روزنامه صبا - ترجمه از آرش واحدی: رابرت پتینسون نیز مانند کریستین استوارت از سری فیلمهای «گرگومیش» به شهرت رسید. آثار نوجوانپسندی که شاید از لحاظ کیفیت و مضمونی که ارائه میداد با نقدهای بسیار منفی مواجه شد ولی با عملکرد موفقیتآمیزش در گیشههای سرتاسر دنیا برای آنها محبوبیتی جهانی بهوجود آورد. اکثر افتخارات پاتینسون به جوایز «ام تی وی» بازمیگشت و همین واقعیت او را مبدل به قهرمان نوجوانان و بازیگر خوش سیمای فرهنگ عامه کرد. با پایان پذیرفتن این سری فیلمها پاتینسون نیز مانند استوارت مسیر تازهای را برای ادامه کار خود برگزید. او با حضور در آثار مستقل و همکاری با فیلمسازان بینالمللی سعی کرد دلیل اولیه به شهرت رسیدنش را در ذهن مخاطبان سینما پاک کند. تلاش پاتینسون در این سالها معطوف بهشکل دادن پرسونای سینمایی جدیدی در ذهن علاقهمندان به رسانه بود.
او در نقشهای مکمل ایفای نقش میکرد و علاقه زیادی به نمایش چهرهای بزرگسال و نه چندان جذاب در اکثر آثارش داشت. حضور در نقش محوری آثار دیوید کراننبرگ برای وی در میان سینماگران اعتباری دوچندان به ارمغان آورد. از سویی دیگر پتینسون با گزیدهکاری در نقشهایی ظاهر میشد که بتواند حتی با حضوری اندک مقابل دوربین توانایی بازیگری خود را به نمایش بگذارد. فیلم «شهر گمشده زد» و «کودکی یک رهبر» نمونههای شاخص این قبیل انتخابهای متفاوت هستند. پاتینسون در این سالها تلاش کرده است از زیرسایه نقشآفرینیهایش در قالب جوانی خشمگین و عصیانگر خارج شود و خود را بهعنوان بازیگری تمامعیار به دنیای سینما معرفی کند.
امسال «زمان مناسب» به کارگردانی برادران سافدی اوج هنرنمایی متفاوت پتینسون را در فستیوال کن به نمایش گذاشت. نقشآفرینیای که حتی تا اواسط این فستیوال زمزمههایی مبنی بر اهدای نخل طلای بهترین بازیگری برای وی را بر سر زبانها انداخته بود. بیشک پاتینسون در این سالها وارد دوره دوم بازیگریاش شده است و در مصاحبهای که تاکز با او انجام داده است سعی شده، دلایل و تفکراتش برای این تغییر مسیر مورد بررسی قرار گیرد. تفکرات بازیگری که روزگاری بهعنوان جیمز دین نسل خود شناخته میشد و حال سعی دارد این پوسته شکننده را شکافته و با گزیدهکاری در قالبی متفاوت تواناییهایش را ارزشیابی کند.
آقای پاتینسون، آیا حرفهتان در مسیری که توقع داشتهاید پیش رفته است؟
فکر میکنم بسیاری از بازیگران در مقابل چنین سوالی با ناامیدی مواجه شوند و با خود بگویند: اوه، فکر میکردم مسیر حرفهای در خطی درست پیش میرود و ناگهان به خودم آمدم و متوجه شدم، قصد رسیدن به چنین جایگاهی را نداشتم! اما واقعیت این است که من هیچگاه فکر خاصی در این زمینه نکرده بودم. من حتی مسیر خاصی از ابتدای حضورم در عالم بازیگری برای خود انتخاب نکرده بودم. تنها چیزی که این روزها از آن مطمئن هستم این است که یک بازیگر در طول دوران فعالیتاش، دوران خوب و دوران بد دارد! تمام این دورانها نیز درنهایت برای یک بازیگر بهعنوان گونهای تجربه محسوب میشوند. بنابراین من نمیتوانم جواب این سوال را بهصورت دقیق بدهم یا مثلا بگویم از مسیری که در حرفهام طی کردهام، دلسرد شدهام یا نه! زیرا من از ابتدای کار توقع و یا انتظار خاصی در مورد بازیگری نداشتم.
پس تکلیف انتظارات علاقهمندان و طرفدارانتان چه میشود!؟
من هیچگاه بازتاب انتظارات دیگران نسبت به خودم و کارنامهام را ندیدهام. زیرا من بازیگری را به این چشم نگاه نمیکنم. بسیاری از بازیگران خود را درگیر با چنین مبحثهایی میکنند و درنهایت قصد دارند چیزی را از غرق شدن درون این حرفه کشف کنند. برخی از این بازیگران با تقلب و دروغ گفتن در مورد این موضوع قصد به اثبات رساندن هنر خود برای طرفدارانشان هستند. فکر میکنم درنهایت مردم این تقلیدها یا تقلبها را از واقعیت تشخیص میدهند. من سعی میکنم در مسیری که پیش پایم قرار گرفته است بهدرستی گام بردارم و بیدلیل خود را برای برآورده کردن انتظارات دیگران حساس نشان ندهم.
البته این طرز فکر از زمان همکاری با آنتون کوربین در من بهوجود آمد. من در فیلم «مجله لایف» نقش عکاسی را ایفا میکردم که تمام عکسهای مشهور جیمز دین را گرفته است. در ایفای چنین نقشی بود که فهمیدم عکاسها و بازیگران زندگی بسیار مشابهی دارند و برخی از آنها سعی میکنند با حرفهشان دیگران را راضی نگاه دارند و برخی بهدنبال نمایش دادن واقعیت وجودی خود هستند.
چه شباهتهای دیگری در این مورد کشف کردهاید؟
عکاسها و بازیگران بهصورت هم شکل و اندازهای وابسته به داشتهها و سوژه هایشان هستند. زمانی یک عکاس از یک فرد مشهور عکس میگیرد تقریبا این نکته بیشتر از زمان دیگری نمایان میشود. عکاس باید روی خوبی از چهره سوژهاش را شناسایی و به تصویر بکشد و شخص معروف باید روی خوب و کاریزماتیکاش را شناخته و در اختیار عکاس قرار دهد.
این وابستگی عکاس به سوژه شباهت بسیار زیادی به وابستگی بازیگر به عوامل دیگر صحنه فیلمبرداری دارد. بازیگر باید همواره چیزی را که در آن خوب است را به نمایش بگذارد و دیگر جنبههای نهچندان جذاب چهره، زندگی و هنر بازیگریاش را بپوشاند. تنها چند بازیگر محدود در طول تاریخ بودهاند که در تمام این زمینهها عالی بودند و نیازی به پنهانکردن هیچ جنبهای از وجودشان را نداشتند. عکاسها نیز همین گونه هستند، آنها تنها از جنبههایی که فکر میکنند درست است عکس میگیرند و سعی دارند زیبایی خاصی به تکتک قابهایی که میبندند، بدهند.
شما بهعنوان شخصی که مدت زمان زیادی از عمرش را در محاصره پاپاراتزیها و عکاسهای خبری بوده است، تحلیل جالبی از عکاسی دارید! آیا ایفای نقش در قالب یک عکاس همان یکبار برای شما کافی بود؟تجربه بسیار عجیبی بود. وقتی برای رفتن به مکانی با خود دوربین حمل میکنی و سعی در شکار لحظهای خاص داری، حس عجیب و غیرقابل توصیفی به شما دست میدهد. مسئله این است که هر شخص برای خود پاپاراتزی کوچکی محسوب میشود زیرا این روزها هر شخص میتواند در هر لحظه که دوست دارد، عکاسی کند. اما اشخاصی که بهصورت حرفهای به این کار میپردازند وارد ابعاد عجیبی از زندگی میشوند! آنها هر لحظه ممکن است توسط سوژهای عصبانی گرفتار شوند و تا سرحد مرگ کتک بخورند...
تا به امروز با آنها مشکل جدی پیدا کردهاید؟هنگامی که قسمت اول «گرگومیش» اکران شد بسیاری از مردم توقع داشتند با شخصی مواجه شوند که رفتارش مناسب اثری نوجوانپسند است. بسیاری از عکاسها به تمام طرفداران این سری آثار ثابت کردند که من چنین انسانی نیستم. من فردی نبودم که رفتار مناسب الگوبرداری برای نوجوانان باشد. این در صورتی بود که بههیچعنوان علاقهای به دخالت دیگران در زندگی خصوصیام نداشتم. البته درحالحاضر تفکراتم بسیار عوض شده است و دیگر آدم 7 یا 8 سال پیش نیستم.
چرا نیستید!؟ در این سالها چه اتفاقی افتاد؟اگر میخواستم نسبت به تفکر دیگران در مورد حرفه و زندگیام حساس باشم مانند یک کارمند بودم که مجبور است وظایف روزمرهاش را بهصورت کلیشهای و تکراری انجام دهد. این کار برای من بسیار کسالتآور است. من روحیهای این چنینی ندارم و این درحالی است که همه از من توقع دارند فردی شکننده باشم.
با این اوصاف شما وقتی برای مصاحبه کاری سری فیلمهای «گرگومیش» رفتید، نمیدانستید توقع دیگران نسبت به شخصیت محوری آثار نوجوانپسند چیست!؟واقعیت این است که من ویدئویی از کارهایی که میخواستند ضبط کردم و برای آنها فرستادم، تا پیش از آن هم در مصاحبههای کاری احمقانه زیادی شرکت کرده بودم و واقعا از انجام این کار خسته شده بودم. اما در همان زمان بود که کارگذارم تصمیم گرفت تمام تلاش خود را برای بهدست آوردن نقش برای من بکند. او که فرد شوخطبعی بود فکر میکرد اگر من در چنین آثاری بازی کنم، خیلی بامزه میشود زیرا هیچ شباهتی میان من و چنین آثاری وجود نداشت.
برای همین بود که بلافاصله پس از این آثار در فیلمهای کارگردانهای جدی تری چون هرتزوگ، کوربین و کراننبرگ بازی کردید؟بله، در سالهای اخیر من تنها برای نام و شهرت فیلمسازان است که جذب یک پروژه میشوم. این مسیر نیز پس از «کازماپلیس» برایم باز شد و متوجه شدم به این جنس سینما علاقه دارم. دیگر برایم مقدار نقش مهم نیست. دیگر برای من فروش فیلمها نیز اهمیت ندارد. این تقصیر من نیست که اثری پرفروش یا کم فروش میشود. اکنون علاقه دارم نقشی بسیار کوتاه را در اثری خوب ایفا کنم و دستمزدی دریافت نکنم زیرا این جذابیت فرو رفتن در یک نقش است که تمام ذهن من را درگیر خود میکند.