موضع گیری انجمن در سال های (56 و 57)
با اوجگیری حرکت اسلامی در سالهای (56-57)به رهبری امام خمینی(س)و با کمک روحانیان و علمای مجاهد، انجمن در یک بنبست گیر کرد و برخی نیروهای درون انجمن نیز انجمن را برای پیوستن به نهضت اسلامی زیر فشار قرار دادند، اما انجمن حتی بیانیهای هم در پشتیبانی از تظاهراتهای انقلابی صادر نکرد و به سبب همراه نشدن با حرکت مردم، انجمن با یک فروپاشی تشکیلاتی مواجه گردید، چون بدنه اصلی انجمن به انقلاب پیوسته بود.(2)
انجمن برای حفظ موجودیت تشکیلاتی بر سر دوراهی شرکت یا عدم شرکت در انقلاب اسلامی قرار گرفت و کماکان به شیوه گذشته، برای فرونشاندن جو داخل و خارج انجمن نسبت به خودش، دست به اقدام ضدانگیزهای زده و طی ارسال نامههایی به برخی مراجع ابتدا آمار و بیلان کاری از انجمن را ارائه داد و یادآوری کرد که ما در طول فعالیتهای فرهنگیمان تعدادی از بهائیان را مسلمان کردهایم، این تعداد مسیحی اسلام آوردهاند و این تعداد از جوانان لاابالی را به محفل فعالیتهای اسلامی کشاندهایم و افزود که این ثمره و محصول فعالیتهای فرهنگی انجمن بوده و اگر در امور سیاسی دخالت میکردیم به این توفیقات و نتایج نمیرسیدیم، اینک با توجه به این که شرکت درتظاهرات و امورسیاسی منجر به از هم پاشیدن انجمن میگردد و حرکتهایی در انحصار یک عده از روحانیان
آغاز شده تکلیف شرعی ما را بیان فرمایید(3).لذا انجمن مبارزه با بهائیت را بهانه قرار داده، در انقلاب شرکت نکرد و حتی پیروزی انقلاب را غیرممکن میدانست.مهندس طیب یکی از مسئولان سابق و جداشده از انجمن نیز در این باره میگوید:«در جریان مبارزه و انقلاب، خود آقای حلبی قضاوتشان این بود که این انقلاب، چون رژیم مسلح است و ارتش دارد و مردم سازمان و سلاح ندارند به پیروزی نمیرسد.»(4)
با توجه به همین تفکر با روند انقلاب به مخالفت برخاستند و در جریان مخالف حرکت رهبری انقلاب، حرکت میکردند.به طورمثال، درنیمه شعبان سال (1357)حضرت امام خمینی(س)فرمان دادند که:
اکنون لازم است در این اعیادی که در سلطنت این دودمان ستمگر برای ما عزا شده است بدون هیچگونه تشریفات که نشانگر عید و شادمانی باشد، در تمام ایران، در مراکز عمومی مثلا مسجد بزرگ، اجتماعات عظیم برپا کند و گویندگان شجاع، محترم مصایب وارده بر ملت را به گوش شنوندگان برسانند.(5)
درحالی که رژیم ستمشاهی برای مقابله با فرمان امام خمینی(ره)کوششهای فراوانی برای برگزاری جشنهای نیمه شعبان مبذول میداشت، انجمن حجتیه هم همراه با رژیم در مقابل فرمان امام ایستاد و در تهران و شهرستانها جشنهای دلخواه خود را برگزار کرد و برای این که پاسخی برای عمل خود داشته باشند هیئتی را به سرپرستی حسین تاجری، از مسئولان انجمن، نزد شریعتمداری فرستاده و از وی کسب تکلیف کرده بودند این در حالی بود که شریعتمداری خود مهره قابل اعتماد رژیم به شمار میرفت.وی درگفتگوی خود با مقامات ساواک در شب(1/7/1357)که به شماره (7404/312)مورخ (2/7/57)در بولتن چهاربرگی ساواک موجود است گفته بود:
سلام مرا به پیشگاه اعلیحضرت برسانید و به عرض برسانید که اعلیحضرت اطمینان داشته باشند.همان مشکلاتی که امروز ایشان دارند، ما هم داریم...یکی از پایگاههای مخالف با رژیم سلطنتی ایران نجف است که من صد در صد با این پایگاه مخالفم.من برای حفظ مملکت، دیانت و سلطنت فکر میکنم...من معتقد به آزادی همه زندانیان نیستم آنهایی را که اطمینان دارید بعد از آزادی تحریکات نمیکنند، آزاد کنید ولی بقیه را نگه دارید، مخصوصا کسانی را که اهانت به مقام سلطنت میکنند.(6)
نتیجه کسب تکلیف از چنین فردی، مشخص است که همراه با نظر رهبری انقلاب نخواهد بود.لذا انجمن به دنبال مشروعیت بخشیدن به عمل خود بود.در زمانی که مردم مسلمان در خیابانها توسط رژیم شاه به خاک و خون کشیده میشدند، انجمن پروانه ادامه فعالیت خود را با تصویب مقامات رژیم تمدید میکند.انجمن با احساس فعالیت فردی از اعضا علیه رژیم، او را بلادرنگ اخراج میکرد.
مهندس طیب از مسئولان سابق انجمن میگوید:
با روی کارآمدن شریف امامی در19 رمضان(1357)تعدادی از اینان حرکت دیگری را دربرابرامت قهرمان ایجاد کرده و راه افتادند و گفتند:این ملازاده است این آخوندزاده است.آیتاللهزاده است.این ازبیت سلطانالعلماست.دیگر کارها درست میشود حالا چه می گویید.(7)
اما تمام سنگاندازیها و مخالفت کردنهای انجمن، نتوانست انقلاب را از مسیر نهاییاش منحرف کند بلکه عدهای از اعضای انجمن هم با انقلاب اسلامی همراه شدند و انقلاب اسلامی با رهبری هوشمندانه امام(س)، لطف و عنایت خداوند و به همت مردم به پیروزی رسید.
انجمن حجتیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی انجمن حجتیه که در حیرت پیروزی انقلاب اسلامی بود تضعیف شد زیرا آنها اعتقادی به پیروزی انقلاب اسلامی نداشتند، لذا پنج شش ماه در حالت تردید بودند.انجمنیها که تا واپسین روزهای پیروزی انقلاب میگفتند امام سیزدهم در پاریس نشسته و مردم را جلوی گلوله میفرستد در نیمه شعبان سال اول انقلاب عکس همه مراجع را زد و بعد از چند ماهی به تأییدات خود از رهبر انقلاب اشاراتی داشت و خود آقای حلبی از مضامینی چون عظیمالشأن و رهبر کبیر برای امام خمینی(س)استفاده کرد(8).
وقتی انجمنیها به موضع انفعال افتادند نیروهای تربیت شده در انجمن، پس از انقلاب به سه دسته تقسیم شدند:
1.از دسته اول برخی مانند آقای پرورش، دکتر صادقی، استاد دانشکده الهیات مشهد، عبدالکریمی، استاد دانشگاه مشهد، مهندس مصحف و بسیاری دیگربه انقلاب پیوستند.در میان اینان، جوانانی نیز حضور داشتند که دست کم چند سالی انجمن را تجربه کرده و به صف انقلابیان پیوسته بودند.برخی نیز مانند آقای طیب که مسئولیت برگزاری مراسم سخنرانیها را در تهران بر عهده داشت، نه تنها به انقلابیان پیوستند، بلکه به نوعی دربرابرانجمن هم قرار گرفتند.
2.دسته دوم دربرابرانقلاب بیتفاوت ماندند.
3.دسته سوم به انتقاد از انقلاب پرداخته و به صف مخالفان –از نوع دیندار –پیوستند.(9)
انجمن پنج ماه پس از پیروزی انقلاب، مبادرت به تجدید نظر و اصلاحاتی در اساسنامهاش با افزودن تبصرهها و متمم هایی نمود که در شرایط انقلاب، قادر باشد گاه به میخ و گاه به نعل بزند و دو پهلو موضع بگیرد.مثلا اگر در مواردی از آنها انتقاد میشود، فورا شاهد خود را که متمم اساسنامه است به رخ میکشیدند که بلی ما مطابق اساسنامهمان مطیع و فرمانبردار رهبر عالیقدرانقلاب حضرت امام خمینی(س)و آماده خدمت به ارگانها و نهادها و...و معتقد به ولایت فقیه و کذا و کذا هستیم.(10)همزمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجمنیها سعی کردند در مراکز مهم دولتی نفوذ کنند.در زمان حاکمیت دولت موقت اکثر افراد نفوذی انجمن که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بازرگان بودند، در پستها مستقر شدند و به تدریج توسط خودشان افراد دیگر انجمن را وارد ارگانها و نهادهای انقلاب، حزب جمهوری اسلامی، جهاد، سپاه، دادگاههای انقلاب، فرمانداریها، آموزش و پرورش و...نموده و آنان نیز برای القا طرز تلقیشان از اسلام، تلاش میکردند.ازمراکز مهم دیگری که به طور چشم گیر افراد انجمن توانستند در آن نفوذ کنند مراکز اطلاعاتی کشور بود.کلیه مدارک و اسنادی که پرده از ماهیت واقعی و روابط انجمن با ساواک برمیداشت، سریعا نابود شد و بقیه اسناد جمعآوری شده را هم در اختیاردیگرارگانها نمیگذاشتند.آیتالله جنتی در این رابطه گفت:
علت اصرارشما دایر بر این بود که در مراکز اطلاعاتی نفوذ کنید و اطلاعات جمعآوری شده را به مراکز بهرهوری و به ارگانهای انقلابی نمیدهید چیست؟ چرا؟ مگر سپاه یا ارگانهای مشابه نباید دارای آن اطلاعات باشند تا ضدانقلاب را پیگیری نمایند؟ چرا با سپاه به صورت کامل همکاری ندارید؟(11)
با نفوذ انجمن حجتیه در مراکز اطلاعاتی، به خصوص مرکز اسناد ملی، امام خمینی(س) متوجه این خطر شده و خود شخصا در سال(1362)مسئول مرکز اسناد ملی را تعویض نمودند.در همین سال، انتشار کتابی با عنوان «در شناخت حزب قاعدین»ضربه سختی بر انجمن وارد کرد.این کتاب پیش از آن، به صورت بخش بخش در روزنامه اطلاعات به چاپ میرسید، زمانی که کتاب در تیراژی بالغ بر هشتاد و هشت هزار جلد به چاپ رسید ضربهای سهمگین بر انجمن وارد آمد.(12)
مبارزه با مارکسیسم به جای بهائیت
یکی دیگرازخط مشی های انجمن حجتیه بعد از پیروزی انقلاب جایگزینی مبارزه با مارکسیسم به جای بهائیت بود.هرچند سعی میکردند تا دو سه سال بعد ازانقلاب همچنان خطر بهائیت را زنده نگه دارند ولی اهتمام اصلی خود را معطوف به مارکسیسم کردند و در کلاسهای آموزشی خود مارکسیسم را نقد میکردند، این درحالی بود که حداقل به خطر و خسران فرهنگ غرب که تا مغز استخوان دانشگاهها، مراکز تربیتی، ادارات و جامعه رسوخ کرده بود بی توجه بودند و مارکسیسم را مسئله اصلی نشان میدادند.(13)
حضرت آیتالله جنتی در این رابطه میگویند:
دلیل اینکه تکیهتان روی ضدانقلاب چپ است و از ضدانقلاب راست غفلت میورزید چیست؟ مگر امام امریکا را شیطان بزرگ نخواندند، مگر ما گرفتار امریکا در نیم قرن اخیر نبودهایم؟ در حالی که شعار ما نه شرقی، نه غربی است چرا شعار نه غربی را ول کردهایم و شعار نه شرقی را چسبیدهاید با اینکه ما تأیید میکنیم هر دو برای جامعه بشریت خطر است.(14)
دکتر محمدرضا سیاهی نیز در این باره نقل میکند:
درسال(1359)با یکی از اعضای انجمن ملاقات داشتیم که به همان تغییر رویه انجمن از مبارزه با بهائیت به مبارزه با مارکسیسم اشاره میکرد.میگفت که:«امروز مبارزه با مارکسیسم در اولویت برنامه ماست.»درواقع این هدف اشتباهی بود و با رشد انقلاب اسلامی و فروپاشی نظام کمونیستی شوروی، بطلان این مکتب الحادی بر همه آشکار گردید.(15)
به همین جهت، انجمن حجتیه درمجموع کوچکترین موضع منفی در قبال جریان بنی صدر، جبهه ملی، تظاهرات25 خرداد آنان، حزب خلق مسلمان که حامیاش شریعتمداری بود و...اتخاذ نکرد و حتی پس از اینکه شریعتمداری از مرجعیت ساقط شد در اعلامیهای که جهت محکومیت توطئه مشترک قطبزاده –شریعتمداری پخش کردند بدون اینکه نامی ببرند، گروهی به نام عوامل فاسد روحانینما را محکوم کردند و در قبال بنیصدر هم تا آخرین لحظات که با همیاری ضدانقلابیان چپ و راست دیگر، آشوبهای خیابانی برپا میکردند، هیچگونه جبههگیری و مخالفت نکرد؛ اما پس از آنکه بنیصدر به عنوان یک تکیهگاه ضدانقلاب، از مقام رسمی عزل شد و کار به اتمام رسید و انجمن شکست قطعی خط کفر غرب، علیه خط امام را رؤیت کرد، دیگر علاج و گریزی جز محکوم کردن بنیصدر نیافت و اطلاعیهای صادر و بنیصدررا خود فروخته خواند.(16)
پی نوشت ها :
1-کارشناس ارشد روابط بین الملل و مدیر گروه تاریخ و روابط خارجی مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
2-مصاحبه با دکتر محمد رضا سیاهی 19/1/85، به نقل از:علیانسب و سلمان علوی نیک، همان، ص 25.
3-باقی، همان، ص 57.
4-روزنامه صبح آزادگان، ش 591، (6/7/1360).
5-صحیفه امام، ج3، ص 427.
6-حمید روحانی، شریعتمداری در دادگاه تاریخ، به نقل از:اخگری، همان، ص 56.
7-روزنامه صبح آزادگان (27/ بهمن/ 1360).
8-سخنرانی آقای پرورش، به نقل از:باقی، همان، ص 62.
9-علیانسب و علوی نیک، همان، ص 28.
10-باقی، همان، ص 73.
11-به نقل از:اخگری، همان، ص 62 و 63.
12-رسول جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی-سیاسی ایران، ص 375.
13-باقی، همان، ص 96.
14-کیهان، ش 11422، (10 آبان 1360):ص 2.
15-مصاحبه با دکتر محمد رضا سیاهی 1385، به نقل از:علیانسب و علوی نیک، همان، ص 30.
16-باقی، همان، ص 86.
منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.