13. جنگی موهوم به نام جنگ سرد
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، برنامه شیطان و حزبش برای به ابرقدرتی رساندن شیطان بزرگ کامل شد. شیطان قرن ها خباثت کرده و میلیون ها انسان را به کام مرگ کشانده بود تا شاهد چنین روزی باشد. آمریکای صهیونیست به ظاهر مسیحی اینک آقای جهان شده بود و اسرائیل صهیونیست به ظاهر یهودی به عنوان نطفه خبیث او در قلب خاورمیانه و در سرزمین راهبردی فلسطین جا خوش کرده بود. حکام صهیونیست به ظاهر مسلمان نیز سراسر سرزمین های اسلامی را در خاورمیانه به اشغال خود درآورده و آماده خدمت به شیطان و طرح نیل تا فرات او شده بودند. در ایران نیز که نقش آخرالزمانی مردم آن برای شیطان روشن بود، عاملی دست نشانده و بی اراده به نام محمّدرضا شاه به سلطنت رسیده بود.
در این شرایط آمریکا برای پیشبرد حاکمیت شیطان نقشی منافقانه را در پیش گرفت. وی خود را منجی کشورهای مظلوم و سرزمین به ظاهر پیشرفته اش را قبله آمال ملت های ستمدیده از جنگ و استعمار معرفی کرد. به یک باره مردم فریب خورده جهان، خود را مواجه با حکومتی دیدند که از همه جهت می توانست الگوی آرمانی آنان برای اداره سرزمین شان باشد. جرج مارشال وزیر خارجه ی آمریکا در زمان ریاست جمهوری ترومن طرحی را برای پرداخت کمک های مالی به کشورهای اروپای غربی به بهانه بازسازی و همچنین مبارزه با کمونیزم ارائه کرد. اروپای غربی بدین شکل پس از جنگ به شدت وابسته به آمریکا شد. در کنار این طرح، ترومن نیز وارد میدان شد و برنامه ای را مشتمل بر چهار اصل برای کشورهای عقب افتاده! پیشنهاد کرد. این چهار اصل عبارت بود از:
• کمک به سازمان ملل در جهت تقویت آن
• کمک اقتصادی به کشورهای جهان آزاد (غیرکمونیست)
• نیرومند ساختن ملل آزادی خواه در برابر تجاوز کمونیزم
• کمک به کشورهای کم رشد در زمینه های اقتصادی و فرهنگی برای جلوگیری از نفوذ کمونیزم
در اینجا نیز باز کمونیزم بهانه ای شد برای ورود امریکا به کشورهای جهان و دخالت در امور آنان. اصل چهار ترومن به دلیل گستردگی اجرای آن، در کشورهای خاورمیانه و اسلامی مشهورتر شد.
با اقبال بخش بزرگی از مردم جهان به الگو و شیوه زندگی امریکایی، تنها یک مشکل باقی ماند: انسان هایی که نه لزوماً از سر دینداری و نه حتی لزوماً از سر انسانیت و دفاع از مظلوم، بر سنت مبارزه باقی مانده بودند. این انسان ها و کشورها اگر مهار نمی شدند، می توانستند برای طرح شیطان خطری جدی به شمار آیند. در اینجا نیز روی دیگر حزب شیطان که اینک شوروی نامیده می شد، به کمک آمد. الگوی مارکسیسم الگویی بود ویژه این گروه که در عین حال با نفی دین و مخدّر دانستن آن برای توده ها، ضرری برای حزب شیطان ایجاد نمی کرد. شوروی در رقابت ظاهری با آمریکا، هر کشوری را که جذب کرده بود، نهایتاً در پایان کار به کیسه شیطان می ریخت و هر دو طرف شادمان بودند که بدین ترتیب یک نفر نیز سهم دین خداوند نخواهد شد. جهان به سرعت تبدیل به دو قطب شد و دوران جنگی زرگری به نام جنگ سرد آغاز گشت.
در شبه جزیره کریمه، همان جاهایی که چندی پیش حزب شیطان آخرین امپراتوری اسلامی را از بین برده بود، و شاید به یاد و یمن آن واقعه، در سال 1945 در کنفرانسی سرّی به نام یالتا، روزولت، چرچیل و استالین به عنوان سران سه کشور شیطانی و صهیونیست گرد هم آمدند و جهان را به دو بلوک به ظاهر متخاصم شرق و غرب تقسیم نمودند. آمریکا و بلوک غرب، از آنجا که اصل بود، جهان اول نام گرفت، و شوروی و بلوک شرق نیز به تبع آن، جهان دوم. مردم ستمدیده جهان نیز که عمدتاً در آسیا و افریقا ساکن بودند، از آن پس جهان سومی خوانده شدند. سال ها تلاش شد تا اصطلاح جهان سوم، پیام آور عقب ماندگی و خودباختگی مردم این سرزمین ها باشد و آنان را از هرگونه تحرک و اعتماد به نفس باز دارد. این گروه در طول دوران جنگ سرد به سوی یکی ازدو الگو، به ویژه الگوی امریکایی سوق داده می شدند.
مخالفت با این طراحی از همان ابتدا در میان برخی ملل دنیا شکل گرفت و موج اول زمامداران مخالف آمریکا در 1955 بر سر کار آمد. جمال عبدالناصر از مصر، احمد سوکارنو از اندونزی و جواهر لعل نهرو از هند، اساس "غیرمتعهدها" را گذاشتند و اعلام کردند که به هیچ یک از دو قطب استعمارگر نخواهند گروید. در ادامه، مارشال تیتو و فیدل کاسترو نیز به آنان پیوستند. این گروه علیرغم توطئه های امریکا، همچنان در حال حاضر به فعالیت خود ادامه می دهد و توانسته است بر تعداد اعضای خود بیفزاید. حمایت این گروه از جمهوری اسلامی ایران در مجامع بین المللی از جمله آژانس بین المللی انرژی هسته ای در خصوص پرونده ایران از جمله اقدامات آنان است.
14. فضا و موجودات فضایی در جنگ سرد
از داستان های جالبی که در این دوره اتفاق افتاد، قضیه تسخیر فضا و سفر انسان به ماه است. یکی از مسائلی که در دوران جنگ سرد، به جای جنگ واقعی و هماهنگ با پی گیری مسأله خلع سلاح، بنا بود سر انسان ها را گرم و آنان را شیفته تمدن غرب کند، رقابت میان آمریکا و شوروی بود و فرستادن انسان به فضا. هر کدام از این دو کشور در مرحله ای از دیگری جلو افتادند تا سرانجام نخستین انسان به نام نیل آرمسترانگ در سال 1969 از سوی امریکا بر ماه فرود آمد. در حاشیه این اتفاق، تبلیغات وسیعی از سوی رسانه های آن دوره صورت گرفت و چنین القا شد که آمریکا به عنوان کشور فاتح سرانجام توانست بر شوروی پیروز شود.
اما بازخوانی پرونده این واقعه مهم، امروزه ما را با حقایق عجیبی روبرو می کند. واقعیت ماجرا این است که تاکنون هنوز پای هیچ انسانی به ماه و دیگر کرات نرسیده و آنچه مردم جهان آن روز تماشا کردند، توطئه ای بود که با هماهنگی ناسا و رسانه ها طراحی شده بود. این بررسی از آن جهت که میزان هماهنگی میان رسانه های آمریکا و سیاست را در این کشور نشان می دهد و می تواند تا حدودی وضعیت امروزه ما را نیز روشن کند، برای ما مهم است و اجازه می دهد که به جزئیات این سفر خیالی وارد شویم. مواردی که امروزه به عنوان پرسش های بی پاسخ در خصوص این دروغ بزرگ مطرح است عبارت است از"
• با توجه به نبود جو در ماه هیچ توجیهی برای سالم ماندن فضانوردان از شهاب سنگ ها و اشعه های کیهانی وجود ندارد.
• دستگاه رایانه ای که می بایست مدیریت این پرواز را برعهده گیرد، با توجه به فناوری آن روز از اندازه خود آپولو 11 باید بزرگتر باشد.
• با توجه به نبودن باد در ماه جای نشستن و برخاستن آپولو 11 امروزه باید باقی مانده باشد.
• پرچم آمریکا در حالی بر سطح ماه به اهتزاز درمی آید که هیچ بادی در آنجا نمی وزد.
• در آسمان ماه هیچ ستاره ای وجود ندارد.
• نور شدید سطح ماه امکان هرگونه فیلمبرداری را در این کره به ویژه با فناوری آن روز منتفی می کند.
• در تصویری که از راهپیمایی آرمسترانگ بر سطح ماه وجود دارد، سایه او و سایه آپولو 11 در دو جهت مختلف قرار دارد.
• سفر به ماه 55 ساعت طول کشید. این در حالی است که امروزه سفر به ایستگاه فضایی 66 ساعت زمان می برد. مسیر از زمین تا ماه تقریباً 1000 برابر مسیر از زمین تا ایستگاه فضایی است.
• و مهمترین نکته این که این سفر دیگر نه در آمریکا و نه در هیچ کشور دیگری تکرار نشد و یا اگر تکرار شد-که در یکی دو مورد این ادعا از سوی امریکا وجود دارد-اطلاعات و تبلیغات آن هرگز به گوش جهانیان نرسید.
جرج بوش در دوران ریاست جمهوری خود اعلام کرد که تا سال 2020 اسباب سفر انسان به ماه فراهم خواهد شد. به نظر می رسد این اتفاق نیز با توجه به نحوه پیشرفت این امر نیفتادنی باشد.
از دیگر مسائلی که در ادامه داستان فضا مدتها خوراک تبلیغاتی رسانه ها در دوران جنگ سرد شده بود، مسأله بشقاب پرنده و سفر انسان های فضایی به کره زمین است. این تبلیغات از سویی برای پوشش اقدامات جاسوسی آمریکا در دیگر کشورها به کار می رفت و از سوی دیگر ترسی موهوم را در میان مردم جهان از جمله موجودات فضایی به زمین ایجاد می کرد که دستمایه خوبی برای این فیلم های هالیودی و تثبیت برتری آمریکا به عنوان منجی جهان در برابر دشمنانش بود.
در راستای ایجاد ترس در مردم جهان موضوعی دیگر به نام مثلث برمودا مدت ها در دستور کار رسانه ها قرار داشت. این مثلث در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. رأس آن نزدیک جزیره برمودا و قسمت تحتانی آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پروتوریکو گذشته، به طرف جنوب و شرق منحرف می شود و سپس با عبور از میان دریای سارگاسو دوباره به طرف جزیره برمودا برمی گردد. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه و عرض جغرافیایی در خود جزیره برمودا در رأس مثلث، همان عدد ماسونی 33 است.
مثلث برمودا نامش را در نتیجه ناپدید شدن 6 فروند هواپیمای نیروی دریایی همراه با تمام سرنشینان آنها در پنجم دسامبر 1945 کسب کرد. 5 فروند از این هواپیماها به دنبال اجرای مأموریتی عادی و آموزشی، در منطقه مثلث پرواز می کردند که با ارسال پیام های عجیب درخواست کمک کردند. هواپیمای ششم برای انجام عملیات نجات، به هوا برخاست که سرانجام هر شش هواپیما به طرز فوق العاده مشکوکی مفقود شدند. آخرین پیام های مخابره شده آنها با برج مراقبت حاکی از وضعیت غیرعادی، عدم رؤیت خشکی، از کارافتادن قطب نماها یا چرخش سریع عقربه آنها و اطمینان نداشتن آنان از موقعیت شان بود. این در حالی بود که شرایط جوی برای پرواز مساعد بود و خلبانان و دیگر سرنشینان افرادی با تجربه و ورزیده بودند. با وجود مدت ها جستجو هیچ اثری از قطعه شکسته، لکه روغن، آثاری از اجسام شناور، خدمه یا تجمع مشکوکی از کوسه ها دیده نشد. پس از این تاریخ در حوادثی مشابه در این منطقه قایق ها و کشتی هایی نیز مفقود شدند و در برخی موارد هم فقط خدمه و سرنشینان ناپدید گشتند.
منطقه ماسونی 33 درجه و تاریخ مشکوک عملیات اول که با فاصله کمی از بمباران اتمی شهرهای ژاپن بر روی همین عرض جغرافیایی اتفاق افتاد، آن را به عنوان یک پرونده ماسونی قابل تأمل می کند. نکته تأسف آور یا تأمل برانگیز دیگر در این خصوص این است که چندی پیش در طی نگارش یک کتاب ادعا شد که مثلث برمودا همان جزیره خضراء است که در روایتی مجعول محل زندگی فرزندان امام زمان ارواحناه فداه و رفت و آمدهای موردی ایشان است. با توجه به جوّ وحشتی که در خصوص این مثلث پیشتر ایجاد شده بود، این ادعا با موضوع تروریزم اسلامی گره خورد و از امام مظلوم ما علیه السلام چهره ای خشن ساخت که -العیاذ بالله-برای مخفی ماندن در جزیره خضراء دست به کشتار افراد بی گناهی می زند که از آن منطقه عبور می کنند. هماهنگ شدن این دو جریان در تبلیغات ضد اسلامی غرب، سوء ظن را به اقدام دوم بیشتر می کند.
15. صنعتی شیطانی به نام هالیوود
در کنار این اتفاقات، در این دوره به ویژه در بعد فرهنگی تلاش های جدی سازماندهی شد تا کشورهای جهان الگوی فراماسونی زندگی امریکایی را به عنوان الگوی برتر پذیرفته و هماهنگ با سیاست های امریکا در درون کشور خویش عمل کنند. مهمترین این اقدامات که مجرای ورود تمدن غرب به زوایای زندگی انسان قرن بیستمی شد، شکل گیری و گسترش رسانه ها به ویژه صنعت هالیوود است. پس از آن که در ادامه چاپ، روزنامه ها عرصه سیاست را به تسخیر روزانه خود در آورده و مجلات هماهنگ با آنان تلاش می کردند تا انسان مدرن را شیفته تمدن غرب نگه دارند، با اختراع فیلم، اندک اندک صنعتی به نام سینما شکل گرفت. در حالی که راه های گوناگونی برای درآمد و تأمین هزینه های نمایش فیلم وجود داشت، سرانجام و در نظام سرمایه داری آن روز غرب، الگوی نمایش عمومی فیلم در سالن و فروش بلیط توانست الگوی غالب این صنعت شود. اگرچه به نظر می رسد این الگو در دوران معاصر دیگر توان جبران هزینه های تولید فیلم را نداشته و باید به الگوهای دیگری چون فروش بین الملل، نمایش خانگی یا حتی حمایت هدفمند دولتی فکر کرد، اما در آن دوره توانست صنعت سینما را به یکی از مهمترین صنایع غرب تبدیل کند.
در حالی که نخستین شهرک های سینمایی در کشورهایی مانند چین، ایتالیا، آلمان و فرانسه ساخته شدند، اما به سرعت یهودیان امریکا که پیشتر در حرفه هایی چون شبکه گسترده تجارت مشروبات الکلی، عتیقه جات، مواد مخدر، قمار و بانکداری وارد شده و ایجاد انحصار کرده بودند، سرمایه های کشورهای دیگر را در این زمینه نیز غارت کرده و با پرداخت بیشتر، بهترین کارگردانان آلمان، بهترین هنرپیشه های اتریش و اسکاندیناوی، بهترین دکورسازان ایتالیایی بهترین آهنگسازان فرانسوی و خلاصه هر آنچه را که برای قبضه این صنعت لازم بود، به تملک خود درآوردند. این روال همچنان در دوره معاصر ادامه دارد و در عین حال تلاش شده است تا در هر زمینه یهودیان وابسته به صهیونیزم را در استخدام خود درآورده و در جهان مطرح سازند. امروزه بیشتر استودیوهای فیلم سازی مشهور از آن یهودیان است و مشهورترین کارگردانان، تهیه کنندگان و هنرپیشه ها یهودی اند.(22)
در آمریکا نخستین استودیوهای فیلم سازی ابتدا در نیویورک، یهودی ترین شهر امریکا متمرکز شد. میزان حضور یهودیان در اقتصاد و سیاست این پایتخت واقعی امریکا به اندازه ای است که در میان آمریکاییان این شهر به "jew york" به معنای شهر یهودیان مشهور است. دستمزدهای سنگین توماس ادیسون که امتیاز فرایند ساخت فیلم را از آن خود کرده بود، فیلم سازان را ناچار کرد که در پی کشف نقاط دیگر برآیند تا بتوانند بساط خود را به خارج از نیویورک و دور از سلطه ادیسون منتقل کنند.(23)
سرانجام در سال های آغازین قرن بیستم گروهی فیلم ساز که برای تهیه فیلم به لس آنجلس رفته بودند، در شمال آن به دهکده کوچکی به نام هالیوود برخوردند که تمامی ویژگی های یک مکان مناسب را برای تولید فیلم اعم از آفتاب، آب و هوای معتدل، و مناظر مختلف و جذاب در بر داشت. با هجوم فیلم سازان به این منطقه، یهودیان نیز به سرعت سلطه خود را بر آن تثبیت کردند. و در سال 1903 "جامعه هالیوود" را با اهدافی صهیونیستی به ثبت رساندند. در این جریان ظاهراً تنها به یک فیلم به نام "تولد یک ملت" از چنگال صهیونیزم خارج ماند و پس از آن به جرأت می توان ادعا کرد که هیچ فیلمی تاکنون خارج از کادر مطامع و نقشه های صهیونیستی در هالیوود ساخته نشده است.
از آن پس بود که ارتباطی مستحکم و باورنکردنی میان سیاست های استعماری و شیطانی آمریکا و جریان تولید فیلم در هالیوود برقرار شد. در تاریخ هالیوود بخشی از فیلم ها به ترویج زندگی آمریکایی و معرفی آمریکا و غرب به عنوان کعبه آمال ملل جهان اختصاص داده شد. بخشی دیگر نیز به توجیه جنایت های تاریخی امریکا به ویژه در مورد سرخپوستان و سیاه پوستان پرداخت. این دو اقلیت مظلوم در تاریخ آمریکا به لطف هالیوود دارای چنان تصویری در جهان شدند تا مدتها ضرب المثل مردم جهان برای وحشیگری بودند. زنان نیز از تعرض سینمای هالیوود در امان نماندند و با سیاست سست ساختن بنیان های خانواده و با ورود جدی سکس و هرزه نگاری به این سینما-که نخستین بار از سوی سیسیل، بی. دومیل کارگردان مشهور یهودی توسعه یافت-به ابزاری برای شهوترانی انسان ها تبدیل شد.
جالب این است که با فتح لانه جاسوسی آمریکا در پی وقوع انقلاب اسلامی در ایران، و با آزاد کردن سیاهپوستان و زنان دستگیر شده در سفارت آمریکا در ایران به فرمان امام خمینی رحمه الله، از بیم نفوذ انقلاب اسلامی به درون اقلیت های موجود در آمریکا، سیاست هالیوود نیز در خصوص این اقلیت ها تغییر یافت. از آن پس، سرخپوستان مردمی با فرهنگ و آرام معرفی شدند که هیچگاه به دنبال جنگ و جنجال آفرینی نبوده اند، و زنان و سیاهپوستان، در بسیاری از موارد زنان سیاهپوست، قهرمانان اصلی فیلم های هالیوودی شدند که در راه حفظ ایالات متحده ی آمریکا حاضر به هرگونه جانبازی هستند. به نظر می رسد در دوره ی معاصر و در عرصه ی سیاست نیز، روی کار آمدن اوباما به عنوان نخستین رئیس جمهور سیاهپوست در همین راستا صورت گرفته باشد.
گونه ای دیگر از فیلم ها به تبلیغ صهیونیزم و مظلومیت یهودیان به ویژه در جریان هولوکاست اختصاص یافت. تقریباً هیچ دوره ای از تاریخ سینمای امریکا را نمی توان از توجه به صهیونیزم و جنگ جهانی دوم خالی دانست. در همین راستا بسیاری از فیلم های کودکان و انیمیشن ها به موضوع یهودیان و جستجوی آنان برای سرزمین در قالب تصویر کودکان جدا اتفاده از مادر، و جنگ یهودیان با دشمنان شان در قالب تصویر دشمنی میان حیوانانت از جمله موش و گربه، اختصاص یافت.
در کنار این قهرمانان داستان های کودکانه، نسلی از پویانمایی های آمریکایی رواج یافت که در آنها قهرمانانی افسانه ای و خارق العاده معرفی می شدند که نماد آمریکا و تلاش آن برای نجات جهان هستند. سوپرمن مشهورترین این قهرمانان است. مطرح نمودن امریکا به عنوان منجی جهان در فیلم های سینمایی نیز به وفور مطرح شده که تا حال حاضر همچنان ادامه دارد. تلاش های این منجی در برابر حوادث و شخصیت های گوناگونی است که همه ساکنان جهان را تهدید می کند. مجموعه این تهدیدها که بیانگر شرایط آخرالزمانی و مقابله آمریکا با آن است. نخستین بار از سوی شاه حسینی، منتقد سینما(24) در پنج گروه آخرالزمان تکنولوژیک، آخرالزمان طبیعی، اخرالزمان دینی، آخرالزمان علمی-تخیلی، و آخرالزمان اسطوره ای دسته بندی شد.
نخستین دشمن جدی و فرضی آمریکا در فیلم های هالیوودی، هماهنگ با سیاست های این کشور، شوروی بود و از این طریق سیل فیلم های جاسوسی و ضد روس وارد بازار شد. با کنار رفتن این رقیب فرضی در پی انقلاب اسلامی، فیلم های آشتی کنان روس ها و آمریکایی ها رواج یافت و در مقابل، برای مدتی چینیان جای سرخپوست ها و روس ها را گرفته و تلاش شد از آنان چهره ای خشن و مافیایی نمایش داده شود. این اقدام به دنبال نظریه هانتینگتون مبنی بر جنگ تمدن ها صورت گرفت که در آن دو تمدن چینی و سالامی در برابر آینده تمدن غرب قرار داده شده بودند. از آن جا که در این نظریه، تمدن چینی بهانه ای برای به چالش کشیدن تمدن اسلامی بود، این گونه فیلم ها به سرعت جای خود را به فیلم های به اصطلاح "جکی چان" داد و مراسم آشتی کنان این دو تمدن نیز در هنگ کنگ و با تولید این نوع فیلم برگزار شد.
سرانجام پس از شوروی و چین نوبت رقیب واقعی رسید و فیلم های هالیوودی بر اعراب، مسلمانان، و انقلاب اسلامی متمرکز شد. در این فیلم ها که تاریخی طولانی دارد، اعراب و مسلمانان انسان هایی شهوتران، بی عرضه، نادان و خشن معرفی می شوند که در مقابل تمدن غرب هیچ توانی جز خباثت و توطئه ندارند. فیلم های انقلاب اسلامی نیز از ابتدا با تروریزم و خشونت گره خورد. در تمام این فیلم ها امریکا با شخصیتی منطقی، جذاب، باهوش، پرقدرت، و چابک در برابر تمام این تهدیدات پیروز میدان بود.
مقابله هالیوود با دین از ورود این صنعت به تاریخ ادیان و انبیا با توید فیلم هایی بزرگ و تاریخی، برای تحریف شیطانی این تاریخ آغاز شد. و با تمسخر مسیحیت و مقامات دینی آن در قالب فیلم های کمدی و مستهجن ادامه یافت. حضرت مسیح علیه السلام به عنوان مظلوم ترین پیامبر الهی در هالیوود در معرض جدی این حملات قرار گرفت و سرانجام یهودیان از طریق هالیوود این چنین القا کردند که ایشان ازدواج کرده و این گروه فرزندان واقعی او هستند که جهان را به ارث خواهند برد. سنگ بنای این انحراف که د فیلم "راز داوینچی" تثبیت شد، در فیلم به ظاهر موجه و ضد صهیونیستی "مصائب مسیح" گذاشته شد.
سرانجام جریان مقابله هالیوود با دین در دوره معاصر به اسطوره ها کشید و تلاش شد تا با خلق اسطوره های پر رمز و راز جدید یا دستکاری اسطوره ها و داستان های یونانی قدیم در راستای همراه سازی آن با شرایط معاصر، افکار عمومی مردم جهان مسخر این گروه شیطانی شود. در آخرین گام، سحر و جادو به کمک آمد و در فیلم های هالیوودی در برابر دین قد علم کرد. جادوگران که در تمدن غرب مدتها مورد تنفر واقع شده بودند، اینک دارای چهره و شخصیتی دوست داشتنی شدند و در برابر نمادهای دینی قرار گرفتند.
نکته پایانی و جالب توجه در خصوص آخرین فیلم های هالیوودی معاصر این است که به نظر می رسد در چرخشی کاملاً محسوس، پایان خوب این فیلم ها به پایانی بد و دردناک، و البته شروعی مجدد و از صفر، از سوی گروهی نخبه و محدود تبدیل شده است. این سیاست را باید نتیجه شکست های پی در پی امریکا در منطقه و به ویژه شکست های اخیر رژیم صهیونیستی دانست که به وسیله آن افکار عمومی جهان برای جنگی نابودکننده به نام آرماگدون آماده می شود. در این فیلم ها چنین القا می شود که اگرچه ممکن است همه چیز از دست برود، اما ما می توانیم دوباره شروع کنیم. با توجه به این نوع جدید فیلم، می توان حتی انتظار نقشه حذف اسرائیل را از سوی اربابان شیطانی و صهیونیستی، با توجه به هزینه سنگین نگهداری آن، و تلاش برای جایگزین نمودن مهره ای دیگر در منطقه داشت.
پیوند جدی فیلم با سیاست در امریکا، درس، نمونه و عبرتی است برای هنرمندان و به ویژه فیلم سازان مسلمان در جمهوری اسلامی ایران که داعیه ساختن تمدنی نوین را دارند.
16. هجمه غرب به خانواده و ارزش های اخلاقی
موضوع تهاجم فرهنگی غرب و تحمیل نوع زندگی غربی بر انسان های جهان، تنها در رسانه ها و هالیوود منحصر نماند و رفته رفته به دیگر فعالیت ها و نهادسازی های غرب نیز سرایت کرد. محور این اقدامات هرچه بیشتر مادی و زمینی کردن انسان ها از طریق توجه به جسم و ویران نمودن بنیان خانواده به عنوان مهمترین نهاد بشری از زمان هبوط آدم علیه السّلام بود. به موازات طرح مسأله به ظاهر علمی اصالت فرد یا جامعه در عرصه دانش و حذف خانواده از این پرسش، موضوع رابطه نامشروع و فحشا در تمامی زوایای زندگی بشر نفوذ داده شد. در فیلم ها به هر بهانه ای تلاش شد تا ولو یک سکانس به این موضوع اختصاص داده شود.
جهانگردی که تا پیش از این حرکتی بود تمدن ساز، وارد دوران "جهانگردی توده(25)" شد که در طی آن انسان ها گروه گروه به ویژه به سواحل دریاها هجوم بردند و در نهایت از خود چیزی جز آلودگی محیط زیست و فساد و فحشای اخلاقی باقی نگذاردند. شعار ""چهارگانه نامقدس (26)" که عبارت بود از دریا، ماسه،آفتاب، و سکس، راهنمای عمل جهانگردان در این دوره بود. این الگو با جهت گیری کامل به سمت فحشا به کشورهای شرقی آسیا صادر شد و در آنجا "جهانگردی جنسی" را بنیاد نهاد. این نوع جهانگردی سرانجام در جریان سونامی در این مناطق رنگ باخت.
در عرصه مد نیز، تنوع طلبی انسان به خدمت گرفته شد تا ضمن به حرکت درآوردن چرخ های اقتصاد غرب از طریق ایجاد نیاز کاذب و بالابردن فروش در همه زمینه ها، لباس و حجاب نیز که از ابتدای زندگی بشر با وی بود، تبدیل به ابزاری برای تحریک جنس مخالف شود. با راه اندازی سالن های مد از سوی یهودیان صهیونیست، تمامی هنر مدرن در این راستا به خدمت گرفته شد. اشاره به وضعیت پوشش زنان در آخرالزمان در روایات دوره غیبت، و اشاره به این که زنان در عین پوشیدگی برهنه هستند، نشان از اهمیت این امر دارد.(27)
همین گروه یهودی با راه اندازی مسابقات و جشن هایی به نام "ملکه یبایی"، دختران جوان را از سراسر جهان گرد آورده و آنان را چون بازیچه ای در دست شیطان وادار به رقابت با یکدیگر می کنند. سرانجام نیز جایزه زیباترین زن جهان با عنوان ملکه زیبایی با رویکردی سیاسی نصیب کشوری می شود که توانسته باشد بیشترین خدمت را به این حزب بنماید. ایران نیز یک بار در زمان محمّدرضا شاه توانست این جایزه را نصیب خود کند. این مسابقات در ایران به نام "دختر شایسته" برگزار می شد.
البته موضوع توجه به جسم، تنها به زنان محدود نشد و برای پسران نیز "بدن سازی" با همین رویکرد جای ورزش را گرفت. استفاده از انواع داروها و تمرینات مرتبط با آن در این جریان برای جوانان تنها بدنی به ظاهر ورزیده فراهم می کند که در باطن آن هیچ آمادگی جسمانی وجود ندارد. این در حالی است که ورزش خود پیشتر و در حرکتی حساب شده تبدیل به مافیایی عظیم شده بود که هنوز هم به حیات خود و رسوخ به فرهنگ کشورها و جوانان آن ادامه می دهد.
اخلاق و ارزش های غربی که از طریق گسترش و اشاعه ورزش های اروپایی در میان جوانان رواج داده می شود، درست در نقطه مقابل اخلاقی است که در ورزش هایی مانند ورزش زورخانه ای با عرفان و ادبیات عرفانی آمیخته و رواج داده می شد. در این چارچوب، علی رغم اهمیت خانواده و مدرسه، امر تربیت منحصر به این دو نهاد مهم نبود. انسان ها به هر نهاد و سازمانی که وارد می شدند، موضوع تربیت و فرهنگ پذیری قرار می گرفتند. بازار، سربازخانه، زمین کشاورزی و زورخانه در این نگاه فرقی نمی کرد.
در کنار این نوع مسابقات و جوایز، به سرعت راه اندازی فستیوال ها و جوایز دیگری نیز رواج یافت و به عنوان ابزاری برای جهت دادن به انسان ها به کار گرفته شد. در زمینه فیلم، "جایزه اسکار"، و در زمینه علم و دانش،"جایزه نوبل" از مشهورترین این جوایزند. هر سال فیلم هایی که باید پرفروش شوند، با جایزه اسکار به مخاطبان معرفی می شوند و بدین شکل با تکمیل چرخه صنعت فیلم از سوی یهودیان، در صف فرهنگ سازان جامعه مدرن قرار می گیرند. جایزه نوبل نیز همانند ملکه زیبایی با انتخابی سیاسی هر سال دانشمندان یکی از کشورها را در معرض توجه جهانیان قرار می دهد. انتخاب سیاسی خانم شیرین عبادی در مراسم سال 2002 این جایزه نمونه خوبی برای این ادعا است. حضور توده وار یهودیان صهیونیست در هیأت های مدیره این جوایز نشان از اهمیت کارکرد آنها برای حزب شیطان دارد.
17. هجوم غرب به علم و دانش
اگرچه آنچه در این دوره بر علم و دانش از سوی حزب شیطان رفت، بسیار عمیق تر و مفصل تر از آن است که بتوان آن را در این مختصر گنجاند، اما ذکر گوشه ای از آن خالی از حکمت نیست.
با انقطاع علوم از مبانی حکمی و عمیق خود، نسبیت بر علم و فرهنگ حاکم شد و در این فضای بی جهت و بی معنی، تلاش شد تا فرهنگ غرب به عنوان ارزش غالب و زندگی غربی به عنوان الگوی برتر تبلیغ شود. این الگو ابتدا به نام تجدد و مدرنیته، و سپس به نام توسعه بر کشورهای به اصطلاح "توسعه نیافته" تحمیل شد. دانش مردم شناسی و سپس دانش های برخاسته از آن مانند جامعه شناسی و ارتباطات میان فرهنگی به کمک آمد تا این ملت های عقب افتاده را شناسایی و طبقه بندی نموده و سپس به تجویز نسخه برای آنان اقدام کند.
از سویی دیگر، از آن جا که زبان در کنار رسانه ها و فناوری، یکی از مهمترین ابزارهای سلطه است، زبان انگلیسی به عنوان زبان دانش روز ترویج شد و مؤسسات آموزش این زبان سراسر دنیا را تحت پوشش خود گرفت. دانستن زبان انگلیسی از لحاظ فرهنگی تبدیل به یک موهبت شد و در دانشگاه های جهان سوم به عنوان زبان علم، جانشین زبان مادری و منادی دانش وارداتی غرب شد.
پس از مدتی ارتزاق از میراث تمدن اسلامی، با توجه به قطع ارتباط علم با مبدأ، باب علم در تمدن غرب مسدود شد و فناوری با گسترش سرسام آور جای آن را گرفت و هر روزه با افزایش سرعت، انسان ها را بیشتر به کام خود فرو می برد. امروزه در غرب هیچ نظریه علمی جدید و محکمی ارائه نمی شود و این تنها رسانه ها هستند که با نمایش پیشرفت های فناورانه غرب-که آن هم به مدد متخصصان و مهندسان دیگر کشورها که در غرب ساکنند صورت می گیرد- این جنبه از تمدن غرب را همچنان زنده نشان می دهند. این موضوع مهمترین نشانه مرگ یک تمدن است.
در عرصه پزشکی به ویژه، با توجه به سلطه دیرپای یهود بر این دانش و استفاده از آن در پیشبرد اهداف شیطانی آنان از جمله ترور، طب سنتی و اسلامی به فراموشی سپرده شد و از آن همه میراث، تنها داروخانه های آن بدون پزشک به نام عطاری باقی ماند. طب شیمیایی یا کارکردی بیشتر تخریبی جای نظامی منسجم را گرفت که طب را با جنبه های دیگر زندگی و طبیعت از جمله گیاه شناسی، موسیقی، نجوم و بسیاری زمینه های دیگر پیوند می داد. تبلیغ کارآیی این نظام جدید پزشکی، جوانان را گروه گروه به دانشکده های پزشکی فرستاد و آموزش و طب اسلامی به حال تعطیل در آمد.
تنها در پی انقلاب اسلامی و گسترش موج معنویت خواهی و طرد مدرنیته و بازگشت به سنت به عنوان یکی از راهها بود که از بیم حاکم شدن اندیشه انقلاب اسلامی بر این شاخه از دانش، چین به کمک آمد و از میان انواع روشهای پزشکی سنتی، طب چینی پذیرفته و ترویج شد. این نقش چین مانند نقشی بود که در جریان فیلم های هالیوودی توضیح داده شد، و پس از آن نیز در نظریه جنگ تمدن ها از سوی هانتینگتون به کار برده شد. امروزه نیز کره با دستیابی به سلاح هسته ای در پی ایفای همین نقش است. گسترش خارق العاده بودیزم نیز در کشورهای غربی نمونه ای دیگر از همین سیاست است. در همه موارد هدف اصلی انقلاب اسلامی است و توجه به شرق دور برای ایجاد انحراف در اذهان مردم دنیا و کاستن از فشار افکار عمومی در مقابله با تمدن اسلامی است.
از دیگر مواردی که در این دوره مورد سرمایه گذاری جدی غرب قرار گرفت، دانش باستان شناسی و موضوع عتیقه است. از آنجا که تحریف تاریخ به عنوان یکی از مهمترین ابزارها همواره در طول زمان از سوی حزب شیطان به کار رفته است، غارت سرمایه های باستانی و تاریخی کشورهای دارای تمدن کهن که عمدتاً در منطقه خاورمیانه قرار دارند، وسیله خوبی برای این حزب در جهت محروم نگه داشتن مردم منطقه از گذشته خویش و تحریف آن مطابق خواسته تاریخ نگاران یهودی و شیطانی است. صنعت تولید اشیاء و سندهای جعلی تاریخی و باستانی از دیگر هنرهای این قوم است که در جهت تاریخ سازی برای جهان همواره به آنان کمک کرده است. با این تحلیل جای هیچ گونه تعجب نیست که نخستین اقدام امریکا و همدستان اشغالگرش در حمله به عراق، غارت موزه بابل و دیگر مکان های حفظ اشیاء باستانی و سپس سر درآوردن آن از موزه های لندن باشد. در این راستا حتی سخن از پیشبرد فعالیت های کاوش در سرزمین اشغال شده عراق است.
این اقدام کاملاً صهیونیستی منحصر به اشیاء تاریخی نبوده و به ویژه آنجا که سخن از سرقت و تحریف دانش است، به موضوع اسناد و کتاب های خطی می کشد. از آن جا که این گونه کتاب ها و اسناد بیشتر در خانه های مسلمانان نگهداری و یافت می شد، حرکتی کاملاً سازماندهی شده طراحی شد و طی آن دوره گردان یهودی با مراجعه به درب منازل، در معامله ای بدون هیچ توجیه اقتصادی متعارف، اموال کهنه آنان را با پارچه یا کریستال-که در انحصار یهود بود-تعویض می کردند. تأکید این گروه در مواجهه با خانواده های اهل علم و دانش بر کتب خطی بود. این در حالی است که یهودیان همواره به اشتغال در مشاغل درآمدزا مانند طلافروشی و رباخواری تمایل داشته اند و از مشاغل پست مانند کارگری و دوره گردی اجتناب نموده اند.
موضوع نفت نیز یکی از مسائل مهم دوران ما و یکی از مهمترین ابزارهای غرب برای تنظیم برنامه خود در کشورهای اسلامی است. این کالای استراتژیک در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در منطقه کشف شد. کشف نفت واقعه ای بود که به سرعت سرنوشت کشورهای اسلامی را در دست خود گرفت و آرایش منطقه را تغییر داد. گروهی این کالا را موهبتی الهی برای کشورهای مسلمان دانستند که خداوند در اوج تهاجم غرب، آنان را به این وسیله در رفاه اقتصادی قرار داده است. اما گذشت زمان نشان داد که برخورداری از نفت، علیرغم اهمیت استراتژیک آن، نه تنها موهبتی برای این کشورها نشد، که به دلیل سوء مدیریت حکام وابسته به غرب در این کشورها، نکبتی شد که جز انباشت سرمایه و ایجاد فاصله طبقاتی و اوج گرفتن مصرف گرایی در میان مردم این کشورها چیزی به دنبال نداشته است.
امروزه ظاهراً نیاز شدید کشورهای صنعتی به انرژی و به ویژه نفت، سبب شده تا خاورمیانه و کشورهای اسلامی که 60% منابع نفتی جهان را در اختیار دارند، مورد توجه دائم کشورهای غربی قرار داشته باشند. اما در این میان یک موضوع را نباید از یاد برد و آن اهمیت راهبردی این منطقه صرف نظر از ذخایر نفتی آن برای حزب شیطان است. با این نگاه می توان نفت را بهانه و پوشش خوبی برای توجه به خاورمیانه و انجام عملیات در آن دانست. در تبلیغات رسانه ها، نیاز مردم غرب به انرژی و به ویژه نفت خاورمیانه نیازی است طبیعی و انسانی که هیچ گاه نباید از سوی کشورهای خاورمیانه با آن به عنوان یک ابزار سیاسی بازی شود. اینک که خاورمیانه در دست مسلمانان تندرو قرار گرفته و بنا دارند از ابزار نفت برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند، کشورهای غربی حق دارند که برای حفظ منافع مردم به زور متوسل شوند و این منطقه را به اشغال خود درآورند.
اشغال عراق و حضور امریکا و هم پیمانانش در منطقه ابتدا به بهانه مبارزه با تروریزم صورت گرفت، و زمانی که شوخی بودن این موضوع بر مردم جهان آشکار شد، تلاش شد تا زد و بندهای اقتصادی پشت پرده بر سر منابع نفتی عراق سبب این لشکرکشی قلمداد شود. اما واقعیت این است که اهمیت راهبردی این منطقه و نقش انقلاب اسلامی و ضرورت مقابله با آن از سوی حزب شیطان تنها دلیلی است که می تواند این لشکرکشی عظیم را توجیه کند. نفت تنها بهانه ای است برای حفظ حضور حزب شیطان در منطقه، این تحلیل شعار "نفت برای قدرت" را در مقابل "نفت برای سوخت" قرار می دهد. تأسیس سازمان اوپک با هدف اعمال مدیریت بر این جریان صورت گرفت.
در تاریخ روابط نفتی کشورهای اسلامی و غرب، تنها به یک مورد برمی خوریم که در آن کشورهای اسلامی از نفت به عنوان حربه ای علیه کشورهای استعمارگر اروپایی و امریکا استفاده کرده اند. این قضیه مربوط به شوک نفتی 1973 است که به دنبال جنگ اعراب و اسرائیل در یوم کیپور و با قطع صادرات 5 میلیون بشکه نفت در روز، قیمت این کالای راهبردی را به چهار برابر قیمت آن روز یعنی 12 دلار رساند. بررسی دقیق تر این واقعه نشان می دهد که احتمالاً هدف پشت پرده این اقدام، تبدیل نمودن ایران زمان محمّدرضا شاه به قدرت اول منطقه بوده است. قطع صادرات نفت از سوی اعراب و استمرار و افزایش آن از سوی ایران، سرمایه عظیمی را در کشور ایجاد کرد و به شاه کمک نمود تا طرح های توسعه ای دیکته شده از سوی غرب را با سرعت بیشتری در ایران دبنال کند. البته این سرعت زیاد و غیر قابل مهار، به تعبیر کیسینجر خود تبدیل به یکی از عوامل شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران شد و نشان داد که خداوند با تمامی ابزارهایی که شیطان در اختیار خود می داند، درصدد کامل کردن نور خویش در میان بشریت است.
امروزه همچنان قیمت نفت در کنار قیمت طلا و دلار یکی از شاخص های مهم بازار معاملات جهانی به شمار می رود. طلا همان کالایی است که با بنی اسرائیل از مصر خارج شد و با تبدیل شدن به گوساله سامری به دست موسای کلیم علیه السلام نابود شد. بازار طلا همواره در اختیار یهودیان بوده است. دلار نیز همان ارزی است که با طراحی ای کاملاً فراماسونی، همواره در کنار دولت ماسونی آمریکا قرار داشته است و تلاش کرده تا این کشور را به عنوان آقای اقتصادی جهان حفظ کند.(28)
پینوشتها:
22- ر.ک: Joel stein aska "How Jewish is Hollywood?"
http://isteve.blogspot.com/12/2008/joel-stein-asks-how-jewish-is-hollywood.html
23- در مورد این مخترع یهودی نکته ای جالب توجه وجود دارد و آن اشتغال اصلی وی به عنوان مسؤول ثبت اختراعات است. تبلیغات پرحجم غرب در این مورد این مخترع، همه می تواند در مورد اختراعاتی باشد که وی هیچ گاه مبدع آن ها نبوده و احتمالاً به هنگام ثبت با ترفندی یهودی آنان را به نام خود کرده است.
24- ر.ک: شاه حسینی، مجید، غرب، سینما و آخرالزمان، در پیشگویی ها و آخرالزمان: مجموعه مقالات، صص 126-115.
25- Mass Tourism
26- Sea,Sand,Sun & SSex
27- سیکون فی آخر هذه الأمة رجال یرکبون علی المیاثر حتی یأتوا أبواب مساجدهم نساؤهم کاسیات عاریات.(مستدرک حاکم (436/4)
در نسل های آخر این امت مردانی هستند که سوار بر زین های بزرگ می شوند تا اینکه جلو درب مساجد پیاده می شوند. زنانشان گرچه لباس بر تن دارند ولی اندام آنها آشکار است.
صنفان من أهل النار لم أرهما: قوم معهم سیاط کأذناب البقر یضربون بها الناس و نساء کاسیات عاریات ممیلات مائلات رؤوسهنّ کأسنمة البخت المائلة لا یدخلن الجنة و لا یجدن ریحها و إن ریحها لیوجد من مسیرة کذا و کذا.(شرح نوری مسلم (191/17)
دو صنف از انسان ها جزو اهل جهنم هستند تاکنون آنها را ندیده بود.م افرادی که شلاقی مانند دم گاو در دست دارند و با آن مردم را می زنند. و زنانی پوشیده از لباس ولی در عین حال لخت و عریانند. آنان از طاعت خدا بدورند و با بی حجابی خود را به طرف مردان سوق می دهند. سر آنان مانند کوهان شتر لاغر اندام است. به بهشت وارد نمی شوند و بوی آنرا نیز حس نمی کنند در صورتی که بوی بهشت از فاصله فلان و ... حس می شود.
زنان به همان اندازه که نقش قابل توجهی در سازندگی و تعالی نسل ها در طول تاریخ ایفا می کنند در آخرالزمان به سقوط خود و اطرافیانشان کمک می کنند. برخی از آفاتی که علاوه بر آسیب های مشترک با مردان به طور خاص دامنگیر زنان می شود از این قرار است: حیا از زنان رخت بر می بندد، زنان فاسد می شوند، زنان هر چند به ظاهر لباس پوشیده اند امّا بدن هایشان (به سبب نوع پارچه، نحوه دوخت و اندازه لباس ها) نمایان است، سبک و بی وقار می شوند، بر زین سوار می شوند، به مانند مردان برای خود محفل و اتحادیه و انجمن به پا می کنند، خود را برای اهل کفر زینت می کنند، تمام همّتشان معطوف به زینتشان می شود، در همه چیز گستاخانه دریده و پیشرو هستند، خود را بسان مردان می سازند، خود را برای همجنس خویش فربه و زینت می کنند و به جای همسر به سراغ هم جنسان خویش می روند و ... (در این باره ر.ک: مطهری نیا، محمود، آسیب شناسی مردم آخرالزمان، ماه نامه موعود، ش 95، بهمن 1387)
28- ر.ک: رازهای دلار، حامد کفاش، فاطمه شفیعی سروستانی، هلال، تهران، 1389.
منبع مقاله :
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.