ماهان شبکه ایرانیان

۱۴ گزیده‌ی ناب از ادبیات کلاسیک که روزتان را تغییر خواهند داد

من یک کتاب‌خوان مشتاق هستم، اما زمانی که احساس می‌کنم انگیزه‌ی کافی برای خواندن ندارم، به برگزیده‌ی ادبیاتی که در کامپیوتر خود ذخیره کردم مراجعه می‌کنم

من یک کتاب‌خوان مشتاق هستم، اما زمانی که احساس می‌کنم انگیزه‌ی کافی برای خواندن ندارم، به برگزیده‌ی ادبیاتی که در کامپیوتر خود ذخیره کردم مراجعه می‌کنم. امروز یکی از آن روزها بود. هم‌زمان که در حال خواندن دوباره‌ی این قسمت‌ها بودم و به این فکر می‌کردم که چقدر به خواندن، نوشتن، قدرت کلمات و داستان‌های خوب علاقه‌مندم، با خودم گفتم شاید کسی درجایی وجود داشته باشد که احساس مشترکی با من دارد.

1-هنگامی‌که کودکی شروع به درک بزرگ‌ترها می‌کند، وقتی به عقل ناقصش می‌رسد که بزرگ‌ترها هوش خدایی ندارند و قضاوت‌هایشان همیشه عاقلانه و افکارشان درست نبوده و جملاتشان منصفانه نیست، این دنیا برایش به ویرانه‌ی وحشتناکی تبدیل می‌شود. در این موقع است که خدایان سقوط می‌کنند و امنیت از بین می‌رود و یک‌چیز در مورد سقوط خدایان صحت پیدا می‌کند: آن‌ها فقط نمی‌افتند بلکه خرد می‌شوند و در کثافت غوطه می‌خورند. مشکل است این خدایان را دوباره بازسازی کرد، چون آن‌ها دیگر به‌صورت اول بازنمی‌گردند و نمی‌درخشند؛ و دنیای کودک هیچ‌گاه کامل نیست بلکه رشد دردناک است - شرق بهشت– جان استین بک

2-به نظر من، بهترین لطفی که در دنیا وجود دارد، عدم توانایی مغز انسان در مرتبط کردن تمام محتویاتش است. ما در جزیره‌ای آرام از نادانی در میان دریایی تاریک از بی‌نهایت قرار داریم و قرار هم نبوده است که سفری دراز داشته باشیم. علوم، هرکدام در مسیر خود پیش می‌روند و به همین دلیل هم به ما آسیب کمی رسانده‌اند، اما روزی کنار هم قرار گرفتن تکه‌های دانش چنان افق‌های هولناکی را پیش روی ما خواهد گشود و موقعیت هراسناک ما را در آن نشان خواهد داد که یا از این مکاشفه دیوانه می‌شویم و یا از نور آن به سمت ایمنی و آرامش دوران تاریک دیگری فرار می‌کنیم - ندای کزلا - اچ پی پاویلیون (H.P. Lovecraft)

3-من از تو می‌خواهم بدانی شهامت واقعی چیست، به‌جای آن‌که شهامت را در مردی بدانی که اسلحه در دست دارد. شهامت زمانی است که قبل از شروع می‌دانی که بازنده‌ هستی، اما به‌هرحال شروع می‌کنی و مهم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. به‌ندرت برنده می‌شوی، اما گاهی هم پیروز می‌شوی - کشتن مرغ مقلد - هارپر لی

4- ما فکر می‌کنیم چیزهایی که پیرامون ما اتفاق می‌افتد، با خواسته‌ی ما تغییر می‌کند. ما بر این باور داریم چون در غیر این صورت نتیجه‌ی مطلوبی برایمان نخواهد داشت. ما به نتیجه‌ای که تصادفاً اتفاق می‌افتد و مورد دلخواه ما است فکر نمی‌کنیم. ما به دنبال تغییر چیزها در راستای خواست خود نیستیم، بلکه خواست ما کم‌کم تغییر می‌کند. موقعیتی که ما امید داریم تغییرش دهیم چون غیرقابل‌تحمل است، کم‌کم برایمان بی‌اهمیت می‌شود. ما دربرداشتن موانعی از سر راهمان شکست می‌خوریم که عزم جدی برای مقابله با آن داشته‌ایم، اما زندگی مجبورمان می‌کند با آن کنار بیاییم و پشت سربگذاریم و وقتی‌که بخواهیم به گذشته برگردیم و به مسیر زندگی‌مان نگاه کنیم، به‌سختی آن را خواهیم دید، چون غیرملموس شده است - در جستجوی زمان ازدست‌رفته - مارسل پروست (Marcel Proust)

5- همه‌ی بزرگ‌تر‌ها زمانی بچه بودند... اما فقط تعداد کمی از آن‌ها به یاد دارند - شازده کوچولو – آنتون دو سنت اگزوپری

6- در برابر خیلی از قضاوت‌ها، دست‌های من به رنگ خون هستند. بعضی وقت‌ها خودم را یک شرور تصور می‌کنم که با اشرار دیگر در مبارزه هستم و در آن روز موعود که پیامبران درباره‌ی آن حرف می‌زنند اما حقیقتاً خودشان هم باور ندارند، در روزی که دنیا از شر پاک خواهد شد، من نیز به تاریکی فرو خواهم رفت و نفرین‌ها را از بین خواهم برد. تا آن‌وقت، دستانم را نخواهم شست و اجازه نخواهم داد بیکار بمانند – سلاح‌های آوالون – راجز زلانزی

7-اما من راحتی نمی‌خواهم. من خدا را می‌خواهم، من شعر را می‌خواهم، من خطر واقعی می‌خواهم، من آزادی می‌خواهم، من خوبی می‌خواهم. من گناه می‌خواهم - دنیای جدید شجاع – آلدوس هوگزلی (Aldous Huxley)

8- تلاش کنید زندگی را بدون زمان‌گیری تصور کنید. احتمالاً نمی‌توانید. شما ماه‌ را می‌دانید، سال و روز هفته را می‌دانید. ساعتی روی دیوارتان یا داشبورد ماشینتان وجود دارد. شما برنامه‌ریزی می‌کنید، تقویم دارید و زمانی برای شام و فیلم دارید. ولی تمام اطراف شما زمان‌گیری نمی‌کنند. پرنده‌ها دیر نمی‌کنند. سگ ساعتش را نگاه نمی‌کند. گوزن در سالگرد تولدش هیجان‌زده نمی‌شود. فقط انسان است که زمان را اندازه‌گیری می‌کند. فقط انسان ساعت را به صدا درمی‌آورد؛ و به خاطر همین، انسان ترسی فلج‌کننده را متحمل می‌شود که هیچ مخلوق دیگری چنین ترسی ندارند. ترس از تمام شدن زمان - زمان‌گیر- میچ آلبوم (Mitch Albom)

9- گتسبی به نور سبز ایمان داشت به آینده خوشی که هرسال از ما دورتر می‌شود اگر این بار از چنگ ما گریخت، چه باک، فردا تندتر خواهیم دوید و دست‌هایمان را درازتر خواهیم کرد و سرانجام یک بامداد خوش در قایق‌هایمان، برخلاف آب پارو می‌زنیم، درحالی‌که بی‌امان به سمت گذشته رانده می‌شویم - گتسبی بزرگ- اسکات فیتزگرالد (F.Scott Fitzgerald)

10- نباید بترسم. ترس مغزکش است. ترس مرگ کوچکی است که ویرانه‌ای به وجود می‌آورد. من با ترسم مقابله می‌کنم. من اجازه می‌دهم ترس از من و از داخل من عبور کند؛ و وقتی‌که عبور کرد با چشم درونی به راهش نگاه خواهم کرد. جایی که ترس آنجا را ترک کرده باشد، دیگر چیزی وجود ندارد. فقط من هستم که می‌مانم - ریگ روان – فرانک هربرت (Frank Herbert)

11- اعمال ما نیز مانند جذر و مد هستند، اگر انسان به مد توجه کند، به‌سوی نیکبختی خواهد شتافت، اما اگر انسان از آن غفلت کند، تمامی سفر زندگی به‌صورت مضیقه و پرتگاهی دشوار درخواهد آمد. در دریای بزرگی که ما معلق هستیم، باید جریان را وقتی بگیریم که کمک می‌کند و یا جرئت خود را از دست بدهیم - ژولیوس سزار- ویلیام شکسپیر

12- باید درجایی ملاقات کنیم که هیچ تاریکی وجود نداشته باشد - 1984- جورج اورل

13- اگر مردم شجاعت زیادی به این دنیا بیاورند، جهان می‌کشتشان یا جهان باعث شکستشان می‌شود. جهان باعث شکست هرکسی می‌شود و بعدازآن بسیاری قوی‌تر در جایگاهشان می‌شوند. دنیا همه را می‌شکند... آن‌هایی را که نمی‌شکند، می‌کُشد. همهٔ آدم‌های خیلی خوب، همهٔ آدم‌های خیلی شریف و همهٔ آدم‌های خیلی شجاع را بدون تبعیض می‌کُشد. اگر هیچ‌کدام از آن‌ها نباشی، می‌توانی مطمئن باشی که تو را هم خواهد کُشت، اما عجلهٔ خاصی در کار نخواهد بود - ارنست همینگوی – وداع با اسلحه

14- ما به همان ستارگان نگاه می‌کنیم، اما چیزهای متفاوتی می‌بینیم - یورش شمشیرها – جورج مارتین

 

 


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان