آیه قرآن می فرمایند:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» (1)
کلمه به کلمه ی این آیه قابل تعمق و بررسی است. سخن از خدا خطاب به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است، آن هم در موقعی که اسلام در محاصره بود و به تازگی سوسوی نورِ امید در ذهن ها پیدا شده بود. این حرف کجا، این ادعای بزرگ کجا و واقعیت های آن روز کجا؟ آیه تأکید خیلی دارد. کلمه ی «لقد» و تعبیر «کتبنا» معنای خاصی دارد. این نوشته ی خطی که نیست. خداوند که می نویسد، جور دیگری می نویسد. درواقع، این خبر از یک واقعیت حتمی و جزمی که در یک زمانی تحقق پیدا می کند، می دهد. مکتوب است؛ اما نه به مرکب. خداوند واقعیت های حتمی آینده را با این تعبیر و تعبیرات شبیه به این مضامین بیان می کند.
«...فی الزبور...» زبور چیست؟ معمولاً می گویند یکی از صحفی است که در اختیار یکی از انبیای گذشته بود. به نظر من، روشن نیست این زبور همان زبور باشد. باید روی کلمه ی زبور هم بیشتر بررسی بشود:
«... مِنْ بعد الذکر...» ؛ بعد از این خبر و واقعیت این نیز یک تحقیق و بررسی دیگری می طلبد. «...یرِثُها عبادیَ الصالحون». کلمات «ارث»، «عبادی» و «صالح» همه ی این ها از نقاطی است که در این آیه قابل بحث و بررسی است و ان شاءالله در بحث هایی که شما می کنید، ما از ثمرات آن برخوردار می شویم. درباره ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بحث های فراوانی مطرح است. در دیدار با آقایانی(2) که از قم تشریف آورده بودند، می گفتند: ما تاکنون هزار شبهه را که به جامعه القا شده شناسایی کرده ایم. القای شبهه از قدیم بوده، الان هم از طریق اینترنت و جاهای مختلف این کار را می کنند. علتش هم می تواند بحثی باشد که مطرح می کنم.
شما با بحث هایی که در مورد وجود مقدس حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در همه ی اعصار تاریخ، در جوامع اسلامی از زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) تا به امروز، مطرح است آشنا هستید.
اگر از کلمه ی «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)» صرف نظر کنیم، بحث منجی همیشه مطرح و جزء برنامه های انبیا بوده است. مسأله ی منجی، آینده ی خوب جهان، بشر و زمین، متواتر است.
کم تر مکتب، دین و ملتی پیدا می شود که به نوعی به آسمان و معنویات و غیب اعتقاد داشته باشد؛ اما مسأله ی منجی بشر و آینده ی خوش دنیا برایش مطرح نبوده باشد. به آسانی نمی توان پذیرفت. این که بعضی می خواهند این گونه القا کنند چون معمولاً ادیان و مروجین معارف آسمانی در مضیقه و ناراحتی بوده اند یک مسأله ی دل خوش کن و امیدبخشی برایشان مطرح می شده که آن ها را از لحاظ روحی تقویت بکند. این القائات با جهان بینی و عقاید ما و همه ی ادیان الاهی نمی سازد؛ چون خداوند که عاجز نیست تا با واقعیت ها دنیا را اصلاح بکند؛ پس چرا با دلخوش کردن و فریب دادن و کذب، این مسأله را وعده دهد.
این توجیه به درد کسانی می خورد که همه چیز را از دید مادی، سیاسی و فریبکاری بررسی می کنند.
حکومت جهانی
من فکر می کنم در میان همه ی بحث هایی که درباره ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هست. مهم ترین آن مسأله ی حکومت جهانی است.
این که یک روزی دنیا زیر یک پرچم و در اداره ی یک حکومت و با یک قانون و فرهنگ اداره شود، دنیای به این عظمت که امروز شش میلیارد جمعیت دارد- آینده هم نمی دانیم چه خواهد شد و چگونه خواهد بود- و با این همه تنوع فکری، فرهنگی، سیاسی، نژادی و اختلاف سلایق. این مسأله ی خیلی مهمی است. ما چون عادت کرده ایم بعضی از مسائلمان را با معجزه و با مسائل فوق العاده و استثنایی حل کنیم، شاید آسان از کنار این مسأله بگذریم؛ اما اگر روی این مسأله جدی فکر کنیم و از حد این بحث های مَدرَسه ای بیرون بیاوریم- ما عقیده داریم به صدق سخنان خداوند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) و انبیای گذشته (علیهم السلام) که گفته اند یک روز دنیا با یک حکومت، یک قانون، یک فرهنگ و تحت پرچم واحد و... اداره می شود- ببینیم چطور این انجام می شود؟
ما هم که بشر، محیط و خودمان را می شناسیم که چقدر تنازع، تنوع و اختلاف سلیقه و خودخواهی ها و... بر ما حاکم است؛ چطور بنا است دنیا یک چنین سرنوشتی داشته باشد و زمین به چنین نقطه ای برسد.
حتماً باید روی این مسأله بیشتر کار پژوهشی انجام شود. گرچه این مباحث در معارف گذشته و امروز هم هست.
خوشبختانه امروز بحث کردن از مسأله ی حکومت واحد جهانی از پنجاه سال پیش آسان تر است.
امروز وقتی که صحبت از حکومت واحد جهانی می شود به گوش انسان آن قدر سنگینی نمی کند که چهل، پنجاه سال پیش سنگینی می کرد؛ چون خود دنیا قطع نظر از معارف اسلامی و افکار ما، همین حرف ها را می زند و به این طرف می رود.
تعبیر دهکده ی جهانی به عنوان یک بحث کاملاً جدّی در محافل تصمیم گیر دنیا مطرح است. تعابیر دنیای تک قطبی و جهانی شدن، حتی قبل از این که بگویند عملاً خودشان را برای آن آماده می کنند.
تأسیس بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، تأسیس سازمان ملل، شورای امنیت، پلیس بین الملل، دادگاه جهانی بین المللی و جهانی شدن اقتصاد، فرهنگ و کارهای سازمان هایی مثل یونسکو و یونیسف و بهداشت جهانی نمونه ای از این اعمال است.
الان خیلی از سازمان ها هستند که سرنوشت دنیا را به هم می دوزند و طراحان و استراتژیست هایی هستند که دارند این جزئیات را هم طراحی می کنند. البته آن ها با یک دید دیگری این کارها را می کنند و ما با یک دید دیگری این مباحث را مطرح می کنیم. اما میان هر دو گروه این مباحث هست. بنابراین، بحث از حکومت واحد جهانی امروز دیگر در گوش ذهن و قلب مستمعین سنگینی نمی کند.
حالا بحث من این است که چه کسی می خواهد این کار را بکند؟ و چگونه می خواهد این کار اتفاق بیافتد؟ آیا ما واقعاً مدعی این مسأله هستیم؟ و اگر هستیم ظرفیت این کار را داریم؟ این ها بحث هایی است که باید قدری روی آن درنگ کرده و ببینیم چگونه است؟
مدعّیان حکومت واحد جهانی
داعیه داران هدایت جهان و حاکمیت بر جهان چه کسانی هستند؟
البته ممکن است خُرده مکاتبی در دنیا باشند که این مباحث را مطرح کنند؛ ولی الان سه قطب مهم داعیه ی حکومت واحد جهانی دارند.
الف) اسلام
اسلام ریشه دارترین مکتب است و از قدیم این حرف را می زده است. این گونه نیست که امروز فرصت طلبی کرده باشد. پیش از این که دیگران اصلاً تصورش را بکنند، این مسأله را مطرح کرده است.
آنچه واقعاً مهم است، تعبیرات قرآن است که معمولاً مخاطبش ناس و بشر است نه عرب نه مکی ها نه مدنی ها نه حتی مسلمین.
خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم مبعوث به کافه ی ناس و تمام مردم است. این مطالب را ما امروز نمی گوییم. این را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) زمانی می فرمودند که در مکه بودند و تنها پنج، شش نفر دوست و افراد وفادار داشتند. این یک سخن سیاسی نمی تواند باشد بلکه سخن مخصوصی است که ریشه اش در عرش و آسمان است. ادیان گذشته هم این حرف ها را داشته اند. مسیحیت هم همین ادعا را دارد.
البته با عنوان برگشت حضرت مسیح (علیه السلام) که خیلی به معارف ما درباره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزدیک است.
البته اسلام جوهره ی ادیان الاهی و آخرین، بر حق ترین و امروزی ترین ادیان است؛ و همین حرف ها در ریشه های آن یعنی صحف آسمانی که در اختیار حضرت ادریس (علیه السلام) و سایر انبیا بود نیز وجود دارد.
ب) مارکسیزم
دوم از مکاتب داعیه دار حکومت واحد جهانی مارکسیزم است. آن ها تز خود را با تحلیل تاریخی و ماتریالیسم تاریخی با روش دیالکتیک و فلسفه ی خودشان اثبات می کردند که دنیا از یک امت واحده ی ابتدایی جهانی کوچک شروع شده و با مسیری که طی می کند سرانجام و در نهایت از دنیای صنعتی و سرمایه داری عبور می کند و دوباره به کمون (نه به کمون اولیه) کمون جهانی و ملت و امت واحده ی جهانی با مرام اشتراکی برمی گردد که تز آخرالزمان آن ها بوده است. تعبیر آخرالزمان به میان آن ها هم رفته بود و تعبیر می کردند.
آخرین و عالی ترین نقطه ی تکامل تاریخ را به شیوه ی دیالکتیک و ماتریالیسم که فلسفه ی تاریخ مارکسیزم به آن ها آموخته بود، می دیدند.
ج) سرمایه داری
سومین مکتب داعیه دار حکومت واحد جهانی، سرمایه داری است. آن ها هم اخیراً تز آخرالزمان را مطرح می کنند. از وقتی که مارکسیزم به این روز افتاده، آن ها حرف های جدیدتری می توانند بزنند و از موضع بالاتری حرف می زنند. می گویند همه چیز به طرف حاکمیت سرمایه داری با فرهنگ غربی که سرمایه ی اصلی آن ها است، می رود.
با ابزار علمی و فنی دنیای غرب، با سرمایه ی عظیم، قدرت نظامی بی سابقه و عظیم دنیای غرب و با ابزار اطلاع رسانی که نمونه اش را شما در ماهواره و اینترنت و... می بینید، مرزها را می شکنند و به سرعت نور و مافوق سرعت نور ارتباط برقرار می کنند و دنیا را به هم پیوند می دهند و همه ی بشریت را در یک محدوده قرار می دهند.
سخن آن ها سرمایه، صنعت، فن، فرهنگ، و قدرت و برنامه است. غربی ها شاید امروز حرفشان از بقیه ی مکتب ها و راه ها مستمع بیشتری داشته باشد و تأثیر بیشتری بتوانند بگذارند.
سوسیالیست ها سرخورده شدند. البته بعضی از آن ها می گویند این موجی است و دنیا بعد از یک آزمایشی که از قطب سرمایه داری کرد- چون محور و شعار سوسیالیست ها و اجتماعیون عدالت و مساوات مطلق است و این چیزی است که در فطرت انسان است و سوسیالیست ها دنبال آن هستند- بعد از موج دوم، دوباره سراغ سوسیالیزم و ما می آیند.
اسلام که با منطق و مبنا و روش آن تا حدودی آشنا هستیم، جور دیگری مسأله را مطرح می کند که من روی آن یک مقدار تأکید می کنم.
البته در سایر ادیان باستانی و قدیمی هم مسأله ی مهدویت یا منجی بشر وجود دارد؛ اما در آن ها داعیه ی جهانی را به صورتی که کمونیسم یا سرمایه داری غرب مطرح می کنند، ندیدم یا با آن صراحتی که ما درباره ی حکومت واحد جهانی داریم به همین تعبیر«... أنَّ الارض یرِثُها عبادیَ الصالحون» (3)مطرح نشده است. این ادعای صریح را در جاهای دیگر نمی بینیم. با یک مقایسه ی اجمالی بین این سه مکتب می توانیم دریابیم امتیازاتی در اسلام است که آن ها ندارند.
در حال حاضر غربی ها امتیازاتی دارند ولی امتیازات آن ها مبنایی نیست و به خاطر نداشتن بعضی از نیازهای واقعی حکومت جهانی واحد مشکل برایشان ایجاد می کند.
این را تقریباً همه ی متفکرین دنیا قبول دارند که اگر یک مکتبی بخواهد جامعیت داشته باشد، پیش از هر چیز احتیاج به یک جهان بینی دارد که واقعیت جهان و انسان را ترسیم بکند؛ و اگر بخواهد دوام داشته باشد و منطبق با حقیقت خارجی حرکت بکند، باید اول جهان و انسان را آن جوری که هست بشناسد و ارزیابی درستی از آن داشته باشد؛ بعد ایدئولوژی یا به تعبیر دیگر که همه قبول دارند استراتژی لازم دارد.
چون غربی ها حکومتی که مبنایش بر ایدئولوژی اداره شود، حکومت جزمی می دانند که خیلی رویش حساب نمی کنند؛ ولی استراتژی را همه قبول دارند. استراتژی از ایدئولوژی بیرون می آید.
استراتژی اصول راهنمایی است که زندگی را در یک مسیرهای مشخصی قرار می دهد. بعد هم براساس این فرهنگ خلق می شود و خلق فرهنگ همان جریان های عملی زندگی بشریت است و راهنمایی ها و خیلی چیزها مؤثر است تا این که فرهنگی به وجود بیاید و در دل ها و عمل انسان ها به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه رسوخ پیدا بکند و مردم تحت تأثیر آن سرمایه حرکت کنند.
وقتی که جهان بینی و ایدئولوژی و فرهنگ خاص جامعه ای شکل بگیرد، براساس آن، برنامه ها نوشته می شود و ابزار اجرایی به کار گرفته می شود و اجرا می شود. اشکال اصلی آن دو مکتب که در مقابل ما هستند، نقص بسیار جدی در جهان بینی آن ها است که واقعاً از عهده ی دفاع برنمی آید.
هرگاه فیلسوف و دانشمند منصفی از این ها با این مباحث مواجه می شود، می گوید حالا ما داریم به واقعیات و عمل بیشتر توجه می کنیم.
بالاخره این جهان را چگونه می شناسیم مبدأ و معاد را قبول داریم یا نداریم؟ انسان را بین مبدأ و معاد قبول داریم یا نداریم؟ این که جهان هستی خدایی دارد و طراح و مدیر عالی و ربّی دارد، این ها را می پذیریم یا نمی پذیریم؟
اکثریت مردم دنیا، چون در فطرتشان است، می پذیرند؛ حتی بت پرستان و مشرکان هیچ وقت نتوانستند خدا را در ذهن خودشان منکر بشوند؛ حتی ملحدترین و مادی ترین انسان ها هم در شرایط خاصی رجعت به خدا و فطرت و واقعیت و روح عالم دارند؛ ولی در زندگی می خواهند این را ندیده بگیرند.
بنابراین، مشکل این دو مکتب این است که با اصل فطرت سازگار نیستند و بخش اساسی و اصلی آن را ندیده می گیرند و از وسط می خواهند شروع کنند.
مشکل اصلی این ها این جا است. اگر روی این مسأله برای بشریت یک روزی هماهنگی به وجود بیاید، قدم های بعدی خیلی سریع تر عمل می شود.
انکار خدا، توحید، ربوبیت خدا و انکار حضور اراده ی الاهی و احاطه ی عرش الاهی بر جهان، این مسأله بسیار بسیار مهمی است؛ گرچه در خیلی از مسائل و در این غوغای مادیت دنیا مغفول عنه است.
ندیده گرفتن این امر و ارکان آن خیلی کار دست این ها داده و می دهد و مشکلات جدی ایجاد کرده است.
بسیاری از تحلیلگران در رابطه با اُفول مارکسیزم و سوسیالیزم می گویند در عمل شیوه های غلط اقتصادی موجب شکست آنها شد. البته این مسأله بود؛ اما این ها هیچ وقت تحلیل نمی کنند که مشکل و مسأله ی اصلی این ها انکار خدا، دین، عالم غیب و... بود. حتی به همین مقداری که چراغ دین در غرب روشن است، برای مارکسیزم نبود. این ها می خواستند به کلی خدا را تبدیل بکنند به حرکت چرخ های ماشین صنعت و تولید. بدترین تناقض ها در زندگی این ها از همین جا درآمد.
این ها با نفی و فراموش کردن معنویت و خدا می خواستند «مساوات» را که مهم ترین رکن آن روح ایثار و فداکاری و فراموش کردن خود و توجه به معنویات است، در جامعه حاکم بکنند که این تناقض بسیار جدی دارد.
انسانی که خودش را مثل یک درخت تصور می کند که سبز می شود، رشد می کند و بعد می میرد و خزان و خشک می شود، چگونه می تواند به مساوات و عدالت فکر بکند؟
اگر در یک جنگلی مساوات پیش بیاید، اگر در یک جامعه ی حیوانی مساوات معنا داشته باشد، در جامعه ی با چنین نگرش مادی و خالی از معنویت و خدا هم می تواند معنا داشته باشد.
لطیف ترین و عالی ترین اوج حرکت معنوی انسان را که همین مساوات و عدالت و انسان دوستی و احساس رنج دیگران است، این ها را می خواهند بدهند به یک موجود خشک بی روحی که هیچ سرمایه معنوی و خدایی نداشته باشد.
الان کسی در تحلیل افول مارکسیسم به این مسأله خیلی نمی پردازد؛ ولی این مهم ترین مسأله است. برای انسان بی معنویت مساوات و عدالت تحقق نمی یابد؛ زیرا فطرت انسان، خودخواه، خودبین و منحصر خواه است. این ها به ادله ای در وجود انسان تعبیه شده است.
امروز بحث کردن از این که غرب دچار اشکال واقعی است کار آسانی نیست. برای این که چشم ها و گوش ها پر است از مظاهر قدرت و پیشرفت غربی ها، به خصوص اگر از طرف کسانی مثل ما که در زندگی و اداره جامعه و جهان اسلام بسیار بسیار مشکل داریم، باشد. ما وقتی که این حرف ها را بزنیم، خیلی آسان از ما نمی پذیرند؛ چون می گویند شما اگر این ها را بلدید، خودتان عمل کنید؛ چرا به دیگران می خواهید بگویید.
ما حالا در مقام بحث و تحلیل هستیم. ما ممکن است در عمل نتوانسته باشیم و نتوانیم مسلمان های خوبی باشیم؛ اما ما از اسلام داریم حرف می زنیم نه از خودمان.
سؤال این است که آیا امریکا سردمدار غربی ها داعیه دار حکومت واحد جهانی یک جامعه ی موفقی است یا نه؟ و آیا غرب صلاحیت دارد حکومت واحد جهانی را اداره کند و عدالت و حق را و آن چیزهایی که فلاسفه و حکما و اندیشمندان دنبال آن بودند و آن مدینه ی فاضله ای که همیشه روح انسان های خیرخواه را جذب می کرده، پدید آورد؟ آیا آن ها می توانند این کار را انجام بدهند؟ قطعاً نه.
شاید در غرب موفق ترین ملت ها الان امریکا باشد که از لحاظ مادی از کشورهای دیگر پیشرفته تر است و حقیقتاً در این ارزش هایی که آن ها قائلند و فکر می کنند موفقیت است او پیشتر از همه ی این ها است. عملاً هم می بینید که بالاخره او تصمیم گیر نهایی است، آیا جامعه ی امریکا واقعاً جامعه ی ایده آلی است؟ آیا آن ها که الان می گویند ما می خواهیم قطب عالم باشیم و دنیای تک قطبی را اداره کنیم و فرهنگمان را بر دیگران غلبه بدهیم، وضعیت درستی دارند؟ باید بررسی کنیم و ببینیم در جامعه خودشان چه خبر است؟
در جامعه ی امریکا حدود سی، چهل مورد اشکالات اصلی می توان پیدا کرد. البته کسی که از دور ماهواره را می بیند و خبرهای روزنامه ها و رسانه های آن ها را می بیند، خیال نمی کند این اشکالات در امریکا باشد؛ ولی اگر کسی یک قدری مطالعه کند. از زبان خود امریکایی ها که جامعه امریکا را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند، می بیند به بیشتر این مشکلات اشاره و پرداخته شده است.
من به تعدادی از مشکلاتشان اشاره می کنم. این ها از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تناقض ها و گرفتاری های فراوان دارند.
* پوچگرایی
نخستین مسأله که خود امریکایی ها به آن معترفند، احساس روحیه ی پوچی در جامعه ی امریکا است؛ یعنی این ها فکر می کنند ما به کجا داریم می رویم و دنبال چه هستیم؟ از این خورد و خواب چه حاصل خواهد شد؟ این حرف آن هایی است که دارند. آن ها که ندارند، بدبختی های دیگری دارند. این هایی که دارند، این مسأله برایشان به طور جدی مطرح است که انسان در جامعه ی امریکا بی هدف است. بی هدف نهایی.
بی هدفی واقعاً صدمه ی بزرگی به روحیه انسان می زند. انسان در یک لحظه فکر می کند که قدم بعدی چیست؟ می خواهیم چه کنیم؟
و احساس از خود بیگانگی دارند؛ یعنی احساس می کنند از انسانیت بیگانه می شوند. این بیگانگی را هم در عمل حکومتشان می بینند هم در عمل مدیرانشان هم در عمل سرمایه دارانشان و هم در روابط اجتماعی جامعه. آن ها می بینند انسانیت در بین آن ها نیست.
این مسائل چیزهای مادر است. وقتی این ها را می آوریم توی سازمان ها و در مسائل دیگر وارد می شویم، می بینیم چه ابتلائاتی است.
* بحران خانواده
خانواده که نخستین سلول اجتماعی است، در امریکا ضعیف ترین سلول پیکر جامعه ی بشری است. خانواده برای آن ها خیلی بی مفهوم است.
البته در امریکا هم خانواده های محکم، متعهد، متعبد و انسان فراوان است؛ ما حکم عمومی و چیزی را که دارد اتفاق می افتد، می گوییم.
واقعاً مشکل خانوادگی برای آن ها یک مسأله ی بسیار بسیار جدی است.
الان روی بشر واحد و فرد واحد بیشتر حساب می کنند تا خانواده. این انهدام سلول خانواده در جامعه ی امریکا باعث ازدیاد بچه های نامشروع شده است که ارقام آن غیرقابل باور است.
این ها پدر و مادرشان را فراموش کرده اند و به هیچ جایی وابستگی ندارند و در جامعه به سرعت در حال ازدیادند. بعضی از متفکرین غربی این را مثبت می دانند و می گویند که این افراد وابسته نیستند و انسان هایی هستند که روی پای خود رشد می کنند.
یک عده ی دیگر هم تمام بدبختی های این ها را تحلیل می کنند و مستند می نمایند. وقتی می گوییم اخلاق ندارند، آن ها می گویند اخلاق نسبی است و بحث نسبیت اخلاق را مطرح می کنند.
هر ارزشی که مطرح شود، چون آن ها ارزش واقعی را معتقد نیستند، ارزش ثابت و ابدی را نمی پذیرند، می گویند ارزش نسبی است؛ یک جا خوب است یک جا بد است، یک زمان خوب است یک زمان بد است.
هر عنوانی را مطرح کنیم، آن ها تحلیل می کنند می گویند همین خوب است و باید این جور باشد. خانواده های به هم ریخته، بچه های نامشروع، بی سرپرست و محصول شیرخوارگاه ها و یتیم خانه ها دارند جامعه را می گیرند، نسبت به آن یا توجیه می کنند یا بی تفاوتند.
* اعتیاد
به دلیل همان پوچی و بی هویتی در جامعه امریکا، نسل جوان امریکایی گرفتار اعتیاد بسیار شدیدی است.
ارقام اعتیاد به انواع مواد مخدر در امریکا خیلی بالا است. حالا آن ها اعتیاد به مشروب را اصلاً جزء اعتیادها نمی دانند و آن را در آمار محسوب نمی کنند.
اگر اعتیاد به مشروب را هم ضمیمه کنند، که این اعتیاد از بدترین اعتیادات است، موارد استثنا خیلی کم است. اعتیاد در حال بی خانمان کردن امریکا است.
اگر جامعه ی بشری قرار باشد به صورت حکومت واحد جهانی درآید و مسؤول آن امریکایی ها باشند و این فرهنگ بر آن حاکم شود و رشد کند، چه خواهد شد؟ البته نمی گوییم در جاهای دیگر این مشکل وجود ندارد، ما هم امروز با این مشکل مواجهیم، اما نه به مقداری که در جامعه ی امریکا رو به رو هستند. بعلاوه این همان فرهنگ غرب است که به کشورهای دیگر سرایت می کند.
* خشونت
علاوه بر این که خانواده در امریکا به سوی بی اساس شدن می رود، اعتیاد هم بیداد می کند. از طرف دیگر اخبار زیاد و وحشتناکی را از امریکا می شنویم. این اخبار خیلی کمتر از آن چیزی است که اتفاق می افتد. روحیه ی خشونت و بی بند و باری در بچه ها بیداد می کند. هر روز می شنویم که در مدارس آن ها تیراندازی شده یا در فلان جا آدم کشی شده، کجا را آتش زدند یا حمله بردند. اگر این حوادث را به دنیا نشان می دادند، به عمق مشکل آن ها پی می بردیم.
* مشکل امنیت
ناامنی مسأله ای دیگر است که الان در رسانه های ما کمی از آن اظهار نارضایتی می شود که این هم سوغات غربی ها است.
در امریکا به گونه ای است که در اکثر شهرهای بزرگ از اول شب، انسان هایی که کمی برای خودشان شخصیت قائلند توی خیابان نمی آیند. در حالی که از دور خیال می شود آن جا «جزیره ی امن» است. واقعاً این گونه نیست.
من خودم پیش از انقلاب در نیویورک در هتلی نزدیک سازمان ملل اقامت داشتم، آن جا تابلو زده بودند که از فلان ساعت در صورت امکان سعی کنید در اتاقتان باشید و اگر بیرون رفتید، باید خیلی مواظب باشید؛ و حال آن که هنوز اول شب بود. این چه جور جامعه ی ایده آلی است؟
* تبعیض
از لحاظ اجتماعی، در امریکا تبعیض بسیار زیاد است. اگر کسی کنار سیاه پوستان، سرخ پوستان و مسلمانانی که از کشورهای مختلف به امریکا رفته اند، بنشیند و درد دل آن ها را بشنود، متوجه خواهد شد که چه بلایی این کشور را گرفته است و چقدر آلوده است.
تفاوت زندگی یک سرخ پوست یا سیاه پوست با پولداران امریکایی یا سفیدپوستانی که از انگلیس و جاهای دیگر آمده اند، خیلی زیاد است. این تبعیض که الان بین نژادها در امریکا دیده می شود، در کم تر جای دنیا وجود دارد. واقعاً غیرقابل تحمل است که انسان ببیند در یک جامعه ی بشری این گونه رفتار می شود.
سیاه پوستان و سرخ پوستان حق رأی، حق آمدن به مدارس سفیدپوستان، حق ورود به اداره ی خاص و رستوران های سفیدپوستان را نداشتند.
این مسائل گرچه تا حدودی اصلاح شده، اما اکنون به شکل های دیگری گرفتارند.
بی سبب نیست که هرکس دعوت به اجتماعی می کند یک یا چند میلیون سیاه پوست جمع می شوند و علیه امریکایی ها حرف می زنند. این جور نیست که فکر کنیم واقعاً مردم در امریکا راحت زندگی می کنند.
این مهاجرینی که به آن جا رفته اند (از ایران، ویتنام، چین و...) این ها فقط راضی اند که به یک نحوی زندگی می کنند 10 درصد حقوق انسانی و شهروندی به این ها نمی دهند. زندگی آن ها زندگی شهروندی نیست، حتی آن هایی که اقامت گرفته اند با مشکل مواجهند.
* فقر
از لحاظ سطح برخورداری از نعمت ها و سطح استاندارد، در جامعه ی امریکا- چنان که خودشان می گویند- 13 یا 14 درصد مردم زیر خط فقرند؛ و این در یک جامعه ی 25 میلیونی یعنی در حدود 30 یا 40 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند. چطور این جامعه می تواند ایده آل باشد.
* بی بندوباری جنسی
به دنبال تزلزل در خانواده و حالت پوچی و ناامیدی که در اکثریت جامعه امریکا دیده می شود، بی بندوباری جنسی که محصول آن بچه های نامشروع هستند، زیاد است و آفتی فوق العاده کشنده برای امریکایی ها شده است. این را از ارزش هایشان بیرون برده اند؛ مثل کسی که مأیوس شده و غرق شده و کاری نمی تواند بکند، تسلیم شده اند؛ رشته ی امور از دست مسؤولان خارج شده است. وضع دختران و پسران جوان در مدارس، خانواده های متزلزلی که هر روز از هم جدا می شوند و... همه ی این ها معلول بی بند و باری جنسی و گرفتاری آنها به این مسأله است.
* ابتذال رسانه ای
مشکل بسیار جدی دیگر امریکا، «رسانه های» آن ها است، که متأسفانه کشورهای دیگر از آن تقلید می کنند و فکر می کنند ارزش های غربی مرهون این است. الآن رسانه های امریکایی بی بند و بار هستند، اینترنت، ماهواره، روزنامه و رادیو و تلویزیون های خصوصی و رسانه های اطلاع رسانی به گونه ای عمل می کنند که هیچ امنیتی برای کسی احساس نمی شود.
حتی این امنیت برای قدرتمندان هم کم شده؛ اما آن ها برای خود حفاظ درست می کنند و با درست کردن روزنامه، مجله و مجموعه ی رادیو و تلویزیونی از خود دفاع می کنند. وضعیت به گونه ای است که همه احساس ناامنی می کنند و می ترسند که مسائل خصوصی و شخصی شان به صورت شایعه، دروغ، جنگ های روانی افشا گردد و حریم شخصی آن ها را پاره کند.
در حالی که بیرون از امریکا این ها به عنوان ابزار پیشرفت و دمکراسی روز شناخته می شوند؛ ولی وقتی وارد می شوند و بررسی می کنند خلاف این ثابت می شود.
جدی ترین تحلیل، ریشه ی گرفتاری های اخیر امریکا در مسأله ی انتخابات را به رسانه ها می رساند؛ اگرچه رسانه ها نمی گذارند مشکل به گردن آن ها بیفتد. در درون آن ها اشکالات واقعی وجود داشته و همیشه بوده، اما آن را می پوشانند؛ ولی حالا گوشه ای از آن فاش شد. در این مسأله شاید یک نقطه ی مثبتی می دیدند که اسرار پنهان احزاب را فاش کردند، ولی چیزی نمانده بود که بحران پدید آید و مهار از دستشان بیرون رود.
* بی اعتمادی
بحث دیگر بی اعتمادی در جامعه ی امریکا است که نمونه ی آن در انتخابات اخیر ریاست جمهوری به وجود آمد. امریکا در هر جای دنیا که انتخابات می شود می خواهد ناظر بفرستد و نظارت کند و طلبکار است و می گوید مثل ما عمل کنید.
الان خود آن ها به این جا رسیده و به مشکل برخوردند و گوشه ای از آنچه را که واقعیت است، می گویند. شاید هم کشف شود که مسائل بیش از این ها است.
سیستم انتخاباتی آن ها به گونه ای است که معمولاً نصفی از مردم در انتخابات شرکت نمی کنند. به خاطر این که بی اعتمادند.
اگر در یک کشوری مثل ایران رأی دهنده ها 50 تا 60 درصد باشد، در دنیا ما را هو می کنند و می گویند مردم این ها رشد سیاسی ندارند یا استبداد است؛ اما در امریکا اگر 40 درصد مردم هم شرکت بکنند، این عیوب را می پوشانند.
اصلاً وضع به گونه ای است که مردم افتاده اند در یک راه بی برگشت. انتخاباتشان را به گونه ای طراحی کرده اند که مردم باید یا به این حزب رأی دهند یا به آن حزب. چیز دیگری هیچ وقت از صندوق درنمی آید. شرایط به گونه ای است که هر انسان خوب، محبوب و مطلوبی بخواهد خارج از حزب جمهوری خواه و دمکرات نامزد شود، درنهایت بیش از 15 درصد نمی تواند رأی بیاورد؛ آن هم از طبقات مظلوم و محروم که از همه جا مأیوس اند، مانند سیاهان و سرخ پوستان. شبکه به گونه ای خاص طراحی شده و اسم آن را دموکراسی، آزادی، مردم سالاری گذاشته اند. رئیس جمهور حتماً بایستی یکی از اعضای حزب جمهوری خواه یا دمکرات باشد. بعد هم این ها مدعی اند- در کشورهایی امثال کشور ما که 99 درصد مردم آن در اوج نشاط انقلابی در انتخابات شرکت می کنند و رأی می دهند- و می گویند شما دموکرات، آزادیخواه و مردم سالار نیستید، بیایید از ما یاد بگیرید.
* سیستم آموزشی ناکارآمد
سیستم آموزش آن ها که می خواهند آن را به همه جا صادر بکنند، سیستم ناکارآمدی است. امروز مغز متفکر در امریکا تربیت نمی شود.
بسیاری از کارهای مهم این ها را مهاجرین با مزد کم انجام می دهند؛ مانند ایرانی ها، ویتنامی ها، چینی ها، روس ها، آفریقایی ها. این ها را جذب می کنند و از آن ها مانند ماشین کار می خواهند.
در مجموع سیستم آموزشی امریکا به خصوص در ابتدایی و متوسطه، سیستم ناکارایی در دنیا شناخته شده است.
* اقتصاد بیمار
از لحاظ اقتصادی فکر می شود آن جا بهشت دنیا است. امریکا مقروض ترین کشور دنیا است. بدهی های خارجی و داخلی فراوان دارند که ارقام آن سرسام آور است؛ اما سیستم آن ها به گونه ای است که عمل می کند و این بدهکاری را می پوشاند.
با همین قدرت استکباری که دارند، دلارشان را در سراسر دنیا به گونه ای حاکم کرده اند که در هر گوشه ای و در هر خانه ی فقیری چند ورق دلار پیدا می شود و امریکا به نحوی از وجود این دلار در جیب یک کارگر، کارمند یا معلم بهره می گیرد. سیستم پولی و بانکی دنیا را به گونه ای طراحی کرده اند که همه ی این عملیات های بانکی در دنیا و مسائل بین المللی مبادلات به یک نحوی سرنخ آن از نیویورک و واشنگتن می گذرد.
این ها با وجود این که این گونه دنیا را استثمار می کنند، این قدر مقروض داخل و خارج هستند.
* وابستگی به منابع
از لحاظ وابستگی، فکر می شود امریکا مستقل ترین کشور دنیا است؛ اما الان آمریکا روزانه 8 تا 9 میلیون بشکه نفت وارد می کند. اگر نفت به قیمت بشکه ای 30 دلار باشد، امریکا در سال باید بیش از 100 میلیارد دلار برای نفت بپردازد تا سوخت وارد و استفاده کند و حتی اگر یک میلیون بشکه ی آن وارد نشود، بحران پدید می آید.
چطور این کشور می تواند مستقل باشد. با این شرایط فعلی و بانظمی که به میل خودشان به دنیا داده اند، می تواند مستقل باشد.
اما اگر یک دولت جدی مثل ایران پیدا شود و بخواهد کار کند و خلیج فارس را برای امریکا ناامن سازد، برای امریکا بدترین روز خواهد بود. اگر روزانه 2 یا 3 میلیون بشکه نفت به امریکا نرود و ذخایر چند روزه ی آن ها مصرف شود، چه اتفاقی برای آن ها خواهد افتاد. این بدترین نوع وابستگی است.
* وابستگی به بازارهای دنیا
از جهت دیگر، محصولات و صنعت امریکا به گونه ای است که اگر بازار دنیا برایش ناامن شود، صنایع آن خفه می شوند؛ و میلیون ها بیکار به خیابان ها می ریزند و بانک ها ورشکسته خواهند شد. وقتی بازار و منبع کشوری این گونه وابسته باشد، این یک جامعه ی ایده آلی می تواند باشد؟! چنین جامعه ای بسیار متزلزل، بی اعتبار و سست است.
این سستی یک روزی ظهور خواهد کرد؛ امروز در دنیا کسی نیست. این که شما می بینید- شاید مایه ی تعجب باشد و جوان های ما هم متوجه این نیستند- امریکا این قدر با ما بد و کج است و واقعاً مانند پدر کشتگی با انقلاب ایران رفتار می کند، بدان جهت است که می بیند ایران یک کشور مستقلِ آزاد و روی پای خود و استکبار ستیز و استثمار ستیز است و اتفاقاً در جایی هم واقع شده که شمال و جنوب آن منافع حیاتی امریکا است. لذا تلاش می کند مبادا ایران رشد کند، محکم و صنعتی شود، تولید پیدا کند، زیربناهایش را بسازد، مستقل واقعی بشود، سازندگی داشته باشد، امریکا می خواهد ایران یک کشوری باشد با شعار، سروصدا و هیاهو.
آن ها امسال(4) را هم سال بلوا در ایران پیش بینی کرده بودند که این خود جنگ روانی است. می خواهند به جریان های موذی داخل کشور بگویند وقت شلوغ کردن فراهم شده است و اراذل و اوباش سیاسی را تهییج و وارد میدان کنند.
خیلی برای این ها سنگین است که جایی مثل ایران مخالف آنان بوده، علی رغم میل آن ها رشد کند؛ زیرا این زاینده و مسری است و می تواند الگو باشد. برای این که بازار و منبع انرژی آن ها مخدوش شده، سلسله اعصاب سیاست آن ها به هم می ریزد. اگر یک کشوری مثل ایران در منطقه ای مثل خاورمیانه باشد برای این ها قابل تحمل نیست. چرا امریکا این همه با رسوایی خرج اسرائیل می کند، بمب های اتمی که اصل آن هم نباید باشد و به اعتقاد خودشان تنها باید در اختیار چند قدرتی باشد که بر اعصابشان کنترل دارند، اجازه می دهند اسرائیلی ها همه ی اسلحه های خطرناک را داشته باشند؟
این چه رمزی است که 3 یا 4 میلیون یهودی را از سراسر دنیا دست چین می کنند و به این جا می آورند و این همه بلا و بلوا در منطقه درست می کنند.
من چند روز پیش(5) که با بعضی از سران یهودی ملاقات داشتم، می گفتند: یهودی های منصف دنیا می فهمند کلاه سرشان رفته، این ها در کشورهای مختلف بودند زندگی و تجارت می کردند، معمولاً ثروتمند بودند و آرامش داشتند. آن ها یک کاری کردند و کشوری برای ما خلق کردند. آن ها می گفتند وقتی که جسد آن نوجوان فلسطینی را در بغل پدرش دیدیم، فهمیدیم چندین میلیون خصم خونین توی دنیا برای ما به وجود می آورند. پس زندگی دیگر تلخ می شود، چرا این یهودی ها را دستگیر کردند، بردند و حکومت درست کردند و این همه هم سلاح دادند و این همه هم امریکا حیثیت خرج می کند.
این چیز کمی نیست که همه ی کشورها در سازمان ملل و در شورای امنیت، همه اسرائیل را محکوم می کنند، فقط امریکا مخالفت می کند. همه می گویند مگر می شود این کشتاری که اسرائیلی ها از مردم بی دفاع و بی سلاح فلسطین در خیابان ها دارند و هزاران مجروح در بیمارستان ها به خاطر ظلم های اسراییلی ها خوابیده اند، محکوم نکرد.
ما زبانمان هم نگوید، قلبمان که این خبر را بفهمد محکوم می کند؛ اما امریکا با رسوایی و گستاخی می گوید ما محکوم نمی کنیم. تقصیر فلسطینی ها است. حتماً باید دلیل مهمی داشته باشد. باید یک چیزی باشد که این همه سرمایه گذاری کند، این هزینه را به عهده بگیرد.
دلیل این همه حمایت این است که امریکا با وجود اسرائیل در منطقه، در کنار کانال سوئز و مخازن نفت و انرژی دنیا و نقاط حساس مذهبی و انسان ساز و منطقه ی پیغمبرخیز که همیشه منشأ هدایت دنیا بوده، احساس امنیت می کند.
می خواهند کسانی را این جا بگذارند که ژاندارم منافع آن ها و مواظب حرکت مردم منطقه باشند.
ترکیه یک کشوری است که تسلیم امریکا است. به همین خاطر، بر همه ی انحرافات حقوق بشری اش صحه می گذارند و چشم پوشی می کنند. این خیلی افتضاح است دولت ترکیه اعلام می کند هرکس ریش دارد یا روسری داشته باشد او را به دانشگاه هایمان راه نمی دهیم. این حرف چقدر امروز در دنیا زشت است و ننگ است برای یک ملت؛ حتی اگر اسلامی هم نگوییم، یک ملتی که خودش را لائیک می داند؛ ولی امریکا چشم می پوشد.
ترکیه برای امریکا مثل فرزند خوانده است؛ چون آن جا پایگاه نظامی و منافع دارند. چون آن جا باید روسیه، ایران، عراق و خیلی جاهای دیگر را کنترل کند.
وقتی که ایران به خصوص از دستش رفت نظم و ارزش ترکیه برای امریکا بسیار بالا رفت.
پارسال(6) در ترکیه شانزده هزار دانشجوی دختر به خاطر این حکم از دانشگاه محروم شدند، ولی در کشوری مثل چین و ایران اگر پنج نفر دانشجو را محروم کنند، همه ی حلقوم های حقوق بشری پاره می شود و فریاد می زنند و داد و بیداد می کنند، اما این جا خفه شده اند.
در ترکیه یک حزبی (حزب رفاه) که در مجلس، دولت و همه کشور اکثریت داشت، آن را رسماً و با زور منحل کردند. رهبر آن را محکوم به زندان کردند. امریکا چه حرکتی و عکس العملی نشان داد؟ اگر بخواهند جلوی حرکت ترکیه را بگیرند، به راحتی می گیرند. احتیاجی به داد و بیداد هم ندارند فقط خصوصی به ترکیه بگویند این کار را نکن، نمی کند؛ چون ترکیه به امریکا وابسته است. اما هر کار خلاف حقوق بشر می کنند.
همه ی امکانات ترکیه الآن در اختیار اسرائیلی ها است. اسرائیل چطور در ترکیه این گونه جولان می دهد؟ کشوری که قرن ها مرکز خلافت اسلامی بوده و نزدیک نود و نه درصد مردم مسلمانند. واقعاً بسیاری از مردم مسلمانند. این طور نیست که ما خیال کنیم لائیک ها همه جا را گرفته اند. دلیل این مطلب پیروزی حزب اسلامی رفاه و بعد هم حزب اسلامی فضیلت بود.
چطور اسرائیل دوست نظامی، سیاسی و اقتصادی ترکیه می شود و به آن ها فرمان می دهد هواپیمای جمهوری اسلامی را که کمک دارویی و تجهیزات برای مجروحان فلسطین می برد از هوا پایین می کشند و بازرسی می کنند. این چه افتضاح بزرگی است که اتفاق می افتد. امریکا احتیاج دارد به این جا و می خواهد آن را نگه دارد. امثال این افتضاحات خیلی فراوان است. علت آن هم نیازمند بودن امریکا است.
امریکا دروغ می گوید مستقل است و وابسته نیست. یکی از وابستگی های امریکا وابسته بودن به انرژی است که بدترین نوع وابستگی است. ذخیره های استراتژیک هم نتوانست مسأله را حل کند.
این ها وقتی که نفت ارزان بود، انبارهایشان را پر از نفت کردند بعد دیدند نگهداری انبارها و نفتها بسیار پرهزینه تر از گران شدن نفت است. بعد قضیه را سست کردند. این همه سرمایه می گذارد روی اعضای اوپک که این ها را مجبور بکند تصمیم دیگری علیه منافع آن ها نگیرند، به خاطر ضعف این ها است.
فکر نکنیم که امریکا وابسته نیست واقعاً وابسته است و نمونه هایش را هم ذکر کردم. نمونه ی دیگر این که، رقابت صنعتی برای این ها کشنده است، لذا غربی ها روی بازار به جان هم می افتند. یک چنین جایی نمی تواند فرهنگش حاکم بر دنیا باشد.
الان به شدت بین قطب های صنعتی رقابت است. یک حادثه ی کوچکی که اتفاق می افتد، وضعیت این ها به هم می ریزد.
در خبرها آمده بود که بورس های امریکا پنج درصد سقوط کرده است. پنج درصد سقوط در بورس آمریکا یعنی یک فاجعه. به خاطر همین مسائلی که در دنیا اتفاق می افتد، به خاطر این تصمیماتی که بنا شد کشورهای اسلامی در قطر بگیرند.
وزرای خارجه پیشنهاد کردند که کشورهای اسلامی باید با اسرائیل قطع رابطه بکنند، حالا معلوم نیست این تحقق پیدا کند. اگر این کار را کردند، یک گام بزرگ و تحول عظیمی است. فشاری که عربستان و ایران روی قطر آوردند و بالاخره پذیرفت که قطع رابطه کند با این که چند روز مقاومت می کرد. همین مسائل سبب می شود بورس سقوط کند.
بورس امریکا که سقوط می کند، تسلسل دارد به جاهای دیگر هم سرایت می کند. این ها به هم وابسته اند.
این سیستم با این بی انصافی که در برخورد با مردم دارد، سیستمی نیست که بتواند حاکمیت جهانی داشته باشد.
* نارضایتی مردم دنیا
فکر می کنید جهان سوم از امریکا راضی است؟ بیش از چهار، پنج میلیارد مردم دنیا از امریکا و سیاست های بین المللی آن ناراضی اند. این نظام چطور می تواند حاکم بر همه ی دنیا باشد، در حالی که اکثریت مردم دنیا آن را نمی پسندند و همه خودشان را طلبکار می دانند، همه خودشان را مظلوم می دانند، همه امریکا را استعمارگر می دانند. فرض حکومت جهانی که این نیست.
حکومت جهانی حکومت بر دل ها است و پیشرفت های معنوی لازم دارد که آن هم در امریکا و غرب اتفاق نیفتاده است.
به هر حال با همه ی نواقصی که برای امریکا برشمردیم، این سیستمی است که الان می خواهد ارباب دنیا و محور تک قطبی دنیا باشد و حکومت واحد جهانی برقرار نماید و افرادی مثل فوکویوما برای آن ها تز آخرالزمان می نویسند.
البته اسلام هم با وضع موجودی که دارد نمی تواند داعیه دار حکومت واحد جهانی باشد؛ حتی در خود ایران که الان قطب اسلام ناب است، فکر نمی کنیم آنچه هست کافی است و همه چیز براساس حکومت اسلامی است.
ما الان از محتوا و گفته ها و از آنچه که در دین و بشارات ما آمده سخن می گوییم. در فرهنگ و متون اسلامی از حکومت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، واقعاً حرف های محکمی از بدْو آفرینش تا امروز وجود دارد.
حوزه های علمیه بایستی روی جهان بینی ای که قرآن مطرح می کند - از لحظه ی خلقت حضرت آدم (علیه السلام) تا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و آیاتی که در این زمینه است- توجه بکنند و آن این است که عاقبت دنیا به خیر است و دنیا روز خوشی دارد و بشر و دنیا برای آن روز خلق شده اند؛ وإلا آنچه که تا به حال ما از دنیا دیده ایم چه در دوره گذشته و چه امروز، فلسفه ی خلقت بشر را نشان نمی دهد. آن زیبایی که برای بشر ترسیم می شود و آن عالم اصغر هم وزن عالم اکبر نیست. این جسم صغیر و آن روح کبیر با این عملکرد واقعاً سازگاری ندارد.
باید دنیا یک روزی برسد به جایی که بشر ایده های الاهی و آسمانی و آن وعده که خداوند به ملائکه داد که معترض بودند به خلقت حضرت آدم (علیه السلام) و خلافت حضرت آدم (علیه السلام) در روی زمین و خداوند فرمود شما نمی دانید یک چیزهای دیگری هم هست. این چیزهایی که نمی دانستند یک روزی باید کشف و عمل بشود و به میدان بیاید.
بررسی چند آیه
من در مورد آیات شریفه «...فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ. قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ.إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (7) یک نظر خاصی داشتم. وقتی تفسیرالمیزان را مطالعه می کردم و دیدم نظریه ی علامه طباطبایی هم همین است. خیلی خوشحال شدم. سابقه اش را هم در روایات ملاحظه کردم که مجموعه این ها یک نظریه به انسان می دهد.
وقتی در داستان حضرت آدم (علیه السلام) خداوند این وعده را داد. و شیطان به خاطر تکبرش مغضوب می شود و مهلت می خواهد، می گوید:«...فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ...» (8) خداوند می فرماید که: «...فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» (9) بعد یک قیدی می زند و می فرماید: «... إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (10)
اقوال در آیات
در این آیات اختلاف نظر است. سه قول و نظریه در تفسیر این آیات وجود دارد. یک قول این است که خداوند همه ی خواسته های شیطان را داده و گفته تا قیامت مهلت داری. وقت معلوم، همان قیامت است. قول دوم این است که این مهلت خداوند تا نفخه ی اولی است.
در نفخه ی اولی است که شیطان دیگر مهلتش تمام می شود و فاصله ی بین نفخه ی اولی و نفخه ی بعدی وقتی است که دیگر شیطان کاری نمی تواند بکند، بین آن دو نفخه چقدر باشد و چه جور باشد چیزی معلوم نیست و نکته ی قابل استفاده ای ندارد. قول سوم این است که این مهلت مربوط به یک زمانی از عمر دنیا است که بشریت تکامل کرده و اشکالات انسان ها با آزمایش ها، علوم، تعلیمات، تجربه ها و تکاملش به جایی رسیده که دیگر شیطان ها کشته می شوند.
علامه طباطبایی می گویند من این نظریه را قبول دارم که زمانی می آید که زمان خوش دنیا است و آن روز شیطان دیگر بر انسان حاکمیت ندارد و مدینه ی فاضله است. آن موقع است که همه ی وعده های مربوط به دوران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحقق پیدا می کند.
علامه مجلسی رحمه الله در کتاب بحارالانوار از کتاب سَعد السعود سید بن طاووس رحمه الله و او از صحف ادریس یک چیزی نقل می کند که آن هم خیلی می تواند جالب باشد. سید بن طاووس در سعد السعود می گوید: در صحف ادریس نبی (علیه السلام) دیدم- معلوم می شود ایشان صحف را داشته که می گوید دیدم. که ابلیس مهلت تا قیامت خواست ولی خداوند تا زمان معینی مهلت داد و فرمود: «... إلی یوم الوقتِ المعلومِ» (11) تا قبل از روز قیامت روزی می آید که «... فإنهُ یومٌ قَضَیتُ و حتَمتُ انْ اُطَهِّرَ الارضَ ذلک الیومَ من الکُفر و الشّرک...» (12) آن مبنای اصلی، همین است؛ یعنی ما پایه ی همه چیز را توحید بدانیم که این اول باید محقق بشود. آن هم توحید به تمام معنا، نه توحید فقط در عبادت، یعنی واقعاً خدا حاکم باشد بر همه ی زندگی ما؛ «... و المَعاصی و انتخَبْتُ لذلک الوقت عباداً...» (13)انسان هایی برای آن زمان انتخاب شدند.
انسان ها یعنی همه ی کسانی که آن موقع هستند. آن ها«... امتَحَنتُ قلوبَهُم للایمانِ وحشَوْتُها بالوَرعِ و الاخلاصِ و الیقینِ و التّقوی و الخشوعِ و الصّدقِ و الحلمِ و الصّبر و الوَقارِ و التُّقی و الزُّهد...» (14) و بقیه ی اصول اخلاقی؛ یعنی انسان هایی که آن روز متحلی هستند به این حلیه ها (صفات)«... و استخلِفُهم فی الارضِ و اُمَکِّنُ لهم دینهم الذی ارتَضیْتهُ لهم...» (15) که حاکمیت دین هم دین مرضی خدا است؛ و این جا می گویند که در آن زمان- امانت این جا به معنای امنیت است به خاطر ذیل آن- چنان امانت را در زمین حاکم خواهد کرد که «... فلا یَضرُّ شیءٌ شیئاً...» (16) چیزی به چیز دیگری ضرر نمی رساند«... و اُنزلُ برکاتٍ منَ السماءِ و الارض و تُزْهرُ الارضُ بحُسنِ نباتها و تُخرِجُ کلِّ ثِمارها و انواعَ طیِّبها و اُلقی الرّافةَ و الرّحمةَ بینَهم فیتَواسونَ و یَقتَسمونَ بالسّویة... و یَدینون بالحق و بهِ یعدلونَ و یحکمون...» (17)در آخر خداوند به شیطان می گوید:«...أَبیدِکَ یومئذٍ خَیلُکَ و رِجلُکَ و جنودُکَ أجمعینَ فاذهبْ قال: (فإنّک من المنظرینَ الی یوم الوقت المعلوم...» (18).
پس می بینیم این وقت معلوم در صحف حضرت ادریس هم است. اگر این روایت معتبر باشد، مضمونش با روایات دیگر ما کاملاً می خواند. حالا وضع سندش یک جای دیگر باید بررسی شود.
اگر بنا باشد حاکمیت شیطان بر انسان آن روز تمام شده باشد، این یک بحث تازه است که باید با بقیه ی آیات و روایات و با روایات مزاحم و معارض و مطالب دیگری که وجود دارد، بررسی شود. من هم الان به صورت قاطع نمی گویم؛ بلکه یک نظریه در رابطه با وقت معلوم پیدا کرده ام.
با این شواهدی که عرض کردم، یک چنین چیزی در دوران امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باید منتظرش باشیم، روایات خیلی فراوان است که می گوید:«... وضعَ اللهُ یدهُ عَلی رؤوس العِبادِ فَجمعَ بِها عُقولُهم و کَمَلتْ بِها اخلاقهم...» (19) بشر از لحاظ علمی آن چنان پیشرفت می کند که تعبیر روایات این است که خانم ها توی خانه هایشان می نشینند و احکام و وظایفشان را از کتاب و سنت استخراج می کنند. مردم این طوری به احکام آشنا می شوند.
از لحاظ فنی خیلی در روایات چیزهای عجیبی داریم. البته یک وقت خیلی عجیب بود، اما حالا خیلی عجیب نیست؛ مثلاً این که مأموران و فرماندهان و مسؤولانی که به بلاد اعزام می شوند، به آن ها گفته می شود بروید عمل کنید به فرامینی که دارید. اگر تردید کردید، به کف دست خودتان نگاه کنید و به آنچه که می خوانید عمل بکنید.(20) الان ما می توانیم این را قبول کنیم. حداقلش این است با اینترنت و ماهواره می تواند ارتباط داشته باشد و فرمانش را بخواند. البته این مال امروز است فردا نمی دانیم ممکن است کف دست را بشود بخوانیم؛ یا آن روایت دیگری که می گوید امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که می آید خداوند مرتفعات زمین را و منخفضات زمین را در مقابلش هموار می کند که همه ی زمین را می تواند ببیند و از همه جا مطلع باشد.(21) الان با این پیشرفت علم تا حدودی هموار است؛ اما آن روز چه می شود باز معلوم نیست.«... یَمشُونَ عَلَی الماء...» (22) آن موقع هم کشتی بوده، در زمان حضرت نوح هم کشتی بوده، این نیست، روی آب راه می روند؛ تکنولوژی خاصی خواهد بود که بشریت این قدر پیش می رود که دستش به همه جا باز می شود.
مؤمنین در شرق و غرب در همه ی عالم همدیگر را می بینند و با هم صحبت می کنند. این ها امروزه میسر شده و الان وجود دارد. از لحاظ رفاه زمین همه ی ظرفیت خودش را بروز می دهد.
تکامل علم و فن به طور طبیعی دارد این کار را پیش می برد. معادن مکشوف می شود، ژنتیک آن قدر اوج می گیرد که هرگونه ثمری را می شود از زمین گرفت و همه جا را می شود سبز کرد. همین چیزهایی که در روایت وجود دارد. از لحاظ رفاهی و اجتماعی این عدالتی که گفتم سوسیالیست دنبالش است، در تعبیر خیلی زیبای روایات ما وجود دارد که می گوید«... إذا قامَ القائمُ جاءتِ المُزامَلةُ...» (23) مزامله از زمیل صمیمی ترین دوست انسان است و یعنی صمیمیت بین مردم حاکم می شود این تفرقه ها و بدبختی ها کم می شود و کینه ها و گرگ صفتی ها از بین می رود.« و یأتی الرَّجلُ إلی کِیسِ أخیهِ فیأخُذُ حاجتَهُ لا یَمنَعُهُ.» (24). انسان به خودش حق می دهد که از جیب برادر مسلمانش بردارد و او هم راضی است. برگردید به صدر اسلام؛ روایتی است که می گوید رسم بود بعد از مؤاخاتی که انجام گرفت، در مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یک ظرف گشادی را عبور می دادند، مردم دستشان را در آن ظرف می کردند. بعضی ها پول می ریختند، بعضی ها برمی داشتند؛ هرکسی زیادی داشت در ظرف می ریخت، هرکس کم داشت برمی داشت. یک چنین صفایی بین مردم حاکم می شود. این احتیاج به زمینه های روحی، تکامل انسانی و فرهنگ دارد. آن فرهنگ اسلامی باید حاکم بشود که این اتفاق بیفتد نه فرهنگ غربی که نتیجه اش امریکا است و آن تبعیض کشنده و آن استثمار و استکبار.
آن کاری که این ها دارند می کنند که به قیمت پنج میلیارد انسان فقیر و بدبخت برای چند صد هزار رفاه درست بکنند. این که مزامله، صفا، اخوت و عدالت نیست. این که نمی تواند قلب های دنیا را به هم نزدیک بکند. ممکن است مرزها را بشکند اما قلب ها هرکدام یک مرزی دور خودش می کشد.
به هر حال، آن بهشتی که روی زمین می شود تصور کرد با آن شرایطی است که بدون پیرایه ها در بشارات ما و عهدین و جاهای دیگر آمده و آن دوره ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. جمهوری اسلامی و حوزه ی علمیه یکی از کارهای مهمی که باید بکنند این است که پایه ها، راهکارها، فرهنگ مناسب و ابزار مناسب برای یک چنین اجتماعی را که جزء شرایط ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و بدون آن شرایط این وعده ها قابل تحقق نیست، فراهم بکنند و زمینه سازی نمایند.
یکی از ادله ی طولانی شدن دوران ظهور که ما هم نمی دانیم چقدر خواهد بود، همین است که بشریت این قدر (به تعبیر خود روایت)(25) عقولشان و اخلاقشان تکامل پیدا کند که تحمل چنین عدالت، چنین صمیمیت و صفا و خودمانی زندگی کردن را داشته باشند.
بسیاری از روایات دارد که مثلاً حضرت علی (علیه السلام) در رجعت چندم و در کَرّه چندمش شیطان را می کشد و جنودش را تباه می کند. معلوم می شود وقتی که حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیایند باز یک دوره ای طول خواهد کشید.
ما یک زمانی را داریم که این فرهنگ و ابزار خلق بشود و شرایط به وجود بیاید. معنایش هم این نیست که حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه اش را با اعجاز می خواهند انجام بدهند. البته مشکلی ندارد که بپذیریم خیلی از کارها با اعجاز انجام بشود؛ همان طوری که حضرت موسی (علیه السلام) و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) کردند. به هر حال، تبیین این مسائل لازم است. خوشبختانه در این یکی دو سال اخیر کتاب های خوبی تألیف شده است و سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات اسلامی و آقایان در این زمینه زحماتی کشیده اند. این حرکت را ما باید ادامه بدهیم و حالا که بحث جهانی شدن همه چیز مطرح است، ما هم از دیدگاه خود با ذهن باز و سعه ی صدر و بررسی جامع چیز قابل طرح شدن را در دنیا به وجود بیاوریم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت ها :
1.انبیا(21):105.(در «زبور» بعد از (تورات) نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد).
2.مسؤولان مؤسسه فرهنگی انتظار نور وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه قم.
3.انبیا(21): 105.(... بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد.)
4.سال 1379.
5.در سال 1379.
6.سال 1378.
7.حجر(15): 36-38. پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت بده و زنده نگه دار. فرمود: [تو از مهلت یافته گانی. (اما نه تا روز رستاخیز بلکه) تا روز و وقت معینی).
8.پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت ده و زنده نگه دار.
9.فرمود: تو از مهلت یافته گانی.
10.اما نه تا روز رستاخیز بلکه تا روز و وقت معین.
11.بلکه تا روز و وقت معین.
12.علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج52، ص 384 و 385؛ سید بن طاووس: سعد السعود، ص 34.(و منظور از آن [وقت معلوم] روزی است که قضای حتمی ام بر آن تعلق گرفته تا زمین را در آن روز از کفر و شرک پاک سازم.)
13.همان.(... و از گناهان پاک سازم، و برای این زمان بندگانی را اختیار کرده ام...)
14.همان.(... که دل هاشان را به ایمان آزمودم و از ورع و اخلاص و یقین و پارسایی و خشوع و راستی و صبر و شکیب و وقار و پرهیز و زهد، مشحون ساختم...)
15.همان.(... آنان را جانشین خود در زمین قرار می دهم و دینی را که برای آنان پسندیده ام [اسلام را] توانا می گردانم...).
16.همان(... در نتیجه چیزی به چیزی زیان نرساند...)
17.همان(... برکاتی را از آسمان و زمین [برآنان] نازل کنم. و زمین نیک ترین گیاهانش را برویاند و تمام میوه ها و انواع بوی خوش خود را ظاهر سازد و مهربانی و رحمت را بر آنان نازل کند، پس با هم مواسات کرده و [مال ها و ثروت ها] را به طور مساوی تقسیم کنند... و تسلیم حق شوند و به حق بازگردند و بدان حکم کنند...)
18.حجر(15): 37-38(... در آن روز تو [شیطان] و سواره ها و پیاده ها و تمام سپاهت را نابود سازم. پس برو که تا زمان معلوم و معینی از مهلت یافتگانی...)
19.کلینی: اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه(آخوندی)، ج5، ص 25.(... خداوند دست [لطف و رحمت] بر سر بندگان نهد که خرَدْهاشان جمع گردد و به بلوغ فکری و عقلی رسند...).
20.مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج52، ص 365.
21.همان، ج56، ص 35.
22.نعمانی: الغیبة.(... روی آب راه می روند...)
23.مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج52، ص 372.(... آنگاه که حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند، دوستی ها و رفاقت ها باز گردد...)
24.همان.([چنان که] مردی از کیف[ جیب] برادر[ دینی]اش هر مقدار که نیاز داشته باشد بی هیچ منعی برگیرد...).
25.کلینی، اصول کافی، ج5، ص 25.
منبع مقاله :
امینی، ابراهیم... [و دیگران]، (1381) قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ چهارم