آتش دیدن شیخ باقر کاظمی در مسجد سهله

شیخ باقر کاظمی فرمود: در ایام جوانی با دایی ام شیخ محمد علی قاری به مسجد سهله رفتیم. در آن زمان مسجد موحش بود و این عمارت های جدید را نداشت و اصلاً قبل از این که راه آن را اصلاح کنند فاصله بین مسجد سهله و کوفه خیلی زیاد بود

آتش دیدن شیخ باقر کاظمی در مسجد سهله

شیخ باقر کاظمی فرمود:

در ایام جوانی با دایی ام شیخ محمد علی قاری به مسجد سهله رفتیم. در آن زمان مسجد موحش بود و این عمارت های جدید را نداشت و اصلاً قبل از این که راه آن را اصلاح کنند فاصله بین مسجد سهله و کوفه خیلی زیاد بود.
در مسجد نماز تَحیَّت (1) را در مقام حضرت مهدی علیه السلام خواندیم و به قصد خارج شدن از آنجا بیرون آمدیم. دایی ام سبیل (2) و کیسه ی توتون خود را فراموش کرد و لذا وقتی به در مسجد رسیدیم یادش آمد و مرا به آنجا فرستاد تا آنها را بیاورم.
شب بود، داخل مقام شدم و کیسه و سبیل را برداشتم اما ناگهان گلوله بزرگی از آتش را دیدم که در وسط مقام مشتعل است. ترسیدم و هراسان بیرون رفتم. دایی ام وقتی مرا وحشت زده دید پرسید: چه شده و از چه ترسیده ای؟
جریان گلوله آتش را برایش گفتم.
ایشان گفت: به مسجد کوفه که رسیدیم از عبد صالح حاجی عبدالله واعظ موضوع را می پرسیم چون او زیاد به اینجا رفت و آمد داشته است و نباید از قضیه بی اطلاع باشد.
وقتی به کوفه آمدیم دایی ام از حاجی عبدالله واقعه را سؤال کرد.
او فرمود: خیلی وقت ها شده آن تکه آتش را فقط در همان مقام حضرت مهدی علیه السلام دیده ام و در سایر مقامات و زاویه ها خبری نبوده است.
ضمناً حاج عبدالله یکی از زهاد و عباد بوده که کراماتی نیز داشته است، از جمله این که شیخ مهدی زریجاوی از سید محمد هندی نقل می کند: یک وقتی در مسجد کوفه بودم در آنجا عبد صالح حاجی عبدالله را دیدم، ایشان بعد از نصف شب عازم نجف شده بود تا بتواند اول روز به آنجا برسد. من هم به همراه او رفتم، وقتی مقداری از راه را طی کردیم و به چاهی که وسط راه است رسیدیم در آنجا ناگهان دیدم شیری (یا درنده دیگری) وسط راه نشسته است و غیر از من و او در صحرا هم هیچ کس نیست. من همان جا ایستادم حاج عبدالله گفت: چرا ایستاده ای؟
گفتم: این شیر را می بینی؟
گفت: بیا و نترس.
گفتم: آخر چطور نترسم؟
خیلی اصرار کرد بروم اما من امتناع می نمودم.
گفت: اگر من بروم و مقابل حیوان بایستم و او هم کاری با من نداشته باشد می آیی؟
گفتم: آری.
حاج عبدالله راه افتاد و به طرف شیر رفت، وقتی نزدیک شیر رسید دست خودش را بر پیشانی حیوان گذاشت.
من وقتی این صحنه را دیدم به سرعت شتافتم و با ترس و وحشت از کنار او و شیر گذشتم. ایشان هم به دنبالم آمد و به من ملحق شد و شیر همچنان در جای خود باقی ماند و تکان نخورد. (3)

پی نوشت :

1. در هر مسجدی که انسان وارد می شود برای احترام آن مسجد مستحب است نمازی را - چه واجب، چه مستحب - در آن جا بخواند که به این نماز نماز تحیّت می گویند.
2. یکی از دخانیات.
3. کمال الدین، ج 2، ص 120، س 39 و عبقری الحسان، ج 1، ص 403.

منبع مقاله :
یوسفی، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا، قم، خورشید هدایت، چاپ دوم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان