برترین ها: اکیرا کوروساوا شاید تنها سینماگر جهان بود که رسایی بیان او سینمادوستان اروپا را مسحور کرده بود و هالیوود نیز قدرت تکنیکی و ساختار محکم کارهای او را تحسین میکرد.
اکیرا کوروساوا در طول 50 سال فعالیت سینمایی حدود 30 فیلم ساخت که بیشتر آنها جایگاه برجستهای در سیر سینما دارند. او امروزه در کنار یاسوجیرو اوزو و کنجی میزوگوشی یکی از سه غول سینمای ژاپن به شمار میرود، اما دامنه تأثیر کوروساوا از دو سینماگر دیگر بسی فراتر رفته است.
اکیرا کوروساوا در 23 مارس 1910 در حومه توکیو به دنیا آمد. او آخرین فرزند خانوادهای پرجمعیت بود، اما وقتی کوروساوا به جوانی رسید، بیشتر اعضای خانواده به زیر چنگال مرگ رفته بودند و خانواده کوچک شده بود.
پدر کوروساوا مدیر دبیرستانی وابسته به ارتش ژاپن بود و با درایت و انضباطی سختگیرانه فرزندان خود را تربیت میکرد. پدر در عین حال به سینما علاقهمند بود و غالبا فرزندان خود را با خود به سینما میبرد.
ترک خانه پدریکوروساوا در 17 سالگی خانه پدر را ترک گفت و به دنبال حرفۀ نقاشی رفت. او در توکیو در محله تفریحات "شبانه"، با برادر بزرگترش هیگو همخانه شد. این برادر با عالم هنر محشور بود و زندگی بیقیدی داشت. در کنار او اکیرا با سینما و ادبیات و هنرهای نمایشی ژاپن آشنا شد.
هیگو در سالنهای سینما "راوی" شده بود. در زمان سینمای صامت، یک "راوی" کنار اکران فیلم، رو به تماشاگران میایستاد، ماجراها و گفتارهای فیلم را برای تماشاگران تعریف میکرد، تا آنها راحتتر داستان فیلم را دنبال کنند. با رشد فنی سینما و رواج فیلمهای ناطق، این حرفه به خطر افتاد، و راویان سینماها بیکار شدند. هیگو از درد و غصه خودکشی کرد.
زمانی که کوروساوا به سن جوانی رسید، سه برادر او به کام مرگ فرو رفته بودند. پس از مرگ هیگو، کوروساوا نقاشی را رها کرد، به استودیوهای تولید فیلم رفت و تقاضای کار کرد. او را به عنوان دستیار کاجیرو یاماموتو، از فیلمسازان صاحبنام روزگار، به کار گرفتند.
کوروساوا فراوان مطالعه میکرد و ذوق ادبی داشت. او با نیرو و تلاشی خستگیناپذیر به نوشتن فیلمنامه پرداخت و تا سال 1943 برای حدود 50 فیلم سناریو نوشت.
کوروساوا رضایت تهیهکنندگان را جلب کرد و در سال 1943 موفق شد اولین فیلم خود را به نام "داستان جودو" کارگردانی کند. این فیلم او را به عنوان کارگردانی بااستعداد در سینمای ژاپن مطرح کرد. پس از جنگ و اشغال کشور توسط نیروهای آمریکایی، صنعت سینمای ژاپن دگرگون شد، اما کوروساوا توانست به کار خود ادامه داد.
راشومون: نقطه عطفتا پیش از "راشومون" (1951) کوروساوا یازده فیلم سینمایی کارگردانی کرده بود، اما با این فیلم بود که نگاهها را در سراسر جهان خیره کرد. این فیلم تحولی بود بنیادین نه تنها در کار کوروساوا، بلکه برای سینمای ژاپن که تا آن زمان در غرب چندان شناخته نبود. نمایش این فیلم در جشنواره سینمایی ونیز بیتردید رویدادی تعیینکننده بود. فیلم جایزه "شیر طلایی" فستیوال را برنده شد.
با "راشومون" تماشاگران غربی از کمال فنی و قدرت بیان فیلمی از ژاپن شگفتزده شدند. بسیاری از سینمادوستان برای نخستین بار دریافتند که در ژاپن صنعت سینمایی توانا و مجهز وجود دارد که اینک بزرگترین چهره آن اکیرا کوروساوا است.
راشومون یک داستان قدیمی را با فرم روایتی پیچیده و چندلایه روایت میکند، بدون آن که لحظهای به پراکندگی دچار شود. چفت و بست فیلم محکم، صحنههای آن همبسته و ترکیب نهایی آن بینهایت منسجم است. فیلم با زبانی کاملا تصویری، از چند دیدگاه و زوایای گوناگون درباره یک قتل بیرحمانه گزارش میدهد.
پس از پخش جهانی "راشومون"، سینمادوستان نه تنها در ژاپن، بلکه در سراسر جهان، برای نمایش هر فیلم کوروساوا انتظار میکشیدند.
حرکت آزاد میان ژانرها و مکتبهاسینمای اکیرا کوروساوا، برخلاف کارهای دو هموطن دیگرش، اوزو و میزوگوشی، بسیار متنوع و پردامنه است. او هر نوع فیلمی ساخته است و آن هم با مهارتی فوقالعاده، از کمدیهای سرگرمکننده، تا فیلمهای رئالیستی عمیق، از قصههای سامورایی تا درامهای جنایی مدرن. اما میتوان گفت که عنصر شعر آن خط قرمزی است که از درون تمام این فیلمها گذر میکند.
به کنار از سبکها و گرایشهای متنوع، فیلمهای کوروساوا را میتوان به دو دستهی کلی تقسیم کرد: فیلمهای "جیدایگکی" که ماجراهای تاریخی و به ویژه داستانهای اسطورهای قهرمانان سامورایی را روایت میکنند و فیلمهای "گندایگکی" که به مضامین اجتماعی روز میپردازند.
اگرچه کوروساو در هر دو ژانر فیلمهای درخشان و ماندگاری آفریده است، شهرت جهانی او بیشتر مرهون فیلمهای سامورایی است که با بافت دراماتیک قوی، طنز هوشمندانه، ریتم تند، نوآوریهای تکنیکی، فضاسازی و نورپردازی فوقالعاده ارائه شدهاند.
استحکام بافت فیلمدر سینمای کوروساوا دو نکته چشمگیر است: یکی انسجام درونی بافت داستان و دیگری استحکام تکنیکی اثر. کوروساوا خود نویسندهای ماهر بود و جزئیات فیلمنامه را با چیرهدستی، ریزبینی، نکتهسنجی و توازن دقیق تدوین میکرد. در ساختار سینمایی نیز، او در صحنهآرایی، فضاسازی، هدایت بازیگران و مونتاژ با مهارتی حرفهای کار کرده است.
با تکیه بر این تواناییهاست که کوروساوا به راحتی هم با دستمایههای تاریخی و حماسی کار میکند، هم با داستانهای مردمپسند و هم با متون دشوار ادبیات جهان.
نفوذ برخی از سبکهای غربی، به ویژه فیلمهای جنایی و سینمای وسترن در فیلمهای این کارگردان آشکار است. کوروساوا به ویلیام شکسپیر و داستایفسکی عشق میورزید. اقتباسهای سینمایی او از آثارشکسپیر (مکبث و شاه لیر)، داستایفسکی (رمان ابله) و ماکسیم گورکی (نمایشنامه "در اعماق") آثار سینمایی موفقی بودهاند.
گاهی به کوروساوا ایراد گرفتهاند که نگاه خود را بیش از اندازه به "غرب" دوخته است.
اما باید به خاطر داشت که او از فرهنگ نمایشی ژاپن، تئاتر نو و کابوکی، سینمای مردمی ملت خود نیز بسیار چیزها آموخته و در سینمای خود بازتاب داده است.
از میان سینماگران ژاپنی، احتمالا کوروساوا بیش از همکارانش به زبان جهانی سینما میاندیشید؛ او نه تنها دستاوردهای سینمای غرب را با کنجکاوی دنبال میکرد، بلکه علاقه داشت با تودهی تماشاگر غربی ارتباط برقرار کند.
شیفتهی زیبایی واقعیسینمای کوروساوا رئالیسمی پراحساس است، که قصد دارد با استفاده از تمام شگردهای نمایشی و افزارهای فنی تماشاگر را تحت تأثیر قرار دهد. شعر واقعیت باید هرچه صریحتر و شفافتر، و با قدرت هرچه تمامتر بیان شود، تا بر دل تماشاگر بنشیند و او را تحت تأثیر قرار دهد.
کوروساوا به تخیل و احساس بازیگر اهمیت میداد. از بازیگران میخواست که به نقشها با حس واقعی و قابل قبول جان بدهند. در اجرای طرحهای سینمایی همیشه به واقعیت پایبند بود. در فیلمهایی مانند "زیستن"، "هفت سامورایی" و "دودسکادن" عنصر شعری موج میزند، اما واقعیت در هرحال برجسته و مقاوم باقی میماند.
کوروساوا به عناصر طبیعت و تغییرات جوی علاقهمند بود و از آن برای القای مفاهیم حسی استفاده میکرد: رگبار تند در اولین صحنه "راشومون" و آخرین صحنه "هفت سامورایی"، گرمای طاقتفرسا در فیلم "سگ ولگرد"، برف آرام در فیلم "زیستن"، مه در "سریر خونین"، باد شدید در "یوجیمبو" و "درسو اوزالا".
تکنیک کار
سبک کار کوروساوا در خدمت هدف او یعنی بازآفرینی شاعرانۀ واقعیت بود. او به استفاده از عدسیهای بسته علاقه داشت، که تصویر را اندکی "نرم" میکند و اجازه میدهد که چهره بازیگر از فاصله دور گرفته شود. دوربین نباید زیادی به هنرپیشه نزدیک شود و در بازی او مزاحمت ایجاد کند.
در فیلمبرداری معمولا از چند دوربیناستفاده میکرد، تا بازی هنرپیشه با جا به جایی و دخالت مداوم دوربین مختل نشود و حس بازی از بین نرود. این شیوه دست او را در مونتاژ فیلم نیز که معمولا خودش انجام میداد، باز میگذاشت.
کوروساوا استادی کمالگرا بود و برای رسیدن به بهترین تأثیرات سینمایی به طور مداوم و خستگیناپذیر یک صحنه را تکرار میکرد، و گاه بازیگران و همکاران فنی خود را میآزرد. او همیشه با گروهی معین کار میکرد که او را میشناختند و از ذوق و سلیقه او باخبر بودند. کوروساوا نیز از ظرفیتها و تواناییهای آنها اطلاع کافی داشت.
توشیرو میفونه، بازیگر نامی ژاپن، که با چهره جذاب، بازی روان و پرانرژی در 16 فیلم با کوروساوا همکاری کرده بود، سرانجام پس از فیلم "ریش قرمز" همکاری خود را با او قطع کرد، و دیگر حاضر نشد در فیلمهای او بازی کند.
ستاره اقبال کوروساوا حدودا از سال 1970 با شکست تجارتی فیلم غمانگیز "دودسکادن"، تا حدی رو به افول گذاشت. پس از آن استاد با فیلم "درسو اوزالا" به بازگشتی افتخارآمیز دست زد. این فیلم در جشنواره فیلم مسکو (1975) جایزه بزرگ جشنواره را به دست آورد و در همان سال اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن کوروساوا کرد.
آخرین فیلم کوروساوا به نام "مادادایو" (هنوز نه، محصول 1993) داستان زندگی یک نویسنده و استاد دانشگاه بازنشسته را روایت میکند، که شاگردان سابق همچنان به نزد او میآیند و او را به زندگی پیوند میدهند. گویی خود کوروساوا است که با فیلمهایش در میان ما زندگی میکند.
مهمترین فیلمهای اکیرا کوروساوا- از جوانی گلهای نداریم 1946
- فرشتۀ مست 1948
- سگ ولگرد 1949
- راشومون 1950
- ابله 1951 (بر پایه رمان داستایفسکی)
- زیستن 1952
- هفت سامورایی 1954
- سریر خونین 1957 (بر پایه مکبث از شکسپیر)
- در اعماق 1957 (بر پایه نمایشنامه ماکسیم گورکی)
- یوجیمبو 1961
- ریش آبی 1965
- کاگهموشا 1980
- ران 1985 (بر پایه تراژدی "شاه لیر" از شکسپیر)