ماهان شبکه ایرانیان

ازدواج مجدد و خانواده راه دور (۲)

بسیاری از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها دوست ندارند که از زندگی نوه‌های‌شان کنار گذاشته شوند و از رابطه‌ی منحصر به فردی که برای‌شان قابل دسترسی است، محروم بمانند


بسیاری از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها دوست ندارند که از زندگی نوه‌های‌شان کنار گذاشته شوند و از رابطه‌ی منحصر به فردی که برای‌شان قابل دسترسی است، محروم بمانند. در مصاحبه‌ای که با مادرم انجام دادم، او گفت: «پس از آنکه شنیدم نوه‌ام جاش با پدرش به ورمونت عزیمت می‌کند، احساس بیچارگی کردم. می‌ترسیدم که دیگر او را زیاد نبینم و تماسم را با او از دست بدهم.» [اگرچه] در طول سالیان گذشته، جاش با والدین من تماس برقرار کرده، اما به جای آنکه آنها را به اندازه‌ی سابق ملاقات کند، دیدارها اکنون پراکنده‌اند. به ندرت تماس مستقیمی بین آنها توسط نامه یا تلفن صورت می‌گیرد. اکثر تماس‌ها از طریق من انجام می‌شود. من والدین خودم را از اوضاع جاش باخبر می‌کنم. والدین من خوشحال می‌شوند که بدانند پدر جاش در رابطه با او زحمت لازم را می‌کشد و ما همواره با هم در تماس هستیم. مادرم می‌گفت: «من هم خوشحال بودم که جاش فرصتی یافته که در گوشه‌ی دیگری از کشور زندگی کند. کسب تجربه برای او لازم است.»
برای حفظ تماس بین فرزندان راه دورتان با پدربزرگ و مادربزرگ‌شان، اول رابطه‌ی خود را با والدین‌تان بررسی کنید. شاید از اینکه والدین شما به بچه‌های شما، یعنی نوه‌های‌شان، عشق می‌ورزند که به خود شما نورزیده‌اند، رنج ببرید. ممکن است شما از دست والدین خود عصبانی باشید و فکر کنید بهتر است بچه‌های‌تان از آنها فاصله داشته باشند، اگر والدین شما می‌خواهند با نوه‌های‌شان رابطه داشته باشند آیا شما مانع خواهید شد؟ شاید بچه‌های شما بیش از هر وقت دیگری به آنها احتیاج داشته باشند. اجازه ندهید که اختلافات شما با والدین‌تان در رابطه‌ی آنها با نوه‌های‌شان دخیل باشد. آنها می‌توانند نقش مهمی در زندگی کودکان‌تان ایفا کنند.
یک رابطه‌ی توأم با احترام با همسر سابق‌تان باعث خواهد شد که آسان‌تر بتوانید از او برای ایجاد یک رابطه‌ی خانوادگی گسترده به نفع فرزندان‌تان درخواست کمک کنید. اکثر والدین محلی که مورد مصاحبه قرار گرفتند، به طور مرتب تماس مستمر خود را با پدر و مادر همسر سابق خود حفظ کرده‌اند؛ برخی چون به آنها گفته شده بود که چنین کنند و برخی دیگر بنا به میل شخصی خودشان این کار را کرده‌اند. آنها می‌فهمند که نقش مهمی در رابطه‌ی بین فرزندان‌شان و والدین همسر سابق خود دارند و نمی‌خواهند که بچه‌های‌شان از این ارتباط مهم محروم بمانند. آنها عکس بچه‌های خود و همچنین نامه‌هایی همراه با خبرهای مربوط به پیشرفت‌های مدرسه یا وقایع مهم را می‌فرستند و کودکان‌شان را به این که در ایام مخصوص، برای پدربزرگ و مادربزرگ‌های خود کارت ارسال کنند، تشویق می‌کنند. هابر وودوارد در کتاب ارتباط حیاتی پدربزرگ، مادربزرگ و نوه‌ها (1) پدربزرگ و مادربزرگ‌ها را تشویق می‌کند که ولی و محافظ جوان‌ترها باشند. وی همچنین توصیه می‌کند که «بگذارید همه‌ی اعضای خانواده بفهمند که آنها در موارد اضطراری می‌توانند روی شما حساب کنند.» طلاق، ازدواج مجدد و اقدامات بعدی، که شامل جدا کردن بچه‌ها از یک والد می‌شود، همگی از جمله موارد اضطراری به حساب می‌آیند. صرف نظر از اینکه شما بخواهید از والدین خود در این مواقع استفاده کنید یا خیر، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها می‌توانند در مواقع بی‌ثباتی، بی‌اطمینانی و کمبود، تکیه گاه بزرگی برای بچه‌های شما باشند.
رابط اصلی بین بچه‌های راه دور شما با اعضای فامیل‌تان، خود شما هستید. شما تنها کسی هستید که باید به حفظ تماس بین فرزندان خود و بستگان‌تان متعهد باشید.
این بدان معناست که برای رسیدن به هدف مذکور، یک تجمع و آشتی خانوادگی را همزمان با حضور بچه‌ها ترتیب دهید. حتی شاید لازم باشد که مثلاً فرزندتان خود را به شهر دیگری که در آنجا یک عروسی مربوط به خانواده شما جریان دارد، بفرستید، هرچند که در چنان موقعیت‌هایی امکان دیدار توأم با آرامش وجود ندارد. شما می‌توانید به والدین خود پیشنهاد کنید که بچه‌ های‌تان را ببینند، به شرط اینکه چنین دیداری از نظر مالی عملی باشد، یا روابط آنها با همسر قبلی شما به اندازه‌ای دوستانه باشد که آنها بتوانند برای تابستان جهت دیدن فرزند شما نزد او بروند. شما باید بانی این اقدامات باشید. هرچه بیشتر با فرزندان راه دور خود تماس داشته باشید، به همان نسبت می‌توانید میزان تماس آنها با اعضای خانواده‌تان را کنترل کنید. بسیاری از والدین راه دور ترتیبی می‌دهند که هر وقت فرزندشان را می‌بینند، او کمی هم با بستگان خود وقت بگذراند.
مکس می‌گوید: «تقریباً هر دفعه تامی از من دیدن می‌کند سری هم به مادرم می‌زند. این بین ما به شکل سنت درآمده است و غیر از آن عمل نمی‌کنیم.»
یکی از جنبه‌های خیلی مشکل ازدواج مجدد در رابطه با بچه‌های راه دور، حسادت و رقابتی است که بین همه‌ی اعضای خانواده به وجود می‌آید. یک بچه‌ی راه دور که می‌بیند والدش یک خانواده‌ی جدید، شامل بچه‌های ناتنی و بچه‌های حاصل از آن پیوند را تشکیل داده، به فکر می‌رود که خودش در کجای جدول قرار می‌گیرد. او شک دارد که آیا هنوز برای او در خانه و در قلب شما جایی وجود دارد یا نه. فرزند شما ممکن است برای دیدن شما بیاید و اسباب بازی‌های جدیدی را که خواهر و برادر ناتنی‌اش دارند ببیند و احساس کند که او در خانه و در کنار مادرش دستش از این نعمت‌ها کوتاه است. دکتر امیلی و جان ویشر، صاحب نظران برجسته در زمینه‌ی خانواده‌های ناتنی، می‌گویند: «هرچه تعداد بچه‌ها بیشتر باشد، موقعیت برای حسادت و جلب توجه والدین جهت کسب محبت بیشتر خواهد بود.» فرزندان راه دور همچنین مجبورند که با احساس عدم قبول یا پس زدگی از طرف والدین خود نیز بسازند. تینای نه ساله می‌گوید: «پدر من حالا یک خانواده‌ی جدید دارد. می‌دانم که هنوز مرا دوست دارد اما چون به شهر دیگری رفته نمی‌توانم او را زیاد ببینم.» تینا راجع به خانواده جدید پدرش زیاد فکر می‌کند. این فکر ذهن او را در مدرسه نیز مشغول می‌کند، در حالی که باید حواسش متوجه کلاس باشد. او مجسم می‌کند که پدرش با خانواده‌ی جدیدش خیلی خوشحال است و با بچه‌های جدیدش بازی می‌کند؛ آنها را به پارک می‌برد و با آنها دوچرخه سواری می‌کند. این‌ها کارهایی است که او و پدرش با هم، در زمانی که وی در نزدیکی آنها زندگی می‌کرد، انجام می‌دادند.
تینا دل شکسته است. هر دو والد او باید از این لحاظ به او کمک کنند. مادر او از غصه‌ی وی خبر دارد، اما فکر می‌کند که کاری از دستش ساخته نیست؛ زیرا این پدر اوست که وی را کنار گذاشته است. واقعیت این است که مادر تینا در ایجاد موقعیت موجود، نقش بسزایی داشته و این اوست که نمی‌گذارد پدر تینا به راحتی با دخترش در تماس باشد. وقتی پدر تینا زنگ می‌زند او با حالت خصمانه برخورد می‌کند و گاهی به او در مورد این که تینا کجاست دروغ می‌گوید. مادر تینا باید بداند که هرچند از شوهر سابقش نفرت دارد، ولی او هنوز پدر تیناست و تینا به او نیاز دارد. او باید بر عصبانیت خود غلبه کند و دخالتی در رابطه‌ی وی با پدرش نداشته باشد، در غیر این صورت تینا نسبت به او خشمگین خواهد شد. تینا به اندازه کافی مشکل دارد (وجود پدری که در فاصله خیلی دور با خانواده‌ای جدید زندگی می‌کند) بنابراین لازم است که مادر تینا شرایط را برای او آسان‌تر کند، نه مشکل‌تر.
پدر تینا باید از احساسات دخترش باخبر شود. هر دو والد باید با هم در تماس باشند تا ببینند چه راه‌هایی برای این که تینا و پدرش بتوانند بیشترر با هم ارتباط داشته باشند، وجود دارد. تینا از زمانی که پدرش مجدداً ازدواج کرده وی را ندیده است ولی دوست دارد که او را ببیند. پدر او اندکی از این بابت بیمناک است و نمی‌داند که چگونه همه با هم سازگار خواهند بود. اما بدش نمی‌آید که این کار را امتحان کند. مادر تینا باید بگذارد که او از نظر روحی و جسمی به طرف پدرش برود و پدر نیز باید تینا را دریابد و اعلام کند که او دخترش است. قبل از آنکه یک بچه‌‌ی راه دور برای ملاقات بیاید، کارهای زیادی هست که باید انجام شود. بچه‌هایی که دائم در خانه زندگی می‌کنند، از این که با بچه‌های ناتنی، مثل مهمان افتخاری برخورد شود، رنج می‌برند. در ایام ملاقات، آنها از انجام بسیاری از کارها شانه خالی می‌کنند، ولی خیلی کم تنبیه می‌شوند. بعضی بچه‌ها فکر می‌کنند که پدر و مادرشان برای تأمین رفاه و خشنودی ملاقات کننده‌ی راه دور، هر کاری که بتوانند می‌کنند. بروک، چهارده ساله می‌نویسد: «مادر من وقتی که پسرش برای دیدار او می‌آید، بال درمی آورد. او غذاهای گران قیمتی تهیه می‌کند که هیچ وقت برای ما تهیه نمی‌کند. مثل این است که شاهزاده دارد می‌آید و ما همه خدمتکارهای آماده به خدمت او هستیم.‌ای کاش سر جای خود می‌ماند و نمی‌آمد!»

مقاومت کردن در مقابل وسوسه‌ی افراط در محبت به کودکی که والدش را فقط دو بار در سال ملاقات می‌کند، مشکل است. من هم از شما نمی‌خواهم که در مقابل این وسوسه مقاومت کنید. شما والد راه دور فرصت‌های معدودی برای رسیدگی شخصی به فرزندتان پیدا می‌کنید؛ اما به یاد داشته باشید که محبت های مخصوص شما ممکن است در خانواده‌ی دوم رنجش ایجاد کند. کودک به محبت پدرانه یا مادرانه‌‌ای که به خیال آنها از سوی شما به کودک دیدارکننده معطوف می‌شود، حسادت می‌کنند. بروک، یازده ساله و نامادری او رابطه‌ی خوبی دارند. وقتی پسر نامادری‌اش برای ملاقاتی می‌آید، نامادری‌اش او را نیز در برنامه‌های‌شان می‌گنجاند و بروک می‌داند که این دیدارها چقدر برای نامادری‌اش اهمیت دارند. با این حال بروک هنوز فکر می‌کند که به او بی‌اعتنایی می‌شود و نامادری‌اش توجه بیشتری به پسرش نشان می‌دهد. حق با اوست. نامادری او، بدون منظور بدخواهانه و ناخودآگاه، دارد را کنار می‌گذارد تا بتواند خودش را وقف پسرش کند. دلیل او این است که این کار فقط برای یک هفته است و مجدداً او و بروک به هم نزدیک خواهند شد. اما در این میان بروک احساس طردشدگی و پس زدگی می‌کند. نامادری او باید در موقع دیدار پسرش نیز با بروک مثل زمان قبل از آمدن پسرش رفتار کند. می‌توان به پدربزرگ اطلاع داد که در دوران دیدار نابرادری وی، توجه لازم را به دخترش مبذول کند. این یک موازنه و تعادل حساس است که باید توسط کلیه‌ی اعضای خانواده مراعات شود. در مورد احساس خود نسبت به دیداری در آینده، با اعضای خانواده‌ی خود تبادل نظر کنید و حرف‌های آنها را نیز بشنوید. برای خانواده‌تان توضیح دهید که این دیدار چقدر برای‌تان اهمیت دارد و چقدر مشکل است که مطابق انتظار و سلیقه‌ی همگان رفتار کنید. به آنها بگویید که می‌خواهید فرزند راه دورتان از آمدن خود، احساس رضایت کند. بخواهید که همگی در این راه به شما کمک کنند.

از بچه‌های ناتنی‌تان بپرسید که وقتی فرزند خودتان برای دیدار می‌آید چه مشکلاتی پیدا می‌کنند. وقتی به شما جواب می‌دهند، در توجیه آن یا دفاع از خودتان عجول نباشید، فقط به آنها گوش دهید. این کار باعث خواهد شد که آنها توضیحات بیشتری دهند. در موقع دیدار فرزند راه دور، از بچه‌هایی که در خانه هستند خواسته می‌شود که حمام و اتاق خواب خود را با میهمان شریک شوند، که این البته درخواست کمی از یک نوجوان نیست. بچه‌ها بسیار حافظ قلمرو خود بوده و نسبت به هرگونه اشغال فضای اختصاصی‌شان حساس هستند. آنها از دادن قسمتی از اتاق‌شان به یک غریبه، چندان خشنود نخواهند بود، از سوی دیگر، آن غریبه، فرزند راه دور شما، می‌داند که مزاحم است و متأسفانه اتاقی متعلق به خودش در منزل شما ندارد، فرزند ناتنی شما دو طبقه از کشوی خود را به او قرض می‌دهد، که البته فرزندتان باید از این بابت سپاسگزار فرزند ناتنی شما باشد.
میزان اختلاف در آغاز ملاقات معمولاً بالاست. بعضی خانواده‌ها به محض آنکه بچه‌ی راه دور می‌آید، به گردش می‌روند تا همه از خانه خارج شوند و تمرکز آنها بر یک فعالیت دسته جمعی معطوف شود. برخی خانواده‌ها دور هم نشسته و در مورد انتظارات مربوط به ملاقات و کارهایی که دوست دارند با همدیگر انجام دهند، صحبت می‌کنند. والدین باید بگویند که این برای همگی یک مقطع حساس است و کمی طول می‌کشد تا بچه‌ها به بودن با هم عادت کنند. بگویید که انتظار شما این است که همه به بهترین نحو ممکن رفتار کنند. ساز را آن طور که لازم می‌دانید کوک کنید، اما انتظار نداشته باشید که همگی با خوشحالی به آن ساز برقصند.
هرچه دفعات ملاقات کودک بیشتر باشد، تعارف او کمتر می‌شود و باید بیشتر از او خواسته شود که در زندگی روزانه‌ی آن خانواده بگنجد. چند ملاقات طول خواهد کشید تا بتوانید راه همساز کردن فرزند راه دور خود را در خانواده‌ی جدیدتان به دست آورید. احتمالاً سال‌ها طول خواهد کشید تا بدون تحمل رنج و دلخوری از ناحیه افرادی که در منزل‌تان زندگی می‌کنند، به نتیجه بالا دست بیابید.
ازدواج مجدد به معنی سهیم شدن در جنبه‌های مختلف زندگی است، اما الزاماً بدان معنا نیست که طرف مقابل در هیجان شما از بابت دیدن فرزندتان نیز سهیم خواهد شد. احتمالاً همسر جدیدتان فکر خواهد کرد دیدار فرزندتان با شما فکر بدی نیست، اما مطمئناً شوق و ذوق احتمالی وی با حال شما برابری نخواهد کرد، و این بخشی از این واقعیت است که همسرتان با فرزندان شما رابطه‌ی نزدیکی ندارد. اگر همواره به بچه‌های همسرتان محبت کرده و با آنها صمیمی شده باشید، ناراحتی شما بیشتر خواهد بود. امیدوار خواهید بود که روزی این احساسات شما دوطرفه شده و همسرتان روش خود را در قبال فرزندان شما تغییر دهد و رفتارش مثل شما شود؛ اما ممکن است موضوع، تنها این نباشد. اگر همسرتان از ملاقات شما و فرزندتان به اندازه‌ی شما ذوق زده نشده است، این موضوع چندان ناگوار و دردناک نیست. حقیقت آن است که هیچ کس به اندازه‌ی خودتان برای فرزند شما اهمیت قائل نیست، البته به استثنای همسر سابق‌تان. عبارت «هیچ کس» در جمله‌ی بالا شامل همسر جدید شما نیز می‌شود. تنهایی والد راه دور درست در همین نکته نهفته است.
دامنه‌ی رقابت و چشم و هم چشمی بین خواهران و برادران ناتنی، صرف نظر از آنکه والد و فرزند ناتنی در یک خانه زندگی کنند یا کیلومترها از هم فاصله داشته باشند، به احساس رقابت بین آنها نیز کشیده می‌شود.
مورین، مادر ناتنی کایتلین یازده ساله است. وقتی مورین با پدر کایتلین- یعنی تیلور-ازدواج کرد پسر کوچکش را هم با خود به خانه‌ی جدید برد. یک سال پس از این ازدواج، کایتلین به اتفاق مادرش از ایالت خارج شد: «اگر کایتلین در این شهر مانده بود، من و تیلور از هم طلاق گرفته بودیم. او دختری نبود که من آرزو را داشتم». مورین حالا فکر می‌کند که اگر کایتلین تمام وقت با آنها زندگی کرده بود، ممکن بود او و کایتلین رابطه‌شان را تقویت کنند؛ اما بودن در میان خانواده به طور یک هفته در میان، که برنامه کایتلین بود، برای مورین اصلاً کافی نبود: «بچه‌های من به خوبی با کایتلین سازگار بودند. این من بودم که مسئله داشتم. من چشم به راه آمدن او نبودم و در تمام مدتی که او اینجا بود به رابطه‌ی او با تیلور حسادت می‌کردم.»
این مهم است که آنچه را بین تیلور و مورین بوده و موجب شده مورین خیلی احساس حسادت کند، بررسی کنیم. شاید تیلور هر وقت در حضور دخترش به مورین محبت نشان می‌داد، احساس گناه می‌کرد؛ به همین دلیل ناخودآگاه مورین را در اوقات ملاقات کنار می‌گذاشت. تیلور احتمالاً کایتلین را فقط برای خودش می‌خواسته و او را به این که جزئی از خانواده جدید باشد، ترغیب نکرده است. شاید او در اوقاتی که دخترش حضور داشته، از پسرهای ناتنی‌اش غفلت کرده است و بدین سان مسبب رنجش و عصبانیت مورین شده است؛ اما شاید مورین هنگام ملاقات شوهرش با دخترش تعمداً از وی فاصله گرفته تا مبدا با آن دختر کوچک بر سر محبت، گرفتار رقابت شود و در چنین صورتی بازنده باشد. مورین می‌گفت: «ما مجبور نبودیم که فکر همه چیز را بکنیم. مادرخوانده‌ی قصه‌ها آمد و مشکل ما را حل کرد.»
وقتی هوان و بانی با هم عروسی کردند، هرکدام دو بچه از ازدواج قبلی با خود داشتند. شوهر سابق بانی هفتصد کیلومتر دورتر زندگی می‌کرد و فقط در اوقاتی سراغی از بچه‌ها می‌گرفت که بانی وی را به این کار ترغیب می‌کرد. هوان به طور مشترک با زن سابقش که در همان حوالی زندگی می‌کرد، سرپرستی بچه‌ها را به عهده داشت. بانی متوجه شد که به رابطه‌ی هوان با فرزندانش حسادت می‌کند. هوان پدری فوق العاده، علاقه‌مند و مراقب بچه‌هایش بود؛ به طوری که نه بانی و نه بچه‌هایش هرگز چنان پدری نداشتند. البته هوان تمام تلاش خود را می‌کرد که فرزندان ناتنی‌اش و همسر جدیدش را نیز از محبت خود سیراب کند، اما نمی‌دانست که آیا آن چه می‌کند، کافی است یا خیر. او می‌دانست که بچه‌های خودش را به بقیه ترجیح می‌دهد و فکر می‌کرد زنش درک ندارد که از دیدن لطف خاص او به بچه‌هایش دلخور می‌شود. بانی خودش هم نمی‌فهمید که چرا چنین حالتی دارد. او می‌دانست که احمقانه است که دائم ناراحت باشد؛ از طرفی نمی‌دانست چرا وضعیت موجود این چنین دردناک است.
آنچه بانی و هوان باید انجام می‌دادند این بود که برای رابطه‌ی خودشان نسبت به هر چیز دیگر ارجحیت قائل شوند. آنها تازه ازدواج کرده بودند و هنوز در جلوه دادن خانواده‌های یکدیگر غلو می‌کردند. زوجی که ازدواج مجدد کرده‌اند، بخصوص در مواردی که فاصله بین والد و فرزند مطرح است، وظیفه‌ی بسیار مهم و حساسی به عهده دارند و آن این است که رابطه‌ی خودشان را به عنوان هسته‌ی مرکزی در نظر بگیرند. در کتاب ناتنی زیستن (2)، درباره روزولت و لوفاس، زوجی که به نظر می‌رسد مشکلات خانواده‌ی ناتنی خود را بهتر از دیگران حل کرده‌اند، چنین آمده: «گویا یک رمز مشترک در مورد موفقیت آنها وجود دارد. آنها خودشان را مقدم می‌دارند. بدین معنی که وقتی بحث اولویت پیش می‌آید، هر زوج می‌داند که احتیاجات خود زوج از هر چیزی بهتر است.» مثل این است که والدین راه دور اغلب مورد فشار واقع می‌شوند تا بین همسران جدید خود و فرزندان‌شان یا بین گذشته و آینده‌شان یکی را انتخاب کنند. آیا برای دیدار فرزند فراموش شده و راه دور خود، وقت کافی اختصاص می‌دهند؟ آیا پولی کنار گذاشته می‌شود که در یک مناسبت خاص بتوان فرزند راه دور را به خانه آورد، یا آن پول برای چیزی در منزل جدید خرج می‌شود؟ آیا می‌خواهید با وجود آنکه همسر دوم شما فکر می‌کند که روش شما غلط است و از کار شما عصبانی شود، فرزند راه دورتان را لوس کنید؟
آرنولد و همسر دومش بلیندا در مورد قصد آرنولد برای آوردن پسرش آستین از میلواکی در روز شکرگزاری، با یکدیگر دعوا داشتند. آستین قبلاً در فکر آمدن برای ایام کریسمس بود و بلیندا فکر می‌کرد که این هزینه‌ی اضافی لزومی ندارد. بحث آنها در ابتدا حالت دفاعی داشت، اما سپس به صحبت شفاف و بی‌پرده تبدیل شد:
آرنولد: اگر در مورد خرج کردن پول برای بچه‌های تو حرف می‌زدیم هیچ گله‌ای نمی‌کردی.
بلیندا: خودت می‌دانی که این حقیقت ندارد. از آن گذشته، پدر آنها بیش از آنچه زن سابق تو خرج می‌کند، به خرجی آنها کمک می‌کند.
آرنولد: ما واقعاً داریم راجع به چه چیزی جر و بحث می‌کنیم؟ فکر نمی‌کنم موضوع مربوط به پول باشد.
بلیندا: حقیقت این است که از وجود آستین در زندگی‌مان عذاب می‌کشم. وقتی به اینجا می‌آید رفتارش مثل یک بچه‌ی شلخته است. وقتی او اینجاست کار من نظافت کردن است و در پایان از دست تو و او حرص می‌خورم. آیا من و تو نمی‌توانیم یک تعطیلی بدون پسر تو داشته باشیم؟
آرنولد: منظورت این است که چون او شلخته است، نمی خواهی دیگر اینجا بیاید؟
بلیندا: این یک قسمت از مشکل است. قسمت دیگر آن است که وقتی او به اینجا می‌آید تو دیگر مال من نیستی، مال او می‌شوی.
بحث ادامه یافت تا آنکه بلیندا در ازای دو قولی که از آرنولد گرفت موافقت کرد که آستین در روز شکرگزاری به دیدن آنها بیاید. نخستین قول این بود که او قبل از حرکت آستین با او راجع به رفتار وی در خانه و انتظاراتی که از او می‌رود صحبت کند و ضمناً پس از رفتن پسرش نظافت لازم را انجام دهد. دومین و مهم‌ترین قولی که آرنولد داد، آن بود که در مدت دیدار پسرش به بلیندا توجه و اعتنای ویژه‌ای داشته باشد، به طوری که رضایت کامل وی حاصل شود. بلیندا از اینکه برای ملاقات شوهرش با تنها پسرش شرط گذاشته بود، احساس گناه می‌کرد، اما ضمناً می‌دانست که اگر چنین گفت و گوی خالصانه ای نمی‌کرد، دیدار پسر شوهرش را برای همگان جهنم می‌کرد. آستین در آن روز شکرگزاری برای ملاقات آمد و در مقایسه با گذشته، بسیار خوش رفتار بود. آرنولد دید که او هرگز از پسرش در ایام ملاقات درخواستی نکرده و اگر هم کرده، آستین با آمادگی آن را اجرا کرده است. بلیندا خوشحال بود که ملاقات به خیر و خوشی گذشت و حتی پی برد که بدش نمی‌آید آن پسر دوباره در کریسمس برگردد.
در سال‌های اولیه یک ازدواج جدید که رابطه‌ی طرفین هنوز تازه و جالب است، چنین گفت وگوهایی ایجاد کدورت می‌کند. ازدواج شما و تصمیماتی که می‌گیرید برپایه نوع احساسات شما است. شاید شما به خاطر خوشحال بودن از ازدواج جدیدتان احساس گناه کنید و در همین حال بچه‌ها به خاطر دور بودن از شما احساس بدبختی کنند. برای تغییر جهت دادن چنین عشق مفرطی، گذشت زمان لازم است. البته گاهی هم این عشق هرگز تغییر نمی‌کند و اگر نکند، در صورتی که شما رابطه‌ی خود را با همسرتان در اولویت قرار ندهید، همه فرزندان شما، شامل فرزندان راه دور، ناتنی و تازه تولد یافته، در مردابی از سرگردانی‌ها، گیجی‌ها و هرج و مرج‌های احتمالی گرفتار خواهند شد. تنها از طریق ثبات، استمرار و امنیت یک واحد خانوادگی است که بچه‌ها احساس سلامت و محبت خواهند کرد. وقتی والد یک کودک، به خاطر ازدواج نقل مکان می‌کند و آن کودک را نیز با خود می‌برد، رابطه‌ی بین آن کودک و والد ناتنی‌اش خیلی دشوار است، زیرا فکر می‌کند که به خاطر همین ناوالدی بوده که والدش نقل مکان کرده و او را از خانه‌اش دور کرده است.
تامارا، سیزده ساله، می‌گوید: «اگر آنها ازدواج نکرده بودند. پدر، مادر و من هنوز همگی در یک شهر زندگی می‌کردیم و من مجبور نمی‌شدم این همه رنج را تحمل کنم. من دلخور بودم که شخص دیگری بین من و پدرم قرارگرفت.» او ادامه می‌دهد: «ما همیشه خیلی صمیمی بودیم و من فکر می‌کردم که نامادری‌ام، پدر مرا از من می‌گیرد.» نامادری او همچنین وی را از مادرش نیز دور می‌کرد، هرچند که در این مورد صحبتی نشد. اکنون سه سال بود که به این شهر جدید آمده بودند تا پدرش بتواند دوباره ازدواج کند. او دلش برای مادرش تنگ می‌شود، اما دوست ندارد با او زندگی کند. میانه‌اش با نامادری‌اش بد نیست. تامارا می‌افزاید: «بعضی اوقات وضعیت آنقدر پیچیده می‌شود که سعی می‌کنم راجع به آن فکر نکنم.» بله. واقعاً پیچیده است. دسته بندی همه احساساتی که بچه‌ها در مورد موقعیت خانوادگی‌شان دارند تقریباً غیرممکن است. ما می‌توانیم با حساس بودن به آنچه آنها تجربه می‌کنند، کمک کنیم که بچه‌ها احساسات خود را بروز داده و راجع به آنها حرف بزنند. می‌توانید به خاطر داشته باشید که این دوره‌ی انتقالی برای آنها یک دوره‌ی فوق العاده دشوار است. به فرزندتان بگویید که می‌فهمید چقدر سخت است که مجبور باشند یک والد را کرده و به محیط بیگانه‌ای رفته و با یک خانواده‌ی غریبه زندگی کنند. فرزند شما احتیاج دارد بداند که شما تمام کوشش خود را می‌کنید. خودتان را جای فرزندتان بگذارید. اگر والدتان قصد رفتن به مکانی دیگر را داشت تا بتواند دوباره ازدواج کند و در این رهگذر شما را نیز با خود می‌برد و از والد دیگرتان جدا می‌کرد، ممکن بود چه سؤالاتی برای‌تان مطرح شود؟ احساسات شما راجع به این جریان به چه شکل خواهد بود؟ می‌توانید تصور کنید که فرزندتان از این حرکت آتی شما بهراسد. حتی اگر شما و همسر سابق‌تان سال‌ها قبل طلاق گرفته باشید، این حرکت شما، درد ناشی از کمبودهای خفته را بیدار خواهد کرد.
فرزند شما نمی‌تواند خاطرات زمانی را که همگی به عنوان یک خانواده زندگی می‌کردید، فراموش کند. حرکت بالا، آن خاطرات را زنده خواهد کرد. دنیای آشنای او حداقل در آغاز با یک دنیای ناشناخته جایگزین خواهد شد. ازدواج آتی شما باعث خواهد شد که او یک بار دیگر با رؤیای آنکه شما و والد دیگرش آشتی کنید، روبه رو شود.
کجا به مدرسه خواهم رفت؟
آیا مجبور خواهم شد اتاق خوابم را با کسی شریک شوم؟
آیا می‌توانم با دوچرخه‌ام تا فروشگاه سر کوچه بروم؟
آنجا چه شکلی است؟
چه موقع دوباره مادرم را خواهم دید؟
همسر جدید شما سخت گیر است؟
چه کسی مسئول من خواهد بود؟
اشکال در تشخیص اینگونه احساسات ممکن است ناشی از این باشد که کودک به والد دومش که از او جدا می‌شود، چندان نزدیک نبوده باشد. در این گونه موارد، والد ناشی ممکن است نقش والد به خود بگیرد و بچه را در کشمکش روحی بیشتری قرار دهد. به طور مثال، تامارا و مادر واقعی او زیاد با هم صمیمی نیستند. آنها مطمئناً همدیگر را دوست دارند، اما به هم نزدیک نیستند. هرچه او به نامادری‌اش نزدیک‌تر می‌شود، در مورد رابطه‌ی خود با مادر اصلی‌اش دچار تردید می‌شود و متعجب می‌شود که چرا چنین نزدیکی را با مادر خود ندارد. فاصله جغرافیایی موجود، آن حس غریبگی را که او با مادر خود دارد، بیشتر و شدیدتر می‌کند. اما ممکن است او از دست نامادری‌اش عصبانی باشد که در وهله‌ی نخست چنین شرایطی را به وجود آورده است. موضوعات مربوط به وفاداری از عمده‌ترین مشکلاتی است که بچه‌های بعد از طلاق با آن دست به گریبان هستند. می‌شود هر دو زن، یعنی مادر اصلی و نامادری را دوست داشت؟ رابطه‌ی او با مادرش بیشتر تخیلی است، در حالی که رابطه‌ی با نامادری‌اش بیشتر واقعیت دارد.
والد راه دور در رؤیا پرورانده می‌شود و فقط هنگامی که کودک با مادر واقعی خود به سر می‌برد، که البته چندان طولانی و مستمر نیست، بچه طعم والد واقعی را می‌چشد. عوامل زیادی روی رابطه‌ای که بچه با ناپدری و نامادری خود و والد راه دور خود (از یک جنس) دارد، اثر می‌گذارد. سن او در تاریخ جدایی از والد، روی قوه سازگاری او تأثیر زیادی خواهد داشت.
هرچه کودک کوچکتر باشد، خطر بروز مشکل بیشتر است. هرچه کودک بزرگ‌تر باشد، دارای اراده و خودمختاری بیشتری است و بیشتر می‌تواند موقعیت خود را ارزیابی کند. ضمناً نزدیکی رابطه‌ی بین کودک و والد اصلی نیز تأثیر زیادی روی رابطه‌ی بین ناپدری و نامادری با فرزند ناتنی خواهد گذاشت.

نوع رفتاری که والد ناتنی با کودک دارد، مستقیماً با تطبیق صحیح و سالم کودک ارتباط دارد. اگر والد ناتنی در وضعیت رقابت با والد طبیعی باشد، کودک احساس خواهد کرد که مجبور است بین آن دو، یکی را انتخاب کند. به هر حال اگر والد ناتنی اهمیت رابطه‌ی بین کودک و مادر واقعی‌اش را تشخیص داده و آن را ترغیب کند، کودک مجبور نمی‌شود که یکی از آن دو را به دیگری ترجیح دهد، بلکه هر دو می‌توانند مهم تلقی شده و جزئی از زندگی او باشند.

همچنین والد اصلی کودک می‌تواند رابطه‌ی وی با والد ناتنی‌اش را بهبود بخشد. در حضور فرزندتان انتقاد نکنید تا به او بفهمانید که والد ناتنی‌اش را دوست ندارید، یا می‌خواهید که او وی را دوست نداشته باشد.
هردو، عصبانیت‌ها و اختلافات بین خود را حل کنید تا بچه‌ها بتوانند در مسیر رشد و تکامل خود جلو بروند. این رشد و تکامل می‌تواند شامل پذیرش یک والد ناتنی در زندگی‌شان باشد.
ممکن است یک ازدواج، روی کاغذ به پایان برسد، اما جنگ عاطفی می‌تواند سال‌ها طول بکشد. میدان جنگ غالباً بچه‌ها هستند که هرگز نخواهند دانست که اگر آنها درگیر این جنگ بودند چگونه می‌توانستند برنده باشند. دعواهای کوچک معمولاً در دادگاه‌ها دنبال می‌شوند و بچه‌ها بازنده‌ی دائمی آن هستند. بچه‌ها به راهنمایی والدین تنی و ناتنی خود نیاز دارند تا بتوانند تغییراتی را که در زندگی خانوادگی آنها رخ می‌دهد، بپذیرند. والدین نیز لازم است که احساسات شخصی خود را طبقه بندی و شناسایی کنند تا بتوانند بچه‌ها را در این زمینه کمک کنند. پژوهش در مورد والد بودن عملی در خانواده‌های با ازدواج مکرر نشان می‌دهد: «پدرها به جای آنکه برای کودک، جایگزین یکدیگر شوند، روی هم انباشته می‌شوند. بخصوص وقتی پدری که خارج از خانه است، حضور فعالی در زندگی آن کودک پیدا می‌کند.»
فرانک. اف. فرستنبرگ و کریستین وین کیست نورد، در مقاله‌ای که در نشریه‌ی ازدواج و خانواده، با عنوان والد جداگانه؛ روش‌های تربیت فرزند بعد از به هم خوردن ازدواج چاپ شد، اشاره می‌کنند که بچه‌ها با نامادری خود مشکلات بیشتری دارند: به نظر می‌رسد برای بچه‌ها پذیرفتن مادران جدید در زندگی‌شان خیلی سخت‌تر است تا پذیرش پدران جدید معمولاً بچه های کوچک به مادران‌شان بیشتر از پدران‌شان وابسته‌اند. بنابراین، زنی که بخواهد جانشین آن رابطه‌ی اصلی شود، برای کودک تهدید تلقی می‌شود. به همین شکل به نظر می‌آید نامادری‌هایی که با فرزندان ناتنی خود زندگی می‌کنند، بیشتر در زندگی آن بچه‌ها دخیل باشند. نامادری‌ها بیشتر وظایف مادران را انجام می‌دهند و نقشی مهمتر از یک ناپدری به عهده دارند. در مورد رابطه‌های ناتنی جدید به زور نمی‌توان کاری کرد. این حقیقت بخصوص در مورد بچه‌هایی که در فاصله خیلی دور از والد تنی خود زندگی می‌کنند، صدق می‌کند. آنها احتیاج دارند تا بتوانند والد جدید را در زندگی روحی و روانی خویش بپذیرند و نقشی را که والد راه دور آنها در زندگی‌شان خواهد داشت از لحاظ روانی قبول کنند؛ دقیقاً مثل تطبیق دادن خودتان برای دور بودن از یک فرزند. بدیهی است این امر نیاز به گذشت زمان دارد.
شاید سال‌ها طول بکشد که این گونه روابط متلاطم، آرام بگیرد و جا بیفتد. در برخی از خانواده‌ها این آرامش و استقرار، هرگز به وجود نمی‌آید؛ اما این امر غیرممکن نیست. من به شما توصیه می‌کنم که دست از تلاش نکشید. اگر خانواده‌ی شما در قبول نقش ها و موقعیت‌های جدید برای مدت طولانی مشکل داشته است، سراغ یک مشاور خانواده رفته و در طلب کمک حرفه‌ای باشید. متخصصان کارآزموده‌ای هستند که با خانواده‌های ناتنی کار کرده‌اند و با انواع مسائل مختص این نوع روابط، آشنایی دارند. یک مشاور حرفه‌ای می‌تواند به شما کمک کند که روی مسائل خود و فرزندان‌تان کار کرده و همچنین کمک کند که شما تکلیف خود را با اولویت‌ها و تعهدات‌تان بدانید.
اگر شما سال‌ها تلاش کرده‌اید و اوضاع خیلی بهتر نشده است، احتمالاً بدون یک کمک حرفه‌ای هیچ وقت بهتر نخواهد شد. بیش از این صبر جایز نیست، زندگی کوتاه است.

پی‌نوشت‌ها:

1.Grand Parents Grandchildren The Vital Comection
2.Living Step

منبع مقاله :
گالپر کوهن، میریَم، (1391)، والدین راه دور، ترجمه وحید ایمن، تهران: همشهری، چاپ دوم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان