ماهان شبکه ایرانیان

اعتبار سنجی روایات ناظر به تفاوت سیره مهدوی با سیره نبوی و علوی

امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان آخرین جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آخرین حجت الهی، تمام اهداف ایشان را به منصه ظهور خواهد رسانید

مقدمه

امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان آخرین جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آخرین حجت الهی، تمام اهداف ایشان را به منصه ظهور خواهد رسانید. به تمام معارفی که توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسانده شده است، جامه عمل خواهد پوشانید و در قیام و حکومت جهانی خویش آن ها را جاری خواهد ساخت. از این رو – به حکم جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به حکم جامه عمل پوشانیدن به تمام معارف اسلامی – لازم است سیره و روشی را برگزیند که در راستای سیره و روش ایشان و دیگر جانشینان وی بوده باشد؛ همان گونه که بسیاری از روایات مربوط به سیره امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به این نکته، اشاره می کنند. اما در میان روایاتی که از سیره امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خبر می دهند به روایاتی برمی خوریم که برخلاف آن حکم می کنند و از تفاوت سیره ها خبر می دهند تا جایی که در برخی روایات به صورت مطلق از عدم تشابه سیره ها خبر داده شده است.

بایسته است که روایات مذکور در بوته نقد و بررسی قرار گیرد و ضمن بررسی سندی آن ها ازجهت محتوایی هم مورد تحلیل قرار گیرند و مراد از آن ها روشن گردد.

قبل از ورود به بحث نکته ای لازم است و آن اینکه روایاتی که از تفاوت سیره ها خبر می دهند همان گونه که در ادامه می آید، در کتب معتبر و غالبا دست اول حدیثی شیعه، همچون الکافی و تهذیب الاحکام و الغیبه نعمانی و بصائر الدرجات و المحاسن وجود دارد و القاء این نکته که این ها احادیث غیر قابل اعتماد و استناد هستند و توسط شیادان و دروغ پردازان و بدعت گزاران و دوستان نادان و دشمنان جاهل جعل و نقل شده است (علی اکبر مهدی پور، 1383: ش14، 89)، قابل قبول نیست. بلکه به ذهن می آید با تشکیل خانواده حدیثی و بررسی جامع این روایات مفهوم دقیقی را می توان ارائه کرد که با مقام رأفت و مهربانی امام مهربانی ها، در تعارض نباشد؛ به این معنا که بدون کنار زدن دسته ای از روایات، بین روایات ظاهرا متعارض، می توان جمع کرد و مفهوم صحیحی از آن ها بدست آورد. در نوشتار حاضر هر چند روایات را از لحاظ سندی مورد بررسی مختصر قرار می دهیم، ولی برآنیم تا ادعا کنیم حتی اگر بررسی سندی هم انجام نگیرد، با تشکیل خانواده حدیثی و چیدن روایات در کنار یکدیگر، معنای دقیقی را می توان بدست آورد.

روایات ناظر به تفاوت سیره

روایاتی که به تفاوت بین سیره مهدوی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سیره نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) و علوی (علیه السلام) اشاره می کنند، به دو قسم روایات مطلق و روایات معلل تقسیم می گردند.

دسته اول: روایات مطلق:

روایاتی هستند که به صورت کلی از تفاوت بین سیره ها خبر می دهند و ظاهر آن ها تفاوت کامل در نوع سیره هاست، این دسته با بیان های مختلفی از تفاوت سخن می گویند؛ برخی از تفاوت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل پیامبر (علیهم السلام) از جهت نقمت و رحمت سخن می گویند. معاویۀ بن عمار در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:

«زمانی که یکی از شما قائم را آرزو می کند باید در عافیت آرزو کند، خداوند (عزوجل) محمد را به عنوان رحمت فرستاد و قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به عنوان نقمه مبعوث می کند.»(شیخ کلینی، 1407، ج8: 233)برخی دیگر از شدت برخورد امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خبر می دهد، شدت عملی که باعث تشکیک در انتساب امام مهدی عج به پیامبر ص و آل پیامبر ع می شود. محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) روایت کرد که امام (علیه السلام) فرمود:«اگر مردم می دانستند که قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وقتی خروج کند چه کار می کند، اکثر ایشان دوست داشتند به خاطر آن مقدار از مردم که می کشد، وی را نبینند. ایشان ابتدا به [مقابله با] قریش آغاز می کند و در مورد ایشان غیر شمشیر را برنخواهد گزید و غیر شمشیر به ایشان نمی دهد تا اینکه بسیاری از مردم می گویند این از آل محمد(علیهم السلام) نیست، اگر از آل محمد (علیهم السلام) بود، رحم می کرد.»( نعمانی، 1397: 233)

دلیل تشکیک در انتساب امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) این است که آنان برخوردی از امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می بینند که در سابقه رفتاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر آباء طاهرینش(علیهم السلام) از جمله امیرالمومنین (علیه السلام)، سراغ ندارند.

رخی دیگر از روایات از برخورد امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مقتضای جفر سرخ، خبر میدهد که با رفتار امیرالمومنین(علیه السلام) که به مقتضای جفر سفید برخود می کرد، متفاوت است.

رفید از امام صادق (علیه السلام) در مورد تشابه سیره قائم با سیره امیرالمومنین (علیه السلام) نسبت به اهل عراق سوال می کند که امام (علیه السلام) در جواب می فرماید: «نه ای رفید! علی بن ابی طالب (علیه السلام) در اهل عراق به آنچه در جفر سفید است، رفتار نمود ولی قائم در مورد عرب طبق آن چه در جفر سرخ است رفتار می کند.» و وقتی مراد از جفر سرخ را جویا می شود امام(علیه السلام) انگشتان خود را به حلقشان کشیدند و فرمود:«هَکذَا یعْنِی الذَّبْحَ» اینگونه یعنی ذبح.(صفار، 1404، ج1: 153)

جامع این روایات این است که نوع برخوردی که از امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دیده می شود، بسیار سخت و درهم شکننده است به گونه ای که احدی انتظار آن را ندارد.

دسته دوم: روایات معلل

این دسته از روایات ضمن بیان تفاوت سیره بین حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین (علیه السلام)، به علت این تفاوت ها هم اشاره می کند که این دسته خود بر دو قسم است:قسم اول روایاتی که علت تفاوت سیره امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را لزوم تالیف قلوب مردم در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان می کند. زراره از امام باقر (علیه السلام) سوال کرد: آیا مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سیره محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار می کند، امام (علیه السلام) در جواب فرمود:«هَیهَاتَ هَیهَاتَ یا زُرَارَةُ مَا یسِیرُ بِسِیرَتِهِ» هرگز هرگز ای زراره به سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار نخواهد کرد.

وقتی زراره از علت آن سوال کرد، امام (علیه السلام) در جواب فرمود:«همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در امت خویش به منت گذاشتن (و بخشش) رفتار می کرد و دل های مردم را به خود جذب و نزدیک می نمود، ولی قائم به کشتن با آنان رفتار خواهد کرد و به آن در کتابی که همراه وی است، امر شده است؛ مبنی بر اینکه به کشتن رفتار کند و کسی را توبه ندهد، وای بر کسی که با او دشمنی کند و با او درگیر شود.»(نعمانی، 1397: 231)این روایت علت رفتار نرم و همراه با منت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تالیف قلوب و جذب کردن مردم به اسلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، معرفی می کند؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمانی ظهور کرد که اسلام غریب (فرات کوفی، 1410: 139 و نعمانی، 1397: 321) و نوپا بود، و می بایست برای حفظ اسلام و مسلمانان و همچنین برای جذب بیشتر مردم به اسلام از خود نرمش و رأفت نشان می داد تا اسلام بتواند راه نفوذ خود را در جوامع پیدا بکند و در نطفه خفه نگردد. در زمان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آنجا که احتمال از بین رفتن اسلام وجود ندارد، بلکه سخن از برتری آن بر تمام ادیان و مسلکهاست (قمی، 1404، ج1: 289 و فرات کوفی، 1410: 481)، نیازی به تالیف قلوب نیست و در نتیجه دلیلی برای ضرورت مدارا و سازش با مخالفان و دشمنان باقی نمی ماند.

قسم دوم روایاتی که از علت تفاوت برخورد امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با برخورد امیرالمومنین(علیه السلام)، پرده برمی دارد و آن را این گونه مطرح می کند که به علت تصدی حکومت از سوی مخالفان و دشمنان امیرالمومنین(علیه السلام) و غلبه آنان بر شیعیان بعد از حکومت امام (علیه السلام)، آنحضرت سیاست مدارا را با ایشان در پیش گرفت تا به شیعیان ایشان ضربه مهلکی وارد نگردد، اما از آنجا که بعد مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چنین اتفاقی نخواهد افتاد، چنین ملاحظاتی هم درکار نیست و با مخالفان آن گونه که استحقاقش را دارند، رفتار می شود. برای نمونه به سه روایت اشاره می رود:

1.ابوبکر حضرمی می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمودند: «هر آینه سیره علی (علیه السلام) در مورد اهل بصره برای شیعیانش خیلی بهتر بود از آنچه که خورشید بر آن می تابد؛ زیرا امام (علیه السلام) می دانست که این قوم [مخالفان و دشمنان] به دولت می رسند پس اگر ایشان را اسیر می کرد شیعیانش نیز اسیر می شدند.»به امام (علیه السلام) عرض کردم: در مورد قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به من خبر بده آیا به سیره علی(علیه السلام) رفتار می کند؟ امام (علیه السلام) فرمود:

«لَا إِنَّ عَلِیاً سَارَ فِیهِمْ بِالْمَنِّ لِلْعِلْمِ مِنْ دَوْلَتِهِمْ وَ إِنَّ الْقَائِمَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ یسِیرُ فِیهِمْ بِخِلَافِ تِلْک السِّیرَةِ لِأَنَّهُ لَا دَوْلَةَ لَهُمْ.» (برقی، 1371، ج2: 320؛ شیخ کلینی، 1407، ج5: 33 و شیخ طوسی،1407، ج6: 155)

نه همانا علی (علیه السلام) در مورد ایشان با منت نهادن رفتار نمود؛ زیرا می دانست که آنان به قدرت خواهند رسید ولی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مورد ایشان برخلاف آن سیره رفتار خواهد نمود؛ زیرا بعد امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دولتی برای آنان [مخالفان] نخواهد بود.

2.حسن بن هارون می گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام) نشسته بودم، معلی بن خنیس سوال کرد: آیا قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وقتی قیام کند برخلاف سیره علی (علیه السلام) عمل می کند؟ امام (علیه السلام) در جواب فرمود:«بله علی (علیه السلام) با آنان با منت نهادن و دست بر داشتن [ازدرگیری] رفتار نمود؛ زیرا می دانست که [دشمنانشان] بعد ایشان بر شیعیانشان مسلط می شوند ولی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زمانی که قیام کند در بین ایشان با شمشیر و اسیر گرفتن رفتار می کند و آن [به این دلیل ] است که می داند بعد ایشان [مخالفان] هرگز بر شیعیانش مسلط نخواهند شد.»(شیخ طوسی، 1407، ج6: 154)در همین مضمون است روایتی که درکتاب بصائر الدرجات، از طریق رفید از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است و در آن علت رفتار امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مقتضای جفر سرخ و رفتار امیرالمومنین (علیه السلام) را به مقتضای جفر سفید را تبیین می کند.(صفار، 1404، ج1: 155)

3.نعمانی در الغیبۀ به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که ایشان فرمود:«إِنَّ عَلِیاً ع قَالَ: کانَ لِی أَنْ أَقْتُلَ الْمُوَلِّی وَ أُجْهِزَ عَلَی الْجَرِیحِ وَ لَکنِّی تَرَکتُ ذَلِک لِلْعَاقِبَةِ مِنْ أَصْحَابِی إِنْ جُرِحُوا لَمْ یقْتَلُوا وَ الْقَائِمُ لَهُ أَنْ یقْتُلَ الْمُوَلِّی وَ یجْهِزَ عَلَی الْجَرِیحِ.» (نعمانی، 1397: 231)امیر المومنین (علیه السلام) فرمود: من این حق را دارم که فراریان از جنگ را بکشم و بر کشتن کسی که [در جنگ با من] زخمی شده اقدام کنم، ولی من آن را ترک کردم به خاطر عاقبت اصحابم، که اگر زخمی شوند کشته نگردند، ولی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می تواند فراریان را بکشد و بر کشتن مجروحان اقدام نماید. به قرینه صدر روایت، علت برخورد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روشن می گردد؛ به دلیل عدم تسلط دشمنان بر اصحاب و شیعیان، ترس از کشته شدن آنان وجود ندارد.

نقد و ارزیابی روایات ناظر به تفاوت

در میان روایات یاد شده روایت، تنها یک روایت - روایت اول از روایات قسم دوم از روایات معلل - دارای سند معتبر است. روایت مذکور در دو کتاب کافی و تهذیب الاحکام (شیخ کلینی، 1407، ج5: 33 و شیخ طوسی،1407، ج6: 155) با یک سند وجود دارد و هر دو از علی بن ابراهیم قمی استاد شیخ کلینی، این روایت را نقل می کنند. شیخ طوسی ره در مشیخه کتاب تهذیب الاحکام به علی بن ابراهیم قمی 4 طریق ارائه می کند (همان، المشیخه: 32) که همه آنها صحیحند؛طریق اول: از طریق کلینی از علی بن ابراهیم قمی، که طریق شیخ طوسی به کلینی هم صحیح است؛ زیرا شیخ طوسی از شیخ مفید از ابن قولویه صاحب کامل الزیارات از کلینی نقل می کند(همان) که همگان از بزرگان و وجوه طائفه امامیه هستند و وثاقت آنان بر کسی پوشیده نیست.

طریق دوم: شیخ طوسی ره از شیخ مفید ره از حسن بن حمزه علوی از علی بن ابراهیم قمی. نجاشی، حسن بن حمزه را اینگونه معرفی می کند: «کان من أجلاء هذه الطائفة، و فقهائها» ( نجاشی، 1365: 64)

طریق سوم: شیخ طوسی ره از حسین بن عبید الله غضائری، از حسن بن حمزه علوی از علی بن ابراهیم قمی. آقای خویی حسین بن عبیدالله غضائری را به جهت آنکه به تصریح نجاشی از اساتید وی به حساب می آید، ثقه معرفی می کند. (موسوی خویی، 1409- 1989، ج6: 20)

طریق چهارم: شیخ طوسی از احمد بن عبدون (احمد بن عبدالواحد) از حسن بن حمزه علوی از علی بن ابراهیم قمی. آقای خویی احمد بن عبدون را به همان دلیلی که در مورد غضائری عنوان کرده است، ثقه معرفی می کند.(همان، ج2: 143) اما سند روایت یاد شده از کتاب کافی و تهذیب الاحکام:

علی بن ابراهیم بن هاشم: نجاشی در مورد وی می نویسد: «ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب»(نجاشی، 1365: 260) ابراهیم بن هاشم: آقای خویی در مورد این شخصیت می نویسد: «لا ینبغی الشک فی وثاقة إبراهیم بن هاشم»، و برای این ادعا 4 دلیل ذکر می کند که بدین شرح است:

1) نقل روایت علی بن ابراهیم از پدرش در کتاب تفسیر خود، با اینکه در کتاب خود ملتزم به نقل روایاتی شده است که از طریق ثقات به وی رسیده است.

2) نقل ادعای اتفاق علماء بر وثاقت وی از جانب سید بن طاووس.

3) طبق نقل نجاشی، وی اولین کسی است که احادیث کوفیین را در قم نشر داده است و قمیون با آن همه سخت گیری هایی که در مورد حدیث داشتند به وی اعتماد کردند و هیچ طعنی بر وی روا نداشته اند.

4) قرار داشتن این شخصیت در اسناد روایات کتاب کامل الزیارات. (موسوی خویی، 1409- 1989، ج1: 318)

اسماعیل بن مرار: آقای خویی ره طبق مبنای خود در کتاب معجم رجال الحدیث، این شخص را به خاطر وجود نامش در اسناد کتاب تفسیر قمی، ثقه معرفی می کند، اما در ضمن بیان ترجمه این شخص، از اختلاف در وثاقت وی پرده بر می دارد و جهت اختلاف را اینگونه بیان می کند؛ محمد بن الحسن بن الولید روایات کتب یونس بن عبد الرحمن را به طور کلی صحیحه و قابل اعتماد معرفی کرده است و فقط روایاتی را که محمد بن عیسی بن عبید از آن به شکل منفرد نقل کند را از آن ها استثناء کرده است.(همان، ج3: 183)

هر چند آقای خویی، این نکته را دلیلی بر صحت روایت می داند نه وثاقت راوی ولی در هر حال حتی اگر نکته فوق را دلیل بر وثاقت شخص ندانیم و مبنای آقای خویی ره در وثاقت وی را هم نپذیریم، از آن جهت که در سند روایت مورد نظر، اسماعیل بن مرار از یونس بن عبد الرحمن نقل می کند، روایت فوق، با توجه به کلام ابن ولید مورد اعتماد و معتبر خواهد بود. یونس بن عبدالرحمن: نجاشی در مورد ایشان می نویسد: «کان وجها فی أصحابنا متقدما، عظیم المنزلة»(نجاشی، 1365: 446)ابی بکر حضرمی (عبد الله بن محمد): ابن شهر آشوب در مناقب وی را از خواص اصحاب امام صادق(علیه السلام) عنوان می کند(ابن شهر آشوب مازندرانی، 1379، ج4: 281) مرحوم کشی نقل های متعددی را در مورد ایشان ذکر می کند که از صحت اعتقاد وی حکایت دارد.(کشی، 1409: صص416 و 417) آقای خویی هم بعد ذکر نقل های مذکور می نویسد: «هذه الصحیحة المؤیدة بالروایات المتقدمة تدل علی تشیعه و کمال إیمانه» (موسوی خویی، 1409- 1989، ج10: 298) در هر صورت روایت فوق که حداقل با 4 سند توسط شیخ کلینی و شیخ طوسی ارائه شده است، معتبر خواهد بود. برقی ره در کتاب محاسن همین روایت را با سند دیگری نقل می کند که از این قرار است: «عنه [احمد بن محمد بن خالد برقی، ثقه (نجاشی، 1365: 76)] عن ابیه [محمد بن خالد برقی، شیخ طوسی وی را ثقه معرفی می کند( شیخ طوسی، 1373: 363) و آقای خویی ضمن نقل انتساب ضعف در حدیث از نجاشی به وی، به جهت توثیق شیخ طوسی و وقوع محمد بن خالد در اسناد کامل الزیارات، وی را توثیق می کند (موسوی خویی، 1409- 1989، ج16: 66)] عن یونس [یونس بن عبدالرحمن که ترجمه اش گذشت] عن بکار بن ابی بکر حضرمی» در این سند فقط بکار بن ابی بکر حضرمی مجهول است و باعث ضعف سند می گردد، اما می توان این سند را هم تصحیح کرد زیرا؛ به قرینه روایات کافی و تهذیب می توانیم ادعا کنیم آن کس که یونس از او از امام (علیه السلام) نقل می کند ابو بکر حضرمی است، نه بکار بن ابی بکر حضرمی و دو چیز این احتمال را قوی تر می کند:

1.روایت برقی همان متن روایت کافی و تهذیب است و تنها یک تفاوت مختصر با دو متن کافی و تهذیب دارد که از این قرار است:در کافی آمده «للعلم من دولتهم» ولی در محاسن به جای آن «لما علم من دولتهم» آمده است و متن تهذیب در این قسمت همانند متن محاسن است. و همچنین است در مورد کتاب تهذیب که در کتاب تهذیب در جواب امام (علیه السلام) از سوال راوی عبارت «لا» نیامده است با اینکه در متن کافی همانند متن محاسن این کلمه آورده شده است. بدیهی است که این اختلاف اندک برای حکم به اتحاد این روایات، مانعی نخواهد بود.

2.در هر دو روایت، راوی ضمن نقل همان متن، عینا همان سوال را از امام (علیه السلام) می پرسد مبنی بر اینکه آیا سیره قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همان سیره علی (علیه السلام) است یا خیر؟

از این رو اگر این نکته پذیرفته شود، تعداد سندهای معتبر روایت فوق به پنج می رسد.

غیر از این روایت بقیه روایات ناظر به تفاوت به دلائل متعدد از روایات ضعیف شمرده می شوند:

1) وجود راویان مجهول، در سلسله سند روایات، مانند عبدالملک بن بشیر(شیخ کلینی، 1407، ج8: 233)، عثیم بن سلیمان (همان)، رفید (صفار، 1404، ج1: 152) و حسن بن هارون بیاع الانماط(شیخ طوسی، 1407، ج6: 154 و نعمانی، 1397: 232).

2)وجود راویانی که حکم به ضعف یا فساد آنان در روایت یا مذهب و اعتقاد شده است، مانند محمد بن عبدالله بن مهران(شیخ کلینی، 1407، ج8: 233) که نجاشی وی را این گونه معرفی می کند: «غال کذاب فاسد المذهب و الحدیث مشهور بذلک» (نجاشی، 1365: 350)، محمد بن خالد (نعمانی، 1397: 232) نجاشی می نویسد: «کان محمد ضعیفا فی الحدیث»(همان: 335) و محمد بن علی کوفی صیرفی ابوسمینه(نعمانی، 1397: 231 و 233)، این راوی علاوه بر اینکه متهم به کذب و فساد عقیده هم هست، (نجاشی، 1365: 332) طبق نقل کشی از فضل بن شاذان جزء کذابین مشهوراست، بلکه از همه آنها در اتهام به کذب مشهورتر است.(کشی، 1409: 546)

3)         وجود راویانی که متهم به کثرت روایت از ضعفاء و نامعلوم بودن وضعیت از لحاظ حسن و ذم هستند، مانند علی بن محمد بن حسان رازی،(نعمانی، 1397: صص231 و 233) نجاشی در مورد وی می نویسد: «یعرف و ینکر بین بین یروی عن الضعفاء کثیرا»(نجاشی، 1365: 338)

4)         وجود راویان متهم به غلو، مانند محمد بن فضیل( صفار، 1404، ج1: 152) شیخ طوسی وی را متهم به غلو مطرح می کند (شیخ طوسی، 1373: 589) و محمد بن عبدالله بن مهران که در رقم 1 گذشت.

نکته ها

1.روایات ناظر به تشابه سیره ها

در مقابل روایاتی که از تفاوت سیره خبر می دهند، روایات بسیاری وجود دارند که از تشابه بین سیره ها سخن می گویند. این دسته از روایات از لحاظ کمیت به مراتب از روایات ناظر به تفاوت بیشترند و تشابه سیره ها را در قالب های متعددی بیان می کنند که این قالب ها را در شش جهت می توان دسته بندی کرد:

جهت اول: برخی روایات به صراحت از همانندی سیره و سنت مهدوی با سیره و سنت نبوی خبر می دهند؛ امام باقر (علیه السلام) در ضمن حدیثی می فرمایند: «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زمانی که قیام کند به سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار می کند.»( نعمانی، 1397: 164)و در همین مضمون است روایتی از امیر المومنین (علیه السلام) که از اجرا کردن روش و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خبر می دهد.(شیخ کلینی، 1407، ج8: ص166) البته در روایت امام باقر (علیه السلام) تنها تفاوتی که بین سیره مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می گذارد این است که امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آثار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را آشکار می کند که ظاهرا مراد از آشکار کردن آثار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که آیین مقدس اسلام و آموزه های آن به طور کامل در جامعه بدست امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جریان پیدا می کند و از همه جای آن جامعه بوی اسلام به مشام می رسد، که این مهم تا به حال به وقوع نپیوسته است و تحقق آن به زمان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موکول شده است. امام صادق (علیه السلام) هم از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که فرمودند: «سنت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) [همان] سنت من است». (شیخ صدوق، 1395، ج2: 411) جهت دوم: در برخی از روایات از شباهت اخلاق مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با اخلاق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن رانده شده است. در نقل جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که ایشان در مورد مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند: «اشبه الناس بی خلقا و خلقا». (همان، ج1: 286 و287) [مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)] از لحاظ ظاهری و اخلاقی شبیه ترین مردم به من است.

وقتی اخلاق مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شبیه ترین اخلاق به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد بالتبع سیره ایشان هم در این راستا خواهد بود، زیرا سیره چیزی جدای از جلوه های اخلاق فردی و اجتماعی یک فرد نیست، سیره همان رفتارهای بروز یافته شخص است، رفتارهایی که از اخلاق وی سر چشمه گرفته و در بیرون ظهور و بروز پیدا می کند. جهت سوم: در برخی از روایات از عمل مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر طبق سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بر پایی تمام سنت های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط ایشان، خبر داده شده است.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ضمن حدیثی می فرمایند: «و یعمل بسنتی»(همان، 1385- 1966، ج1: 61) [مهدی] به سنت من عمل می کند. بدیهی است وقتی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می کنند در واقع سیره و روشی که در پیش می گیرند یا همان سیره و روش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و یا در همان راستا قرار دارد. امام باقر (علیه السلام) در حدیثی از برپایی تمام سنت های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خبر می دهد و می فرماید: «هیچ سنتی را باقی نمی گذارد مگر آن را برپا می کند».(شیخ مفید، 1413، ج2: ص385) جهت چهارم: برخی روایات به شباهت عمل مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در از بین بردن جاهلیت اشاره می کند. امام باقر (علیه السلام) در جواب سوالی از چگونگی سیره مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، فرمودند: همان سیره رسول خدا ص را در پیش می گیرد تا اسلام را غالب کند. و در ادامه در توضیح کیفیت سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آنچه درجاهلیت بوده را از بین برد و مردم را به سوی عدل رهنمون کرد، قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ما هم وقتی قیام کند، آنچه که در زمان صلح در دست مردم بوده را باطل می کند و به سوی عدل آنان را رهنمون می کند.»(شیخ طوسی، 1407، ج6: ص154) به قرینه صدر روایت معلوم می شود آنچه در زمان صلح در دست مردم است، همان جاهلیتی است که مردم بر طبق آن رفتارهای فردی و اجتماعی خود را شکل داده اند. امام صادق (علیه السلام) هم در جواب سوال از سیره مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شبیه مضامین بالا را ارائه می کند و می فرماید: «همان کاری که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام دادند را انجام می دهد، آنچه قبل ایشان بوده است را از بین می برد، همان گونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جاهلیت قبل خود را از بین برده است».(نعمانی، 1397: 231)از روایات فوق بر می آید که امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در هنگام ظهور، همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با جاهلیتی مواجه خواهند بود، که باید با آن مبارزه نماید. هر چند به قرینه روایات دیگر فهمیده می شود، جاهلیتی که امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با آن روبرو می شوند از جاهلیتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن دست و پنجه نرم می کرد، به مراتب سخت تر و پیچیده تر است زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با جاهلیت گروهی مواجه بودند که سنگ و چوب را می پرستیدند، ولی جاهلان زمان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کسانی هستند که با تفسیرها و تاویلات قرآن در برابر امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قد علم می کنند (همان: 297)، بنابر این سختی مبارزه با جاهلیت زمان ظهور بیشتر و جان فرساتر است.

جهت پنجم: برخی از روایات از تشابه دعوت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اسلام با دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن خبر می دهد. امیرالمومنین (علیه السلام) در بیانی فرمود: «اسلام غریبانه آغاز کرد و بزودی به غربت باز می گردد».(همان،322) ابوبصیر در مورد این روایت امیرالمومنین (علیه السلام) از امام صادق (علیه السلام) سوال کرد: ایشان در پاسخ فرمود: «یا ابا محمد! اذا قام القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) استانف دعاءا جدیدا کما دعا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)» (همان)ای ابا محمد زمانی که قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند دعوت جدیدی را آغاز می کند همچنانکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت جدیدی را ارائه کردند. و همچنین از امام صادق (علیه السلام) روایت شد که فرمود: «زمانی که قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند مردم را از نو به اسلام دعوت می کند».(طبرسی، 1390: 461) به قرینه روایت اخیر استفاده می شود که مراد از دعوت جدید حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روایت اول همان دعوت به اسلام است که ایشان همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متکفل ابلاغ آن خواهند شد. علت تجدید ابلاغ اسلام توسط حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از ادامه روایت اخیر می توان بدست آورد. امام صادق (علیه السلام) در ادامه حدیث مذکور می فرماید: «وَ هَدَاهُمْ إِلَی أَمْرٍ قَدْ دَثَرَ وَ ضَلَّ عَنْهُ الْجُمْهُورُ» و مردم را به امری که کهنه شده و از بسیاری از مردم پوشیده مانده است، هدایت می کند. یعنی اسلام به مرور زمان از جامعه رخت بربسته و دستورات و فرامین آن به کهنگی می گراید و به فراموشی سپرده خواهد شد. و اساسا علت نام گذاری امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مهدی را در همین مطلب عنوان می کند و می فرماید: «همانا مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به مهدی نامیده می شود؛ زیرا به امری که پوشیده مانده است، هدایت می شود.» جهت ششم: برخی روایات از وعده امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آغاز قیام خود به اجرای سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر می دهند. مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: زمانی که خدا (عزوجل) به قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اذن خروج داد بر فراز منبر می رود. .. و آنان را به خدا (عزوجل) قسم می دهد که. .. در بین آنان به سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار کند و به همان عمل ایشان، عمل کند.(شیخ مفید، 1413، ج2: 382) جهت هفتم: برخی روایات به دعوت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به کتاب خدا (عزوجل) و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز قیام اشاره می کند.

امام باقر (علیه السلام) در ضمن حدیث مفصل به این نکته اشاره می کند که امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به هر کجا که می رود مردم را به کتاب خدا (عزوجل) و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت می کند.(عیاشی، 1380، ج2: 57)

ارزیابی روایات ناظر به تشابه سیره ها

غالب روایاتی که در بیان تشابه وارد شده است، مانند روایات ناظر به تفاوت و به همان دلائلی که مطرح شده است، مبتلا به ضعف سند هستند و فقط یک روایت در بین این دسته از روایات، روایت صحیح به حساب می آید و آن هم روایتی است که در جهت چهارم ذکر شده است. روایت فوق، طبق سندی که شیخ طوسی ره ارائه می دهد با دو سند ارائه شده است:

1.محمد بن الحسن الصفار عن محمد بن الحسین بن ابی الخطاب عن جعفر بن بشیر عن علاء بن رزین القلاء عن محمد بن مسلم.

2.محمد بن الحسن الصفار عن محمد بن الحسین بن ابی الخطاب عن محمد بن عبد الله بن هلال عن علاء بن رزین القلاء عن محمد بن مسلم. سند دوم به دلیل محمد بن عبدالله بن هلال که مجهول است، مبتلا به ضعف است. اما سند اول که غالب افراد در آن از وجوه و بزرگان شیعه به شمار می روند صحیح به شمار می آید؛ محمد بن الحسن الصفار [نجاشی وی را این گونه معرفی می کند: «کان وجها فی أصحابنا القمیین، ثقة، عظیم القدر، راجحا، قلیل السقط فی الروایة» (نجاشی، 1365: 354)] محمد بن الحسین بن ابی الخطاب [«جلیل من أصحابنا، عظیم القدر، کثیر الروایة، ثقة، عین، حسن التصانیف، مسکون إلی روایته» (همان: 334)] جعفر بن بشیر [«من زهاد أصحابنا، و عبادهم، و نساکهم، و کان ثقة» (همان: 119)] علاء بن رزین القلاء [«و کان ثقة وجها» (همان: 298)] محمد بن مسلم (الثقفی) [«وجه أصحابنا بالکوفة، فقیه، ورع، صحب أبا جعفر و أبا عبد الله ع، و روی عنهما، و کان من أوثق الناس» (همان: 323 و 324)]در مقام داوری بین دو دسته روایات تشابه و تفاوت، اگر بتوانیم با ارائه بیانی تعارض بین بین دو دسته را از بین ببریم و بینشان جمع کنیم – همان گونه که در متن پیش رو در پی ادعای آن هستیم – نیاز به ترجیح دسته ای بر دسته دیگر نداریم. اما اگر نتوانیم بین آن دو دسته، ارتباط برقرار کرده و تعارضشان را برطرف کنیم، ترجیح با روایات بیان گر تشابه سیره ها خواهد بود به دو دلیل:

الف) شهرت روایی؛ روایات بیان گر تشابه سیره ها هم از لحاظ کمی و تعداد، به مراتب بیشتر است و هم کتب بیشتری به نقل این دسته عنایت داشته اند.

ب) سازگاری با مقام امامت و مقتضای جانشینی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین (علیه السلام)، همان گونه که در ادامه خواهد آمد.

2.تشابه لازمه جانشینی

هر چند لازمه جانشینی فردی از دیگری این نیست که به طور کلی یا در امور مهم بین سیره و روش آن دو تشابه وجود داشته باشد، بلکه امکان دارد بین آن ها تفاوت بسیار و یا کامل رخ دهد. این نکته در جانشینی های دنیایی، کم نیست. چه بسا پسر جانشنین پدر می شود ولی رفتاری را که در پیش می گیرد، کاملا با رفتار پدر متفاوت است، مانند آن چه در نوع رفتار متوکل و پسرش منتصر نقل شده است (رک: مجلسی، 1403، ج50: 215 الی 227) اما جانشینی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از این مقوله نیست؛ زیرا صرف جانشینی دنیایی نیست، بلکه امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دیگر ائمه (علیه السلام) به تصریح امام صادق (علیه السلام) جایگاهشان همان جایگاهی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد و عِدل و همتراز پیامبرند و اطاعت و پیروی از آنان جدای پیروی از خدا و پیامبر ص به حساب نمی آید بلکه همان اطاعت و پیروی از خدا و پیامبر ص به شمار می آید.(خزاز رازی، 1401: 263) در این نوع جانشینی زاویه گرفتن و انحراف از مسیر کسی که جانشین وی به حساب می آید، معنا ندارد. غایت و هدف نهایی ای که برای امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ترسیم شده است همان هدفی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دنبال می کرد. امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر ائمه (علیهم السلام) به دنبال اعتلای کلمه الله و تحقق جامعه ای الهی است و تلاش می کند که زمینه های آن را فراهم سازد. بنابراین می توان گفت عقل در این گونه موارد، حکم می کند که روش و منش امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باید در همان چارچوبی تعریف گردد که برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تعریف شده است و تقابل کلی و یا تفاوت در بیشتر عرصه ها، بین آن ها متصور نیست.

3.تفاوت در سیره ها به تفاوت شرایط

امکان دارد کسانی که سیره و روششان در یک چارچوب قرار می گیرد، به مقتضای تفاوت شرایط، در بخشی از موارد، تفاوت در نوع برخورد و سیره داشته باشند. این با نکته گذشته، در تقابل و تعارض نیست؛ زیرا تفاوت کلی و در بیشتر عرصه ها منتفی است نه اینکه حتی در بخشی نیز با هم تفاوت سیره نداشته باشند. این تفاوت سیره در برخی از موارد به اقتضای تفاوت شرایط، حتی در مورد یک فرد هم صادق است؛ همچنان که در برخورد و سیره شخص خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا امیرالمومنین (علیه السلام) هم رخ داده است؛ مانند داستان عکرمه بن ابی جهل که در فتح مکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور به قتل وی و گروهی را صادر می کنند و می فرماید حتی اگر به پرده های کعبه هم آویزان شده باشند، آنان را بکشید.(ابن ابی الحدید، 1404، ج17: 275 و مجلسی، 1403، ج 9: 137) اما بعد مدتی، هنگامی که همسرش نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می آید و برای وی درخواست امان می کند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به وی امان می دهد که این رأفت، موجب اسلام آوردن عکرمه هم می گردد. (ابن ابی الحدید، 1404، ج18: 9 و مجلسی، 1403، ج21: 143) و در سیره امیر المومنین (علیه السلام) هم چنین مواردی دیده می شود، مانند آنچه در مورد خوارج انجام دادند؛ تا زمانی که دست به شمشیر نبرده و غارت نکرده بودند، حضرت با آنان کاری نداشت و به یاران خویش می فرمود: «تا زمانی که خونی نریخته و مالی را غصب نکردند، آنان را رها کنید» (ابن ابی الحدید، 1404، ج 2: 310) اما بعد آن که دست به شمشیر بردند و بر امام (علیه السلام) خروج کردند، آن حضرت (علیه السلام) هم به مقابله با آنان برخواست و آنان را نابود کرد و به تعبیر خود امیر المومنین(علیه السلام) چشم فتنه را کور کرد. (سید رضی، 1414: 137، خ 93) تا جایی که 4000 نفرشان کشته شدند و و تنها 10 نفرشان بیشتر زنده نماندند.(همان: 93، خ53)این تفاوت در شرایط در مورد زمان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قیاس با زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین (علیه السلام) و حتی دیگر ائمه (علیهم السلام) وجود دارد؛ زیرا:

الف) هر چند طبق روایات، اسلام در دوران قبل از ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همانند دوران ابتدایی دعوت به اسلام، دچار غربت می گردد،(فرات الکوفی، 1410: 139، عیاشی، 1380، ج 2: 303، طبری، 1415: 229 و نعمانی، 1397: 321) ولی نوع و شرائط غربت متفاوت است، هر چند در اصل مفهوم غربت متحدند. در دوره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جهت نو پا بودن اسلام و ناشناخته بودن اصل اسلام و معارف آن و نداشتن پیروان قابل اعتنا، برخورد تند، موجب به انزوا رفتن و ریشه کن شدن اسلام می شد. ولی در زمان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اسلام ریشه دوانیده است و اختلافات و درگیری ها بر سر اصل اسلام نیست، بلکه در مضمون صحیح معارف و دستورات اسلام است؛ به گونه ای که حتی کسانی که در مقابل مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) علم مخالفت بلند می کنند، با داعیه اسلام و به حکم قرآن، راه مقابله با آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در پیش می گیرند. بنابراین درگیری ها در آن زمان برای احیای اسلام راستین و زدودن اسلام انحرافی است نه برای دعوت ابتدایی برای اسلام.

ب) دوره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوره ا ی است که هنوز تحقق تولد نسل مومن از اصلاب و ارحام کافر وجود دارد و از بین بردن تمام کافران و معاندان؛ به معنای از بین بردن زمینه تولد مومنانی است که به مقتضای آیه شریفه «یخرج الحی من المیت»(انعام، 6: 95) از نسل و نوادگان کافران دوران پیامبران (علیهم السلام) هستند.(قمی، 1404، ج 1: 211 و شیخ کلینی، 1407، ج 2: 5) اما زمان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این گونه نیست، بلکه از مصادیق آیه شریفه «إِنَّک إِنْ تَذَرْهُمْ یضِلُّوا عِبادَک وَ لا یلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کفَّاراً» (نوح، 71: 27) به نقل از حضرت نوح (علیه السلام)، خواهد بود؛ به این معنا که فرایند خروج مومنان از نسل کفار به پایان رسیده است. وجود معاندان غیر از گسترش فساد نتیجه دیگری نخواهد داشت و از بین بردن مخالفان درواقع از بیخ و بن کندن ماده فساد به حساب می آید. ابراهیم کرخی درباره علت مدارای امیر المومنین (علیه السلام) و عدم مقاتله ایشان با گروهی از مخالفان و دشمنان شان، سوال نمود، ایشان در جواب به آیه شریفه «لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً» تمسک کردند و در توضیح کلمه تزایل فرمودند: مراد از آن مومنانی هستند که به عنوان ودیعه در صلب کافران قرار دارند و در ادامه می فرمایند:«و قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم همین گونه است که هرگز ظهور نمی کند تا اینکه ودیعه های خداوند (عزوجل) [ازصلب کافران] خارج گردند؛ از این رو هنگامی که خروج کند بر دشمنان خدا مسلط می گردد و آنان را می کشد.»(شیخ صدوق، 1385-1966، ج 1: 147) شیخ صدوق ره در همین مضمون روایت دیگری هم، قبل از این روایت، مطرح می کند.(همان) مقام معظم رهبری در این زمینه با ابداع تعبیر انسان 250 ساله نسبت به دوران دویست و پنجاه سال عصر ظهور ائمه، تفاوت رفتار و سیره به دلیل تفاوت شرائط را به خوبی مطرح کرده اند و در سخنرانی هایشان به این نکته گوشزد دارند که این تفاوت سیره ها موجب نمی شود، تا تفاوت بنیادی و اساسی از آن به دست بیاید. ایشان در یکی از سخنرانی های خود به تاریخ 14/ 6/ 1359در بحث صلح امام حسن (علیه السلام) و قیام امام حسین (علیه السلام) می فرماید: «اگر شما می بینید امام حسن (علیه السلام) با معاویه صلح کرده و امام حسین (علیه السلام) با یزید جنگیده، این دو کار مکمل همند نه ضد هم هم چنان که انسان منطقی در دو فصل از زندگی دو کار متناقض انجام نمی دهد، این دو کار مکمل همند هر دو طبق شرایط منطقی زمان و اوضاع اجتماعی شان انجام گرفته اند.» (مقام معظم رهبری، 1394: 14)و در بیانات خود به تاریخ 11 /2 /1368 فرمود: «من به طور خلاصه تعبیری را که خودم در این زمینه دارم و بارها این را در بحث زندگی ائمه (علیهم السلام) عرض کردم تکرار می کنم، ائمه (علیهم السلام) را در دویست و پنجاه سال زندگی شان، باید مثل یک انسان به حساب آورد که دویست و پنجاه سال عمر کرده است و در هر شرائطی اقتضای شرائط را درک کرده و بر طبق آن عمل کرده؛ اما جهت حرکت از اول این دویست و پنجاه سال تا نقطه پایان، به هیچ وجه تغییر پیدا نکرده است.» (همان: 254)

4.مقتضای اطلاق و تقیید

یکی از مباحث علم اصول که در فقه کاربرد بسیار دارد، مبحث اطلاق و تقیید است، که به قرینه مقید، مطلق را حمل بر آن می کنند. روایاتی که ناظر به تفاوت سیره ها هستند همان گونه که در تبیین آن ها گذشت به دو دسته تقسیم می شدند؛ مطلق و معلل، روایات معلل هر چند سیاقش بیان علت تفاوت سیره هاست، ولی در ضمن ارائه علت، موارد تفاوت سیره را هم اشاره می کند؛ به این شکل که تفاوت ها را به سمت تفاوت در سیره با مخالفان و دشمنان سوق می دهد و از علت تفاوت برخوردها با دشمنان، پرده برمی دارد، دشمنانی که در مقابل حرکت حیات بخش معصومین موضع گیری کرده، به مقابله می پردازند و به نوعی در مسیر این حرکت خلل ایجاد می کنند. از این رو، مراد این نیست که مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با همه امت خویش این گونه برخورد کند، بلکه مراد این است که ایشان به هنگام برخورد با مخالفان و دشمنان، برخوردی سخت و تا حد قتل و کشتار خواهد داشت. به بیانی دیگر روایات معلل در واقع، روایات مقیدی در مقابل روایات مطلق به حساب می آیند، و به قرینه آن ها روایات مطلق، بر برخورد و سیره امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با دشمنان حمل خواهد شد.

جمع بندی

از مجموع آنچه ارائه شد، بدست می آید امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران خود، سیره ای که در پیش می گیرد، همان سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین (علیه السلام) است و در همان راستا قرار می گیرد و تنها تفاوتی که بین سیره ایشان با سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین (علیه السلام) می توان بیان کرد، در برخورد با دشمنان و مخالفان است؛ بدین معنا که برخلاف سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین (علیه السلام) با مخالفان و دشمنان، که غالب آن ها به دلایلی که در روایات معلل ذکر شد، به روش مدارا بوده است، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به دلیل منتفی بودن دلایل مذکور، روش سخت گیرانه تری را در پیش خواهد گرفت و اساسا در سایه همین رفتار امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که ماده فساد و انحراف از جامعه ریشه کن می گردد و شرایط برای اظهار دین اسلام و فراگیر شدن آن فراهم می گردد.

منابع

1.قرآن کریم.

2.شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، صبحی صالح، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

3.ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.

4.ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة( للنعمانی)، نشر صدوق، تهران، چاپ اول، 1397ق.

5.ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش-1966م.

6.ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، المکتبة اسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1395ق.

7.ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.

8.برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق.

9.خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، انتشارات بیدار، قم، 1401ق.

10.صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ دوم، 1404ق.

11.طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، 1جلد، المکتبة اسلامیة، تهران، چاپ سوم، 1390ق.

12.طبری آملی کبیر، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، انتشارات کوشانپور، قم، چاپ اول، 1415 ق.

13.طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، الموسوی خرسان، حسن، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

14.طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین بقم المقدسة، قم، چاپ سوم، 1373ش.

15.عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380ق.

16.قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.

17.کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی - إختیار معرفة الرجال، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، چاپ اول، 1409ق.

18.کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

19.کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، تهران، چاپ اول، 1410ق.

20.مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.

21.مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

22.مقام معظم رهبری، خامنه ای، سید علی، آفتاب در مصاف (علل و ابعاد حادثه ی عاشورا بر گرفته از بیانات مقام معظم رهبری)، موسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، انتشارات انقلاب اسلامی، چاپ سوم، تهران، پاییز 1394.

23.مهدی پور، علی اکبر، بررسی چند حدیث شبهه ناک درباره عدالت آفتاب عالمتاب، مجله انتظار موعود، شماره 14، قم، زمستان 1383.

24.موسوی خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، مدینة العلم–آیة الله الخویی، بیروت، چاپ چهارم، 1409ق – 1989م.

25.نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجامعة المدرسین بقم المشرفة، قم، چاپ ششم، 1365ش.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان