ماهان شبکه ایرانیان

تشرف سید امیراسحق استرآبادی

مرحوم «علامه مجلسی» رضوان الله تعالی علیه و مرحوم حاج شیخ «عباس قمی» رحمه الله علیه نقل کرده اند که: به خط پدر مرحوم مجلسی در پشت دعاء معروف به حرز یمانی نوشته: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و الصلوه و السلام علی اشرف المرسلین محمد و عترته الطاهرین سید نجیب حبیب، زبده ی سادات عظام و نقبای کرام، «م ...

تشرف سید امیراسحق استرآبادی
مرحوم «علامه مجلسی» رضوان الله تعالی علیه و مرحوم حاج شیخ «عباس قمی» رحمه الله علیه نقل کرده اند که: به خط پدر مرحوم مجلسی در پشت دعاء معروف به حرز یمانی نوشته:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و الصلوه و السلام علی اشرف المرسلین محمد و عترته الطاهرین
سید نجیب حبیب، زبده ی سادات عظام و نقبای کرام، «محمد هاشم» ادام الله تعالی تأییده، از من خواست حرز یمانی را که منسوب به مولایم «امیرالمؤمنین» است به او اجازه دهم.
لذا من به او اجازه دادم، که این دعاء از من به اسناد من از سید عباد زاهد «امیراسحق استرآبادی» که در کربلا در کنار قبر مطهر حضرت «سیدالشهداء علیه السلام» مدفون است و او از مولایم «خلیفه الله» حضرت «صاحب الزمان علیه السلام» نقل می کند:
سید امیراسحق استرآبادی نقل کرد که: من در راه مکه از قافله عقب ماندم، کم کم از کثرت فشار و خستگی و عطش از حیات مأیوس شدم! لذا پاهایم را به طرف قبله دراز کردم و خوابیدن و مشغول خواندن شهادتین شدم.
ناگاه دیدم، حضرت «صاحب الزمان» مولای ما و مولَی العالمین، «خلیفه الله علی الناس اجمعین» را که بالای سر من ایستاده اند و به من می فرمایند:
ای اسحق برخیز، من برخاستم، تشنه بودم آن حضرت مرا آب داد و سیرابم فرمود و بر اسب عقب خودش سوارم کرد و حرکت کردیم و رفتیم در راه من به خواندن حرز یمانی مشغول شدم و آن حضرت اشتباهات مرا اصلاح می فرمود تا آنکه حرز یمانی تمام شد. ناگهان خود را در ابطح (که همان سرزمین مکه است) دیدم، آن حضرت از مرکب پیاده شد و غائب گردید.
قافله ما که من با آنها بودم و از آنها عقب افتاده بودم، بعد از نه روز به مکه رسید و چون بین اهل مکه شهرت پیدا کرده بود که من با طیّ الارض به مکه آمده ام، خودم را از آنها پنهان می کردم.
مرحوم مجلسی اول فرموده: این سید جلیل چهل بار پیاده حج رفته و در زمانی که از کربلا برای زیارت حضرت «رضا علیه السلام» به مشهد می رفت من در اصفهان به خدمت او رسیدم و از او کرامات زیادی دیدم، که من جمله این بود: او در اصفهان خواب دید که اجلش نزدیک شده و باید به همین زودیها از دنیا برود. به من گفت پنجاه سال من مجاور کربلا بودم که در آنجا بمیرم. ضمناً بر ذمه اش هفت تومان مهر عیالش بود و می خواست آن را از شخصی که در مشهد ساکن است و این مبلغ را از او طلب داشت بگیرد. بعضی از دوستان ما، وقتی موضوع را مطلع شدند آن مبلغ را به او دادند و شخصی را همراهش کردند، که تا کربلا با او برود. بعدها آن شخص نقل می کرد که در راه حالش بسیار خوب بود ولی وقتی به کربلا رسید قرضش را اداء کرد مریض شد و از دنیا رفت! (1)

پی نوشت :

1. عنایات حضرت ولی عصر علیه السلام و همان، ص 65.

منبع مقاله :
یوسفی، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا، قم، خورشید هدایت، چاپ دوم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان