صدای منتقد درونیتان را به تله بیاندازید.
- روی قیمت خودتان حساب کنید
همسر سابق شما حتی اگر پر ایرادترین آدم روی زمین هم بوده باشد باز هم انتخاب خود شما بوده است. شما بخشی از سرمایه گرانمایه عمرتان را با او گذراندهاید. پس با انتقام گرفتن، خودتان را زیر سؤال نبرید.
- بعد از انتقام چی؟
فرض کنید انتقام هم گرفتید، آیا مطمئنید که او دستش خواهد آمد که شما چه رنجی کشیدهاید؟ آیا حال شما را میفهمد؟ آیا عذرخواهی میکند؟ آیا واقعاً دلتان خنک خواهد شد؟ مطمئن باشید که هیچ یک از این اتفاقها نخواهد افتاد. نگاه او به دنیا با شما فرق دارد و اگر رنج شما برای او معنای رنج داشت که کارتان به طلاق نمیکشید.
- هدفگذاری کنید
به آینده خوشبین باشید و برای ساختن دوباره آیندهتان برنامهریزی کنید.
- حمایتکننده پیدا کنید
کسانی را پیدا کنید که قابل اعتماد باشند و علم و تجربه کافی داشته باشند. یکی از بهترین کارها عضو شدن در گروههایی است که افرادی مثل خودتان در آن شرکت دارند.
- از معنویت کمک بگیرید
به جای اینکه طلاقتان را تقصیر خدا و یا هر کس دیگری بیاندازید از او کمک بخواهید. به طلاقتان به چشم یک تجربه گران نگاه کنید و به دنبال رشدی باشید که در پس هر تجربهای وجود دارد. از صبر و توکل کمک بگیرید و اگر خواستید ببخشید، با در نظر گرفتن آن به عنوان یک فرایند دست کم میان مدت (نه یک شبه)، این کار را بکنید.ید