دکتر محبوبه خوانساری
فرزندان برای الگوپذیری اجتماعی نیاز به دو تصویر دارند: تصویر پدری و مادری. این دو تصویر با هم تفاوت دارند. آنچه فرزند از مادر انتظار دارد، از پدر ندارد. پس نوجوان به الگوی هر دو نیاز دارد؛ اما پدر و مادر هم باید با یکدیگر هماهنگ باشند. همواره درباره نقشهای پدر و مادر در خانواده نظرهای گوناگونی مطرح بوده است. عموماً پدران و مادران در خانوادههای ایرانی جایگاه و مسئولیتهای خود را درباره تربیت فرزندان نمیشناسند؛ اینکه هر یک چه جایگاهی و چه نسبتی در بحث تربیت دارند و چه ارتباطی باید بین آنها با فرزندان برقرار باشد. در اینجا تنها به چند نکته مهم تربیتی اشاره کردهایم.
روانشناسان در نتیجه تحقیقات خود اظهار میکنند که نوزادان هنگام اضطراب و هیجان، مادر را بر پدر ترجیح میدهند؛ اما هنگامی که چنین وضعیتی ندارند و پدر و مادر کنار آنها هستند، هیچ گونه ترجیحی قائل نمیشوند. نوزادان 18ماهه نسبت به پدر رفتاری اجتماعی و رسمی و نسبت به مادر رفتاری حاکی از وابستگی نشان میدهند.
هرتسگ با تأکید بر نقش خاص پدر میگوید: کودکان محروم از پدر «گرسنگی پدر» خواهند داشت. به نظر او، وقتی پدری با بچه دوساله خود بازی میکند، نقش سنتی مادر را در پیروی از خواستههای کودک تکمیل میکند و این به سبب نقش کنترلکنندهای است که پدر ضمن آن، بازیهای قاعدهدار را به بچه میآموزد و قاعدههای خود را در بازیها اعمال میکند و بدین ترتیب، در پرخاشگری کنترل شده، الگوی کودک قرار میگیرد.
ارتباط مادر و فرزند ارتباطی طبیعی است؛ ولی برای پدر باید تلاشی دوجانبه بین او و فرزندش صورت گیرد که البته کار آسانی نیست. نحوه برخورد مادر با تصویر پدر که به نوجوان انتقال مییابد، بسیار اثرگذار است. اگر این تصویر مثبت باشد، فرزند رابطه بهتری با پدر خواهدداشت و برعکس؛ پس مادر واسطه بین فرزند با پدرش است.
اولین برخورد پدر با فرزند از طریق مادر است. هنگام تولد، کودک پدر را نمیشناسد و از طریق مادر است که پدر معرفی میشود، چون مادر تنها واقعیت بیرونی برای نوزاد است؛ پس هر اندازه پدر پس از تولد فرزندش با مهر و محبت بیشتری با مادر رفتار کند و مادر پدر را تأیید کند، حضور پدر زیباتر و ارتباط کودک با پدر بهتر میشود. در کشورهای اروپایی پدر در اتاق زایمان حضور دارد و به مادر امنیت روانی میدهد.
نوجوان پسر، قدرت حل مسئله را از پدرش میآموزد؛ البته این بدان معنا نیست که مادرها این قدرت را نداشته باشند، بلکه از دید پسرها، پدر نماینده اجتماع است و مادر نماینده آسمان. از همین رو، پدر نماینده عقل و خرد و نیمکره چپ فرزندان و مادر نماینده احساس و دل و نیمکره راست آنهاست؛ پس حتماً پدر راه مقابله با مشکلات و تسلطیافتن بر امور زندگی را به پسر درس میدهد. اگر فرزند پسری از وجود پدر محروم شود، از مادر میآموزد، ولی در عین حال نیاز به الگوهای تکمیلی اجتماعی دارد.
پسرها دوست دارند انضباط و قانونمندی را از پدر بیاموزند، زیرا مادرها به دلیل عاطفیبودن، خواستههای بچهها را زودتر برآورده میکنند؛ ولی پدرها در برابر خواستههای نوجوانان شرایطی به وجود میآورند، خواستههای آنان را با اهدافی خاص به تأخیر میاندازند و با این کار درس تلاش، قانونمندی و انضباط به فرزندان میدهند. البته این بدان معنا نیست که مادر ویژگیهای مزبور را ندارد، بلکه پدر با قاطعیت بیشتری برخورد میکند. پسربچههایی که در کارها و رفتارشان بیتحرک و منفعلاند کسانیاند که مسائل انضباطی خانه را پدرانشان وضع نمیکنند؛ چون این گونه پدرها معمولاً قاطعیت کافی ندارند.
پسرها تعهد، مسئولیتپذیری و پشتکار را از پدران مسئول و فعالشان میآموزند. البته این بدان معنا نیست که مادر این خصیصه ها را نداشته باشد، بلکه نوجوان پسر میخواهد امید به موفقیت و توانمندی را از پدرش بگیرد، چون تصویر پدر است که به پسر جرئت میدهد مسئولیتپذیر باشد.
اگر پدری برای ایجاد نظم مدام فرزندش را نصیحت کند، باید بداند که در کارش ایرادی وجود داشته و بهتر است شیوههای رفتاریاش را بازبینی کند؛ زیرا هیچ وقت برای تغییر رفتار دیر نیست. پسرها برای دفاع از حقوق خود احتیاج به قدرت ریسک و رقابت پدرها دارند؛ وگرنه به جای رقابتپذیری اصولی و درست، به آغوش پر مهر مادران پناه میبرند. از همین رو، پسران برای کسب موفقیت و ابراز وجود نیاز به ارتباطات مؤثر و گستردهای با پدر دارند.
مدیریت را پسران از پدران فعال و مؤثر خود میآموزند، زیرا نوع مدیریت مادر در خانواده با مدیریت پدر متفاوت است. مادر مدیریت عاطفی را برعهده دارد و پدر مدیریت اجتماعی را. در نتیجه، پسرها پدر را نماینده اجتماع میدانند و در این زمینه هم از رفتار او الگوبرداری میکنند. حتماً مناسبترین الگو در مورد احترام به جنسِ مخالف برای پسر پدرش است، چون علاقه و محبت به زن را پسر از برخورد پدر با مادر میآموزد.
روانشناسان معتقدند مهرورزی به زن یکی از جسارتهای مردانه است. آدمهای ترسو فن مهرورزی به زنان را نمیدانند و چون احترام به زن را بلد نیستند، به ناهنجاریهای اخلاقی و در برخی نمونهها، تجاوز به حقوق دیگران، دچار میشوند.
فرزندان امید به آینده و مثبتاندیشی را از پدر میآموزند، چرا که اگر پدری منفیاندیش باشد، فرزندان هم همین الگو را میگیرند و به همه افراد جامعه بدبین میشوند. این در صورتی است که برخی از پدران تصور میکنند که روشنفکرند و مدام از دیگران، مسائل پیرامون خود و حتی مسائل اجتماعی انتقاد میکنند و در نتیجه، چون پسر پدر را الگوی حقیقی و کامل خود میداند، امید به زندگی و جامعه را از دست میدهد و انگیزهای برای زندگی خوب نخواهدداشت. پس امید به آینده حاصل، تصویری مثبت از پدر است.
به طور کلی، باید پدران در نقش خود قاطع و نظمدهنده و در ضمن، همدل و همراه فرزندان باشند و مادر را تأیید کنند. فقط در این صورت است که نوجوان هیچ فاصلهای بین خود و او نمیبیند و تصور نمیکند که بخواهد در قبال پدر نافرمانی کند. در نتیجه، الگوی درستی از پدر خواهد داشت و در آن واحد او را دوست دارد.
بعضی از محققان پس از فروید، بر نقش پدر در کنار مادر یا از طریق مادر در سالهای اولیه تأکید کردهاند. از نظر آنان، علاوه بر این نقش عمومی، یعنی حمایت مادر، نقش خاص پدر این است که پایههای اساسی توجه به واقعیت را در شخصیت کودک فراهم آورد؛ زیرا کودک هر وقت از مادر جدا میماند، احساس اضطراب شدید میکند و پدر این اضطراب شدید را کاهش میدهد. از این لحاظ، آسیبهای روانی پدر یا فقدان او ممکن است در شکلگیری شخصیت فرزندان تأثیری بسیار جدی داشته باشد.