در آمد
در قرآن کریم شخصیت انسان به گونه ای جامع و دقیق بیان و تبیین شده است که در سه حوزه قلب، عقل و رفتار مورد توجه قرار دارد و وجه تمایز انسان از موجودات دیگر به شخصیت انسان و خصوصیات روحی و روانی وی می باشد. عوامل اعتدال و رشد یافته و سازگار با غیر آن در ویژگی هایی ارایه شده اند که در این نوشتار، تقدیم خواهد شد.
مفهوم شناسی
واژه «شخصیت» ترجمه واژه «personalite» فرانسوی یا «personality» انگلیسی است که از کلمه لاتینی «persona» گرفته شده است و آن نقابی بود که بازیگران تئاتر به صورت خود می گذاشتند تا چهره ای را که می خواستند نمایش دهند، بهتر بنمایند (نرمان، اصول روان شناسی، 150).
روان شناسان در تعریف از شخصیت، سخن واحدی نرانده اند و به نظر می رسد که بخشی از شخصیت انسان در تعریف آنان ارایه شده است. رکس رد شخصیت را به «توازن میان صفات اجتماعی مورد قبول و مطرود اجتماع» معنا کرده است (جلالی مهدی، روانشناسی پرورشی) یا گنجی و ثابت آن را به معنای «عنصر ثابت رفتار یک فرد، شیوه بودن و به طور کلی آنچه به طور دایم با او همراه است و موجب تمایز او از دیگران می شود» دانسته اند (گنجی و ثابت، روان سنجی، مبای نظری آزمون های روانی) شریفی نیز سه نکته را در تعریف شخصیت قابل توجه می داند.
1.هر شخصی یگانه و بی همتاست؛ زیرا هیچ فردی از نظر خلق، علایق، رفتار و دیگر ویژگی های شخصیتی کاملا مشابه دیگری نیست.
2.افراد در همه موقعیت ها به شیوه یکسان رفتار نمی کنند؛ چه رفتار شخص ممکن است از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت باشد.
3.به رغم یکتا و بی همتا بودن فرد و یکسان نبودن رفتار در موقعیت های مختلف، در رفتار آدمی وجه اشتراک قابل ملاحظه ای وجود دارد (شریفی، نظریه و کاربرد آزمون های هوش و شخصیت، ). آلپورت (Allport) بیش از پنجاه تعریف در زمینه شخصیت جمع آوری کرده است و در نهایت، شخصیت را به سازمان پویای سیستم های روانی فرد که سازگاری های او را با محیط تعیین می کند، معنا کرده است (کرمی، آشنایی با آزمون سازی و آزمون های روانی، 391).
این تعاریف نشان از آن دارد که شخصیت از دیدگاه روان شناسان با غفلت از روح و روان ارایه شده است. روان شناسان معاصر عمدتاً عوامل بیولوژیک، اجتماعی و فرهنگی را در تحقیقات خود مورد توجه قرار داده اند و در بررسی عوامل بیولوژیک به مسأله وراثت و ساختمان بدنی و ماهیت ساختاری سیستم مغز و اعصاب و دستگاه غددی اهمیت می دهند و در تأثیر عوامل اجتماعی به مطالعه مهارت های دوره کودکی، خانواده، مدرسه، جامعه، رسانه ها و... می پردازند؛ یعنی در پژوهش ها به جنبه معنوی و تأثیر آن بر شخصیت انسان توجهی ندارند؛ از این رو، روش تجربی، آنان را در محدودیتی قرار داده است که راهی در دسترسی به مباحث روان آدمی ندارند و همین غفلت موجب شده تا آنان به درک درستی از انسان و عوامل تأثیر گذار بر وی دست نیابند و در نتیجه در درمان آدمی نیز به ناچار دچار اشتباه و ناتوانی شوند.
بی تردید، عدم شناخت ماهیت و حقیقت شخصیت، اعم از مادی و معنوی، درک درستی را از انسان امکان پذیر نمی کند و اکتفا نمودن به عوامل مادی و محیطی، ترسیمی مبهم از شخصیت خواهد بود.
فلسفه اوصاف دوگانه انسان در قرآن کریم
از پرسش های کلیدی در بررسی شخصیت انسان، چیستی راز و رمز اوصاف دوگانه برای انسان از نگاه قرآن و معرفی انسان با دو ویژگی کاملاً متضاد از سوی قرآن است. اندیشمندان بسیاری در بیان چرایی این اوصاف متضاد بر آمده اند و تلاش نموده اند تا به بیان و تبیین فلسفه این ویژگی ها برآیند؛ از جمله اینکه انسان در آیات متعددی از قرآن کریم در نهایت مدح و ذم معرفی شده است و معنای آن این است که این موجود دارای استعداد رسیدن به کمال خوبی ها و بدی ها می باشد، انسان مسئول کارها و رفتار خویش است (عباس عقاد، الانسان فی القرآن الکریم، 17).
در نگاه استاد مرتضی مطهری، مدح ها و ستایش ها ناظر به انسان به علاوه ایمان و نکوهش ها ناظر به انسان منهای ایمان است (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، 2/ 273). علامه طباطبایی می نویسد: خداوندی که در مورد خود فرموده ( الَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَی ءٍ خَلَقَهُ ) (سجده/ 7) هیچ گاه صفات فی حد نفسه مذموم در وجود انسان قرار نمی دهد و صفات انسانی آنگاه مذموم می شوند که انسان در اثر سوء تدبیر خود، آنها را از حالت اعتدال خارج کرده و به افراط و تفریط سوق دهد (طباطبایی، المیزان، 20/ 15).
آیت الله مکارم شیرازی سرّ دوگانگی اوصاف انسان در بیان قرآن را به کارگیری و بهره مندی یا عدم بهره مندی از تربیت پیامبران و اولیای الهی در زندگی می داند؛ یعنی گروهی با به کار انداختن استعداد انسانی در مسیر های انحرافی و غلط به صورت موجودی خطرناک و سرانجام ناتوان در می آیند و برخی با استفاده از رهبران الهی و به کار گرفتن اندیشه و فکر و قرار گرفتن در مسیر حرکت تکاملی و حق و عدالت به مرحله آدمیت گام می نهند و به جایی می رسند که به جز خدا نمی بینند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 8/ 241)
آیت الله سبحانی باور دارد که مجموع کشش های موجود در آفرینش انسان همه خیر و خوب، همگی مثبت و سودمند بوده و در سراسر وجود او غریزه شری وجود ندارد و اگر یکی از این غرایز از وجود او کنار برود و از حیات او حذف شود، زندگی او دچار اختلال شده و انسانیت به خطر می افتد. انسانی که خدا در آفرینش او خود را با جمله (فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ) (مؤمنون/ 14) توصیف می کند، نمی تواند آمیزه ای از خیر و شر، از خوبی و بدی باشد. چیزی که هست این است که برخی از غرایز مانند شمشیر دو لبه یا سکه دو رویه است که اگر رهبری نشوند و اگر از طریق عقل و خرد مهار نگردند، مایه تباهی او می شوند و آنچه ابعاد منفی خوانده می شوند و مظهر شر تلقی می گردند، نتیجه همین عدم رهبری و تعدیل است و این غیر از این است که بگوییم در آفرینش او خیر و شر به هم آمیخته است (سبحانی، منشور جاوید، 4/ 276).
اینکه مذمت ها و نکوهش ها ناظر به گرایش های طبیعت اولیه باشد، محل اشکال است؛ چون خداوند متعال این گرایش ها را در وجود آدمی قرار داده و امور منتسب به خداوند سبحان نمی تواند به خودی خود شر و منفی باشد. چنانچه که در دیدگاه اول مطرح شده، صفات و گرایش هایی که در طبیعت اولیه انسان قرار داده شده، به خودی خود، مذموم و منفی نیست، بلکه این سوء تدبیر انسان در بهره برداری از این گرایش هاست که موجب افراط و تفریط در این گرایش ها شده است.
آیت الله جوادی آملی مدح ها را ناظر به فطرت انسان و نکوهش ها را ناظر به طبیعت انسان می داند. انسان دارای فطرت و طبیعتی است. انسان فطرتی دارد که پشتوانه آن روح الهی است و طبیعتی دارد که به گل وابسته است. همه فضائل انسانی به فطرت و همه رذایل به طبیعت او باز می گردد. اگر انسان به طبیعت خود توجه کند و از هویت انسانی خود که روح اوست، غافل گردد، نه تنها از پیمودن مسیر کمال باز می ماند بلکه دچار انحطاط می شود تا آنجا که قرآن می فرماید: (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لاَیبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیسْمَعُونَ بِهَا أُولئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغَافِلُونَ ) (اعراف/179)؛ «و به راستی بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریده ایم؛ چرا که دل هایی دارند که با آن درنمی یابند و دیدگانی دارند که با آن نمی بینند و گوش هایی دارند که با آن نمی شنوند. اینان همچون چارپایان، بلکه گمراه ترند اینانند که غافلند» (جوادی آملی، فطرت در قرآن، 22).
در قرآن کریم این دو جنبه حیات، یعنی حیات طبیعی و حیات فطری انسان، ترسیم شده است؛ چنان که می فرماید: (فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکةُ کلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ) (ص/72 و 71)؛ «پس چون او را استوار بپرداختم و در آن از روح خود دمیدم، برای او به سجده در افتید. آنگاه فرشتگان همگی سجده کردند». دکتر شیروانی بر آن است که آیات توصیف گر انسان ناظر به یک بعد و یا یک مرحله وجودی انسان نیست، بلکه برخی مربوط به انسان آغازین و برخی دیگر راجع به انسان فرجامین است (شیروانی، سرشت انسان، 35).
نکوهش خداوند سبحان ناظر به نقاط ضعف طبیعت اولیه انسان است نه گرایش های موجود در آن؛ به تعبیر علامه جعفری، بیان وضع آفرینش و مقتضای خلقت انسان یک مسأله است و توبیخ و مذمت کردن برای داشتن چنین وضعی، مسأله دیگری است. آنگاه که مسأله مربوط به زمینه خلقت انسان می شود، این زمینه هرگز مورد ملامت قرار نمی گیرد، بلکه قناعت ورزیدن به این زمینه است که مورد مذمت و تقبیح است (جعفری، حرکت و تحول از دیدگاه قرآن و انسان در افق قرآن، 98).
انگیزه های فیزیولوژیک و نیز انگیزه های عالی انسانی از ویژگی های مهمی است که خداوند در سرشت آدمی به ودیعت نهاده است. کارهای فیزیولوژیک در نهایت به انجام وظیفه مهم بیولوژیک منجر می شود که این فعل و انفعالات فیریولوژیک، نیازهای بدن را تأمین می کند و جبران کننده نقص و مانع هر نوع اختلال یا اضطراب و عدم تعادل می شود. بررسی آیات توصیف گر انسان، به این نتیجه رهنمون می شود که این آیات ناظر به یک بعد یا یک مرحله وجودی انسان نمی باشند، چنانچه مشاهده می شود که برخی از این آیات در مقام نکوهش سرشت اولیه انسان هستند؛ مانند آیه ( وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفاً ) (نساء/ 28)؛ «و (این بدان سبب است که) انسان، کم توان آفریده شده است» و برخی در مقام نکوهش طبیعت ثانوی انسان می باشند؛ مانند آیه ( ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ) (تین/ 5)؛ «سپس او را به فروترین (و خوارترین مرحله) فروتران باز گرداندیم».
در دسته دیگر آیات که به ستایش انسان پرداخته اند نیز دیده می شود که برخی نظر به طبیعت اولیه آدم است؛ مانند آیه (وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً ) (اسراء/ 70)؛ «و به یقین، فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا، (بر مرکب ها) سوار کردیم و آنان را از پاکیزه ها روزی دادیم و ایشان را بر بسیاری از کسانی که آفریدیم، کاملاً برتری دادیم» و برخی ناظر به طبیعت ثانوی است؛ مانند آیه ( یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ) (فجر/ 27)؛ «ای جان آرام یافته!».
در قرآن کریم هر جا سخنی از مدح و ستایش انسان است، این ستایش ناظر به استعداد ذاتی انسان برای رسیدن به کمال یا ناظر به طبیعت ثانویه انسان های با ایمان و به کمال رسیده می باشد و هر جا سخن از مذمت و نکوهش انسان است، این نکوهش ناظر به نقاط ضعف طبیعت اولیه انسان یا ناظر به طبیعت ثانویه انسان های فاقد ایمان است.
مؤلفه های شخصیت سالم در قرآن
قرآن مجید شخصیت انسان را به گونه ای بیان نموده است که هم متمایز از حیوانات است و هم انسان ها را تنها به خاطر ویژگی های جسمانی در یک جایگاه به شمار نمی آورد، بلکه انسان های با ویژگی های روحی و روانی را در یک جایگاه شخصیتی معرفی می نماید. در نگاه قرآن، حقیقت انسان به روح و روان وی می باشد و روح الهی در انسان به ودیعت نهاده شده است و به تعبیری «روحی از خداوند است که انسان را آماده دریافت صفات عالی و عشق ورزیدن به حق می کند یا روح همان عنصر علوی است که انسان را آماده تحقق اموری والا و کسب صفاتی مقدس می سازد و او را برای ارتقا به مقامی بالاتر از حیوان شایسته می گرداند و هدف و غایت والا و خطوط اصلی زندگی و روش آن را برایش مشخص و ترسیم می نماید.
علاوه بر این، بر گرایش او به منشأ ارزش ها و معارفی که حقیقت وجود انسان برای تحقق آنهاست نیز می افزاید» (البهی الخولی، آدم فلسفة تقویم الانسان وخلافته، 32ـ33) و از آنجا که ساختار روح و روان انسان با حیوانات متفاوت است و بدان سبب که حقیقت انسان به روح و روان اوست و از آن سو که قرآن شخصیت انسان را بر اساس باورها، انگیزه ها، اعمال و رفتارش ارزیابی می کند، بر همین اساس، روان شناسی شخصیت انسان سالم و صاحب قلب سلیم در نگاه قرآن از اهمیت خاصی برخوردار است؛ لذا بایسته، است ویژگی های شخصیت دارای سلامت و بهداشت روان را در سه حوزه «قلب، عقل و رفتار» یعنی «گرایش و گروش، بینش و نگرش، روش و منش از منظر قرآن مجید» مورد ژرف کاوی قرار گیرد و ویژگی های شناختی(Cognitive) و ویژگی های عاطفی (Emotional) و ویژگی های رفتاری(Behavioral) بررسی شود.
اول. ویژگی بینش و نگرش (عقل)
هر انسانی نیازمند شناخت نسبت به خود، جهان اطراف، مبدأ هستی و فرجام حیات است و شاید بتوان گفت که بزرگ ترین دغدغه همه اندیشمندان از آغاز تاکنون در سه چیز بوده است؛ «بدایت، هدایت و نهایت». ویژگی شناختی، بینش و نگرش انسان اعم از جهان بینی و اعتقادات و باورها را در بر می گیرد که لایه های درونی و زیرین فرهنگ هر جامعه اند و زیر بنای گرایش و گروش افراد را می سازند؛ یعنی ویژگی عاطفی بر ویژگی شناختی رویش می کند و عواطف، هیجانات، احساسات، عشق و نفرت را شامل می شود. نیز ویژگی رفتاری به نوعی ریشه در گرایش و گروش انسان دارد. پس می توان ویژگی شناختی را مهم ترین و اساسی ترین رکن حیات بشری به شمار آورد؛ بدین سبب است که پیامبران و رهبران آسمانی تلاش کرده اند تا با ارایه بینش درست، دقیق و عمیق، انسان ها را به سوی خدا دعوت نمایند و بر بال خرافات و تعصبات کور و جهل و عوام زدگی حرکت نکنند. این ویژگی در سه بخش فایل ارایه است.
الف) شناخت و ایمان به مبدأ
از منظر قرآن مجید، انسان دارای شخصیت سالم، نگاهی توحیدی به نظام هستی دارد و آن را دارای خالقی توانا، حکیم، دانا و قابل اتکال می داند؛ از این رو، آرامش باطنی دارد و می داند که همه امور در دست قدرت الهی است. در مقابل، انسان هایی قرار دارند که نگاهی شرک آلود، منافقانه یا کفر آلود دارند. افرادی که یا دچار تعدد شخصیت اند یا عمق نگاهشان محدود است. انسان دارای شخصیت سالم با شناخت و ایمان به مبدأ بر آن است که:
1ـ امکان شناخت آغاز هستی وجود دارد؛ آن هم با سیر در آفاق و مطالعه زمین؛ (قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کلَّ شَی خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی) (طه/50)؛ «گفت: پروردگار ما کسی است که به هر چیزی، آفرینشی (در خور) او عطا کرده؛ سپس راه نمایی نموده است».
2ـ آفریننده هستی، نظام تکوین را بر اساس حکمت، علم و به اندازه آفریده است و همه موجودات هستی را در یک مجموعه کاملاً مرتبط و هماهنگ خلق نموده است؛ به گونه ای که هر یک از موجودات اعم از بسیط و مرکب در مجموعه هستی نقش شایسته خود را ایفا می کنند (فضل الله، من و حی القرآن، 20/ 221)؛ (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّک الْأَعْلَی الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی) (اعلی/1ـ3)؛ «نام پروردگار والاترت را تسبیح بگوی؛ (همان) کسی که آفریده و مرتّب کرد و کسی که معین کرد و رهنمون ساخت».
3ـ علم خداوند به افراد و امور و پدیده ها از هرکس و هر چیز حتی از خود موجودات بیشتر است: (الَّذِینَ یجْتَنِبُونَ کبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّک وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکمْ إِذْ أَنشَأَکم مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکمْ فَلاَ تُزَکوا أَنفُسَکمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی) (نجم/ 32)؛ «(همان) کسانی که از گناهان بزرگ و [کارهای ] زشت پرهیز می کنند، مگر گناه کوچک، که پروردگارت گسترده آمرزش است. او به شما داناتر است، آن گاه که شما را از زمین پدید آورد و آن گاه که شما در شکم های مادرانتان، جنین [= پنهان ] بودید؛ پس خودتان را [پاک و] رشد یافته نشمرید (و خودستایی نکنید) که او به کسی که خودنگه داری کند، داناتر است».
ـ (رَبُّکمْ أَعْلَمُ بِکمْ إِن یشَأْ یرْحَمْکمْ أَوْ إِن یشَأْ یعَذِّبْکمْ وَمَا أَرْسَلْنَاک عَلَیهِمْ وَکیلاً) (اسراء/ 54)؛ «پروردگارتان به (حالات) شما داناتر است. اگر بخواهد (و شایسته باشید)، بر شما رحمت می آورد و اگر بخواهد (و مستحق باشید)، شما را عذاب می کند؛ و تو را بر آنان به عنوان کارساز (و نگهبان) نفرستادیم».
ـ (وَاللَّهُ خَلَقَکم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَی وَلاَ تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا یعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَلاَ ینقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کتَابٍ إِنَّ ذلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ) (فاطر/11)؛ «و خدا شما را از خاکی آفرید، سپس از آب اندک سیال. سپس شما را به صورت جفت هایی قرار داد و هیچ ماده ای باردار نمی شود و نمی زاید مگر به علم او و هیچ کهنسالی عمر طولانی نمی کند و از عمرش کاسته نمی شود، مگر اینکه در کتاب (علم الهی ثبت) است. در حقیقت، آن (کارها) بر خدا آسان است».
4ـ عالم محضر خداست و تمام لایه های وجودی موجودات در محضر و حوزه دانش اوست؛ ( أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَی ) (علق/ 14)؛ «آیا ندانسته که خدا (او را) می بیند؟».
ـ (إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یخْفَی ) (اعلی/ 7)؛ «مگر آنچه را خدا بخواهد؛ [چرا] که او آشکار و آنچه را پنهان می شود می داند».
ـ ( وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یوعُونَ) (انشقاق/23)؛ «و خدا به آنچه (در ذهن) ذخیره می کنند، داناتر است».
5ـ ملک و پادشاهی نامحدود خداوند نشان قدرت بی پایان خداوند است؛ ( تَبَارَک الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْک وَهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ) (ملک/ 1ـ2)؛ «خجسته (و پایدار) است آن (خدایی) که فرمان روایی فقط به دست اوست و او بر هر چیزی تواناست؛ (همان) کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارتر است و او شکست ناپذیر (و) بسیار آمرزنده است».
ـ (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِک الْمُلْک تُؤْتِی الْمُلْک مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْک مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیدِک الخَیرُ إِنَّک عَلَی کلِّ شَیء قَدِیرٌ) (آل عمران/ 26)؛ «بگو: «بار خدایا! به هر که (شایسته بدانی و) بخواهی، فرمان روایی می بخشی؛ و از هر که بخواهی، فرمان روایی را باز می ستانی؛ و هر که را بخواهی، عزّت می دهی؛ و هر که را بخواهی، خوار می گردانی؛ (همه) نیکی(ها) تنها به دست توست؛ که تو بر هر چیزی توانایی».
ـ و رحمت همه از اوست و بسیار بخشنده است؛ ( رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْک رَحْمَةً إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ ) (آل عمران/ 8)؛ «(استواران در دانش می گویند:) [ای ] پروردگار ما! پس از آنکه راهنمایی مان کردی دل هایمان را کژ مگردان و از نزد خود رحمتی بر ما ببخش؛ [چرا] که تنها تو بسیار بخشنده ای».
6 ـ خداوند خلف وعده نمی کند؛ (رَبَّنَا إِنَّک جَامِعُ النَّاسِ لِیوْمٍ لاَرَیبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَیخْلِفُ الْمِیعَادَ) (آل عمران/ 9)؛ «[ای] پروردگار ما! در واقع تو گردآورنده مردمانی، در روزی که هیچ تردیدی در آن نیست؛ [زیرا] که خدا از وعده [خود] تخلف نمی کند».
7ـ به خداوند می توان توکل کرد و او به تنهایی بنده را کفایت می کند؛ (وَیقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِک بَیتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیرَ الَّذِی تَقُولُ وَاللّهُ یکتُبُ مَا یبَیتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکلْ عَلَی اللّهِ وَکفَی بِاللّهِ وَکیلاً) (نساء/ 81)؛ «و (منافقان) می گویند: «فرمان بردار[یم ]»، [ولی ] هنگامی که از نزد تو بیرون می روند، گروهی از آنان، شبانه، بر خلاف آنچه تو می گویی، تدبیر می کنند؛ و خدا آنچه را شبانه تدبیر می کنند، می نگارد. پس، از آنان روی گردان و بر خدا توکل کن و کارسازی خدا کافی است».
8 ـ خداوند به بندگانش بسیار نزدیک است و فریادشان را می شنود و اجابت می کند؛ (وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ) (بقره/ 186)؛ «و هنگامی که بندگانم از تو درباره من بپُرسند، پس (بگو:) در حقیقت من نزدیکم، دعای دعاکننده را به هنگامی که [مرا] می خواند، پاسخ می گویم. پس باید (دعوتِ) مرا بپذیرند و باید به من ایمان بیاورند، باشد که آنان راه یابند (و به مقصد برسند)».
ب) شناخت نسبت به جهان هستی
دیدگاه انسان با شخصیت سالم نسبت به جهان هستی چنین است.
1ـ جهان هستی را هدفدار می داند که از روی حکمت جریان دارد؛ (الَّذِینَ یذْکرُونَ اللّهَ قِیاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ) (آل عمران/ 191)؛ «(همان) کسانی که [در حال ] ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان [آرمیده ]، خدا را یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین تفکر می کنند، (در حالی که می گویند: ای) پروردگار ما! این [ها] را بیهوده نیافریده ای؛ منزّهی تو؛ پس ما را از عذابِ آتش حفظ کن!» و در مقابل، به ناپایداری دنیا ایمان دارد: (الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَالْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّک ثَواباً وَخَیرٌ أَمَلاً) (کهف/46)؛ «و (یاد کن) روزی را که کوه ها را روان می گردانیم و زمین را آشکارا (و مسطّح) می بینی؛ و آن (مردم)ان را گردآوری می کنیم و هیچ یک از ایشان را فروگذار نمی کنیم».
2ـ تسلیم قضای الهی است؛ (کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کرْهٌ لَکمْ وَعَسَی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَهُوَ خَیرٌ لَکمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکمْ وَاللّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَتَعْلَمُونَ) (بقره/ 216)؛ «جنگ بر شما مقرّر شد، حال آنکه برایتان ناخوشایند است؛ و چه بسا از چیزی ناخشنودید و آن برای شما خوب است؛ و چه بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است. و خدا می داند و شما نمی دانید»، با این حال، به تأثیر دعا در امورات کیهانی و زندگی انسانی باور دارد؛ (وَقَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ) (غافر/ 60)؛ «و پروردگار شما گفت: مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! در واقع، کسانی که نسبت به پرستش من تکبّر می ورزند، به زودی با خواری وارد جهنّم می شوند!».
ج) شناخت خود
شناخت انسان یا شخصیت سالم از خود به قرار ذیل است.
1ـ استعداد خویش را می داند؛ (لاَتُکلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَمَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَی الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِک فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاَدَکمْ فَلاَجُنَاحَ عَلَیکمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَیتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) (بقره/ 233)؛ «هیچ کس جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی شود. هیچ مادری به واسطه فرزندش ضرر نبیند (و به او زیان نرساند)؛ و نه کسی که فرزند برایش متولد شده به واسطه فرزندش (ضرر نبیند و به او زیان نرسد) و بر وارث مانند این (احکام، واجب) است. و اگر آن دو، با رضایت و مشورت یکدیگر بخواهند [کودک را زودتر] از شیر باز گیرند، پس هیچ گناهی بر آن دو نیست. و اگر خواستید دایه ای برای فرزندان خود بگیرید، پس هیچ گناهی بر شما نیست، هنگامی که آنچه را (وعده) داده اید به طور پسندیده بپردازید. و خودتان را از [عذاب] خدا نگه دارید و بدانید که خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست» و خود را در برابر کارها مسئول می داند؛ (أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَأَن لَّیسَ لِلاْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی) (نجم/ 38ـ39)؛ «که هیچ باربرداری بار سنگین (گناه) دیگری را برنمی دارد و اینکه برای انسان جز کوشش او نیست».
2ـ به خلیفه بودن انسان ایمان دارد؛ (وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلاَئِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِک الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ) (بقره/ 30)؛ «(و یاد کن) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: در حقیقت، من در زمین، جانشینی [=نماینده ای] قرار می دهم. (فرشتگان) گفتند: آیا کسی را در آن قرار می دهی که در آن فساد کند و خون ها بریزد؟ در حالی که ما به ستایش تو تنزیه می گوییم و تو را پاک می شماریم! (پروردگار) گفت: در واقع من آنچه را نمی دانید، می دانم».
3ـ به ملاقات الهی ایمان دارد؛ (یاأَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحاً فَمُلاَقِیهِ) (انشقاق/ 6)؛ «ای انسان! در حقیقت، تو به سوی پروردگارت کاملاً تلاش می کنی (و رنج می کشی) و او را ملاقات می کنی» و برای ملاقاتی ناب خود را مهیا می سازد؛ (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ یوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کانَ یرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یشْرِک بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) (کهف/ 110)؛ «بگو: من فقط بشری همانند شما هستم؛ به سوی من وحی می شود که معبودتان معبودی یگانه است؛ و هرکس به ملاقات پروردگارش همواره امید دارد، پس باید کار شایسته ای انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند».
4ـ مرگ اندیش است و می داند که مرگ، او را در هر حال در بر خواهد گرفت؛ (أَینَما تَکونُوا یدْرِککمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیئَةٌ یقُولُوا هذِهِ مِن عِندِک قُلْ کلٌّ مِنْ عِندِاللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یکادُونَ یفْقَهُونَ حَدِیثاً) (نساء/ 78)؛ «هر کجا باشید، مرگ شما را درمی یابد اگر چه در برج های استوار [و مرتفع] باشید. و اگر (پیشامد) خوبی به آن (ساده دلان یا منافق)ان دررسد، می گویند: این از طرف خداست. و اگر (حادثه) بدی به آنان دررسد، می گویند: این از جانب توست. بگو: «همه [اینها] از طرف خداست. و این گروه را چه شده است که به فهم عمیق سخن نزدیک نیستند؟!».
ـ (کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَینَا تُرْجَعُونَ) (عنکبوت/57)؛ «هر شخصی چشنده مرگ است؛ سپس فقط به سوی ما بازگردانده می شوید» و در عین حال، به رحمت و مغفرت الهی امید دارد؛ (وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ) (آل عمران/ 157)؛ «و اگر [هم ] در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، حتماً آمرزشی از جانب خدا و رحمت [او]، از [همه ] آنچه آنان جمع می کنند بهتر است».
دوم. گرایش و گروش
از دیگر ابعاد شخصیت انسانی که در قرآن مجید مورد دقت قرار گرفته، ویژگی های عاطفی انسان است. شادی و اندوه، خشم و کظم، انگیزه و انگیخته، گریه و خنده، بیم و امید در آیات قرآنی این نکته را تأکید دارد که شخصیت انسان در انگیزش و هیجان و عاطفه بایسته ژرف کاوی است و این نکته که شخصیت سالم قرآنی در بعد قلبی و عاطفی چه ویژگی هایی دارد، بسیار حایز اهمیت است. تأکید اسلام بر جایگاه قلب و بیان واژگانی چون فؤاد، صدر، قلب در قرآن و نیز اشاره به الهامات قلبی، به ویژه بیماری های قلبی با محوریت گرایش و گروش، نشان از آن دارد که تأثیر این بعد بر شخصیت سالم قرآنی فراوان است و آیات قرآنی بر آن گواه است. برخی از این موارد بدین قرار است.
1ـ ویژگی اعتدال در تحلیل دست آوردها و از دست داده ها از مهم ترین نشانه های آنان است که هم با پدیده داغدیدگی به سامان مواجه می شوند و هم با پیروزی ها با غرور و تکبر و فخرفروشی نمی افتند؛ ( لِکیلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکمْ وَلاَتَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ وَاللَّهُ لاَیحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ) (حدید/ 23)؛ «به خاطر آنکه برآنچه از دستتان رفته تأسف مخورید و به آنچه به شما داده است شادمان نَباشید؛ و خدا هیچ متکبّر خیال پرداز فخرفروشی را دوست ندارد».
ـ (إِنَّ قَارُونَ کانَ مِن قَوْمِ مُوسَی فَبَغَی عَلَیهِمْ وَآتَینَاهُ مِنَ الْکنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ الْفَرِحِینَ) (قصص/76)؛ «در واقع، قارون از قوم موسی بود و بر آنان ستم کرد؛ از گنج ها به او آن چنان دادیم که واقعاً (حملِ) خزینه های او بر گروه پیوسته نیرومندی سنگین بود! (یادکن) هنگامی را که قومش به او گفتند: شادمان مشو؛ [چرا] که خدا شادمانانِ (سرمست) را دوست ندارد».
ـ (لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیحِبُّونَ أَن یحْمَدُوا بِمَا لَمْ یفْعَلُوا فَلاَتَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (آل عمران/ 188)؛ «هرگز مپندار کسانی که بدانچه انجام داده اند، شادی می کنند و دوست دارند که به خاطر آنچه انجام نداده اند، ستایش شوند. پس هرگز مپندار که برای آنان نجاتی از عذاب است، و حال آنکه برایشان، عذابی دردناک است!».
2ـ آرامش روانی از نعمت های بزرگی است که در سایه ایمان و عمل صالح به دست می آید؛ (الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد/28)؛ «(همان) کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان با یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باشید که تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد!». و دست یازیدن به گناه و ستم می تواند آن را به خطر اندازد؛ (الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِک لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ) (انعام/82)؛ «کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را با ستم (= شرک) نیامیختند، امنیت تنها برای آنهاست؛ و آنان ره یافتگان اند!».
3ـ شاید بحث از سلامت روان یا بهداشت روانی از آن جهت حایز اهمیت است که بیماران فراوانی از بیماری روانی رنج می برند و قرن ما قرن بیماری روانی نامبردار شده است. و عدم افسردگی، ترس و اضطراب از نشانه های شخصیت سالم در قرآن است؛ (قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یأْتِینَّکمْ مِنِّی هُدی فَمَنْ تَبِعَ هُدَای فَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ) (بقره/ 38)؛ «گفتیم: «همگی از آن فرو آیید! و اگر رهنمودی از طرف من برای شما آمد، پس کسانی که از رهنمود من پیروی کنند، پس نه هیچ ترسی بر آنان است و نه آنان اندوهگین می شوند».
ـ (بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَخَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ) (بقره/ 112)؛ «آری، کسی که چهره ی [وجود]ش را برای خدا تسلیم کند در حالی که او نیکوکار است، پس فقط برای اوست پاداشش نزد پروردگار او؛ و نه هیچ ترسی بر آنان است و نه آنان اندوهگین می شوند».
ـ (وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ) (انعام/ 48)؛ «و (ما) فرستادگان را جز مژده آور و هشدار دهنده نمی فرستیم و کسانی که ایمان آورند و اصلاح نمایند، پس نه هیچ ترسی بر آنان است و نه آنان اندوهگین می شوند».
ـ (أَلاَ إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لاَخَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَهُمْ یحْزَنُونَ) (یونس/62)؛ «آگاه باشید که دوستان خدا نه هیچ ترسی بر آنان است، و نه آنان اندوهگین می شوند».
4ـ انسان سالم گناه نمی کند و اگر لغزشی داشته باشد، استغفار می کند و ناامید نمی شود؛ (وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ یصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یعْلَمُونَ) (آل عمران/ 135)؛ «و کسانی که چون [کار] زشتی کنند یا بر خودشان ستم روا دارند، خدا را یاد می کنند. پس برای [پیامد] گناهانشان آمرزش می طلبند - و چه کسی جز خدا [پیامد] گناهان را می آمرزد؟ـ و بر آنچه انجام داده اند، در حالی که آنان می دانند (که گناه است)، پافشاری نمی کنند».
ـ ( قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَتَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (زمر/ 53)؛ «بگو: ای بندگان من که در مورد خودتان زیاده روی کرده اید! از رحمت خدا ناامید نشوید؛ [چرا] که خدا تمام آثار (گناهان) را می آمرزد؛ که تنها او بسیار آمرزنده [و] مهرورز است».
5ـ انسان سالم احساس حقارت ندارد؛ ( لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ) (تین/ 4)؛ «به یقین، انسان را در بهترین (نظام معتدل و) استوار آفریدیم».
ـ (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ) (مؤمنون/ 14)؛ «سپس آب اندک سیال را به صورت [خون بسته] آویزان آفریدیم؛ و [خون بسته] آویزان را به صورت (چیزی شبیه) گوشت جویده شده آفریدیم؛ و گوشت جویده شده را به صورت استخوان هایی آفریدیم و بر استخوان ها گوشتی پوشاندیم. سپس آن را به صورت آفرینش دیگری پدید آوردیم؛ و خجسته باد خدا که بهترین آفرینندگان است!».
6ـ اگر انسان در مهار انگیزه های خود دچار شکست یا زیاده روی شود، از اهداف انسانی اش فاصله گرفته، به انحراف می افتد، اما از ویژگی های شخصیت سالم مهار انگیزه ها و جهت دهی آنها در مسیری درست است؛ (وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی) (نازعات/ 40)؛ «و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسیده و نفس را از هوس منع کرده».
7ـ مهار خشم و خشونت ویژگی دیگر اوست؛ (الَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکاظِمِینَ الْغَیظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ) (آل عمران/ 134)؛ «(همان) کسانی که در راحتی و سختی (و خوشحالی و ناراحتی اموال خود را در راه خدا) مصرف می کنند و خشم شدید (خود) را فرو می برند؛ و از مردم درمی گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد».
8 ـ برتری طلبی را برنمی تابد؛ (تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَیرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ) (قصص/ 83)؛ «آن سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار می دهیم که هیچ برتری و فسادی در زمین نمی خواهند؛ و فرجام (نیک) برای خودنگه داران است».
9ـ عدم حسادت نیز در وجود شخص سالم است؛ (أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبرَاهِیمَ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَآتَینَاهُم مُلْکاً عَظِیماً) (نساء/ 54)؛ «یا اینکه نسبت به مردم (= پیامبر و اهل بیتش)، بر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده، رشک می ورزند؟! و به یقین [ما] به خاندان ابراهیم (که یهود از آنها هستند نیز) کتاب [الهی ] و فرزانگی دادیم و فرمان روایی بزرگی به آنان عطا کردیم».
10ـ تملّق پذیر نیست؛ (لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیحِبُّونَ أَن یحْمَدُوا بِمَا لَمْ یفْعَلُوا فَلاَتَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (آل عمران/ 188)؛ «هرگز مپندار کسانی که بدانچه انجام داده اند، شادی می کنند و دوست می دارند که به خاطر آنچه انجام نداده اند، ستایش شوند. پس هرگز مپندار که برای آنان نجاتی از عذاب است و حال آنکه برایشان عذابی دردناک است!».
11ـ محبت و دوستی نسبت به خدا، خود و دیگران نشان سلامت است و شخص سالم نیز دوستدار دیگران است؛ (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلِینَ) (آل عمران/ 159)؛ «و به سبب رحمتی از جانب خدا با آنان نرم خو شدی؛ و اگر (بر فرض) تندخویی سخت دل بودی، حتماً از پیرامونت پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن؛ چرا که خدا توکل کنندگان را دوست می دارد».
ـ (مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُکعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِک مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغِیظَ بِهِمُ الْکفَّارَ وَعَدَاللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً) (فتح/29)؛ «محمد9 فرستاده خداست؛ وکسانی که با او هستند، بر کافران سخت گیر (و) در میان خود مهرورزند؛ آنان را رکوع کنان [و] سجده کنان می بینی، در حالی که بخشش و خشنودی ای از خدا می جویند. نشانه آنان در چهره هایشان از اثر سجده [نمایان ] است؛ این مثال آنان در تورات است و مثال آنان در انجیل است: همانند زراعتی که جوانه اش را بیرون آورده، پس آن را تقویت کرده و محکم گرداند، پس بر ساقه های خود راست قرارگیرد، در حالی که کشاورزان را شگفت زده کند تا کافران را به خاطر آنان به خشم آورد! خدا به کسانی از آنان که ایمان آوردند و [کارهای ] شایسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگی را وعده داده است».
دوست دار خدا نیز هست؛ (وَمِنَ النَّاسِ مَن یتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ یرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ) (بقره/ 165)؛ «و برخی از مردم کسانی هستند که از غیر خدا، همانندهایی (معبودگونه) برمی گزینند که همانند دوستی خدا، آنها را دوست دارند. و[لی] کسانی که ایمان آورده اند خدا را بیش تر دوست دارند. و اگر (بر فرض) کسانی که ستم کردند، بدانند در هنگامی که عذاب را مشاهده می کنند (خواهند دانست) که تمام قدرت از آنِ خداست! و به راستی خدا سخت کیفر است».
12ـ با داغدیدگی درست کنار می آید؛ (الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ) (بقره/ 156)؛ «(همان) کسانی که هر گاه مصیبتی به آنان برسد، می گویند: در حقیقت ما از آنِ خداییم و ما فقط به سوی او بازمی گردیم».
سوم. روش و منش
سومین ویژگی از ابعاد شخصیت سالم در قرآن مجید که نماد و نمود ارزش ها، باورها، انگیزه ها و اندیشه و تأثیر آنهاست، ویژگی رفتاری است. در قرآن مجید بسیار بر نقش عمل صالح در رستگاری و رسیدن به حیات طیبه تأکید شده است و انسان شایسته کسی به شمار آمده است که در کنار ایمان به خداوند و انجام عمل صالح، خیرخواه و مشفق بر بندگان بوده است و آنان را به نیکی ها دستور می دهد؛ (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ) (عصر/ 3)؛ «مگر کسانی که ایمان آورده و (کارهای) شایسته انجام داده اند و یک دیگر را به حق سفارش کرده و همدیگر را به شکیبایی سفارش نموده اند».
ویژگی های رفتاری صاحبان شخصیت سالم در نگاه قرآن چنان زیباست که الگوی رفتاری برای همه انسان ها در همه زمان ها و مکان ها هستند و از این حیث می توان ادعا کرد که انسان سالم در نگاه قرآن، محدود به زمان و مکانی خاص نیست و چنان که می آید، معیار شخصیت سالم، امری فرامنطقه ای و فرازمانی است؛ یعنی در زمان یا زمینی خاص قرار نگرفته تا دیگران از آن بی بهره مانند، بلکه چون در نگاه قرآن مجید، حقیقت انسان همان روح وی می باشد، می توان گفت شخصیت سالم قرآن، شخصیتی فرا زمانی و فرازمینی است. این امر اگر چه تشکیکی است و می توان به برخی از رفتارهای شایسته مزین باشد و در برخی از موارد دچار کاستی و سستی گردد. آنچه در نگاه قرآن، انسان سالم و الگو ارایه شده است، دارای این ویژگی ها است.
1ـ در مشکلات و سختی ها شکیبایی می ورزد و در اندیشه و عبادات و رفتار پایبند به دین است؛ (لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِکةِ وَالْکتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینَ وَابْنَ الْسَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولئِک الَّذِینَ صَدَقُوْا وَأُولئِک هُمُ الْمُتَّقُونَ) (بقره/ 177)؛ «نیکی این نیست که رویتان را به سوی خاور و (یا) باختر نمایید، و لیکن نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (الهی) و پیامبران ایمان آورد و ثروت (خود) را، در حالی که دوستش دارد، به مصرف نزدیکان و یتیمان و بینوایان و در راه مانده و گدایان، و در [راه آزاد کردن] بردگان برساند و نماز را بر پا دارد و [مالیاتِ] زکات را بپردازد؛ و (کسانی که) چون عهد بستند، به عهد خود وفا دارند و در سختی (زندگی) و زیان (جسمی) و به هنگام سختی (جنگ) شکیبایند؛ آنان کسانی هستند که راست می گویند و تنها آنان پارسا (و خود نگه دار) هستند» و (فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلاً) (معارج/ 5)؛ «پس با شکیبایی نیکو شکیبا باش».
2ـ به آن آنچه می گوید عمل می کند و اگر به کاری توان عمل ندارد به دیگران دستور انجام آن را هم نمی دهد و از سویی، دچار تعدد شخصیت نیست؛ ( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ کبُرَ مَقْتاً عِندَاللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَتَفْعَلُونَ ) (صف/2 و3)؛ « ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا می گویید آنچه را که انجام نمی دهید؟! * نزد خدا (موجب) خشم بزرگ است این که بگویید آنچه را که انجام نمی دهید».
3ـ عدالت اجتماعی و اقتصادی را در سرلوحه کار خود دارد و زشتی گروهی مخالف، او را به ستمگری وادار نمی کند؛ (یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَیجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) (مائده/ 8)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! قیام کنندگان برای خدا، [و] گواهی دهندگان به دادگری باشید؛ و البته کینه ورزی گروهی، شما را وا ندارد بر اینکه عدالت نکنید. عدالت کنید! که آن به خودنگه داری نزدیک تر است؛ و [خودتان را] از [عذاب ] خدا حفظ کنید؛ که خدا به آنچه می کنید، آگاه است».
4ـ قانون را رعایت می کند؛ (فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَی عَدْلٍ مِنکمْ وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذلِکمْ یوعَظُ بِهِ مَن کانَ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَمَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَهُ مَخْرَجاً) (طلاق/ 2)؛ «و هنگامی که سرآمد (عدّه) آنان (به روزهای پایانی) رسید، پس آنان را به طور پسندیده نگاه دارید یا به طور پسندیده از آنان جدا شوید؛ و از شما (= مسلمانان) دو مرد عادل را گواه بگیرید و گواهی را برای خدا برپا دارید؛ این (چیزی) است که کسی که به خدا و روز بازپسین ایمان می آورد، بدان پند داده می شود؛ و هرکس خودش را از [عذاب] خدا حفظ کند، برایش محل خارج شدن (از مشکلات) قرار می دهد».
و حق را حتی علیه بستگان و وابستگان نزدیکش کتمان نمی کند؛ (وَلاَتَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (بقره/ 42)؛ «و حق را با باطل نیامیزید؛ و حق را پنهان نکنید، در حالی که شما می دانید».
5ـ پیش داوری نمی کند و حقیقت جوست؛ (الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِک هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ) (زمر/ 18)؛ «(همان) کسانی که به سخن(ها) گوش فرامی دهند و از نیکوترین آن پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خدا راهنمایی شان کرده و فقط آنان خردمندان اند».
و عدم پیروی از ظن و گمان در امور زندگی بر او حاکم است و می داند جز یقین، انسان را به راه حق، راهنمایی نیست؛ (وَقَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِکنَا الاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذلِک مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّایظُنُّونَ) (جاثیه/ 24)؛ «و گفتند: «این جز زندگی پست (دنیای) ما نیست؛ می میریم و زنده می شویم و جز روزگار، ما را هلاک نمی کند».
و برای آنان هیچ علمی بدان (سخن) نیست، جز این نیست که آنان گمان می برند؛ (وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَیغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً) (نجم/ 28)؛ «و برای آنان بدان (مطلب) هیچ دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی کنند؛ و به راستی که گمان چیزی را از حق بی نیاز نمی سازد».
6ـ با نادانی و تعصب از کسی یا گروهی پیروی نمی کند؛ (وَلاَ تَقْفُ مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ کلُّ أُوْلئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً) (اسراء/36)؛ «و از آنچه هیچ علمی بدان نداری، پیروی مکن؛ [چرا] که شنوایی و دیده و دل (سوزان)، همگی آنها از او پرسیده می شود».
7ـ مردم آزار نیست؛ (وَالَّذِینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیرِ مَا اکتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً) (احزاب/ 58)؛ «و کسانی که مردان با ایمان و زنان با ایمان را بدون آنکه چیز (بد)ی کسب کرده باشند، آزار می دهند، به یقین، [بارِ] تهمت و گناه آشکاری بردوش گرفته اند».
و بدی را با خوبی پاسخ می دهد (وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیةً وَیدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیئَةَ أُولئِک لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ) (رعد/ 22)؛ «و کسانی که در طلب (رضایت) ذات پروردگارشان شکیبایی می کنند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنان «روزی» داده ایم، پنهانی و آشکارا، (در راه خدا) مصرف می کنند و با نیکی، بدی را دور می سازند؛ آنان، برایشان فرجام [نیک ] سرای [دیگر] است».
8 ـ آرامش در گفتار و رفتار دارد؛ (وَاقْصِدْ فِی مَشْیک وَاغْضُضْ مِن صَوْتِک إِنَّ أَنکرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ) (لقمان/ 19)؛ «و در راه رفتنت، مُعتدل باش و صدایت را فروکاه؛ [چرا] که مسلماً ناپسندترین صداها صدای اُلاغ هاست!».
9ـ سخاوتمند است؛ (وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِمْ وَلاَیجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْکانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (حشر/9)؛ «و (نیز) کسانی (از انصار) که پیش از آن (مهاجر)ان در سرای (اسلام) و ایمان (= مدینه) جای گرفته بودند، هرکس به سوی آنان هجرت کرد، دوست می دارند و در سینه هایشان نسبت به آنچه به آن (مهاجر)ان داده شده، نیازی نمی یابند و (مهاجران) را بر خودشان برمی گزینند (و ترجیح می دهند) و گرچه آنان نیازمند باشند؛ و هرکس از (بی گذشتی و) آزمندی خودش نگاه داشته شود، پس تنها آنان رستگارند».
10ـ از حق دفاع می کند؛ (لاَیحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَکانَ اللّهُ سَمِیعاً عَلِیماً) (نساء/ 148)؛ «خدا بانگ زدن به بد زبانی را دوست ندارد؛ مگر کسی که مورد ستم واقع شده باشد؛ و خدا شنوای داناست».
و از مظلوم نیز دفاع می کند؛ (وَمَا لَکمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْک وَلِیاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنک نَصِیراً) (نساء/ 75)؛ «و شما را چه شده که در راه خدا و [در راه نجات] مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، جنگ نمی کنید؟! [همان ] کسانی که می گویند: [ای ] پروردگار ما! از این آبادی (مکه) که مردمش ستمگرند، ما را بیرون ببر و از طرف خویش برای ما سرپرست (و رهبر)ی تعیین فرما و از جانب خویش، یاوری برای ما قرار ده».
11ـ آسایش دیگران را بر آسایش خود ترجیح می دهد؛ (وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِمْ وَلاَیجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (حشر/ 9).
12ـ در همه امور کم فروشی نمی کند؛ ( وَیلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکتَالُوا عَلَی النَّاسِ یسْتَوْفُونَ وَإِذَا کالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ یخْسِرُونَ ) (مطففین/ 1ـ3)؛ «وای بر کم فروشان! (همان) کسانی که وقتی از مردم پیمانه می گیرند، به طور کامل می گیرند، و[لی ] هنگامی که برای آنان پیمانه می کنند یا برای آنان وزن می کنند، (می کاهند و) خسارت می زنند».
13ـ از دخالت در امور خصوصی مرد می پرهیزد و از تجسس، غیبت، تهمت و عیب جویی خودداری می کند؛ (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُوا وَلاَ یغْتَب بَعْضُکم بَعْضاً أَیحِبُ أَحَدُکمْ أَن یأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ) (حجرات/ 12)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ [چرا] که برخی از گمان ها گناه است و (در کارهای شخصی دیگران) تَجسُّس نکنید؛ و برخی از شما برخی [دیگر] را غیبت نکند. آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادرش را در حالی که مرده است، بخورد؟! پس آن را ناخوش می دارید؛ و خودتان را از [عذاب ] خدا حفظ کنید، که خدا بسیار توبه پذیر [و] مهرورز است».
14ـ به دنیای همراه آخرت می اندیشد؛ (وَابْتَغِ فِیما آتَاک اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَتَنسَ نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیا وَأَحْسِن کمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیک وَلاَتَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَیحِبُّ الْمُفْسِدِینَ) (قصص/ 77)؛ «و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بجوی، و سهم خود را از دنیا فراموش نکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده، (به مردم) نیکی کن و در زمین فساد نجوی؛ [چرا] که خدا فسادگران را دوست ندارد».
15ـ امانتدار است؛ (وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ) (مؤمنون/ 8 و معارج/ 32)؛ «و کسانی که آنان امانت هایشان و پیمان هایشان را رعایت می کنند».
16ـ به پیمان وفادار است؛ (لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِکةِ وَالْکتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینَ وَابْنَ الْسَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولئِک الَّذِینَ صَدَقُوْا وَأُولئِک هُمُ الْمُتَّقُونَ) (بقره/ 177).
17ـ چشم چرانی یکی از انحرافات شایع در اخلاق جنسی است. در قرآن سلامت نفس بر آن تعلّق گرفته است که انسان چشم از افراد نامحرم فرو بندد و خود را از نگاه به ریب در همه حالات ممنوع باز دارد؛ (قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِک أَزْکی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَایصْنَعُونَ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَیبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیوبِهِنَّ وَلاَیبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَامَلَکتْ أَیمَانُهُنَّ أَوِالتَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَیضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ) (نور/30ـ31)؛ «(ای پیامبر!) به مردان مؤمن بگو دیدگانشان را (از نگاه حرام) فرو کاهند و دامانشان را (در امور جنسی) حفظ کنند؛ که این برای آنان [پاک کننده تر و] رشدآورتر است؛ [چرا] که خدا به آنچه با زیرکی انجام می دهند آگاه است. و به زنان مؤمن بگو دیدگانشان را (از نگاه حرام) فروکاهند و دامان (عفت)شان را حفظ کنند و زیورشان را آشکار ننمایند، جز آنچه از آنها که ظاهر است؛ و باید روسری هایشان را بر گریبان هایشان (فرو) اندازند و زیورشان را آشکار ننمایند جز برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم کیش)شان یا آنچه (از کنیزان) مالک شده اند یا مردان (خدمتکار) تابع (خانواده) که (از زنان) بی نیازند یا کودکانی که بر امور جنسی زنان آگاه نشده اند و پاهایشان را (به زمین) نزنند تا آنچه از زیورشان پنهان می دارند، معلوم گردد. و ای مؤمنان! همگی به سوی خدا بازگردید، باشد که شما رستگار (و پیروز) شوید».
18ـ عفت را رعایت می کند؛ زیرا این ویژگی هم به عنوان مهارتی در کنترل انگیزه جنسی به شمار می رود و هم روشی برای پاک ماندن در آتش شهوت و غضب است؛ (وَأَنکحُوا الْأَیامَی مِنکمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکمْ وَإِمَائِکمْ إِن یکونُوا فُقَرَاءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ وَلْیسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَیجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یغْنِیهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یبْتَغُونَ الْکتَابَ مِمَّا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیراً وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکمْ وَلاَتُکرِهُوا فَتَیاتِکمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَمَن یکرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) (نور/ 32ـ33)؛ «و افراد بی همسرتان و شایستگان از بندگانتان و کنیزانتان را به ازدواج (یک دیگر) در آورید. اگر نیازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر می سازد؛ و خدا گشایشگری داناست. و کسانی که (وسایل) ازدواج نمی یابند، باید خویشتن داری کنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد. و از میان آنچه (از بردگان) مالک شده اید، کسانی که خواستار مُکاتبه (= قرارداد آزادی) هستند، پس با آنان مکاتبه کنید (= قرارداد ببندید)، اگر در (آزادی) ایشان نیکی می دانید؛ و از مال خدا که به شما داده، به آنان بدهید. و کنیزان جوان سال خود را اگر پاک دامنی را می خواهند، بر تجاوزکاری (= زنا) وامَدارید تا (کالای) ناپایدار زندگی دنیا را بجویید؛ و هر کس آنان را (بر این کار) وادار کند (و پشیمان شود،) پس بعد از وادار کردن آنان، خدا بسیار آمرزنده [و] مهرورز است».
هم بر عفت نگاه بسیار تأکید شده است و هم عفت دامن. هم عفت کلام اهمیت دارد تا در خشم و خشونت و هیجانات نفس از غیبت و تهمت باز دارد و هم عفت دل تا فراتر از حکم الهی به کسی اجازه ورود به حریم عاطفه را ندهد؛ (وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَامَلَکتْ أَیمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیرُ مَلُومِینَ فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاءَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْعَادُونَ وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ) (مؤمنون/5 ـ 8)؛ «و همان کسانی که دامانشان را (در امور جنسی) حفظ می کنند مگر در مورد همسرانشان یا آنچه (از کنیزان) مالک شده اند؛ که در حقیقت، آنان (در این موارد) سرزنش نمی شوند و کسانی که فراتر از این می جُویند، پس تنها آنان تجاوزگرند و کسانی که آنان امانت هایشان و پیمان هایشان را رعایت می کنند».
19ـ از مصرف مشروبات الکلی اجتناب می کند؛ زیرا حفظ عقلانیت و رعایت تعادل و اعتدال در رفتار، گفتار و رعایت بندگی بسیار مهم است؛ (إِنَّمَا یرِیدُ الشَّیطَانُ أَنْ یوقِعَ بَینَکمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ وَیصُدَّکمْ عَن ذِکرِاللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ) (مائده/ 91)؛ «شیطان به سبب شراب و قمار می خواهد در بین شما فقط دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد؛ پس آیا شما (به شراب خواری و قماربازی) پایان می دهید؟!».
20ـ سحرخیز و آمرزش خواه است؛ چه راز گویی و نیازجویی، با دلدار بودن و از غفلت عذر خواستن، قرب طلبیدن و از غربت نالیدن در میان اولیاء الهی رسمی همیشگی است؛ (الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ) (آل عمران/ 17)؛ «[همان پارسایانی که ] شکیبایان و راست گویان و [فرمان برداران ] فروتن و مصرف کنندگان [در راه خدا] و آمرزش خواهان در سحرگاهان اند». به نیایش هر روزه با پروردگار هستی می پردازد: (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَإِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی) (طه/ 14)؛ «در حقیقت، من، خودِ خدا هستم؛ هیچ معبودی جز من نیست؛ پس مرا بپرست و نماز را برای یاد من، به پا دار».
21ـ کرامت خویش را ارج می نهد و زندگی را درست معنا می کند و می داند که انسان مسافری است که مصاحب جسم خویش است نه صاحب جان خود. از این حیث، در سخت ترین شرایط و بدترین تنگناها خودکشی نمی کند؛ (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَأْکلُوا أَمْوَالَکم بَینَکم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْکمْ وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَکمْ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکمْ رَحِیماً) (نساء/ 29)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! اموالتان را در میان خودتان به ناحق نخورید؛ مگر اینکه داد و ستدی با رضایت [طرفین ] شما (انجام گرفته) باشد. و خودتان را نکشید؛ که خدا نسبت به شما مهرورز است».
22ـ بسیار به یاد خداست؛ (فَإِذَا قُضِیتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکرُوا اللَّهَ کثِیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ) (جمعه/ 10)؛ «و هنگامی که نماز پایان یافت، پس در زمین پراکنده شوید و از بخشش خدا بجویید و خدا را فراوان یاد کنید، باشد که شما رستگار (و پیروز) شوید» و رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً ینَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکفِّرْ عَنَّا سَیآتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ) (آل عمران/ 193)؛ «[ای ] پروردگار ما! در واقع ما (صدای) دعوتگری را شنیدیم که به ایمان فرا می خواند، که «به پروردگارتان، ایمان آورید.» پس ایمان آوردیم. [ای ]پروردگار ما! پس پیامد (گناهان) ما را برای ما بیامرز و بدی های ما را از ما بِزُدا؛ و ما را با نیکان (و در زُمره آنان) بمیران».
23ـ در خوبی ها با مردم همکاری می کند؛ (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتُحِلُّوا شَعَائِرَاللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَالْهَدْی وَلاَالْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّینَ الْبَیتَ الْحَرَامَ یبْتَغُونَ فَضْلاً مِن رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلایجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوَی وَلاَتَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ) (مائده/ 2)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! (نه مراسم حج و) نشانه های خدا و نه ماه [های] حرام و نه قربانی های بی نشان و نه نشان دار و نه قصدکنندگان خانه محترم [خدا] را در حالی که بخششی و خشنودی ای از پروردگارشان می جویند، (حرمت شکنی نکنید و) حلال ندانید. و هنگامی که از احرام بیرون آمدید، پس (می توانید) شکار کنید. و البته کینه توزی عده ای، برای اینکه شما را از (آمدن به) مسجد الحرام (در صلح حدیبیه) بازداشتند، شما را وا ندارد که تعدّی نمایید. و بر(ای) نیکوکاری و خودنگه داری با یک دیگر همکاری کنید و بر(ای) گناه و تعدّی با یک دیگر همکاری ننمایید و خودتان را از [عذاب] خدا نگه دارید، [چرا] که خدا سخت کیفر است».
24ـ به پدر و مادر نیکی می کند؛ (وَوَصَّینَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَی وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ أَنِ اشْکرْ لِی وَلِوَالِدَیک إِلَی الْمَصِیرُ) (لقمان/ 14)؛ «و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم ـ مادرش به او باردارشد، درحالی که سستی بر سستی (می افزود.) و از شیر بازگرفتنش در دو سالگی بود ـ (و به اوگفتیم:) که برای من و پدر و مادرت سپاس گوی! که فرجام (همه شما) فقط به سوی من است». و ( وَوَصَّینَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْهاً وَوَضَعَتْهُ کرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَعَلَی وَالِدَی وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیک وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ) (احقاف/ 15)؛ «و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش با ناگواری او را بارداری کرد و با ناگواری او را بزاد، و بارداری او و از شیر بازگرفتنش سی ماه است؛ تا اینکه به حدّ رشدش برسد و به چهل سالگی برسد، گوید: پروردگارا! به من الهام کن، که نعمتت را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشتی، سپاس گزاری کنم و اینکه [کار] شایسته ای که آن را می پسندی، انجام دهم؛ و برای من در نسلم شایستگی پدید آور. در واقع، من به سوی تو بازگشتم و در حقیقت، من از تسلیم شدگان هستم».
25ـ با همسر حسن معاشرت دارد؛ (وَالَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیاتِنَا قُرَّةَ أَعْینٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً) (فرقان/ 74)؛ «و کسانی که می گویند: [ای] پروردگار ما! از همسران ما و نسل ما به ما روشنی چشمان ببخش و ما را پیشوای خودنگه داران قرار ده».
26ـ از عذاب الهی بیم دارد؛ (وَالَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کانَ غَرَاماً) (فرقان/ 65)؛ «و کسانی که می گویند: «ای پروردگار ما! عذاب جهنّم را از ما برطرف گردان، که عذابش ملازم دایمی است» و همواره در خوف و رجاست و بسیار توبه کننده است؛ (هذَا مَا تُوعَدُونَ لِکلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ) (ق/ 32)؛ «این چیزی است که (بدان) وعده داده می شوید، برای هر توبه کار (خود) نگه دار».
27ـ عظمت الهی او را چنان در بر گرفته که خود را نمی بیند و حتی غیر خدا در نگاهش کوچک است و خداوند در جانش بسیار بزرگ؛ «عظم الخالق فی انفسهم وصغر ما دونه فی اعینهم» (نهج البلاغه /خ193). اهل فروتنی است؛ (وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً) (فرقان/ 63)؛ «بندگان (خاص خدای) گسترده مهر، کسانی هستند که فروتنانه بر زمین راه می روند و هنگامی که نادانان ایشان را مخاطب سازند، به آنان سلام (خداحافظی) گویند» و متکبر نیست و رفتار متکبرانه هم ندارد؛ ( وَلاَتُصَعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَلاَتَمْشِ فی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَیحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ) (لقمان/ 18)؛ «و از مردم، رُخت را (متکبّرانه) برنتاب؛ و در زمین با سرمستی و تکبّر راه نرو، [چرا] که خدا هیچ متکبّر خیال پردازِ فخرفروشی را دوست ندارد».
28ـ میانه روی در بخشش و انفاق دارد؛ (وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَلَمْ یقْتُرُوا وَکانَ بَینَ ذلِک قَوَاماً) (فرقان/67)؛ «و کسانی که هرگاه (اموال خود را در راه خدا) مصرف می کنند، زیاده روی نمی کنند و تنگ نمی گیرند و (انفاق آنان روشی) معتدل بین آن [دو] است».
نتیجه
بی تردید، الگوی کامل و عینی شخصیت سالم قرآنی، شخصیت الهی و ملکوتی پیامبر گرامی اسلام9، امامان معصوم: و حضرت فاطمه3 می باشند. از آنجا که خداوند معجزه علمی جاودانه وحیانی به نبی مکرم اسلام9 عنایت فرمود، الگوی عملی در شخصیت سالم نیز در ائمه اطهار: ارایه کرد و به این سبب که هر چه انسان در عمل به دین و اندیشه در آموزه های دینی، خالصانه تر گام بردارد، در رسیدن به شخصیت سالم کامیاب تر است. و از آنجا که رسیدن به مقام سعادتمندی جز با قلب سلیم ممکن و میسور نیست ( إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ) (شعراء/ 89) و از آن رو که همه انسان ها در رسیدن به مقام مورد دعوت پیامبران الهی قرار دارند و از سویی، شخصیت انسان ها تحت آموزه های پیامبران به کمال نهایی می رسد، می توان نتایج زیر را از مجموع آیات قرآنی ارایه نمود. ویژگی های شخصیت سالم در قرآن مجید در سه بعد عقل (بینش و نگرش)، قلب (گرایش و گروش) و رفتار (روش و منش) بیان و تبیین شده است.
شخصیت سالم قرآنی، الگوی همه جانبه برای همه انسان ها در زمان ها و مکان های مختلف است و محدود به زمان یا مکان خاصی نیست. سلامت روان و بهداشت روان افراد تحت تأثیر الگوهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی جوامع مختلف قرار دارد، اما بر اساس عرف اجتماعی و فرهنگی جوامع، متغیرهای آن متفاوت نیست؛ اگرچه شاید جامعه ای رفتاری، را سالم بداند، در حالی که آن رفتار سالم نیست یا از سلامت کامل برخوردار نیست. ایمان به خداوند (مبدأ)، قیامت (معاد) و فرشتگان الهی، کتاب های آسمانی، پیامبران الهی، جهان غیب و عمل صالحِ برآمده از ایمان عمیق، سلامت روان را میسر و ممکن می سازد.
تنها مرجع ارایه الگو در شخصیت سالم انسانی، پیام آوران آسمانی اند که در عین انسان بودن و بشر خواندن خود، در سه حوزه عاطفه، شناخت و رفتار، بهترین الگوی سلامت روان بوده اند.
فهرست منابع
1.البهی الخولی، آدم فلسفة تقویم الانسان و خلافته، القاهره، دار الاعتصام، 1977م.
2.جعفری، محمد تقی، حرکت و تحول از دیدگاه قرآن و انسان در افق قرآن،
3.جلالی، مهدی، روانشناسی پرورشی، تهران، شرکت سهامی چهر، 1341.
4.جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، قم، اسراء، چاپ سوم، 1384.
5.سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1364.
6.شریفی، حسن پاشا، نظریه و کاربرد آزمون های هوش و شخصیت، تهران، سخن، 1376.
7.شیروانی، علی، سرشت انسان، قم، معارف، 1376.
8.طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القران، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417 ق.
9.عباس عقاد، محمود، الانسان فی القران الکریم، دارالهلال، بی تا.
10.فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1419ق.
11.کرمی، ابوالفضل، آشنایی با آزمون سازی و آزمون های روانی، تهران، نشر روان سنجی، 1390.
12.گنجی، حمزه و مهرداد ثابت، روان سنجی، مبانی نظری آزمون های روانی، تهران، نشر ساوالان، چاپ دوم، بی تا.
13.مطهری مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1376.
14.مغنیه، محمد جواد، فلسفة الاخلاق فی الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1977م.
15.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفدهم، 1373.
16.نرمان، ل. مان، اصول روان شناسی، صناعی محمود، انتشارات فرانکلین، چاپ هفتم، 1349ش.
17.نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، دارالهجرة