بعد از این که معتمد عباسی برای به قتل رساندن آقا امام زمان علیه السلام «رشیق مادرائی» را به همراه دو نفر به خانه امام حسن عسکری علیه السلام فرستاد و آنها موفق نشدند، لشکر بزرگی به سامرا روانه کرد.
وقتی سپاهیان اطراف خانه را محاصره کردند و داخل منزل شدند آوای تلاوت قرآنی از سرداب شنیدند. دانستند حضرت در همان سرداب تشریف دارند، لذا همگی اجتماع کردند و اطراف خانه و سرداب را گرفتند تا ایشان بیرون نروند.
فرمانده لشکر منتظر بود همه سپاهش داخل خانه شوند تا دستور دهد حضرت را بگیرند و دستگیر کنند.
ناگاه آقا امام زمان علیه السلام از سرداب خارج شدند و از وسط لشکریان و جلو چشم فرمانده شان عبور کردند و گذشتند. همه آن سپاه حضرت را دیدند و بعد هم ایشان تشریف بردند و از نظرها غائب گردیدند.
در این هنگام فرمانده دستور داد سربازان به سرداب بروند و حضرت را بگیرند.
لشکریان گفتند: مگر آن کس که می گویی همان شخص نبود که از سرداب بیرون آمد و از جلو چشمان تو رد شد و رفت و هیچ نگفتی؟!
گفت: من که او را ندیدم، اما شما که دیدید چرا گذاشتید برود؟!
گفتند: ما خیال کردیم او را می بینی و مصلحت نمی دانی دستگیرش کنیم و برای همین دستور بازداشتش را نمی دهی و خیال می کردیم اگر بدون دستور تو او را بگیریم توبیخمان می کنی، لذا کاری به او نداشتیم تا رفت. (1)
پینوشتها:
1. کمال الدین، ج 2، ص 11، س 14 و عبقری الحسان، ج 1، ص 89.
منبع مقاله :
یوسفی، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا، قم، خورشید هدایت، دوم.