خواهرزادهی من دوست دارد ثروتمند شود. او درمورد دوستانش که خانوادههای ثروتمندی دارند، با من صحبت میکند. تصوراتی که از ثروتمندبودن دارد، با من درمیان میگذارد و مدام از من میپرسد آیا فلان خانواده ثروتمند هستند؛ فلان شخص چطور؟
من قبل از اینکه به او پاسخ دهم همیشه از او میپرسم تعریفش از ثروت چیست. وقتی او از من میپرسد که آیا ما هم ثروتمند هستیم یا نه؟ به او پاسخ میدهم: «بله، ما با عشق ثروتمند هستیم».
این پاسخ برای عوضکردن بحث و سربهسرگذاشتن او مناسب است. این را میگویم و بعد درمورد اتفاقات دیگر در زندگی روزمره سخن میگوییم.
راهبردهای ثروت آفرینی را که در صورت ادامهدار شدن گفتوگو با خواهرزادهام مرور میکنم در ادامه با شما هم درمیان میگذارم. من امیدوارم که بهمرور زمان، این نکات در ذهن او هم جای بگیرند. وقتی خود من واقعا این نکات را درک کردم و در عمل اجرا نمودم زندگی مالیام زیرورو شد. این راهبردها شاید زندگی مالی شما را هم زیرورو کنند.
پول، همیشه انگیزهای ناکافی است
شما تاوقتی این نکته را درک نکنید، مدام بهخیال ثروتمندشدن دور خود میچرخید و از خود میپرسید: «پس چرا ثروتمند نمیشوم؟» باید بدانید که پول در کوتاهمدت انگیزهی خوبی است، اما وقتی شرایط سخت شود، آدم جا میزند و با خودش میگوید: «بیخیال پول… از همین چیزی که دارم راضیام».
برای اینکه واقعا ترغیب شوید تا از شرایط و چالشهای سخت پیش رو عبور کنید، باید بهطور واضح و روشن انگیزهی خود را برای مسیری که انتخاب کردهاید، مشخص کنید.
برای مثال مفهوم آزادی و رهابودن برای من آنقدر مهم بود که فکرم را به خود مشغول کرده بود. اینکه میدیدم آزاد نیستم احساس خفگی به من میداد، مخصوصا وقتی دیدم که آزادیهایی که در شغل خود داشتم آرامآرام از دست میرفتند. من تصویر روشنی از زندگی خود داشتم و همین باعث شده بود تا خیلی زودتر از آنچه برنامهریزی کرده بودم، شغل خود را رها کنم.
نیاز مبرم به آزادی و کنترلداشتن بر زمان، انگیزهی اصلی من بود.
من شغل خود را رها کردم؛ آن هم نه به این دلیل که از لحاظ مالی در شرایط مساعدی بودیم، بلکه شغل خود را رها کردم به این خاطر که دیگر تحمل این را نداشتم که ببینم کل زندگیام گویی تنها یک روز است که بیشتر کش آمده. من حاضر بودم برای بهدستآوردن آزادی هر سختیای را تحمل کنم.
من هرگز بهدنبال پیداکردن شغل جدید نبودم– بلکه برای ساختن زندگی فعلیام برنامهریزی کردم این انگیزهی من بود؛ نه پول. برای اکثر والدین اینکه وقت بیشتری را کنار فرزندان خود بگذرانند و در کانون گرم خانواده حضور داشته باشند، انگیزهی بسیار نیرومندی است. برای عدهای دیگر، ظواهر مادی مثل خانهی خوب یا ماشین آنچنانی یا تعطیلات میتواند انگیزه باشد، اما این انگیزه بهمرور زمان ناملموستر میشود. مهم نیست که انگیزهدهندهی شما چیست، من فقط میخواهم بگویم که اگر شما انگیزهی خود را فقط پول و ثروتمندشدن قرار دهید، حتما شکست خواهید خورد.
اگر از موضع خود کوتاه نیایید ثروتمند نمیشوید
من اخیرا این فرصت را پیدا کردم تا با یکی از مشاوران برتر کسبوکار و شاگردانش شام بخورم. یکی از زنان که در گروه شرکت کرده بود و بهخاطر کلاسها، توانسته بود بهبود زیادی به کسبوکار خود بدهد راز موفقیت خود را با من درمیان گذاشت: «من فقط کاری رو که بهم میگن انجام میدم. فقط همین».
او وقت خود را با بحث در مورد اینکه چرا فلان کار را به فلان روش انجام داده هدر نمیدهد. او اشتباهات خود را میپذیرد و دربرابر پیشنهاد دیگران مقاومت نمیکند– او فقط از فرایند پیروی میکند و به نتایج عالی کار خود هم دست مییابد.
اکثر مردم ترجیح میدهند اشتباهات خود را پنهان یا توجیه کنند تا حس بهتری درمورد خودشان پیدا کنند. اما این زن به اشتباهات خود اذعان میکند و از آنها هم درس میآموزد. معدود افرادی مثل این زن هستند. اکثر مردم دوست دارند حق با آنها باشد و ترجیح میدهند تا تفکرات و رفتارهای خود را توجیه کنند– حتی اگر بابت شرکت در چنین کلاسهایی پول هنگفتی خرج کنند.
اسامی برنده و بازنده را رها کنید
شما نه برندهاید نه بازنده؛ تلاش شما در برخی موارد منجربه موفقیت و در برخی موارد منجربه شکست خواهد شد.
بازده را نباید به تنهایی سنجید
جاییکه بازدهی وجود داشته باشد، ریسک هم هست. باید با دقت آن چیزی که برایش ریسک میکنید، زمان، انرژی و پول صرف میکنید و بازدهای که از آن بهدست میآورید، بررسی کنید.
تنها جاییکه میتوانید از آنجا شروع کنید، همین جایی است که الان هستید
همه میخواهند در اول صف باشند و کار خود را از آنجا شروع کنند، اما دنیا اینگونه ساخته نشده است. برای مثال بازار ترهبار را درنظر بگیرید. آیا برای انتخاب یک صف در بازار میوه و ترهبار با چالش روبهرو میشوید؟ آیا در صف کندی قرار دارید و آرزو میکنید کاش صف دیگری را انتخاب کرده بودید؟ آیا صف خود را عوض میکنید؟ اکثر مواقع اگر صف را عوض کنید هیچ تفاوتی در سرعت شما نخواهد داشت. البته گاهیاوقات ممکن است تفاوت داشته باشد. همیشه بهجای اینکه از خواندن روزنامه لذت ببرید فکر خود را درگیر این صف و آن صف میکنید. یک صف را انتخاب کنید، به اول صف هم میرسید،مگر غیر از این است؟ تازه وقتی هم برسید بعضی مواقع یک صف دیگر جلویتان ایجاد خواهد شد! تنها ضمانت قطعی این است که اگر هرگز وارد صف نشوید نمیتوانید به اول صف برسید. بهعبارت بهتر، بالاخره به اول صف میرسید. زندگی هم همینطور است – پس بهجای اینکه به این صف و آن صف فکر کنید کارتان را انجام دهید!
بر مدیریت انرژی تسلط پیدا کنید نه بر مدیریت زمان
افراد زیادی را میشناسم که بزرگترین مانع برای رسیدن به اهداف خود را زمان میدانند. اما اگر از همان افراد درخصوص برنامههای تلویزیونی، فیلمها و زندگی خصوصی بازیگران بپرسید سیر تا پیاز ماجرا را برایتان تعریف خواهند کرد؛ چرا که هر شب بهمدت چهار ساعت تمام روی کاناپه جلوی تلویزیون لم دادهاند. خیالتان را راحت کنم که آنها با این کار مرتکب بسیاری از اشتباهات رایجِ وقتکُشی میشوند.
من دریافتهام که زمان برای این افراد مسئله نیست – البته مسئلهی من هم نیست. بلکه مسئلهی اصلی انرژی است. من درحال حاضر برنامهی غذایی، ورزشی و کاری خود را حول محور استفاده از انرژی و تجدید انرژی تنظیم میکنم. این نکته مطالب زیادی را در خود دارد، اما برای رسیدن به اهداف بزرگ خود همانطور که به خواب بیشتر، نوشیدن آب بیشتر، قدمزدن و قطع مصرف قند و شکر نیاز داریم، به انرژی هم بسیار نیازمندید. این مقیاسها، میتوانند ساعتهای زیادی از انرژی متمرکز را به روزهای شما بیفزایند. من بر این باورم که با رعایت این نکته، خواهید توانست کاری را که دیگران ظرف 8 الی 10 ساعت در یک روز کاری انجام میدهند، طی 2 ساعت به انجام برسانید.
کمالطلبی فلجکننده است
وقتی کمالطلب باشید منجمد خواهید شد و نمیتوانید به جلو حرکت کنید. بهجای کمالطلبی برآنچه «به اندازهی کافی خوب» است و میتوانید آن را امروز انجام دهید تمرکز میکنید تا به جلو حرکت کنید. بهقول معروف، یک برکهی عمیق بهتر از یک اقیانوس سطحی است. به جلو حرکت کنید. کمالطلبی را رها کنید. پیشرفت مهمتر است.
هر روز خدا روز خوبی است، مگر اینکه شما آن را خراب کنید
این درسی است که مادربزرگم به من داده است. او همیشه به من میگفت: «اگر یک روز هم روز خوبی نباشد، تقصیر خودم است». این جملهی او برای من خوشایند نبود و با خودم میگفتم چطور ممکن است که همیشه خودمان مقصر باشیم؟ راستش وقتی میدیدم معلمم نمرهی بدی به من داده و یا برادرم من را کتک میزند و در هیچکدام هم مقصر نبودم از جملهی مادربزرگم متعجب میماندم. اما الان فهمیدهام که هرچیز در زندگی به انتخابهای ما بستگی دارد. اغلب مواقع تصمیمی گرفتهام که باعث اتفاقی شده است– پس در وهلهی نخست این کار را خودم انجام دادهام. من این اختیار را دارم که روز خوبی داشته باشم یا بد. من در دقیقههای بد زندگی میدانم که خودم با دست خودم کاری کردهام که اینطور شده است و این نکته را نیز میدانم اگر شاد بودم خودم خواستهام شاد باشم؛ بههمین سادگی.
برای خودتان مسئلههای مختلفی طرح کنید
من از یک دسته از آدمها خیلی بدم میآید: کسانیکه مدام درمورد یک مشکل تکراری نق میزنند. من هیچوقت متوجه نشدم این افراد چرا راهحلی برای مسئلهای که مدام از آن ناراحت هستند، پیدا نکردهاند. شاید هم دوست دارند این مسئله را پنهان کنند. من خودم هزارتا مشکل دارم و ترجیح میدهم این مشکلات را به مانند یک چالش درنظر بگیرم. هروقت هم که مشکلی را حل میکنم، انگار مشکل جدیدی بهوجود میآید– اما تلاش دارم که غرق در یک مشکل واحد نشوم.
لحظات شادتری را ایجاد کنید
فهرستی از شادترین لحظات زندگی خود تهیه کنید؛ میبینید که در هیچیک از آنها پول جایی نداشته است (یا حداقل در تعداد اندکی از آنها پول دخیل بوده است). این لحظات شاد معمولا دربردارندهی دستیابی به چالشی برای خودتان بوده یا شبی مفرح و شاد را کنار خانواده و دوستان به چایخوردن مشغول بودهاید و از ته دل خندهاید یا تجربهای فوقالعاده از هر نوع داشتهاید. برای مثال یکی از شادترین روزهای من روزی بود که با دوستم دیوید به تماشای المپیک زمستانی 2010 رفته بودیم و رقابت کانادا و آمریکا بر سر مدال طلا را میدیدیم. تجربهی خیلی فوقالعادهای بود. همهی افراد درون ورزشگاه غریبه بودند، اما انگار سالهاست باهم دوست بودیم. وقتی تیم کانادا مسابقه را برنده شد، همه فریاد شادی کشیدیم. قبل از آن لحظه هیچوقت به کاناداییبودن خودم افتخار نکرده بودم و بابت آن اینقدر خوشحال نبودم. آن روز یکی از شادترین روزهای زندگیام بود. خوب است بدانید این تجربه کمتر از 50 دلار برایم تمام شد.
ثروت هم مهم است، اما همه چیز نیست. زیاد به آن فکر نکنید. از زندگیتان لذت ببرید. در ذهن خود مرور کنید و ببینید کدام لحظات زندگی واقعا شما را خوشحال کردهاند و تلاش کنید تا آن لحظات را بیشتر بازآفرینی کنید. وقتی تمرکز خود را از روی پول بردارید و آن را به شادی و خوشحالی منتقل کنید، خواهید دید که پول هم خودش خواهد آمد.
باور کنید پولدرآوردن آنقدرها هم که میگویند سخت نیست. آنچه سختتر است، حفظ پول، افزایش آن و استفادهی کامل از آن برای ساختن زندگیای است که دوستش دارید. همهی این ده نکته چیزهایی است که من آموختهام. اینها راهبردها و نکاتی است که مخصوصا ظرف دو دههی اخیر بر زندگی من تأثیری شگرف داشتهاند. من از وقتی شغلم را ترک کردم با چالشهای بزرگتری نسبت به قبل آن مواجه شدم و به دستاوردهای شغلی بزرگتری رسیدم. این مسیر برای من مثل یک ترن هوایی پر از ترس و هیجان بوده و هر روز با هر بالارفتن پاداش بیشتری نصیبم میشود. این را برای شما هم آرزومندم.
برگرفته از: revnyou.com