دکتر فرخنده مفیدی
همیشه صحبت از ترسهای ناشناخته و مبهم و یا شرطی و الگویی و نیز ترسهای مرضی است که بهویژه در سالهای اولیه، والدین و اطرافیان کودک را نگران میکند؛ اما اینکه والدین کودکان را بترسانند، مسلماً دلایل دیگری دارد.
معمولاً والدینی که شایستگیهای ضعیفتری در شیوههای فرزندپروری دارند، به این مکانیسم متوسل میشوند؛ زیرا خود از توانایی لازم برای کنترل و مهار رفتارهای کودک بیبهرهاند و از راههای کلامی، غیرکلامی و ابزاری برای به اطاعتکشانیدن کودکان و وادارکردن آنها به قبول کار دلخواه خود استفاده میکنند. معمولاً خانوادههای مستبد که از شیوههای یکسویه و سلیقهای خود برای ارتباط با کودکان بهره میبرند، از عمل ترسانیدن فرزندان خود استفاده میکنند و رابطه آنها از نوع رئیس با مرئوس و یا بالا به پایین است. آنها تاب تحمل نپذیرفتن و اطاعتنکردن کودکان خود را ندارند. ناآگاهی و بیتجربگی در امر تربیت صحیح، راه را برای ترسانیدن کودکانشان فراهم میآورد. بهویژه چون توانایی مقابله صحیح را ندارند، از راه رعب و وحشت کودکان را به اطاعت از خود وا میدارند. تأثیر این اعمال مسلماً بسیار ناخوشایند است. اگرچه ممکن است در کوتاهمدت در توقف رفتار ناشایست فرزندانشان تأثیرگذار باشد، در بلندمدت زیانبار خواهد بود؛ زیرا علاوه براینکه اثری تاحدودی ماندگار بر روان کودکان خواهد داشت، الگوی نامناسبی را برای ارتباط میان والدین و فرزندان باقی خواهد گذارد. ترسانیدن فرزندان به هر دلیل از طریق والدین و به هر شیوهای که صورت گیرد، خواه به صورت کلامی که او را از عامل قدرت، عامل ناشناخته، تاریکی، و تهدید و یا ابزاری مانند زدن و مواردی از این دست باشد، هرچه زودتر باید متوقف شود و آرامش جای تهدید و وحشت حاصل از این رفتار والدین را بگیرد.
ترسانیدن کودکان چه اثری در زندگی بزرگسالی آنها دارد؟
خاطره ناخوشایند برخورد نامناسب مادر یا پدر و اطرافیان همیشه عاملی سرنوشتساز در آینده کودک است. از آنجا که ترسانیدن کودک به هر دلیل نمیتواند روشی عادلانه در ارتباط با کودکان خردسال باشد، در بزرگسالی میتواند به بیاعتمادی ارتباط با عامل ایجاد ترس یعنی والدین بیانجامد. ارتباط ترسناک راه را بر سلامت روحی و روانی کودک میبندد و ایجاد ناامنی میکند. ترس از عامل قدرت، علاوه بر بیاعتمادی، رابطه نادرست میان والدین و کودکان را پدید میآورد و موجب میشود تا کودکان این راه ناصواب را نیز در برخورد با دیگران بهکار گیرند. کاهش اعتمادبهنفس و خودپنداره منفی و شکاف ارتباطی، از دیگر تأثیرات این نوع ارتباط خواهد بود؛ زیرا این کودکان همیشه به ارتباطات مثبت، توأم با مهربانی و آرامش نیاز دارند و بهویژه محیط ترسناک، انسانهای ترسناک، رفتارهای تهدیدآمیز و خشن و ایجاد رعب و وحشت همچون سم مهلکی در طریق ارتباط با آنهاست. زنگارههای عاطفی حاصل از این نوع ارتباط ناامن میان کودک و والدین، سلامت جسمی و روانی آنها را به خطر خواهد انداخت و موانعی را در راه شادی و موفقیتشان پدید خواهد آورد. انسانهایی که دچار ترس میشوند، اغلب خجالتی و کمرو هستند، قدرت تصمیمگیری ضعیفی دارند، دوستیهای پایداری ندارند و همیشه در برخورد با مسائل مختلف احساس ناامنی میکنند و نمیتوانند چندان مستقل باشند. عامل ترس همیشه مانند سایه آنها را دنبال میکند، بهطوریکه در موقعیتهای روزمره زندگی از ترسهای مبهم و دلهره و اضطراب رنج میبرند.
ترس از چه زمانی به اختلال تبدیل میشود؟
هر رفتار چنانچه از دو ویژگی تداوم و شدت برخوردار شود، مسلماً از وجه سلامت خارج خواهد شد و با درجات مختلف به اختلال مبدل میشود؛ بنابراین اگر والدین کودکانشان را به انحاء مختلف بترسانند و هر بار نیز روش خود را شدت بخشند، برای مثال، اگر در ابتدا از کلمات تهدیدآمیز استفاده کردهاند و حال آنها را کتک میزنند و از انباری و سیاهچال میترسانند و یا از قدرت پدر و برادر بزرگتر برای پذیرش و بهاطاعتدرآوردن او استفاده میکنند و مرتباً کودک در خوف واکنش ناخوشایند دیگران به سر میبرد، مسلماً اختلالات رفتاری و روانی پیدا خواهد کرد. ترس زمانی به اختلال تبدیل میشود که رفتار ترسآور شکل حاد و بحرانی پیدا میکند و خواب و خوراک و آرامش کودک را برهم میزند، بهطوریکه از ترس دیگر نمیتواند شاد باشد، بهراحتی زندگی کند و احساس امنیت نمیکند. ترس بر همه جوانب وجودی او سایه افکنده است. آنگاه است که ترس حالت مرضی پیدا میکند.