برترین
ها: می گویند خورخه لوئیس بورخس یکی از بهترین نویسندگان قرن بیستم بود، ولی جایزه ادبی نوبل را نبرد. به خاطر ترکیب واقعیت و فانتزی شهرت داشت ولی آیا آثار این ادیب آرژانتینی آزمایش زمان را به خوبی پس داده اند؟
سی و یک سال پس از مرگ بورخس، بی بی سی از تعدادی از نویسندگان آرژانتینی خواسته است نقل قول مورد علاقه خود را از میان آثار او برگزینند و توضیح دهند چرا امروزه هنوز باید آثارش را خواند.
مائورو لیبرتیا، نویسنده و روزنامه نگار متولد 1983
"هر اثر ادبی از دیگری متفاوت است، چه پیشین و چه بعدی، کمتر به خاطر متن و بیشتر به خاطر نحوه ای که خوانده و درک خواهد شد. اگر من این امکان را داشتم که هر متن امروزی را به آن نحوی که در سال دو هزار خوانده و درک خواهد شد بخوانم می توانستم بفهمم که ادبیات سال دو هزار چگونه خواهد بود." بخشی از مقاله "یادداشتی درباره برنارد شاو"
این جمله خارق العاده است و معتقدم تمام آنچه را که بورخس برای ما به جا گذاشته خلاصه می کند. نه تنها نثری کامل و روشی بی نظیر برای بیان مفهوم بلکه اعتقادی راسخ به این نکته است که نه خود متن بلکه روش برخورد ما به آن مهم است.
بورخس هنوز هم بسیار مهم است چون بعد از او هیچکسی بهتر از او نیامده به این معنا که هیچکس نتوانسته نثری به تندی و نیشداری او خلق کند. هیچکس مثل بورخس در مورد ادبیاتی که قبل از او خلق شده بود و در مورد تغییر ساختارهای آنها نیاندیشیده است.
مائورو لیبرتیا می گوید هیچکس نتوانسته نثر نیشداری مثل بورخس خلق کند هیچکس نبوده که بتواند عناصری را که او با هم ترکیب می کرد در هم بیامزد، عناصری مثل طنز. وفاداری مطلق به نگارش و اراده او برای انجام هر کاری از روزنامه نگاری و فیلمنامه نویسی گرفته تا پیش گفتار و جنگ های ادبی .
و بالاخره دلیل اهمیت او این است که بورخس در کنار جیمز جویس و کافکا، یکی از سه نویسندگانی است که ادبیات قرن بیستم را شکل داده اند.
سیلویا هوپنهاین، نویسنده و روزنامه نگار متولد 1966
"داستان باورنکردنی بود، بله. ولی با این وجود همه را قانع کرد چون در مضمون حقیقت بود. لحن صدای اما زونز واقعی بود، شرم او واقعی بود، نفرت او واقعی بود. بی حرمتی که در حق او روا شده بود نیز واقعی بود. آنچه که دروغ بود شرایط، زمان و یکی دو نام بود". از داستان کوتاه "اما زونز"، چاپ 1948.
بورخس بیانگر نقطه عطفی در عالم ادبیات است، گو اینکه شاخه های عظیم ادبیات مثل دانته، سروانتس، پو و کافکا در آثار او به هم پیوسته اند.
بیش از هر نکته دیگری من جسارت او در به کار بردن صفت ها و تبحرش در انتخاب افعال مناسب را می ستایم. گو اینکه او در گنجینه زبان غوطه ور بود.
خوان خوزه بسرا، داستان نویس، متولد 1965
"بئاتریس ویتربو یک صبح داغ فوریه، پس از رویارویی با عذابی که حتی برای یک لحظه موجب هراس و احساس ترحم به خود نشد درگذشت. من متوجه شدم که بیلبورد پیاده رو در میدان قانون اساسی یک مارک جدید سیگار آمریکایی را تبلیغ می کنند. این نکته دلم را به درد آورد. چون متوجه شدم که جهان گسترده و بی پایان او را به جا می گذارد و این تغییر کوچک اولین مورد از مجموعه بی پایانی است." از داستان کوتاه "الف"، چاپ 1945
به نظر می رسد که این داستان با شش دست نوشته شده، بوسیله بورخس جدی، بورخس سرکوب شده که در مورد احساساتش چیزی نمی نوشت و بورخسی که در برخی موارد در همکاری با دوست نویسنده اش آدولفو کاسارس زیر اسم مستعار بوستو دومسک مطلب چاپ می کرد.
کلودیا پینرو می گوید بورخس با نثر خود یک جهان آفریده است به همان شکلی که انجیل در میان معتقدان به مذهب کاتولیک وجدان را بیدار می کند کتاب های بورخس نیز خودآگاهی و وجدان بورخسی را در خواننده می کارند. اینجاست که می توان نبوغ، زرق و برق و قید و بندهای بورخس را دید.
لوئیسا والنزوئلا، داستان نویس متولد 1938
"خدا بازیکن را حرکت می دهد و او مهره را. چه خدایی در پشت خداوند منشا تمهید غبار و زمان و خیال و رنج است؟" از شعر "شطرنج"
این، ادبیات جهانی و حتی ادبیات داستانی را به زبانی روان و با استادی تمام عیار خلاصه می کند.
کلودیا پینرو، داستان نویس و فیلمنامه نویس، متولد 1960
"آیا این الف در قلب سنگ است؟ آیا در زیرزمینی که همه چیز را دیدم آنرا دیده ام، و آیا اکنون فراموش کرده ام؟ ذهن ما نفوذ پذیر است و فراموش در آن رخنه می کند. خود من با گذشت کاهنده سالها چهره بئاتریس را فراموش کرده ام." از داستان کوتاه "الف"
بورخس مهمترین نویسنده آرژانتینی است ولی پر خواننده ترین نیست.
ما سالها در بحث های ایدئولوژیک بر سر مواضع سیاسی او و اینکه به چه طبقه ای تعلق داشت سرگردان بودیم.
نثر او بی عیب و نقض است، درست به اندازه جهانی که از نثر خود خلق کرده است.
کارلوس گامرو، داستان نویس ، منتقد، مترجم ، متولد 1962
"قطر الف احتمالا کمی بیشتر از یک اینچ (2.40 سانتی متر) بود، ولی تمام فضا، واقعی و بدون هیچ کم و کاستی آنجا بود. هر چیزی (مثلا سطح یک آینه) چیزهای بی نهایتی بود، چون آنرا بطور مجزا و از تمامی زوایای هستی دیدم." از داستان کوتاه "الف"
بورخس شاید بزرگترین نویسنده قرن بیستم نباشد ولی بدون شک بزرگترین خواننده آن قرن بود.
او با مطالعه، تجربه و بازنویسی آثار کلاسیک به سنن ادبی مغرب زمین و تا حد زیادی شرق جان تازه ای بخشید.
او آنها را زنده کرد و با در نظر گرفتن ما به عنوان خواننده این آثار آنها را به متونی تبدیل کرد که گویا دیروز نوشته شده اند.
بورخس عارف و صوفی نبود هر چند احتمالا دوست می داشت که عارف باشد.
من تاکنون آثار هیچ عارفی را ندیده ام که توانسته باشد مثل بورخس "دنیایی را در یک دانه شن ببیند."
بورخس که بود؟خورخه لوئیس بورخس متولد 1899 در بوئنوس آیرس پایتخت آرژانتین، نویسنده داستانهای کوتاه، شاعر، منتقد و مترجم بود.
ریکاردو پیگلا یکی از برجسته ترین منتقدان ادبی آرژانتین معتقد است که دنیای داستانی بورخس اساس و ایده داستان نویسی را متحول کرده است.
ولی آثار او دیر شناخته شد. او در سال 1961 همراه با ساموئل بکت جایزه ادبی بین المللی فورمنتور را دریافت کرد ولی هیچگاه جایزه نوبل به او داده نشد.
ماریا نگرونی نویسنده آرژانتینی می گوید شهرت بورخس از زمان مرگش در سال 1986 افزایش یافته "چون پس از گذشت زمان به مرور می توان او را درک کرد."
بورخس به هزارتو، آینه، زمان و بازتاب علاقه ویژه ای داشت و این عناصر در بسیاری از داستانهای او از جمله "الف" انعکاس یافته اند.
در داستان "الف"، راوی نقطه ای در فضا را توصیف می کند که از آنجا می تواند بطور همزمان همه چیز را در عالم ببیند. این نمونه برجسته ای از توجه ویژه بورخس به زمان و فضاست.