ماهان شبکه ایرانیان

بهداشت روانی اعتقادی در اجتماع

بهداشت روانی (Mental Health) از نیازهای ضروری افراد جامعه شمرده می شود و حاصل عملکرد مطلوب جامعه، وجود افرادی است که از حیث سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار دارند

بهداشت روانی اعتقادی در اجتماع

مقدمه

بهداشت روانی (Mental Health) از نیازهای ضروری افراد جامعه شمرده می شود و حاصل عملکرد مطلوب جامعه، وجود افرادی است که از حیث سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار دارند. اما هزاره سوم میلادی در شرایطی آغاز می گردد که جهان هم چنان درگیر مشکلات زیادی در ابعاد روانی است و در آستانه قرن بیست و یک، انسان مضطرب، افسرده و بحران زده، بیش از هر زمانی خود را در برابر سوالاتی اساسی در مقوله ارزش ها و سلامت روانی می یابد و عامل پیدایش بسیاری از ناسازگاری ها و نابهنجاری ها را تضادهای ارزشی و استقرار نداشتن یک نظام ارزشی سازمان یافته در فرد می داند.

نکته قابل توجه این است که بسیاری از کشورها به ابعاد زیر ساختی، در ظهور و گسترش اختلالات روانی و این که چرا گسترش اجتماعی، توفیقی در مهار اختلالات روانی به دست نیامده، توجهی نداشته اند؟ با تأملی کوتاه در شرایط جوامع دارای گسترش ارتباطات انسانی در سطوح مختلف بین المللی، این نکته احساس می شود که با وجود تلاش های فراوان در زمینه بهبود شرایط روانی افراد، عوامل بر هم زننده تعادل روانی روز به روز افزایش یافته اند و احساس نیازمندی به بهداشت روانی در اجتماع گسترش روز افزونی پیدا کرده است.

ادیان الهی این معضل را از دیر باز پیش بینی کرده بودند. اسلام نیز به روابط اجتماعی سالم انسان ها توجه دارد و خواستار این است که روابط اجتماعی به گونه ای باشد که سلامت و بهداشت روان افراد به خطر نیفتد و راهکارها و سفارش هایی در این بین دارد که زمینه ساز روابط بهتر و پیوند های عاطفی و حمایتی در اجتماع هستند.

1ـ مفهوم شناسی بهداشت روان

اصطلاح «بهداشت روانی» در روان شناسی مورد مناقشه فراوانی است و این جدال از آن جا سرچشمه می گیرد که هنوز تعریفی صحیح برای بهنجاری (Normalit) نداریم. از سوی دیگر تعریف هایی از بهداشت روان ارائه شده است که برخی از آنان را برمی شماریم.

روان پزشکان، سالم بودن را نداشتن علائم بیماری روانی تلقی می کنند، به عبارت دیگر، سلامتی و بیماری را در دو قطب مخالف یکدیگر قرار می دهند و برای این که فرد سالمی بیمار شود، بایستی از قطب سالم به قطب مخالف برود (کاپلان، سادوک و وگرب، 65).

گلدشتاین (Goldstein,k) می گوید: « سلامت روانی تعادل بین اعضاء و محیط در رسیدن به خودشکوفایی است» (همان، 45). تعاریفی دیگر نیز در این موضوع مطرح گردیده است که باید آنان را از زوایای مختلف بررسی و نقد کرد.

این تعاریف از جهات متعدد قابل بررسی و نقد و اضافات هستند؛ چرا که جامع افراد نیستند. تعریفی که به نظر ما، جامع و کامل است، بدین شرح است:

بهداشت روان، اصول، قواعد و روش هایی است که فرد را در چهار مرحله از آشفتگی و پریشان حالی می رهاند وآرامش روحی، روانی و انسجام شخصیتی را به وی می دهد. این مراحل عبارت اند از:

مرحله اول. تأمین، ایجاد وحفظ: این مرحله بیشتر به جنبه های بهداشتی و ایجاد عوامل سلامتی و پیشگیری اشاره دارد؛ چون پیشگیری مقدم بر درمان است.

مرحله دوم. تعادل: فرد باید به دنبال تعادل شخصیتی و روانی باشد.

مرحله سوم. تقویت عوامل آرامش: مهمترین مرحله در رسیدن به هدف، مرحله سوم است. در این مرحله شخص باید عواملی آرامش روانی، (حاصل مراحل قبل) را در خود تقویت نماید.

مرحله چهارم. تکامل: سیر حرکت تکاملی برای رسیدن به تکامل نفس است. فرد در این بخش به ویژگی های نهان شخصیتی خویش پی می برد و با درمان بیماری ها و کاستی های نفسانی، به مرحله کمال و انسجام می رسد.

2 ـ اهمیت و ضرورت بهداشت روان

نبود سلامت و بهداشت روان در اکثر جوامع بشری و فشارهای ناشی از برخی عوامل بازدارنده، از عواملی است که ضرورت این موضوع را گوشزد می نماید.

بهداشت و سلامت روانی از نیازهای اجتماعی است و این نکته در شرائط کنونی جوامع و گسترش و تعمیق روابط روز افزون ارتباطات انسانی در سطوح بین المللی، احساس می شود که عوامل برهم زننده تعادل، آرامش روان و علل پدیدآورنده بحران های روانی، افزایش و پیچیدگی خاصی یافته اند و احساس نیاز فردی و اجتماعی به سلامت و آرامش روانی، نیز بیشتر شده است. بدیهی است هر گونه تلاش در زمینه دست یابی به آرامش و سلامت روان، مستلزم پژوهش ها و تحقیقات گسترده پژوهشگران و محققان و به کار بستن نتایج پژوهش ها توسط دستگاه های اجرایی است.

رابطه بهداشت روان افراد با دیگر بخش ها و عوامل تأثیر گذار جامعه، مستقیم است و این دو لازم و ملزوم یک دیگرند؛ چون شرایط مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...متاثر از بهداشت روان افراد جامعه است.

سازمان جهانی بهداشت (1990 م) (World Helth Organization)، ضمن جلب توجه مسئولان کشورها به تامین سلامت و بهداشت روانی افراد، همواره بر این مهم تاکید دارد که میزان شیوع اختلالات روانی در کشورهای صنعتی و در حال توسعه، رو به افزایش است. دلیل این افزایش را می توان تا حد زیادی به رشد روز افزون جمعیت، تغییرات سریع اجتماعی همچون شهرنشینی، فروپاشی خانواده های گسترده و مشکلات اقتصادی وابسته دانست.

3- بیماری های اعتقادی در اجتماع

1 ـ شرک و پیامدهای آن در اجتماع

مهم ترین انحرافی که بشر را تهدید می کند، شرک و بیگانه شدن از توحید است. این بیماری، عقیده و رفتار ناپسندی است که افراد را به گمراهی آشکار، آشفتگی و پریشان حالی می کشاند و سقوطی سهمگین در پی می آورد. جامعه ای که در آن شرک، جای توحید را بگیرد، نه تنها مهم ترین منبع آرامش و سعادت را از دست می دهد، بلکه دچار انواع بیماری های روانی دیگر می گردد؛ چون شرک، کلید بیماری های روانی است، لذا قرآن کریم که سعادت، هدایت، روشنگری و تزکیه انسان ها را بر عهده دارد (ر.ک. به: بقره/ 185،232،239؛ آل عمران/ 138؛ نساء/ 113،174؛ انعام/ 65،104؛ اعراف/ 157؛ توبه/ 6؛ ابراهیم/ 1؛ اسراء/ 82؛ حج/ 16؛ نور/ 34، 61؛ حدید/ 9؛ تغابن/ 8؛ طلاق/ 11) برای چنین افراد و جوامعی گمراهی، تاریکی، و انحطاط را ترسیم می نماید (ر.ک. به: حج/ 31).

برای دست یابی به جامعه ای بدون بیماری ها و ظهور توحید گرایی و شناخت نسبت به آن و راهکارهای مقابله با بیماری شرک، باید موانع رسیدن به این مقصد یا کند شدن حرکت را به گونه کامل بشناسیم.

1ـ1.پوچی، از خود بیگانگی و وابستگی: امروزه بشر فرامدرن، دچار نوعی پوچی و از خود بیگانگی گردیده است. او خود را وابسته به عناصر دنیوی می داند و بدین سبب از خود بیگانه می گردد. احساس پوچی، از خود بیگانگی و وابستگی یکی از پیامدهای عمده شرک در افراد است، چرا که بشر در برابر معبودهای پوشالی سر تعظیم فرو می آورد و بدان ها عشق می ورزد؛ عشقی که تنها شایسته خداوند است؛ کسی که منبع تمام کمالات و نیکی هاست. خداوند متعال در این باره می فرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَن یتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً یحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ یرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ؛ (بقره/ 165) «و برخی از مردم کسانی هستند که از غیر خدا، همانندهایی (معبودگونه) برمی گزینند، که همانند دوستی خدا، آنها را دوست دارند. و[لی ] کسانی که ایمان آورده اند خدا را بیش تر دوست دارند. و اگر (بر فرض) کسانی که ستم کردند، بدانند در هنگامی که عذاب را مشاهده می کنند (خواهند دانست) که تمام قدرت از آنِ خداست! و به راستی خدا سخت کیفر است».

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می نویسد: «... در این جا باید طوری شریک گرفتن را حکایت کند که گویای این مهم باشد که شریک گرفتن متناقض با انحصار وحدانیت خداوند است و کسی که غیر از خدا، خدای دیگری را برگزیند، بدون هیچ مجوزی، انحصار را شکسته است و تنها انگیزه اش بر این کار پیروی از هوی و هوس و توهین و بی اعتنایی به حکم عقل خودش است» (المیزان فی تفسیر القرآن، 1، 405 ـ 406).

آری، کسی که به عقل خویش توهین نماید، به حکم عقلش بی اعتنا باشد و وابسته به هوی و هوس گردد، از خودبیگانه گشته و پوچی و نیستی او را فراگرفته است و زندگی سراسر ضلالت و گمراهی خواهد داشت (ر.ک. به: بقره/ 51، 54، 93؛ مائده/ 53؛ انعام/ 20، انفال/ 22ـ25؛ مدثر/ 49 ـ 56). بخش دیگری از آیه که می فرماید.. . یحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللّهِ...، نشانگر اوج دل بستگی مشرکان به غیر خدا است. اگر چه اقوال متعددی در تفسیر این قسمت مطرح گردیده است (طبرسی، محمد بن فضل، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1، 458 ـ 454)، ولی تمام مفسران اتفاق نظر دارند که مشرکان به غیر خدا وابسته اند و بدان ها عشق می ورزند و این وابستگی، پوچی و از خود بیگانگی را در پی دارد. عمومیت این وابستگی شامل هر مُطاعی می شود، چون اطاعت غیر خدا و غیر کسانی که خدا به اطاعت آنان امر فرموده، خود شرک است (طباطبایی، محمد حسین، 1، 406).

ناگفته نماندکه شرک، مفهوم و مصادیق گسترده ای دارد (الزنجانی، سید عز الدین، مطارحات حول معیار الشرک فی القرآن، 43).

1ـ2.انحطاط و سقوط سهمگین

فرجام جامعه ای که تکیه گاهش، غیر خدا باشد و فرامین غیر الهی بر آن حکم براند، نابودی است و جامعه تنها با ایمان به خدا و تکیه بر او، می تواند به جاودانگی و سرفرازی برسد، خداوند با تشبیهی زیبا، حال کسانی را که به او شرک ورزیدند، چنین ترسیم می نماید: حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیرَ مُشْرِکینَ بِهِ وَمَن یشْرِک بِاللَّهِ فَکأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحیقٍ؛ (حج / 31) «در حالی که حق گرا برای خدا هستید [و] مشرک به او نیستید؛ و هر کس به خدا شرک ورزد، پس گویی از آسمان فروافتد و پرندگان او را بربایند؛ یا باد او را به مکان دور دستی فرو اندازد» در حقیقت، آسمان کنایه از توحید و شرک، سبب سقوط از این آسمان است و مسلماً کسی که در حال سقوط از آسمان باشد، قدرت تصمیم گیری نخواهد داشت و هر لحظه به سوی نیستی و انحطاط خواهد رفت و سرانجام در چنگال شیطان، هوی و هوس های سرکش، نابود خواهد شد (ر.ک. به: مجمع البیان، 7، 133).

1-3.فساد اخلاقی و فرهنگی: ریشه اصلی تمام مفاسد، روی آوردن به شرک و انحراف از مسیر توحید می باشد. ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ * قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کانَ أَکثَرُهُم مُّشْرِکینَ؛ (روم/ 41 ـ 42) «به سبب آن چه دست های مردم فراهم آورده است، فساد در خشکی و دریا ظاهر شده است، تا [سزای ] بعضی از آن چه را که کرده اند به آنان بچشاند؛ باشد که بازگردند. بگو: «در زمین بگردید و بنگرید فرجام کسانی که پیشتر بودند [و] بیشترشان مشرک بودند، چگونه بود».

هر جا فسادی ظاهر شود، بازتاب اعمال مردم است؛ چراکه هر کار ناثوابی، عکس العمل نامطلوبی دارد. خداوند برای این که مردم شواهد زنده ای از ظهور فساد و شرک ببینند و از سرگذشت آنان عبرت بگیرند، به «سیر ارض» دستور می دهد و همگان را به تفکر درباره سرگذشت امت های شرک پیشه دعوت می کند یا ببینند که چگونه کاخ های آن ها ویران شد، خزائن و گنج هایشان به تاراج رفت، جمعیت نیرومندشان پراکنده، قبرهایشان درهم شکسته و استخوان هایشان پوسیده شد.

برخی مراد از «فساد روی زمین» در این آیه را مصائب و بلایای عمومی می دانند که یکی از مناطق را فرا می گیرد و مردم را به نابودی می کشاند، مانند زلزله، قحطی، مرض های مُسری، جنگ ها، غارت ها، سلب امنیت و...، بنابر این بین اعمال مردم و حوادث عالم، رابطه مستقیم وجود دارد و این اعمال بر یک دیگر تأثیر می گذارند (المیزان فی تفسیر القرآن، 16، 195ـ197).

1ـ4.سلطه گری و سلطه پذیری: در مقاطع مختلف تاریخ همواره افرادی می زیستند که به خاطر در خطر قرار داشتن منافع نامشرو عشان، حاضر به تسلیم در برابر توحید نبودند و از دستورات طاغوت اطاعت می کردند.

قرآن کریم ماجرای قیام حضرت موسی7 به عنوان نماد توحیدگرایی و سلطه ناپذیری، در برابر حکومت خودکامه و سلطه گر فرعون و امت سلطه پذیر و مشرک را این گونه ترسیم می نماید.

«و یقیناً موسی را با نشانه های (معجزه آسای) مان و دلیلی آشکار فرستادیم * به سوی فرعون و اشراف او؛ و[لی اشراف ] از فرمان فرعون پیروی کردند؛ در حالی که فرمان فرعون، هدایتگر نبود * روز رستاخیز، (فرعون) در پیشاپیش قومش خواهد رفت و آنان را وارد آتش می کند؛ و کسانی که وارد شده اند، چه بد ورودگاهی (برای آنان) است! * (فرعونیان) در این [دنیا] و روز رستاخیز، لعنتی در پی آنان روانه شده است؛ و آنچه (به آنان) بخشیده شد، چه بد عطایی است! * این [مطالب ] از اَخبار بزرگ آبادی هاست! آن را برای تو حکایت می کنیم، که برخی از آنها (هنوز) برپاست و (برخی) دِرو شده اند (و آثارشان از میان رفته است)» (هود / 96 ـ 100).

فرعون برای آن که سلطه خود و سلطه پذیری مردم را حفظ کند، هیچ نکته روانی را از نظر دور نمی داشت. گاهی می گفت: موسی می خواهد سرزمین های شما را بگیرد و شما را که صاحب اصلی آن هستید، بیرون کند یرِیدُ أَنْ یخْرِجَکمْ مِنْ أَرْضِکمْ؛ (اعراف /110) و گاهی احساسات مردم مذهبی قوم خویش را تحریک می کرد و می گفت: «من از این مرد می ترسم که آیین شما را دگرگون سازد» إِنِّی أَخَافُ أَن یبَدِّلَ دِینَکمْ؛ (غافر/ 26)؛ در حالی که این گونه تهمت ها را به موسی می بست، قدرت و شوکت خود را برای مردم بزرگ جلوه می داد و وعده های بسیاری به آن ها می داد تا از فرامین او اطاعت کنند و هم چنان سلطه پذیر بمانند. با تمام تلاش های وی، جامعه عصر فرعون تا هنگامی که تمایل به سلطه پذیری و فرمان برداری از طاغوت داشتند، در بدبختی و ضلالت به سر بردند و این نمونه ای کوچک از فرجام جامعه شرک آلود و سلطه پذیر نسبت به حکومت غیر توحیدی است (ر.ک. به: مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 9، ص 226ـ223؛ المیزان فی تفسیر القرآن، 10، 383).

2 ـ نفاق و پیامدهای آن در اجتماع

نفاق از ریشه «نفق» ودر نزد عرب به معانی رونق یافتن بازار و زیاد شدن مشتری، در مقابل کسادی و رکود؛ نابود شدن و مردن (الفراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 3، ص 1825)؛ گودال، سوراخ و تونل زمینی (همان)؛ دورویی، فریب و پنهان کاری (این معنا غالبا از به کارگیری ماده نفق در باب مفاعله مرسوم و مشهود است) (ابوعوده، عودة خلیل، التطور الدلالی، 266)؛ حفره بند شلوار (ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 10، ص 358) است. به اعتقاد برخی واژه شناسان عرب (همان) کلمه ای معرب است که گمان می رود همان نیفن در فارسی باشد، یعنی که محل ورود و خروج دو سر بند شلوار. هم چنین به معنای داخل شدن (همان، 248) آمده است.

نفاق در کاربرد اسلامی به معنای تظاهر به اسلام و ایمان و پنهان داشتن کفر است، از این رو در تعاریف اصطلاحی آن گفته اند که نفاق در برابر ایمان و به معنای بی اعتقادی به حق است (محقق اردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، 8) در جای دیگر آمده است که نفاق، گفتن شهادتین و رعایت شئون ظاهری اسلام است؛ در حالی که گوینده در باطن اعتقادی به اسلام ندارد (نجفی، محمد حسین، جواهر الکلام، 6، 59).

با اندک دقت و تامل در معنای لغوی و کاربرد قرآنی واژه نفاق، ارتباطی ظریف بین آن ها نمایان می گردد.

یکی از معانی لغوی نفاق نزد عرب، سوراخ، راه مخفی و پنهان است «نافقاء»؛ راهی مخفیانه که موش صحرایی برای رسیدن به لانه اش ایجاد می کند. لانه این حیوان دو راه دارد؛ یکی آشکار به نام «قاصعاء» و دیگری مخفی و پنهان که آن را «نافقاء» می نامند و در موقع خطر از آن استفاده می کند و هیچ حیوانی غیر از خودش از آن اطلاعی ندارد. این معنا (راه مخفی) که نزد اهل لغت مشهور است، ریشه قرآنی دارد: فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِی نَفَقاً فِی الْأَرْضِ...؛ (انعام/ 35) «پس اگر می توانی رخنه ای در زمین، جست وجو کنی...».در این آیه شریفه، «نفق» به معنای «نقب» آمده است. نقب، کانال و راه زیر زمینی تنگی در سطح زمین است که برای استتار یا فرار از دشمن ایجاد می گردد. به هر حال این معنای لغوی با معنای مصطلح و مشهور نفاق، ارتباط و پیوستگی دارد و منافق را بدین دلیل منافق می گویند که همواره گریزگاهی از خطر دارد (حسینی، سید محمود، دو چهرگان، 23ـ24). توجه خداوند به نفاق و منافقان تا آن جاست که سوره ای مستقل با نام و درباره آنان (منافقان) نازل کرد و شاید شدیدترین لحنی که در قرآن کریم وجود دارد، در مورد نفاق و منافقان باشد؛ چرا که اینان موجب ورود ضربات سخت و جبران ناپذیری به اسلام و جامعه اسلامی گردیده اند.

نفاق با بسیاری از رذائل اخلاقی، از جهات مختلفی، مرتبط است؛ لکن رابطه نفاق با «ریا» و «دروغ» بیشتر از دیگر رذائل اخلاقی است. علل و عواملی که زمینه ساز به وجود آمدن صفت ریا و دروغ هستند، می توانند در پیدایش نفاق موثر باشند.

بزرگ ترین و خطرناک ترین دشمنان، در مجموعه اعتقادات و نیز معاشرت های اجتماعی، دشمنی است که نقابی از دوستی و محبت بر چهره بزند، اما در زیر آن، خنجری زهرآلود پنهان کند. زبان گویا و چهره جذابش، باطن خبیث و شیطانی او را بپوشاند و شناسایی اش را مشکل سازد. منافق در هر جامعه ای که زندگی کند، عامل فساد و تباهی و باعث انحطاط و سقوط است.

قرآن کریم به مسئله نفاق، به عنوان یک معضل اجتماعی، توجه دارد و خداوند در سیزده سوره (بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، حدید، حشر، منافقین، تحریم) رفتار و اخلاق منافقان را نکوهش و خطر جدی و توطئه های شیطانی آنان را به مؤمنان گوشزد می کند.

2ـ1.ترویج فساد و خود کامگی: فساد و خودکامگی از پیامدهای مهم نفاق در اجتماع است. کسانی که تخم نفاق در قلوبشان جای گرفته است، به مقتضای نفاقشان، فساد و خودکامگی را در جامعه ترویج می دهند. اینان کسانی اند که با اعمالشان، قصد فریب خداوند متعال را دارند (نساء/ 142) و این به خاطر مرضی است که در دل دارند. در طبیعت آنان، آفت و مرض و در عقلشان، انحراف وجود دارد و همین مرض قلبی به فزونی فساد و خودکامگی آنان منجر می گردد و بدین سبب روز به روز بر شکشان افزوده می شود و این انحراف و فساد به سرنوشت نهایی آنان، یعنی وصول به درکات جهنم می انجامد (قبلان، عبدالامیر، المنافقون فی القرآن، 10ـ 11). اینان برای آنکه خودکامگی و فسادشان را توجیه کنند، ادله واهی می آورند و آنقدر بر این دلیل ها پافشاری می کنند که خودشان آنان را باور می کنند و بدان ها اعتقاد و ایمان می آورند (مدرسی، محمد تقی، کلی نواجه النقاق، 30 ـ 31).

خودکامگی و لجاجت، سدی در مقابل معرفت صحیح و باور رای ثواب است (سید رضی، ص 1172). و کسی که هدفش باطل شد، حق را درک نخواهد کرد: اگر چه روشن تر از آفتاب باشد (تمیمی آمدی، عبدالرحمان بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ح 8853).

قرآن کریم به این ویژگی و خصیصه آنان اشاراتی دارد: وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیفْسِدَ فِیهَا وَیهْلِک الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یحِبُّ الْفَسَادَ؛ (بقره / 205) «و هنگامی که روی برمی تابد [یا به حکومت می رسد] در زمین کوشش می کند تا در آن فساد کند، و زراعت و نسل را نابود می سازد؛ و خدا تباهکاری را دوست نمی دارد».

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می نویسد: «مراد از فساد، فساد تکوینی و آن چه در گردش زمان فاسد می شود، نیست...؛ بلکه مراد فسادهای تشریعی است؛ فسادهایی که به دست بشر پدید می آید و وقتی در زمین سعی به فساد شود؛ به گونه ای که ظاهر آن اصلاح باشد و در تعالیم دینی دخل و تصرف گردد، فساد اخلاق، اختلاف کلمه، مرگ دین، فنای انسانیت و فساد دنیا حتمی است» (المیزان فی تفسیر القرآن، 2، 96 ـ 97).

2-2.کارشکنی، خیانت و توطئه: منافقان، در طول تاریخ به کارشکنی، خیانت و توطئه مشهور گشته اند. و از همین راه ضربات سهمگینی به جامعه اسلامی وارد آورده اند. پیشینه این خیانت ها و کارشکنی ها بسیار طولانی است: چه در عصر پیامبر و چه بعد از آن، همواره این روش ننگین وجود داشت و منافقان از آن برای رسیدن به اهداف شوم خود سود می بردند. لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَینَکمْ کدُعَاءِ بَعْضِکم بَعْضاً قَدْ یعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یتَسَلَّلُونَ مِنکمْ لِوَاذاً فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ (نور / 63) «فراخوان فرستاده (خدا) را در میان خودتان همانند فراخوان برخی شما برخی [دیگر] را قرار ندهید؛ که به یقین خدا می داند کسانی را که از میان شما مخفیانه بیرون می روند. پس کسانی که از فرمان او سرپیچی می کنند، باید بر حذر باشند که (بلا و) فتنه ای به آنان در رسد، یا عذاب دردناکی به آنان برسد!».

نمونه هایی از کارشکنی و خیانت منافقین

در ماجرای جنگ احزاب، رسول اکرم و مسلمانان به شدت مشغول حفر خندق بودند. حضرت هر بخشی از خندق را به گروه های چند نفری سپرده بود. در این بین منافقان هنگامی که چشم مسلمانان را دور می دیدند، دست از کار می کشیدند و آن گاه که متوجه حضور آنان می گشتند، مشغول فعالیت می شدند. همچنین بدون اذن پیامبر دست از کار می کشیدند و به منازلشان می رفتند (ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج 2، ص 701). منافقان، توطئه ها و تهمت های زیادی به حضرت روا می داشتند، و بارها در ماجرای توزیع غنائم و صدقات، نسبت به حضرت پرخاشگری و او را به بی عدالتی، خویشتن پروری و جاه طلبی متهم می نمودند (ر.ک. به: سالم، ابراهیم، النفاق و المنافقون فی عهد رسول الله، 279؛ عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة بنی الاعظم، 6، 122). البته، بیشتر این توطئه ها و کارشکنی ها به سبب ترس و حفظ جان و حراست از موقعیت اجتماعی بود (نیری بروجردی، 1، 69).

از دیگر خیانت های منافقان که در تاریخ به یادگار مانده، ایجاد ماجرای «مسجد ضرار» است (توبه/ 110 ـ 107). مقصودشان از ساختن مسجد، ضرر رساندن به دیگران، ترویج کفر و تفرقه میان مسلمانان بود و می خواستند پایگاهی در دل مومنان ایجاد و در آن علیه خدا و رسول کمین کنند و فعالیت شیطانی خود را آغاز و از هر راه ممکن دشمنی خود را علیه مسلمانان اعمال کنند. منافقان در این بین، چند هدف را دنبال می کردند:

1 ـ ضرر و زیان رساندن به مسلمانان ضِرَاراً.

2 ـ تقویت مبانی کفر و بازگشت دوباره شرک و بیگانگی از توحید در بین مردم (و کفرا).

3 ـ ایجاد تفرقه میان صفوف مسلمانان (و تفریقا بین المومنین) (المیزان فی تفسیر القرآن، 9، 389 ـ 394).

آری! این است چهره گرگ صفت و پلید منافقان که با حضور در جامعه، آرامش و سلامتی را سلب و اضطراب وتشویش و پریشان حالی را جایگزین می کنند و زیر نقاب اسلام، در کمین می نشینند و در اندیشه برکندن ریشه های اسلام هستند؛ غافل از این که وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ (نساء/ 105 ـ 121؛ توبه/ 48؛ محمد/ 26؛ منافقون/ 7 ـ 8).

2-3.شایعه سازی و جنگ روانی: انتشار شایعات دروغ و آکنده ساختن جامعه از تهمت ها و دروغ ها، از دیگر پیامد های حضور نفاق در جامعه است (خاتمی، سید احمد، سیمای نفاق در قرآن، ص 121). منافقان در شرائط حساس و سرنوشت ساز جامعه، سعی با انتشار شایعات دلهره آور، می کوشند میان مردم وحشت ایجاد کنند، برای نمونه، در شرایط حساس جنگ احد در صدر اسلام، شایعه کشته شدن پیامبر را پخش نمودند تا روحیه مسلمانان را در آن موقیت حساس تضعیف کنند و ترس و ناامیدی را در بین آنان جاری سازند (یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، 2، 47).

منافقان با برنامه های تخریبی و ضد اسلامی، سعی در براندازی اسلام دارند و در این مسیر می کوشند. قرآن کریم آنان را از این کار بر حذر می دارد و خواستار سرکوب منافقان می شود. لَئِن لَمْ ینتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لاَیجَاوِرُونَک فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً * مَّلْعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً * سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً؛ (احزاب/ 60 ـ 62) «اگر منافقان و کسانی که در دل هایشان (نوعی) بیماری است و شایعه پراکنان اضطراب انگیز در مدینه، به آن (کارها) پایان ندهند، قطعاً تو را بر آنان مسلّط می گردانیم، سپس جز اندکی در این (شهر) همسایه تو نخواهند بود * در حالی که طرد شده اند، هر کجا یافته شوند دستگیر گردند و به سختی کشته شوند * (این) روش خداست در مورد کسانی که پیش از (این) گذشتند؛ و هیچ تغییری برای روش (و قانون) خدا نخواهی یافت».

خداوند در ادامه آیه می فرماید: این عذاب و نکالی که به منافقان وعده دادیم، سنّتی است از خداوند که در امت های پیشین جاری ساخته است و هرگاه قومی کارشان به فتنه و فساد کشید تا بدین طریق استفاده های نامشروعی ببرند و در بین مردم اضطراب و دلهره بیفکنند، چنین عذابی شامل آنان نیز می گردد (المیزان فی تفسیر القرآن، 16، 340؛ تفسیر نمونه، 17، 430).

4ـ2.شبهه افکنی: بهترین شیوه در تضعیف باورهای اعتقادی ـ دینی مسلمانان، شبهه افکنی است.

کسانی که نفاق در قلوبشان جای گرفته بود، همواره برآن بودند که شبهاتی را میان مسلمانان بپراکنند تا اعتقادات آنان ضعیف گردد.

منافقان در عصر پیامبر از این ترفند بهره می بردند. آنان در آستانه جنگ بدر، برای بازداشتن مسلمانان از شرکت در جنگ، وعده های پیروزی خداوند به مسلمانان را پوشالی و فریب معرفی می نمودند (یوسفی غروی، محمد هادی، تاریخ تحقیقی اسلام، ج 3، ص 320). در جنگ خندق، هنگام حفر خندق، مسلمانان با صخره عظیمی روبرو شدند. در این حال منافقان به مسلمانان گفتند: آیا از آرزوها و وعده های باطلی که محمد به شما می دهد، تعجب نمی کنید؟! به گوش شما می گوید از مدینه، قصرهای حیره، مدائن و کسری را می بیند و به زودی آن قصرها به دست شما فتح می شود؛ در حالی که شما خندق را حفر می کنید و قدرت ندارید خود را ظاهر سازید (طبری، تاریخ، 368).

در جنگ احد، در حالی که مسلمانان بر کشته های خود می گریستند، منافقان از این فرصت به نحو کامل استفاده کردند و با شبهه اندازی کوشیدند، تردیدی در قلوب مسلمانان نسبت به حقانیت مذهب و عقیده بر انگیزند. منافقان همواره به یهودیان مدینه می گفتند: اگر محمد نبی بود، مغلوب نمی گشت و این گونه وی و یارانش دچار شکست نمی شدند. اگر با ما بودند، این گونه کشته نمی شدند ( یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 366) بیشتر شبهات منافقین، پیرامون ضروریات دین از قبیل توحید، نبوت، عدل و حتی برخی با وجود ادله مختلف بر آسمانی بودن قرآن و تدوین کامل آن در زمان پیامبر اکرم (زرکشی، محمد بن بهادر بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 462؛ العسقلانی، ابن حجر، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج 9، ص 49؛ عاملی، 1410، 82؛ عسکری، مرتضی، القرآن الکریم و روایات المدرسین، ج 1، ص 213؛ الصغیر، محمد حسین، المستشرقون والدراسات القرآنیة، 85؛ حکیم، محمد باقر، علوم قرآن، ص 7 رامیار، محمود، تاریخ قرآن، 240 ـ 249؛ عز، نورالدین، علوم قرآن الکریم، 24؛ زرقانی، محمد عظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 240) شبهاتی را درباره بشری بودن قرآن و یا نقص آن و شبهاتی از این قبیل مطرح می کنند؛ چرا که خلل وارد کردن در ضروریات دین، تزلزل اعتقادات و تضعیف ایمان مومنان را به دنبال دارد.

3 ـ بدعت و خرافه فکنی و پیامدهای آن در اجتماع

بدعت از« بدع» در لغت به معنای ایجاد چیزی است که قبلاً نه ذکری از آن رفته، نه آگاهی نسبت به آن بوده و نه ایجاد شده است. برخی ریشه بدعت را «ابداع» می دانند که از «ابدع» گرفته شده، و به معنای ایجاد چیزی است که نمونه قبلی نداشت و بعد از آن که نبود، اختراع و ابتکار شد (باقری، جعفر، البدعة، 134).

بدعت در اصطلاح شرع به این معناست: «وابدعت الشیء وابتدعته»، یعنی «استخراج و احداث آن». بدعتی که برای حالت مخالف استفاده می شود، از همین واژه است. این واژه بعداً برای کم کردن و یا افزودن در دین به کار رفت؛ اما گاه بعضی از انواع آن را مباح نامیده اند و این نوع، مصلحتی است که مفسده ای توسط آن دفع می گردد (القیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر للرافعی، 38؛ طبری، 1، 508؛ المغنیه، 3، 422).

موضوع بدعت و خرافه فکنی گاه دستاویزی برای دنیاطلبان و فرومایگان می شود از این طریق مانند خوره دین را متلاشی می کنند. اغلب بدعت جویان، از برخی اطلاق ها و وسعت کلام شرع، سوء استفاده می کنند و امیال نفسانی خود را در قالب دین معرفی می نمایند.

بدعت جویان به اختیار خود کاری می کنند و راه را برای بدعت های دیگر می گشایند و حتی بعد از فراگیر شدن بدعت، دامنه اش را به نصوص هم می کشانند. وظیفه علماء و بزرگان دین، مقابله با این انحرافات عقیدتی است، همان گونه که پیامبر عظیم الشان اسلام فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله»؛ «هرگاه بدعت درامت من ظاهر گردید، پس بر عالم لازم است که علمش را آشکار نماید (و جلوی بدعت ها را بگیرد)، پس اگر چنین نکرد، لعنت خدا بر او باد». در جای دیگر نیز روایتی به همین مضمون از حضرت نقل شده است (ر.ک. به: الهندی، ابن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاموال والافعال، 1، 179؛ الصدوق، 204؛ القمی، عباس محمد رضا، سفینة البحار، 1، 63). هم چنین در روایات فراوانی، اهل بدعت مورد مذمت و سرزنش قرار گرفته اند و معصومان به دوری از آنان دستور داده اند.

3-1. شیطان، سلسله جنبان زنجیره ی خرافه فکنی: در طول تاریخ، خرافه گویی همواره دست مایه مشرکان و فرصت طلبان بوده است و از آن برای رسیدن به اهداف شوم خود، بهره ها برده اند.

خرافه گویی در دوره ها و جوامع مختلف، با توجه به اقتضای زمان و مکان، شکل و حالت خاصی داشته است (سبزواری، محمد، الجدید فی التفسیر القرآن المجید، 3، 97؛ رازی، محمد بن عمر فخر الدین، التفسیر الکبیر، 12، 109؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف فی الحقایق غوامض التنزیل، 1، 684؛ میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار وعدة الابرار، 3، 248؛ مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیرالمراغی، 7، 44؛ الزحیلی، وهبة، المنیر، 7، 85؛ ابن الکثیر، ابی الغداء الحافظ، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 2، 173).

مردم در زمان جاهلیت، بسیاری از اعمال خرافی ـ از قبیل: زنده به گور کردن دختران، قربانی کردن فرزندان، مثله کردن و... ـ را جایز می شمردند. خداوند، پس از ذکر سرنوشت شوم مشرکان، یکی از عوامل گمراهی آنان را ترویج اعمال خرافی و انحرافات در جامعه می داند و می فرماید:

«[مشرکان] غیر از او (= خدا)، جز [بت های ] مؤنّث را (بعنوان پرستش) نمی خوانند، و جز شیطان سرکش را نمی خوانند * خدا او را از رحمت خویش دور ساخت؛ و [شیطان] گفت: «حتماً از بندگانت سهم معینی خواهم گرفت * و حتماً آنان را گمراه می کنم؛ و قطعاً آرزومندشان می سازم؛ و البته آنان را (به اعمال خرافی) فرمان می دهم، پس حتماً گوشهای دام ها را می شکافند، و البته به آنان فرمان می دهم، پس قطعاً آفرینشِ خدا را تغییر می دهند.» و هر کس جز خدا، شیطان را به سرپرستی برگزیند پس بیقین، با ضرر آشکاری زیان دیده است * [شیطان ] به آنان وعده می دهد؛ و آرزومندشان می سازد؛ در حالی که شیطان جز فریب، به آنان وعده نمی دهد * آن [پیروان شیط] ان مقصدشان جهنّم است؛ و هیچ راه فراری از آنجا نمی یابند»؛ (نساء / 117 ـ 121). شیطان در این آیات برنامه های خویش را بر می شمرد و برای به انجام رساندن آنان سوگند یاد می کند که از هیچ تلاشی فروگذاری نکند. یکی از مهم ترین برنامه های وی برای گمراه سازی انسان، دعوت به اعمال خرافی، انحرافات و تغییر تفکر توحیدی در جامعه است. او برنامه هایش را چنین ترسیم می کند:

الف) گمراه کردن برخی بندگان: او می داند که قدرت گمراه ساختن همه بندگان خدا را ندارد و تنها افراد مشرک و هوس باز و با ایمان ضعیف در برابر او تسلیم می شوند وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِک نَصِیباً مَفْرُوضاً.

ب) انحراف و گمراه نمودن: لَأُضِلَّنَّهُمْ.

ج) سرگرم ساختن افراد با آرزو های دور و دراز و رنگارنگ: لَأُمَنِّینَّهُمْ.

د) دعوت به اعمال خرافی و انحرافات: از جمله شکافتن گوش های چهارپایان وَلَأَمُرَنَّهُمْ فَلَیبَتِّکنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ.

هـ) وادر کردن به تغییر آفرینش پاک خدایی: وَلْأَمُرَنَّهُمْ فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللّهِ.

این برنامه ها گویای آن است که شیطان، نقشه ای ویژه برای استفاده از این بیماری در جامعه دارد و از این بیماری ـ به طور خاص ـ برای گمراهی افراد استفاده می کند (ر.ک. به: بقره / 168 ـ 177؛ آل عمران / 65 ـ 74،149؛ انعام / 118 ـ 155؛ اعراف / 27 ـ 34، 138 ـ 206؛ انفال / 1 ـ 38؛ هود / 109 ـ 123؛ نحل / 114 ـ 118).

3-2.محرومیت مردم از نعمت ها و برخورداری انحصارطلبان؛ با بدعت و خرافه فکنی: انحصار طلبان و دنیاگرایان، همواره در طول تاریخ، با بدعت و خرافه فکنی در دین، به چپاول مادی ومعنوی مردم پرداخته اند و با این گونه ترفندها، عرصه را بر مردم تنگ و نعمت ها را به خود تخصیص داده اند. این گروه در عصر جاهلیت و بعد از آن، با بدعت های متفاوت در دین، نعمت های دنیوی، حیوانات (الجدید فی تفسیر القرآن المجید، 3، 97؛ تفسیرکبیر، 12، 109؛ الکشاف، 1، 684؛ کشف الاسرار وعدة الابرار 3، 248؛ تفسیرمراغی، 7، 44؛ المنیر 7، 85؛ ابن الکثیر، 2، 173) و...نعمت ها و امکانات را منحصر به خویش می دانستند و به دیگران اجازه استفاده نمی دادند و همواره آنان را مورد تحقیر و تمسخر قرار می دادند. مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَائِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلکنَّ الَّذِینَ کفَرُوا یفْتَرُونَ عَلَی اللّهِ الْکذِبَ وَأَکثَرُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ؛ (مائده/ 103) «خدا هیچ (ممنوعیتی، در مورد) حیوان گوشْ شکافته بارور، و شتر آزاد بارور، و گوسفند بارور، و حیوان نرینه حمایت شده ای، قرار نداده است؛ و لیکن کسانی که کفر ورزیدند، بر خدا دروغ می بندند؛ و اکثر آنان خردورزی نمی کنند».

3ـ3.بدعت وخرافه فکنی، سهمگین ترین جنایت: بدعت و خرافه فکنی از سهمگین ترین جنایت هایی است که دنیاجویان برای رسیدن به اهدافشان از آن بهره می برند.

اهل بدعت، بارها در عرصه اجتماع، از زمان رسول اکرم تا کنون، خواستار تعویض یا تغییر ضروریات دین شده اند. برای نمونه بارها درخواست تعویض یا تغییر قرآن را از پیامبر اکرم می نمودند و خود در این زمینه در بین اذهان عمومی تفسیر به رای و قرآن را مطابق امیال و اهدافشان تفسیر می نمودند. هدف آنان از تقاضای تعویض قرآن، بر چیده شدن کتاب الهی بود، چرا که با این عمل، اسلام به معنای حقیقی از بین می رفت و اسلامی که آنان اراده می کردند، به وجود می آمد. هدف آنان از تقاضای تغییر قرآن نیز تطبیق آیات مخالف با اهداف و امیال آنان بود، اما خداوند در جواب آنان فرمود: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کذِباً أَوْ کذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لاَ یفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ؛ (یونس/17) «و چه کسی ستمکارتر است از کسی که بر خدا دروغ بسته، یا آیات (و نشانه های) او را دروغ انگاشته است؟! براستی که خلافکاران رستگار نخواهند شد»).قرآن با لحنی قاطع پاسخ می دهد که «تبدیل» و «تغییر» در اختیار پیامبر نیست. به راستی که چه افکار پست و خامی را در سر می پروراندند، زیرا پیامبری را می پرستیدند که پیرو خرافات و امیال نفسانی آنان باشد (تفسیر نمونه، 8، 249).

از دیگر ترفندهای آنان، پرداختن به ادعاهای واهی نزد مردم و ادعای شفاعت بت ها و.. . بود.

کوتاه سخن آن که، ایجاد بدعت و مسخره کردن اعتقادات دیگران، جنایتی بزرگ است؛ چرا که فرد با فروپاشی و برهم ریختگی شخصیت مواجه می شود، به پوچی و نیستی می گراید و از خود بیگانه می گردد و این جنایتی بس عظیم و سهمگین است (ر.ک. به: بقره/ 114؛ اعراف/ 37 ـ 39؛ هود/ 19 ـ 22؛ ملک/ 26 ـ 29).

4- راهکارهای تامین بهداشت روانی در برابر بیماری های اعتقادی در اجتماع

1ـ گسترش فرهنگ پرستش خدای مهر گستر( توحید گرایی)

جهان بینی درست و توحید گرایی ساختار ذهنی افراد را وسعت می بخشد و قابلیت، ظرفیت و توان تفسیر و تحلیل شناختی افراد را بهبود می بخشد و به دین ترتیب توانایی کل نگری اشخاص افزایش می یابد. این شناخت ها باعث می شود انسان، جهان هستی را مجموعه ای بی ارتباط، تصادفی، بی نظم و بدون علت نداند، بلکه جهان را پدیده های نظام مند، پیچیده و دارای قانون ببیند که حتی در پس پدیده های به ظاهر ناخوشایند و متناقض آن، نوعی اراده، تدبیر و معنا نهفته است. و بدین ترتیب در انسان معتقد به دین، احساس آشفتگی و رها شدگی ایجاد نمی شود.

با اعتقاد به توحید، اعتقاد به مصلحت الهی در افراد شکل می گیرد و این باعث می شود شخص در برابر واقعیات زندگی و وقایع غیر قابل کنترل (مانند: بیماری، بلایای طبیعی، از دست دادن عزیزان و بسیاری از عوامل فشار زای بیرونی) به سادگی دچار آشفتگی روانی نگردد و انسجام شخصیتی و بهداشت روانی خود را حفظ کند و از خطرات بیماری های روانی در امان بماند.

1ـ1. توحید، رمز انسجام نظام: روحیات هر انسانی دائماً در حال تغییر است. قانون تکامل در شرایط عادی، در صورتی که وضع استثنایی به وجود نیاید، انسان و روحیات و افکار او را در بر می گیرد و هر لحظه با گذشت روز، ماه و سال، زبان و فکر و سخنان انسان ها را دگرگون می سازد. اگر با دقت بنگریم، هرگز نوشته های یک شخص یکسان نیست، بلکه آغاز و انجام یک کتاب، تفاوت دارد؛ مخصوصاً اگر کسی در دوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد؛ حوادثی که پایه یک انقلاب فکری و اجتماعی و عقیده ای همه جانبه را پی ریزی می نماید. او هر اندازه که سعی نماید سخنان خود را یکسان، یک نواخت و مثل گذشته تحویل دهد؛ قادر نخواهد بود. اما قرآن، کتابی توحیدی است که در مدت 23 سال طبق نیازمندی های تربیتی مردم، در شرایط و ظروف کاملاً مختلف، نازل گردید. کتابی است که درباره موضوعات کاملاً متنوع سخن می گوید. قرآن مانند کتاب هایی نیست که یک موضوع خاص اجتماعی، سیاسی، فلسفی، حقوقی یا تاریخی را تعقیب می کنند، بلکه گاهی درباره توحید و اسرار و آفرینش و زمانی درباره احکام، قوانین و آداب و سنن و گاهی درباره امت های پیشین و سرگذشت تکان دهنده آنان سخن می گوید و زمانی مواعظ، نصایح، عبادات و رابطه بندگان با خدا را مطرح می سازد.

چنین کتابی ممکن نیست خالی از تضاد و تناقض و نوسان های زیاد باشد، اما هنگامی که به قرآن می نگریم، همه آیات آن را هماهنگ و خالی از تضاد و ناموزونی می بینم. بنابراین درمی یابیم که این کتاب، زاییده افکار انسان ها نیست؛ بلکه از ناحیه خداوند یگانه است و خداوند متعال، برای برقراری انسجام نظام و لزوم توحیدگرایی در نظام، همگان را به پذیرش توحید، فرا می خواند و وجود توحید را در نظام هستی لازم می شمارد (آل عمران/ 1 ـ 9؛ انعام/ 38 ـ 39؛ طه/ 4؛ انبیاء/ 92 ـ 93؛ فصلت/ 9؛ دخان / 6 ـ 9).

قرآن کریم، توحید را رمز انسجام و یک پارچگی نظام و شرک و بیگانگی از توحید را منشأ اختلافات و فروپاشی نظام بر می شمرد. أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کثِیراً؛ (نساء / 82) «و آیا در قرآن تدبّر نمی کنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانی می یافتند».

در کتاب الهی، تضاد و اختلافی یافت نمی شود و از هر گونه تناقض عاری است؛ چرا که آفریننده اش خداوند یگانه است که آن را برای سعادت و کمال جوامع بشری نازل فرموده است و لازمه این هدف آن است که این کتاب، انسجام جوامع را در نظر داشته باشد و بشر با اندیشیدن و عمل بدان، موجبات وحدت و انسجام نظام خویش را فراهم آورد (ر.ک. به: المیزان فی تفسیر القرآن، 5، 20؛ نمونه، 4، 28 ـ 30).

2ـ1.نفی هرکژی وکژ اندیشی با حرکت توحیدی

بشر باید برای نجات خود از وسوسه های شیطان ها و کژاندیشان و هدایت و رسیدن به صراط مستقیم، دست به دامان لطف پروردگار یگانه بزند و به ذات پاک او تمسک جوید؛ چرا که هدایت و سعادت وی در گرو قرآن و فرامین خداوند یگانه است و این قرآن است که هر گونه کژی و کژاندیشی را نفی کرده و بشریت را به صداقت و راستی فرا می خواند.

وَکیفَ تَکفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَی عَلَیکمْ آیاتُ اللّهِ وَفِیکمْ رَسُولُهُ وَمَن یعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِی إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ (آل عمران/ 101) «و چگونه کفر می ورزید، در حالی که شمایید که آیات خدا بر شما خوانده می شود، و فرستاده او در میان شماست؟! و هر کس به خدا تمسّک جوید، پس بیقین به راه راست، رهنمون شده است».

مراد از «کفر» در جمله وَکیفَ تَکفُرُونَ، کفر بعد از ایمان است و جمله Gوَأَنْتُمْ تُتْلَی عَلَیکمْF، کنایه از امکان اعتصام به آیات خدا و به رسول در اجتناب از کفر، می باشد. جمله Gوَمَن یعْتَصِم بِاللّهِF به منزله کبرای کلی است برای این مطلب و همه مطالب نظیرآن و مراد از هدایت به سوی صراط مستقیم، راه یافتن به ایمانی ثابت است؛ چون چنین ایمان، صراطی است که نه اختلاف می پذیرد و نه تخلف. صراطی است که سالکان خود را جمع نموده و از انحراف آنان جلوگیری می نماید و در این که با تعبیر ماضی محقق Gفَقَدْ هُدِیF، مطلب را محقق نمود و فاعل را حذف کرد، دلالتی است بر این که این فعل، خود به خود ایجاد می شود و هدایت حاصل می شود. به عبارت واضح تر، هر کسی که به خدا تمسک و اعتصام جوید، هدایتش قطعی است (ر.ک. به: المیزان فی تفسیر القرآن، 3، 365).

این جمله در حقیقت اشاره به این است که اگر دیگرانی که در مسیر توحید نیستند دچار انحراف شوند، جای تعجبی نیست؛ تعجب از این است که افرادی که پیامبر را میان خود می بینند و دائماً با عالم وحی در تماس هستند، چگونه ممکن است گمراه شوند. مسلماً اگر چنین اشخاصی گمراه شوند، مقصر اصلی خود آنان هستند و مجازاتشان بسیار دردناک خواهد بود. این حاکی از آن است که جایی که تفکر توحیدی حکم فرمایی کند، کژی و کژاندیشی جایگاهی نخواهد داشت، چون توحید، با کژگرایی تناقض دارد و همواره با صداقت و راستی همراه است (سید قطب، ج 1، ص 438؛ نمونه، 3، 24).

3ـ1.ایمان به حضور هستی گستر خدا، نفی زمینه تهدید و تطمیع: بندگانی که به توحید و حضور هستی گستر خدا ایمان دارند، با تهدیدها و تطمیع ها تسلیم نمی گردند، چون خدا را یار و یاور و اعتماد و ایمان به او توشه راه خویش می دانند.

مسلمانان در صدر اسلام، همواره مورد تهدید و تطمیع قرار می گرفتند، اما نه تنها تسلیم خواسته های دشمنان نمی شدند؛ بلکه استقامت و پایمردی از خود نشان می دادند و به تمام امیال کاذب دنیوی، پشت می کردند.

روحیه مسلمانان در جنگ ها چنان اعجاب آور بود که برخی از دشمنان هم به آن اذعان داشتند؛ این که چگونه عده ای با تعداد و امکانات اندک، با عزمی راسخ و روحیه ای آکنده از عشق و اعتماد به خدا و رسولش پیروزی های متعددی کسب و جامعه ای اسلامی پایه گذاری کردند! الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ * إِنَّمَا ذلِکمُ الشَّیطَانُ یخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کنْتُم مُؤْمِنِینَ؛ (آل عمران/ 173 ـ 175) «(همان) کسانی که (برخی از) مردم، به آنان گفتند: «که مردمان برای (حمله به) شما گرد آمده اند؛ پس، از آنان بترسید» و[لی این سخن ]، بر ایمانشان افزود، و گفتند: «خدا ما را بس است؛ و [او] خوب کار سازی است.» * و با نعمتی از جانب خدا و بخشش (او، از میدان نبرد) بازگشتند، در حالی که هیچ بدی (و آسیبی) به ایشان نرسیده بود؛ و خشنودی خدا را پیروی کردند؛ و خدا دارای بخششی بزرگ است * این فقط شرور (شیطان صفت) است، که پیروانش را می ترساند. پس اگر مؤمنید، از آنان نترسید؛ و از (عذاب من) بترسید».

4 ـ1.توحید، رمز آزادی و سلطه ناپذیری انسان: توحید گرایان، هیچ گاه خود را اسیر و بنده شرک و سلطه پذیری و امیال دنیوی نمی کنند و همواره با این پدیده ها مبارزه می کنند و فقط به تنها معبودشان تمسک می جویند (طلاق/ 2 ـ 3) و در مشکلات از او یاری می جویند. خداوند متعال به پیامبر اکرم در برابر روگرداندن برخی از افراد از حق و چنگ زدن به دامان سلطه گران، می فرماید: فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ؛ (توبه/129) «و اگر (مردم) روی برتافتند، پس بگو: خدایی که هیچ معبودی جز او نیست مرا بس است؛ تنها بر او توکل کردم؛ و او پروردگار تخت بزرگ (جهانداری و تدبیر هستی) است».

جمله لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ در مقام بیان علت برای حکم «وجوب متابعت» از آن جناب است، زیرا او از همه اسباب ظاهری قطع نظر و به خدا اعتماد و توکل کرد. جمله عَلَیهِ تَوَکلْتُ که حصر را می رساند، تفسیری است که جمله حَسْبِی اللّهُ را که التزام به دلالت بر معنای توکل دارد، تفسیر می نماید و توکل این است که بنده، پروردگار خود را وکیل و مدبر امور خود بداند (فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، محجة البیضاء، 7، 377؛ انصاری، ابی اسماعیل عبدالله، منازل السائرین، 75). این که به جای «فتوکل علی الله»، جمله فَقُلْ حَسْبِی اللّهُ را آورد، بدین سبب است که رسول گرامی را ارشاد نماید، به این که باید همواره توکلش بر خدا باشد و با یاد این حقایق است که معنای حقیقی توکل روشن می شود. جایی که عرش و عالم بالا و جهان ماورای طبیعت با آن عظمتی که دارد، در دست قدرت و تحت حمایت و کفایت اوست، چگونه بنده اش را تنها گذارد و او را یاری ننماید؟! مگر قدرتی در برابرش تاب مقاومت دارد و یا رحمت و عطوفتی بالاتر از رحمت و عطوفت او مقصود می شود؟

2ـ راه کارهای درمان نفاق و دورویی دراجتماع

2ـ1. مقابله با دوچهرگان (منافقین)

الف) وظیفه حاکم شرع در برابر منافقان: گرچه اهل نفاق، مستحق عذاب دنیوی و اخروی اند، ولی اگر دشمنی خود را ظاهر سازند و علیه مسلمانان، آشکارا به جنگ و مبارزه بپردازند، حکم بغات و محاربان را دارند و این حکم شامل تمام طاغوت ها و فاسدانی نیز که در جامعه اسلامی رعب و وحشت ایجاد می کنند، می شود. مجازات شرعی آنان نیز به تشخیص و اجازه رهبر حکومت اسلامی، مطابق جنایت آنان، اجرا می گردد.

خداوند قیام مسلحانه و آشکار منافقان را که به ناامنی و تشویش اوضاع جامعه می انجامد محکوم می کند و می فرماید: إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ ینفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِک لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛ (مائده / 33) «کیفر کسانی که با خدا و فرستاده اش می جنگند و برای فساد در زمین می کوشند، فقط این است که کشته شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا دست هایشان و پاهایشان، بر خلاف (یکدیگر یعنی یکی از راست و یکی از چپ)، قطع شود؛ یا از سرزمین (خود) تبعید گردند؛ این، برایشان رسوایی ای در دنیاست؛ و در آخرت عذاب بزرگی برایشان است».

ب) وظیفه مردم در برابر منافقان: اگر منافقین دشمنی خود را آشکار نکردند و به صورت پنهانی به کارشکنی، جاسوسی و ترویج فساد و فتنه مشغول باشد، از اجرای برخی احکام و حدود شرعی محفوظ می ماند در عین حال برخورد هوشیارانه، دوری از معاشرت با آنان، زیر نظر داشتن آنان، همراه بامشورت علماء و بزرگان و...، از وظایف مردم درباره آنان به شمار می رود.

ج) خود درمانی نفاق: درمان نوع دیگری از نفاق، به خود شخص برمی گردد. رفع این عوامل دشوار و نیازمند تمرین و ریاضت است، اما اگر انسان به عواقب سوء نفاق بیندیشد، در خواهد یافت که باعث رنج و هلاکت خویش و ضرر دیگران شده است و خود را در دنیا دچار حزن و سرگردانی کرده است و آخرت خویش را از دست داده و هم موجبات خشم خداوند را فراهم آورده است.

این نوع درمان بیشتر برای افرادی مفید است که ضعف ایمان دارند و نادانی باعث ابتلای آن ها به نفاق گردیده است؛ این روش حتی در مورد افرادی که مدعی آگاهی اند، می تواند مفید باشد. اگر چنین شخصی، توانایی ها و ویژگی های نهفته در خود را باز یابد و بداند که با کمک اراده، و در سایه تمرین و ممارست، می تواند موفق شود، به سرعت می تواند این رذیله شوم را درمان نماید (حسینی، 164).

د) خود علاجی نفاق از منظر امام خمینی: امام خمینی، درمان نفاق را از دو طریق ممکن می داند.

«الف) تفکر در مفاسد دنیوی و اخروی که مترتب بر این رذیله است. در دنیا اگر مردم، آدمی را به نفاق و دورویی بشناسند و او به این صفت زشت معرفی گردد، از انظار مردم افتاده و رسوای خاص و عام می گردد و در نزد تمام اقران و امثال بی عرض و آبرو می گردد. او را از مجالسشان طرد و شخصیت او را دچار تشویش و پریشان حالی می کنند و در آخرت مکنوناتش، آشکار گشته و با دو زبان از آتش محشور و با منافقین و شیاطین معذب می گردد.

ب) جدیت و کوشش در مقام عمل، برای دور شدن از این صفت زشت و اینکه انسان، مدتی در افعال و اعمال خود مواظبت کند و مراقب حرکات و سکنات خویش باشد و افعال و اقوال خود را در ظاهر و باطن یکسان نماید و تظاهرات و تدلیسات را عملا کنار بگذارد و از خداوند منان در خلال این احوال، توفیق طلب نماید که او را بر نفس اماره مسلط گرداند و در این اقدام و علاج با او همراهی فرماید» (خمینی، روح الله، اربعین، 136 ـ 137).

2-2.مبارزه با طبقه گرایی و اشرافیت بر پایه اصالت زور و زر: یکی از مهم ترین زمینه های پرورش نفاق در اجتماع، طبقه گرایی و اشرافیت است. منافقان برای در دست داشتن قدرت، ثروت و اشرافیت بر دیگر طبقات، از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزند و به کسی اجازه ورود به باند قدرت و ثروت را نمی دهند تا خود همیشه عزیز و مومنان ذلیل بمانند؛ غافل از این که «ان العزة لله ولرسوله وللمومنین».

برای مبارزه با طبقه گرایی و اشرافیت برپایه اصالت زور و زر، باید اقداماتی انجام گیرد. ابتدا باید طرز تفکر خود برتر بینی منافقان، که ناشی از غرور و تکبر از یک سو و گمان به استقلال در برابر خداوند متعال از سوی دیگر می باشد، اصلاح گردد. از این رو لازم است نگاهی به صدر اسلام بیفکنیم. آن گاه که منافقان دارای قدرت و ثروت بودند و با وجود تمام کارشکنی ها و توطئه هایشان علیه جامعه نوپای اسلامی، سرانجام مسلمانان برآنان پیروز شدند و قدرت و ثروت ایشان راهی از پیش نبرد و با تشکیل حکومت مسلمانان، قدرت آنان نابود گردید (قطب، سید، فی ظلال القرآن، 6، 580؛ نمونه، 24، 162 ـ 164). قرآن کریم از برخی کارشکنی های مشرکان و منافقان در برابر مسلمانان چنین یاد می کند: زَعَمَ الَّذِینَ کفَرُوا أَن لَن یبْعَثُوا قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ * فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ؛ (منافقون/ 7 و 8) «آنان کسانی هستند که می گویند: «برای کسانی که نزد فرستاده خدا هستند (اموالتان را) مصرف نکنید تا اینکه پراکنده شوند.» در حالی که منابع آسمان ها و زمین فقط از آن خداست و لیکن منافقان فهم عمیق نمی کنند * می گویند: «اگر به مدینه بازگردیم، قطعاً عزیزترین (افراد)، ذلیل ترین (افراد) را از آن (شهر) بیرون می رانند!» در حالی که عزّت فقط برای خدا و برای فرستاده اش و برای مومنان است؛ و لیکن منافقان نمی دانند»).

2-3.برچیدن تبعیض گرایی، انحصارطلبی و امتیازخواهی: تبعیض گرایی و انحصارطلبی از دیگر معضلات اجتماعی است که زمینه رشد نفاق را فراهم می آورد. با از بین بردن آن، بستر رشد نفاق تا حدودی از بین خواهد رفت.

منافقان، همواره خود را برتر از دیگران می بینند و خواستار موقعیت های ویژه اجتماعی و اقتصادی اند. منشأ این معضل غرور، تکبر، زیاده خواهی و انحصارطلبی آنان است. آنان خود را عاقل و هوشیار و مومنان را سفیه وساده لوح و خوش باور می پندارند. قرآن کریم در برابر این ادعا می فرماید: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلکن لاَ یعْلَمُونَ؛ (بقره/ 13) «و هنگامی که به آنان گفته شود: «همان گونه که مردم ایمان آورند [شما هم] ایمان آورید.» می گویند: «آیا همان گونه که سبک سران ایمان آوردند، ایمان بیاوریم؟!» آگاه باشید که فقط آنان سبک سرند؛ اما نمی دانند».

منافقان، افراد پاکدل، حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر اکرم سر تعظیم فرود آورده اند، سفیه می دانند و شیطنت، دورویی و انحصار طلبی خویش را دلیل بر هوش و درایت می شمرند.

آری! عقل در منطق آنان جایگاهش را با سفاهت تعویض نموده است، لذا قرآن کریم در جواب آنان می فرماید: أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلکن لاَ یعْلَمُونَ.

این نوعی سفاهت است که انسان، خط زندگی خود را مشخص نکند و در میان هر گروهی به رنگ آن گروه درآید و همواره به دنبال انحصار طلبی و تبعیض گرایی و امتیازخواهی باشد و به جای تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگی و چند گانگی را پذیرا باشد و استعداد و نیروهای خود را در طریق شیطنت، توطئه، انحصار طلبی و تخریب روحی دیگران به کارگیرد (نمونه، 1، 95 ـ 96). از نظر نفاق پیشگان مغرور، مومنان سفیه، خوش باور و سبک سر هستند. آن ها برای ایستادگی مؤمنان در برابر تمام مشکلات و مصائب، جز سبک سری و ساده لوحی تفسیری نمی توانستند ارایه کنند.

3ـ راه کارهای رویارویی با بدعت گذاری و خرافه افکنی در اجتماع

3ـ1.وظیفه مردم و حاکمان: اولین قدم برای برچیدن این پدیده شوم، برائت قلبی و مخالفت با آنان در دل می باشد. این مخالفت ها باید به عمل علیه آنان بینجامد. امام صادق7 از قول پیامبر فرمود:

«اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی اظهروا البرائة منهم واکثروا من سببهم والقول فیهم والوقعیة وباهتوهم کیلا یطعموا فی الفساد فی الاسلام ویحذرهم الناس ولایتعلموا من بدعهم.. .»؛ «از آن ها (اهل بدعت) بیزاری بجویید و به آن ها بسیار دشنام دهید و درباره آنان بد گویی کنید و طعن بزنید و ایشان را خفه و وامانده سازید تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آن ها دور شوند و از بدعت های آنان نیاموزند» (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 4، 81).

امام علی علیه السلام نیز فرمود: «من مشی الی صاحب البدعة فوقره، فقد سعی فی هدم الاسلام»؛ «هر کس به سوی بدعت گذار برود و او را بزرگ بدارد، حتماً در نابودی اسلام کوشیده است» (احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، 2، 38). گام بعدی در ریشه کن کردن این معضل، آگاه سازی مردم نسبت به بدعت ها است. این مهم بر عهده بزرگان دین محقق می شود. آنان باید به مردم در زمینه توطئه بدعت گذاران و چگونگی مبارزه با آنان، آگاهی بخشند.

قدم نهایی ـ با توجه به کلام امیر المومنان ـ جنگ سرد با آنان، با نظارت حاکم اسلامی و اندیشمندان، است. باید آنان را در عرصه تاخت و تاز تنها گذاشت و با نوعی جنگ سرد با ایشان، مبارزه کرد تا نقاب از چهره پلیدشان برداشته شود (کافی، 1، 95).

2ـ3.برداشت آگاهانه و منطقی از مفاهیم دینی و پیام وحی (خرافه ستیزی و پیرایه زدایی از زلال معارف وحی): بدعت گذاران و خرافه فکنان برداشت های عاطفی و غیر منطقی از وحی دارند و در تفسیر کلام خداوند، برخی عوامل خارجی را دخالت می دهند و آیات قرآن را آن گونه تفسیر می کنند که با منافع آن ها مغایرت نداشته باشد. آنان بلند پروازی ها و ادعاهای واهی فراوانی را مطرح و منزلت و جایگاه خود را رفیع می شمرند. قرآن کریم، دسیسه های آنان را افشا می نماید و می فرماید: وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ یخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ * بَلَی مَنْ کسَبَ سَیئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ * وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِک أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ (بقره / 80 ـ 82) «و گفتند: «آتش [دوزخ ]، جز چند روزی محدود، به ما نخواهد رسید.» بگو: «آیا پیمانی از جانب خدا گرفته اید؟! و خدا از پیمانش تخلّف نمی ورزد، یا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟! * آری کسانی که بدی را بدست آورند، و [آثار] خطایشان آنان را فرا گیرد، پس آنان اهل آتشند؛ در حالی که ایشان در آنجا ماندگارند * و کسانی که ایمان آوردند، و [کارهای ] شایسته انجام دادند، آنان اهل بهشتند؛ در حالی که ایشان در آنجا ماندگارند». اعتقاد به برتری نژادی ملت بدعت پیشه و اعتقاد به این که آنان تافته ای جدابافته اند و گنهکارانشان فقط اندکی مجازات می شوند و سپس به بهشت می روند، یکی از دلایل خود برتر بینی آنان است. این امتیاز طلبی با هیچ منطقی سازگار نیست، زیرا هیچ تفاوتی در میان انسان ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خداوند متعال وجود ندارد (ر.ک. به: تفسیر نمونه، 1، 322 ـ 324).

3ـ3.مبارزه با تعصب وگزافه گویی: یکی از مهم ترین زمینه های رشد و پرورش بدعت و خرافه فکنی در جامعه، تعصب و گزافه گویی است.

بدعت گذاران و خرافه افکنان با گزافه گویی و تعصب بی جا در جامعه و بیان ادعاهای پوچ و بی اساس، سعی در گمراه کردن مردم و رسیدن به آرزوهای دنیوی خویش دارند. قرآن سعادت را از انحصار طایفه ای خاص بیرون می آورد و معیار رستگاری را ایمان و عمل صالح و نژاد پرستی و تعصب های بی جا را عامل انحطاط معرفی می نماید و می فرماید: وَقَالُوا لَن یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی تِلْک أَمَانِیهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکمْ إِنْ کنتُمْ صَادِقِینَ * بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ * وَقَالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَی ءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَی لَیسَتِ الْیهُودُ عَلَی شَی ءٍ وَهُمْ یتْلُونَ الْکتَابَ کذلِک قَالَ الَّذِینَ لاَ یعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یحْکمُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یخْتَلِفُونَ (بقره / 111 ـ 113) «و (آنها) گفتند: «جز کسی که یهودی یا مسیحی است، داخل بهشت نخواهد شد.» این آروزهای آنهاست. بگو: «اگر راست می گویید، دلیل روشنتان را بیاورید!» * آری، کسی که چهره [وجود] ش را برای خدا تسلیم کند در حالی که او نیکوکار باشد، پس پاداش او نزد پروردگارش فقط برای اوست؛ و هیچ ترسی بر آنان نیست و نه آنان اندوهگین می شوند * و یهودیان گفتند: «مسیحیان بر چیز (حقّی استوار) نیستند.» و مسیحیان (نیز) گفتند: «یهودیان بر چیز (حقّی استوار) نیستند.» در حالی که آنان کتاب (خدا) را می خوانند. کسانی که نمی دانند نیز، همانند سخن آنان گفتند! پس خدا، روز رستاخیز، درباره آنچه همواره در آن اختلاف می کردند، میان آنها داوری می کند». این آیات گوشه ای از ادعاهای بی اساس جمعی از یهود و نصاری را که باعث بدعت در اسلام می گشتند، به نظاره می کشانند و سرچشمه اصلی تعصب را که به بدعت و خرافه فکنی می انجامد، نادانی معرفی می نماید، چراکه افراد نادان، همواره زندانی محیط زندگی خود هستند و به دیگران اعتنا نمی کنند (ر.ک. به: آل عمران/ 75 ـ 76؛ توبه / 30 ـ 35).

نتیجه گیری:

قرآن در آیات متعددی به بهداشت روانی انسان در ابعاد فردی و اجتماعی توجه کرده و راهکارهای مؤثری را توصیه کرده است.

منابع

1.ابن کثیر، ابی الفداء الحافظ، ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، دارالکتاب العلمیة، بیروت، 1408ق.

2.ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، مطبعة مصطفی البانی، مصر، 1355 ق.

3.ابو عوده، عوده خلیل، التطور الدلالی، مکتبة المنار، الاردن، 1405 ق.

4.احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، نشر ستاد جمعه گیلان، گیلان.

5.انصاری، ابی اسماعیل عبدالله، منازل السائرین، انتشارات بیدار، قم، 1381 ش.

6.باقری، جعفر، البدعه، معاونه الثقافیه للمجمع العالمی لاهل بیت:، 1994 م.

7.تمیمی آمدی، عبد الرحمن بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: محمد علی انصاری، تهران.

8.الحر عاملی، محمد بن الحسن، وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، 1391 ق، دار احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الرابعة، بیست جلدی.

9.حسینی، سید ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی، دانشگاه علوم پزشکی، مشهد، 1377 ش.

10.حسینی، سید محمد، دوچهره گان (نفاق، آفت دین و اجتماع)، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1377 ش.

11.حکیم، محمد باقر، علوم قرآن، المجمع العلمی الاسلامی، تهران، 1362 ش.

12.خاتمی، سید احمد، سیمای نفاق در قرآن، شفق، قم، 1379 ش.

13.خمینی، سید روح الله، اربعین، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1368 ش.

14.رازی، محمد بن عمر فخر الدین، التفسیر الکبییر (مفاتیح الغیب)، مطبعة البهیة المهریة، مصر.

15.رامیار، محمود، تاریخ قرآن، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1362 ش.

16.زحیلی، وهبه، المنیر (الاتفسیر المنیر)، دارالفکرالمعاصر، بیروت، 1411 ق.

17.زرقانی، محمد عظیم، مناهل العرفان فی علوم قرآن، دارابن عفان، قاهره، 1422 ق.

18.زرکشی، محمد بن بهادر بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: عبدالرحمان مرعشلی، حمدی ذهبی وابراهیم عبدالله کردی، دار المعرفه، بیروت، 1410ق/1990م.

19.زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف فی الحقایق غوامص التنزیل، ادب الحوزه، قم.

20.زنجانی، سید عز الدین، مطارحات حول معیار الشرک فی القرآن، دارالارشاد الاسلامی، بیروت، 1411ق/1990م.

21.سالم، ابراهیم، النفاق والمنافقون فی عهد رسول الله9، مصر، 1367 ق.

22.سبزواری، محمد، الجدید فی التفسیر القرآن المجید، دارالتعارف، بیروت، 1402 ق.

23.سید رضی، خصائص الائمه:، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1406 قمری.

24.سید قطب (1933 م)، فی ظلال القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الخامسة، 1386 ق ـ 1967 م، هشت جلد.

25.صدوق، شیخ ابوجعفر، ابن بابویه محمد بن علی، الخصال، جماعة المدرسین فی الحوزه العلمیه، قم، 1416 ق.

26.الصغیر، محمد حسین، المستشرقون والدراسات القرآنیه، مرکز النشر مکتب الاعلامی، 1413 ق.

27.طباطبایی، محمد حسین المیزان فی تفسیر القرآن، موسسه الاعلمی، بیروت، ق 1417.

28.طبرسی، محمد بن فضل، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، قم، 1406 ق.

29.طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، 1387.

30.عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة نبی الاعظم، دارالهادی ودارالسیرة، بیروت، 1415 ق.

31.عتر، نورالدین، علوم القرآن الکریم، دارالخیر، دمشق، 1414 ق.

32.عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، المطبعة السلفیة، قاهره، 1380 ق.

33.عسکری، مرتضی، القرآن الکریم وروایات المدرستین، المجمع العلمی الاسلامی، تهران، 1415 ق.

34.الفراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق: الدکتور مهدی المخزولی، انتشارات اسوه، قم، 1414ق.

35.فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، محجة البیضاء، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1383 ق.

36.قبلان، عبد الامیر، المنافقون فی القرآن، مطبعة النعمان، نجف، 1308 ق.

37.قطب، سید، فی ظلال القرآن، دارالاحیاءالتراث العربی، بیروت، 1386 ق.

38.القمی، عباس محمد رضا، سفینه البحار و مدینه الحکم والاثار، انتشارات فراهانی، ایران، 1363 ق.

39.القیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر للرافعی، دارالحجرة، قم، 1405 ق.

40.کلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، شرح: محمدباقرکمره ای، اسلامیه، تهران.

41.محقق اردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، مکتبة المرتضویة لاحیاء الآثار الجعفریة، تهران.

42.مدرسی، محمد تقی، کلی نواجه النفاق، دار محبی الحسین7، تهران، 1378ش.

43.مراغی، احمد مصطفی، المراغی(تفسیر المراغی)، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، 1985 م.

44.مغنیه، محمد جواد، الکاشف (التفسیر الکاشف)، دارالعلم للملایین، بیروت، 1981 م.

45.مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، دارالکتب اسلامیة، تهران، 1373 ش.

46.میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرارو عده الابرار (تفسیر خواجه عبدالله انصاری) انتشارات امیر کبیر، دمشق، 1361 ش.

47.الهندی، ابن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقول، والافعال، تحقیق: صفوه السقاءوبکری حیانی، موسسة الرساله، بیروت، 1413 ق.

48.یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت.

49.یوسفی غروی، تاریخ تحقیقی اسلام، ترجمه: حسینعلی عربی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی;، قم، 1382 ق.

5.یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، مجمع الفکر اسلامی، قم، 1417 ق.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان