در منطقه داران افسانه ای رایج است به نام عمو کردعلی در آغاز چارچار هفت بهمن تا 14 بهمن به کوه می رود ومردم اورا همراهمی می کنند. به صورت نمادین اورا بدرقه می کنند وقتی کردعلی به کوه می رود آشی پشت پای او می پزند.هشت روزی طول می کشد که کردعلی به کوه می رود ووقتی برمی گردد. در استقبال از کردعلی در دامنه کوه با کردعلی برمی گردند کردعلی چوبی در دست دارد که آنرا پرت می کنداگر چوب داخل آب بیفتد معتقدند باران بیشتر ی در ادمه سال می بارد .واگر جوب به خشکی بیفتد می گویند خشکسالی خواهد شد .واگر چوبش به بوته بیفتد می گویند باد شدیدی بیشتری می وزد واگر چوبش روی برف بیفتد می گویند برف بیشتر ی می بارد آغاز بازگشت کردعلی آغاز چله کوچک چله روز دوم سال است. در بازگشت کردعلی از کوه به او هدیه خوراکی وپول به او می دهندواز او تجلیل می کنند ودعا می کنند که سال پر باران باشد واب سالی باشد وخشکسالی برطرف شود ورونق به کار وکسب آنان عطا شود کردعلی در فرهنگ مردم داران پیشینه بسیار کهنی دارد وبزرگتر ها به آن اعتقاد دارنداین مراسم نمادین افسانه ی عمو کردعلی در جاهای دیگری هم اتفاق می افتدمثلا در منطقه الوند عمو کُردعلی در پنجم بهمن ماه، بار و بندیل و آ ذوقۀ و توشۀ سفر خود را برمیداشت و روانۀ کوه الوند میشد، در شب دهم بهمن خود را به قلۀ کوه میرساند و تا صبح در داخل غاری بیتوته میکرد و صبح روز بعد راهی را که رفته بود برمیگشت و روز پانزدهم بهمن یعنی چهل و پنجم زمستان به دامنۀ کوه میرسید و به ده برمیگشت. این ده روز از سال را “کُرده به کوه” میگفتند. مردم عقیده داشتند، در ایام کُرده به کوه اگر باد میوزید عام کردعلی خودش را به چِزّه زده است، اگر برف میبارید، عام کردعلی خودش را به برف و آب زده و اگر هوا گرم و آ فتابی میشد و باد نمیوزید عام کردعلی خودش را به گون زده است. در ایام کُرده به کوه هر وقت هوا سرد میشد و آفتاب زیر ابر پنهان میگشت، بچّهها که نمیتوانستند بازی کنند، این شعرها را میخواندند: عـــــام کردعــــلی آفتو کن یــــه مَـن روغـــــنِه او کـــن ایــــما بچـّـــای گـــرگـــــیم این جا از ســــرما مُــــردیم عصر روز پانزدهم بهمن که میشد، میگفتند: «عام کردعلی از کوه پایین آمده و به ده رسیده است.» موقع غروب آفتاب، بچّهها و جوانان رباط مراد در محلی که به آ ن “چاله گوگل” میگفتند، چند کُپّۀ آتش روشن میکردند و با شور و هیجان به پایکوبی میپرداختند و هر چند نفر دست به دست هم داده و دور یکی از کپههای آتش میچرخیدند و شعر میخواندند.
![افسانه عمو کردعلی افسانه عمو کردعلی](/Upload/Public/Content/Images/1396/06/24/1356240862.jpg)