رکسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره
آیا متوجه هستید که دست و پایتان را با غل و زنجیر بستهاند و نمیتوانید تکان بخورید؟ حتما تعجب میکنید و میگویید: «نه. من کاملا آزادم.» شاید هم آزاد باشید، اما به هر حال من اول برایتان یک داستان تعریف میکنم و بعد خودتان متوجه میشوید که آزادید یا در بند.
جوان شجاع و قدرتمندی توسط دشمنی بیرحم در سیاهچال تاریکی زندانی شده بود و دست و پایش به سختی به میلههای تیز دیوار سیاهچال ، زنجیر شده بودند. مشعل سوزانی درست در نزدیکی دهانش قرار داشت. بیچاره جوان حتی اگر میخواست لب تر کند ممکن بود زبانش، با آتش مشعل بسوزد و به خاطر وجود همین مشکل ناچار بود چشمهایش را هم ببندد تا از هرم آتش کور نشوند.
از طرفی در سیاهچال، مارهای زهرآگینی لانه داشتند که اگرچه گوشهایشان کر بود اما با چشمهای تیزبینی که داشتند، مراقب کمترین حرکت هر جنبندهای بودند تا به سراغش بروند. به همین دلیل، زندانی این سیاهچال، حتی جرات نداشت کوچکترین حرکتی به انگشتان خود بدهد تا مبادا طعمه این مارها شود!
بیچاره جوان، در وضعیت وحشتآوری گرفتار شده بود، هیچ آزادی عملی نداشت، نه میتوانست تصمیمی بگیرد، نه قادر بود حرکتی کند و نه حتی جرات داشت با آن همه بند که به دست و پایش گره خورده بود، تغییری در وضعیت اسفناک خود ایجاد نماید.
شاید تصور کنید چنین داستانهایی را فقط میتوان در نوشتههای قدیمی پیدا کرد. اما این داستان مشترکاتی با ما و زندگیهای فعلی ما دارد. در واقع بسیاری از ما در همین زندگیهای معمولی خود طوری رفتار میکنیم که انگار دستها و پاهایمان با زنجیرهایی نامریی به دیوار یک سیاهچال بسته شدهاند و اگرچه دست و پا، چشم و گوش و دهها قدرت و امکانات دیگر داریم، اما انگار هیچ نداریم و باید صبر کنیم تا دیگران به جایمان تصمیم بگیرند و با آن که قدرت حرکت و انتخاب داریم معلوم نیست به چه دلیلی حرکتی نمیکنیم و گویی میترسیم خوراک مارهای زهرآگینی شویم که معلوم نیست از کجا به ما حمله میکنند!
به همین دلیل، انتخابها و تصمیمگیریهایمان هم اغلب با معیارهای تو خالی، یا تحت تاثیر عواطف و احساسات کاذب یا تحمیل شده صورت میگیرند و این در حالی است که تفاوت انسان با سایر موجودات در همین قدرت انتخاب و اختیار اوست و وقتی با انتخاب آزادانه فاصله میگیرد، در واقع با یکی از اختصاصیترین ویژگیهای انسانی خود فاصله گرفته است.
اما انتخاب آزادانه به چه معناست؟ انتخاب آزادانه، یعنی انتخابی از روی کشش درونی و علاقه و میل حقیقی، انتخابی بدون در نظر گرفتن تهدیدهای بیرونی و همه بندهای کاذبی که میتوانند ما را در اسارت نگه دارند. در هر تصمیمی، گزینههایی وجود دارد که فرد میتواند با توجه به هدف و شناختی که از موضوع دارد و پس از استخراج مزایا و معایب هر گزینه، یکی از آنها را که با شرایط و نیازهایش جورتر است با میل و رغبت و آزادی انتخاب کند.
اما آن طوری که در خود و در اطرافیانمان میبینیم، بیشتر تصمیمها به این شکل آزاد و منطقی گرفته نمیشوند. خصوصا تصمیم ازدواج، با همه حساسیتها و با پیامدهای جبرانناپذیرش، بیش از سایر تصمیمها، دستخوش دخالت، فشار، و کلا اعمال نظر دیگران شده است.
در انتخاب آزاد، تحمیل وجود ندارد. کسی، یا شرایطی یا محیط خاصی و یا حتی ترسها و شرطیشدگیهای خودمان، ما را وادار به انتخاب یک گزینه بخصوص نمیکنند، بلکه بنا بر کششی درونی و خود جوش و با توجه به هدفی که داریم و یا با توجه به منطق، استدلال و فهم و آگاهی خود، دست به انتخاب یکی از گزینهها میزنیم.
در چنین حالتی، چون فرد با میل قلبی خود اقدام به انتخاب کرده، به راحتی مسئولیت تبعات آن را هم میپذیرد، و بیجهت دست به توجیه خود یا مقصر قلمداد کردن سایرین نمیزند.
متاسفانه بیشتر تصمیمگیریهای ما اینگونهاند:
الف – تحمیلیاند: یعنی از خارج از حوزه ما به ما وارد میشوند و شرایط، دخالت دیگران و خلاصه عوامل بیرونی از حیطه خواست و تمایل خود ما، ما را مجبور میکند که به زور (که البته این زور ممکن است آشکار یا ناآشکار باشد، مثل وقتی که در اثر احساس گناه، تن به یک انتخاب میدهیم) گزینه خاصی را انتخاب کنیم...
برای خواندن بخش دوم- تصمیمگیری، با غل و زنجیر نامرئی- اینجا کلیک کنید.