تذکر: نویسندهی این مقاله از علمای اهل سنت میباشد که این مقاله را در دفاع از احادیث مهدویت به نگارش درآورده است.
هدف سایت راسخون از بازنشر این مقاله اثبات این نکته است که بسیاری از علمای اهل سنت نیز معترف به مسألهی مهدویت میباشند. لذا ممکن است بعضی از جزئیات مطالب مقاله دقیقاً منطبق بر عقیدهی شیعه نباشد.
استفاده از مستندات این مقاله برای محققین بسیار مفید خواهد بود.
7- تضاد و تناقض در احادیث مهدی!
شیخ ابن محمود در صفحهی 6 و 12 رسالهی خود مینویسد:
«یکی از علل ردّ این احادیث مهدی این است که اینها با یکدیگر تناقض، تضاد، تفاوت و ناهماهنگی دارند!» و باز در صفحهی 51 میگوید: «چون برای جمع آوری آنها کوشش کنید از میان آنها بیست مهدی قدعلم میکند که صفت هر یک با دیگری تفاوت دارد و این به یقین دلیل آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این احادیث را بر زبان جاری نساخته است. وی سپس برای توضیح ادعای خود مثالهایی میآورد و میگوید: یک مهدی هست که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهاش گفت: «هیچ مهدی پس از من نیست مگر عیسی ابن مریم».
پاسخ ما این است که در بین احادیث مهدی همان گونه که علمایی چون «ابن القیم» و دیگران بیان نمودهاند احادیث صحیح، حسن، ضعیف و مجعول وجود دارد. به احادیث ساختگی و ضعیف نمیشود استناد کرد، زیرا این قبیل احادیث ارزش توجه و استدلال ندارد. ولی احادیث صحیح که پیرامون آنها اتفاق نظر وجود دارد به شخصی مربوط میشود که در آخرالزمان، هنگام نزول عیسی (علیه السلام) از آسمان و خروج مسیح دجال، ظاهر میشود. او محمدبن عبدالله موصوف به «مهدی» است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را از نامش و نام پدرش آگاهی داده و در چندین حدیث، صفت «مهدی» بر وی اطلاق نموده است. بنابراین ما وظیفه داریم آنچه را پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او خبر داده، باور کنیم. تا آنجا که من اطلاع دارم، هیچکس از اهل سنت و جماعت از این احادیث، برداشتی مشابه برداشت شیخ ابن محمود نکرده است. وی اعتقاد دارد از هر حدیثی که نام مهدی در آن ذکر گردیده تعدد موصوفان به مهدی مستفاد میشود و بنابراین احادیث تضاد پیدا میکنند و ردّ و انکار آنها ضرورت مییابد، ولی ما معتقدیم همان گونه الف و لام «الدجّال» در کنار شرّ است، الف و لام «المهدی» هم در جانب خیر و نیکی است و از هر حدیثی که ذکر دجال با صفات متعدد در آن آمده، تعدد دجالها مستفاد نمیشود. زیرا دجالی که در احادیث وی تباین وجود ندارد. مهدی نیز همین طور بوده و یکی است و متعدد نیست و در احادیث وی هم تباین وجود ندارد.
البته اهل سنت برای اثبات ظهور مهدی بر حدیث «لامهدی الاّ عیسی بن مریم» استدلال نکردهاند، زیرا با احادیث وارده دربارهی عیسی (علیه السلام) تعارض دارد و گفتهاند که این حدیث ضعیف است و اگر هم فرض کنیم حدیث صحیحی باشد، منظور از آن این است که هیچ «مهدی»ی کامل و معصوم نیست جز عیسی بن مریم. این مطلب طبق گفتهی علمایی مانند قرطبی و ابن القیم و دیگران ثبوت ظهور مهدی غیرمعصوم را نفی نمیکند. (1)
8- تفاوت در دانش دانشمندان
شیخ ابن محمود در صفحهی 13 رسالهی خود مینویسد:
«در صحیح بخاری آمده است که موسی وقتی در «مجمع البحرین» با «ذوالقرنین» رودررو شد و از رفتار ذوالقرنین و قتل نوکر و ساختن دیوار مخروبه و اعمال مزاحمت برای بینوایان شاغل در کشتی، به تنگ آمد و کاسهی صبرش لبریز شد، خواست تا از ذوالقرنین دور شود و روبه وی کرد و گفت: ای موسی! تو دانشی از خدا داری که من به آن ناآگاهم و من دانشی از خدا دارم که تو از آن ناآگاهی. سپس افزود: بدین سان تفاوت در دانش دانشمندان پدید میآید و آنان در آنچه دریافتهاند، اختلاف نظر پیدا میکنند».
چنانچه میبینیم در اینجا نام «ذوالقرنین» سه بار ذکر شده و کاملاً روشن است که همراه موسی در این داستان جناب «خضر» است نه «ذوالقرنین». نام خضر به عنوان همراه موسی در حدیث صحیح بخاری آمده است.
9- ابن تیمیمه و ظهور مهدی
شیخ ابن محمود در صفحهی 12 و 13 پس از سخنانی در رابطه با انکار حدیث مهدی میگوید:
«اما ای بسا بعضیها بگویند که شیخ الاسلام ابن تیمیه به صحت ظهور مهدی اعتقاد دارد و او عالم فرزانهای است که صحت دیدگاه و درایت آشکارش مورد گواه همگان است. در پاسخ باید بگویم: آری من نیز گفتار شیخ الاسلام را دیدهام که در آن ثبت شده که هفت حدیث به روایت ابی داود پیرامون مهدی آمده است. من هم در آغاز جوانی بر باور شیخ الاسلام بودم و از گفتههایش تأثیر پذیرفتم، ولی چون به چهل سالگی رسیدم و از علوم فنون مطلع گردیدم! با سستیها، تضادها و اختلافهای آن آشنا و واقف شدم و بحمدالله سرانجام این اعتقاد ناپسند از ذهنم پاک شد و کاملاً دریافتم که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و کتاب خدا هیچ «مهدی»یی در کار نیست.»
شیخ ابن محمود میافزاید:
«لغزش عالِم را به غرق شدن کشتی همانند دانستهاند که چون غرق شود، گروه کثیری با آن غرق میشوند. و بدین ترتیب باید گفت که با این سخن شیخ الاسلام، چه بسیارند علماء و توده مردم که با اعتقاد به صحت ظهور مهدی غرق گشتهاند، زیرا در دیدار با آنان همواره به سخن شیخ الاسلام استناد میکردند.» وی سپس برای عذرخواهی از شیخ الاسلام میگوید: «شاید این سخن در آغاز جوانی از شیخ الاسلام سرزده باشد! یعنی پیش از گسترش آگاهی و پختگی وی در علوم و فنون! به هر حال او مجتهد است و از این بابت «مأجور» خواهد بود و چه بسا یک عالمِ محقق سخنی بگوید که رجحان آن ضعیف باشد و مقلد و دنباله رو او در حصول اجر و رساندن بار به سرمنزل مقصود به پایه و مرتبهی او نرسد پس بر مقلد فرض است که اجتهاد کند. چه بسیارند علمایی که در اوایل جوانی چیزهایی گفتهاند و بعدها ضعف گفتارشان بر خودشان هم معلوم گردیده و آنگاه برخلاف آنچه قبلاً گفتهاند، سخن دیگر راندهاند!.»!
به این سخن از چند جهت میتوان پاسخ گفت:
1- بیتردید آنچه که «شیخ عبدالله بن محمود» قبل از رسیدن به چهل سالگی! بر آن اعتقاد داشته از آنچه که بعد از چهل سالگی بر آن شده، بهتر است. زیرا وی تا پیش از چهل سالگی راه علمای محدث قبل و بعد شیخ الاسلام را میپیمود... خدا توفیقش دهد! ای کاش به دانش اندوزی خود در علوم و فنون اشارهای نمینمود، زیرا تواضع برای طلاب علم زیبندهتر است.
2- پوزش خواهی وی از شیخ الاسلام «ابن تیمیه» بدین سبب است که شیخ الاسلام در کتاب منهاج السنة النبویة قائل به صحت ظهور مهدی در آخرالزمان بوده است. این کتاب از بهترین، گرانسنگترین و محققانهترین کتابهای ابن تیمیه است. از این رو سزاوار نیست گفته شود: شاید این سخن در آغاز جوانی پیش از گسترش آگاهی و پختگی از وی سر زده است! این از یک سو، و از دیگر سو شیخ الاسلام «ابن تیمیه» نخستین کسی نیست که به صحت ظهور مهدی در آخرالزمان، قائل شده باشد. پیش از او علمای برجستهای چون: بیهقی، خطابی، ابن حبان، عقیلی، ابوالحسین الأبری، قاضی عیاض، قرطبی و دیگران، بر همین عقیده بودهاند.
3- اشارهی وی در اینجا و در صفحهی 71 رساله خود، برا ینکه سخن شیخ الاسلام پیرامون صحّت ظهور مهدی به مقتضای «اجتهاد» بوده است، پذیرفتنی نیست، زیرا در این امر که از «امور غیبی» است، مجال اجتهاد نیست، بلکه اعتقاد به آن به ثبوت نص از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و شناسایی نصوص و تمیز دادن: مقبول، مردود، صحیح و سقیم بستگی دارد که این کار فقط از عهدهی حدیث شناسان خبره و متبحّر در علم حدیث مانند: بیهقی، عقیلی، ذهبی، ابن تیمیه، ابن القیم و مانند آنها، برمیآید و از عهدهی سایرین ساخته نیست.
«شوکانی» پس از اشاره به کثرت احادیث وارده در صحت ظهور مهدی در آخرالزمان و رسیدن آن به حد «تواتر» میگوید: «آثار برجای مانده از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که دربارهی مهدی صراحت دارد، بسیار زیاد است و حکم «رفع» دارد، زیرا در چنین مسألهای مجالی برای اجتهاد وجود ندارد».
10- اندیشه مهدی و ابن خلدون
شیخ ابن محمود در صفحهی 19 و 34 رساله خود گفته است:
«ابن خلدون در مقدمهاش به تدقیق و تحقیق دربارهی احادیث مهدی پرداخته و حکم به ضعف آن داده است»!
پاسخ این است که:
1- ابن خلدون پس از اذعان به صحت پارهای از این احادیث و نقل آنها میگوید: «این است احادیثی که امامان ما در خصوص ظهور مهدی در آخرالزمان آوردهاند. این احادیث به اعتقاد من، جز اندک و یا کمتر از اندک آنها، قابل انتقاد نیست» ... البته باید یادآور شد که «ابن خلدون» احادیث فراوانی را نادیده گرفته و یا از آنها آگاهی نیافته است.
2- «ابن خلدون» یک تاریخنگار است و از رجال حدیث شناس نیست، از این رو در تصحیح و تضعیف احادیث نمیتوان به گفته وی اعتماد کرد. در این رشته، علمایی چون: بیهقی، عقیلی، خطابی، ذهبی، ابن تیمیه، ابن القیم و دیگران که اهل روایت و درایت هستند، مورد اعتماد میباشند. آنان، جملگی قائل به صحت بسیاری از احادیث مهدیاند. بنابراین کسی که به «ابن خلدون» رجوع کند، مانند کسی است که از دریاهای لبریز از آب روی برگرداند و به سوی آب باریکه روی آورد! کار ابن خلدون در نقد احادیث بر وفق کار طبیبان حاذق و مجرب نیست، بلکه بیشتر به کار یک مدعی دروغین طبابت شباهت دارد.
«شیخ احمد شاکر» در اخراج احادیث «مسند امام احمد» راه نیکویی را پیموده و درباره ابن خلدون میگوید: «... ابن خلدون در واقع وارد میدانی شده که مرد آن میدان نیست و هیچ گونه اطلاعی در این زمینه ندارد... در حقیقت او دچار گمراهی و اشتباه عجیبی در «مقدمه» خود، در موضوع «مهدی» شده است تا آنجا که جمله اهل حدیث را که میگویند «جرح مقدم بر تعدیل» است در ک نکرده و نفهمیده است و اگر بدرستی سخن آنان را درک میکرد، هرگز دچار این اشتباهات نمیشد».
وارد شدن «ابن خلدون» در میدان جرح و تعدیل و داوری درباره احادیث که کدام ضعیف است و کدام نیست در حالی که خود اهل علم الحدیث نیست، موجب گمراهی گروهی از کسانی شده است که گفتههای او را مستند پنداشتهاند... پس بیاطلاعی ابن خلدون از رموز علم حدیث و خیره سری پیروان وی، به مقولهای شباهت دارد که شیخ الاسلام «ابن تیمیه» در الفتوی الحمویّه آن را حکایت نموده است: میگویند نیمه متکلّم، نیمه فقیه، نیمه طبیب و نیمه نحوی!، بیش از هر کس دیگر دنیا را به تباهی میکشانند: اولی ادیان را، دومی بلدان را، سومی ابدان را و چهارمی زبان را به تباهی میکشاند. ابن خلدون گرچه یکی از دانشمندان برجسته در علم تاریخ است، اما در علم حدیث از پیروان و تابعان فتواگیرنده است، نه از «متبوعان» فتوا دهنده!، کسی که در رشتهای، مهارت ندارد، همانند کسی است که از آن هنر بهرهای ندارد، هر چند که در دیگر رشتهها تبحّر داشته باشد.
پس همان طور که لازم است در هر کاری به اهل فن رجوع شود و در شناخت صحت و سقم حدیث هم بیتردید باید به حدیث شناسان و علمای آگاه رجوع کرد... «حافظ ابن ابی حاتم» در مقدمهی کتاب الجرح و التعدیل میگوید: «چون به تبیین طبقات – راویان – و شرح حال آنان و تباین مراتبشان نیاز پیش آید، آنهایی که دانشور و پژوهشگرند از آنانی که سزاوار نقد و نکوهشاند، بازشناخته میشوند.» وی همچنین میگوید: «اگر گفته شود: آثار صحیح و سقیم از چه راهی شناخته میشوند، پاسخ این است: با نقد علمای فرهیختهای که خداوند این فضیلت را بدانها اختصاص داده و این معرفت را در هر زمان و مکانی به آنها ارزانی داشته است.» ... چنانچه بحث را به دو قرن هشتم و نهم که ابن خلدون در بین این دو قرن میزیسته است – ولادت به سال 732 هـ وفات 808 هـ - محدود کنیم، میبینیم که برجستهترین علمای محقّق در حدیث شریف که با صحت و سقم آن آشنایی کافی دارند، در این دو قرن دار فانی را وداع گفتهاند. حافظان و حدیث شناسان مورد اعتماد چون: ذهبی، ابن تیّمیه، ابن القیم، ابن کثیر و ابن حجر عسقلانی در این قرن میزیستهاند و همگی با استناد به ثبوت احادیث صحیح به صحت ظهور مهدی در آخرالزمان قائل بودهاند. ذهبی در کتاب تلخیص المستدرک، شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة النبویة، ابن القیم در کتاب المنار المنیف فی الحدیث الصحیح و الضعیف و ابن کثیر در کتاب نهایة و التفسیر تعدادی از احادیث مهدی را صحیح دانستهاند. ابن حجر در کتاب فتح الباری پارهای از گفتارهای اهل علم از جمله سخنان «ابی الحسین ابری» را مبنی بر تواتر احادیث مهدی، نقل نموده است.
11- ابن القیم و احادیث مهدی
شیخ ابن محمود به نقل از ابن القیم در المنار المنیف پیرامون حدیث صحیح و ضعیف گفته است که:
«ابن القیم احادیث مهدی را ضعیف میداند!».
«ابن محمود» در صفحهی 9 رسالهی خود پس از درج بخشی از گفتههای «ابن القیم» مینویسد: «یکی از حرفهای اساسی وی – ابن القیم – این است که ادعاهای ظهور مهدی مجهول در عالم غیب، حقیقت ندارد.» وی سپس در صفحهی 19 میافزاید: «از این رو علمای متقدم و متأخر پیشاپیش متوجه شدهاند که باید احادیث مهدی را انکار نمایند تا مردم فریب آنها را نخورند! بدین سبب به تصحیح و بررسی، جرح و تضعیف این احادیث پرداخته و نشان دادهاند که این قبیل احادیث از سوی زندیقان دروغگو! به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بسته شده است! علامه «ابن القیم» در کتاب المنار المنیف در فصل صحیح و ضعیف با نقد این احادیث، اشکالات آنها را روشن ساخته است.» ابن محمود در صفحهی 35 نیز آورده است:
«ما مشاهده کردیم که در بین علمای پیشین و دانشور که در معرفت و اعتصام به کتاب و سنت مقامی شامخ دارند، هستند کسانی که سخن «ابن خلدون» را تأیید مینمایند، از جمله علامه ابن القیم در کتاب المنار المنیف که از ضعف احادیث مهدی یاد کرده است».
در پاسخ باید بگوییم: ابن القیم، آنچنانکه ابن محمود میگوید، احادیث مهدی را ضعیف نمیداند بلکه در کتاب المنارالمنیف در مورد حدیث صحیح و ضعیف گفته است که در احادیث حدیث صحیح، حسن، ضعیف و ساختگی وجود دارد. نمیدانم چگونه قضیه بر «شیخ ابن محمود» مشتبه شده و ضعیف دانستن احادیث را به ابن القیم نسبت داده است؟ زیرا سخنان «ابن القیم» درباره صحیح و ثابت بودن آنها روشن و صریح میباشد. از جمله، وی سخنان «ابی الحسین ابری» متوفای سال 363 هـ مبنی بر تواتر احادیث مهدی را نقل کرده و تعلیقی هم بر آن ننگاشته است. ابی الحسین ابری در کتاب مناقب الشافعی میگوید: اخبار حاکی از ذکر مهدی توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حد تواتر و وفور رسیده است. پیامبر فرمودند که مهدی از «اهل بیت» است و هفت سال فرمانروایی همی کند و زمین را از عدل و داد آکنده میسازد و چون عیسی (علیه السلام) برون آید در قتل دجال به مهدی یاری نماید. او امامت این امت را بر عهده میگیرد و عیسی (علیه السلام) پشت سرش به نماز میایستد... از سوی دیگر او از «بیهقی» نقل نموده است: سند احادیث درباره ظهور مهدی صحیحتر است. سپس «ابن القیم» نمونههایی از این احادیث را میآورد و میافزاید: در این باب احادیثی وارد شده از: «حذیفة بن الیمان»، «ابی امامة الباهلی»، «عبدالرحمن بن عوف»، «عبدالله بن عمروبن العاص»، «ثوبان»، «اَنَس بن مالک»، «جابر» و «ابن عباس» و دیگران... آنگاه او چندین حدیث آورده که بعضی از مؤلفان «سنن و مسانید» و دیگران آنها را روایت نمودهاند و البته پارهای از آنها صحیح و تعدادی ضعیف است که برای استیناس نقل شده است. «ابن القیم» آنگاه میافزاید: «این احادیث چهار نوع است: صحیح، حسن، عجیب و ساختگی». او گفتارهایی هم پیرامون مهدی میآورد و در گفتار سوم میگوید: «وی مردی از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از فرزندان حسن بن علی است که در آخرالزمان ظهور میکند وقتی که زمین از ظلم و ستم لبریز میگردد، پس آن را از قسط و عدل آکنده میسازد». اکثر احادیث بر این مطلب دلالت دارد. و اینکه وی از فرزندان حسن (علیه السلام) است، نکته ظریفی است، زیرا «حسن» در راه خدا از خلافت صرفنظر کرده بود و از این رو خداوند مأموریت برپایی خلافت را به یکی از اعقاب ایشان واگذار نمود تا خلافت حق را برپا دارد و عدالت را در زمین بگستراند. این سنت الهی در میان بندگان است که هر کس به خاطر خدا از چیزی صرفنظر کند، خداوند به وی و خاندانش از آن بهتر میبخشد. البته بخشی از متون سخنان «ابن القیم» در المنار المنیف که در دسترس ما موجود است، صراحت دارد که وی به صحت احادیث ظهور مهدی در آخرالزمان معتقد بوده است و برخلاف ادعاهای «ابن محمود»، از سخن «ابن القیم» هرگز برنمیآید که وی این احادیث را ضعیف دانسته باشد.
12- امام شاطبی و احادیث مهدی
شیخ ابن محمود در صفحهی 19 رسالهی خود مینویسد:
«از جمله کسانی که از این احادیث – احادیث مهدی – انتقاد کردهاند، علامه ابن القیم در المنار المنیف در فصل احادیث صحیح و ضعیف است!» و سپس میافزاید: «و از جمله این کسان، «شاطبی» مؤلف کتاب الاعتصام است. وی مهدیه و امامیّه را از گروه اهل بدعت شمرده است و منظور وی از مهدیه، کسانی است که صحت ظهور مهدی را باور مینمایند...»
و باز در صفحه 35 رسالهی خود مینویسد: «ما دیدیم که در بین علمای متقدم و دانشور که در معرفت و اعتصام بر کتاب و سنت مقامی شامخ دارند، هستند کسانی که سخن «ابن خلدون» را تأیید مینمایند، از جمله «علامه ابن القیم» که در کتاب المنار المنیف از ضعف احادیث مهدی یاد کرده است!... و از جمله امام شاطبی در کتاب الاعتصام، مهدیّه و امامیه را جزو بدعت گذاران برشمرده است. از نظر وی، «مهدیون» کسانی هستند که معتقد به ظهور مهدی هستند. برای اثبات حجّت و از بین بردن شبهه و بهانه، متن سخنان او را نقل میکنیم.» او پس از سخن گفتن پیرامون پیروان بدعت و اهل هوا و هوس میگوید: «همچنین کسانی که از مهدی مغربی – بسیاری از بدعتها به این شخص منسوب شده است – پیروی کردهاند در زمرهی گناهکاران محسوب میشوند.» او در واقع از کسانی که از این شخص پیروی کرده و میکند نام میبرد تا به آنهایی که بر او اشکال میگیرند، پاسخ داده باشد! همو میگوید: «برخی از مردم به علت روی گردانی از دلیل و اعتماد به افراد، از جادهی اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دور و منحرف شدهاند، و در واقع آنها به دنبال هواهای خود رفته و از صراط مستقیم به بیراهه گام نهادهاند.» وی باز میافزاید: «مذهب فرقهی مهدیه این است که اعمال مهدیشان را حجت قرار میدهند، حال چه موافق با شریعت باشد چه مخالف؟، بلکه از این هم پا فراتر گذاشته وی را حلقهای از زنجیرهی ایمانشان میدانند که هر کس با آن مخالفت ورزد تکفیر میشود و حکمش همانند حکم کافر اصلی میگردد».
ابن محمود سپس میگوید: «بدین سان حجت بر کسانی که ادعا دارند پیش از ابن خلدون کسی از علمای احادیث مهدی را ضعیف ندانسته است، تمام میگردد و آنها پاسخی بر گفتن ندادند!».
ولی پاسخ این گفتهی شیخ محمود که امام «ابن القیم» و امام «شاطبی» پیش از «ابن خلدون» احادیث مهدی را ضعیف دانستهاند، این است که آنچه در این رابطه به «ابن القیم» نسبت داده میشود، صحت ندارد. در خصوص امام شاطبی نیز آنچه به وی منسوب شده صحیح نیست. زیرا سخن شاطبی پیرامون «مهدی مغربی» به موضوع احادیث مهدی که در آخرالزمان ظهور میکند، ربطی ندارد. علمای اهل سنت و جماعت به صحت و ثبوت این احادیث قائلند. در خصوص گفتههای شاطبی (رحمة الله) مبنی بر اینکه برخی از مردم به علت روی گردانی از دلیل و اعتماد به رجال، از جادهی اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دور شده و منحرف شدهاند زیرا به دنبال هواهایشان رفته و از صراط مستقیم به بیراهه گام نهادهاند... این سخنان زیباست، ولی بر علمایی که از روی حساب و کتاب سخن میگویند منطبق نیست، بلکه بر کسانی انطباق دارد که از دلیل روی برتافته و از هواهایشان پیروی نمودهاند... وی بلافاصله میگوید: «برای اثبات این مطلب! ده مثال میآوریم که یکی از آنها – قویترین آنها – گفتار کسانی است که پیروی از پدران در اصل دین را بازگشت به همان دین دانستهاند و از براهین رسالت و حجت قرآن و دلیل عقل آوردهاند و گفتهاند ما پدرانمان را بر این امت – راه – یافتهایم...»
وی سپس میگوید: «دوم، نظر امامیه است در پیروی از امام معصوم – طبق ادعایشان – هرچند که برخلاف دستورات پیامبر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد! آنان بدین سان نه شریعت را بر رجال بلکه رجال را بر شریعت حاکم ساختهاند، در حالی که قرآن نازل شده است تا در میان تمام و عموم خلایق حاکمیت داشته باشد. (2) سپس میگوید: گروه سوم به دومی پیوسته است و آن مذهب فرقهی مهدیه است که اعمال مهدیشان را چه مخالف و چه موافق شریعت باشد، حجت قرار دادهاند، بلکه از این هم پا فراتر گذاشته و وی را حلقهای از زنجیرهی ایمانشان میدانند که هر کس با آن مخالفت ورزد تکفیر میشود و حکمش همانند حکم کافر اصلی میگردد در این باره قبلاً مثالهایی ذکر نمودهایم». (پایان سخن شاطبی) وی سپس بقیهی مثالهای دهگانه را آورده است. بسیار روشن و آشکار است که وی مهدیه – یعنی پیروان مهدی مغربی – را به تفسیر خاص «فرقه مبتدعه» دانسته است و به همین دلیل میگوید: «سومی به دومی پیوسته است و آن مذهب مهدیه است که اعمال مهدیشان را چه مخالف و چه موافق شریعت باشد، حجت قرار میدهند!.» وی این مطلب را در گفتاری که قبلاً آوردیم توضیح میدهد و مثالهایی میآورد و به تقدم آن اشاره مینماید. او سپس پیرامون مهدی مغربی مینویسد: «وی خود را امام منتظر به شمار میآورد به طوری که هر کس در عصمتش شک مینمود یا در مهدی منتظر بودن وی تردید روا میداشت، کافر میدانست... وی احادیث ترمذی و ابی داود دربارهی فاطمی را مربوط به خود میدانست و مدعی بود که همو بیتردید همان فاطمی است!».
«شاطبی» درباره او مینویسد:
«وی علاوه بر ادعای مهدویت و معصومیت، بدعتهای فراوانی در دین خدا به وجود آورد و سپس آنها را در خطبههای خود بیان نمود و حتی بر روی سکهها زد. این سخن نزد مهدویه سومین عبارت از شهادت است، پس هر کس بدان ایمان نیاورد یا در آن شک و تردید روا بدارد، کافر است. وی قتل را در مواردی که شرع مجاز نمیداند مشروع دانست که شامل هیجده مورد میشود از قبیل: عدم امتثال امروی، سه بار تکرار عدم حضور به هنگام موعظه گویی وی، و همچنین اگر «مداهنه» در کسی آشکار شود، به قتل میرسد! و ...» به نظر من شاطبی اینها را از فرقهی مهدیه دانسته و در تحلیل مرامشان گفته است: کسانی که اعمال مهدیشان را چه موافق و چه مخالف شریعت باشد حجت قرار دادند «مبتدعه» بدعت گذار – بودهاند و در واقع او مقصود خود را از فرقهی مهدیه به شکل فوق تفسیر نموده است. بنابراین منظور شاطبی از فرقهی مهدیه، آن گونه که «شیخ ابن محمود» ادعا دارد، کسانی نیست که ظهور «مهدی موعود» را باور مینمایند. این سخن شایستهی امامی چون «شاطبی» نیست که امامان اهل سنت و علمای حدیث چون: عقیلی، خطابی، أبری، ابی حبان بستی، قاضی عیاض، قرطبی، ابن تیمیّه، ذهبی، ابن القیم، ابن کثیر و دیگران را به علت اینکه به صحت ظهور مهدی در آخرالزمان قائلند، بدعت گذار بخواند. بدین ترتیب شاطبی هرگز احادیث مربوط به ظهور مهدی را تضعیف نکرد، و معتقدان به آنها را اهل بدعت ننامیده، بلکه «مهدی مغربی» و هواداران وی را از «مبتدعه» دانسته است... و اصولاً عدم اشاره شاطبی، در این مورد، به احادیث ظهور مهدی در آخر زمان، جای تردید باقی نمیگذارد که وی این احادیث را قطعی و صحیح میدانسته است.
13- شیخ محمدبن عبدالعزیز المانع و احادیث مهدی
شیخ ابن محمود در صفحهی 70 رسالهی خود گفته است:
«من نخستین کسی نیستم که به بطلان مسئله مهدی و اینکه وی حقیقت ندارد، قائل شده باشم. چه، از استادمان «شیخ محمدبن عبدالعزیز المانع» رسالهای دیدم که در آن، پیرامون بطلان مسألهی مهدی و اینکه وجودش حقیقت ندارد و همهی احادیث آن بسیار ضعیف است، به تحقیق پرداخته است. بنابراین هر کس مهدی را انکار نماید، نباید مورد انکار! قرار گیرد.»
پاسخ این است که «شیخ محمدبن مانع» در کتاب الکواکب الدریه به تبعیت از سخن «ابن خلدون» احتمال تضعیف احادیث مهدی را داده است و این گفتهی وی در کتاب مزبور بر این امر دلالت دارد، که میگوید:
«هرکس بخواهد در این مسأله به تحقیق بپردازد به مقدمهی ابن خلدون رجوع نماید که وی بخوبی از عهدهی ادای مطلب برآمده است» ولی شیخ محمد پس از دقت بیشتر در موضوع، در نظریه خود تجدید نموده و رسالهای به نام تحدیق النظر باخبار الامام المنتظر تألیف نمود که نسخهی خطی آن در «دارالکتب المصریه» موجود است. وی در این رساله پس از ذکر سخن «ابن خلدون» و بررسی عون المعبود در شرح سنن ابی داود میگوید: «من معتقدم نظر مؤلف کتاب عون المعبود «علامهی هندی» دربارهی این حدیث در مقایسه با نظر کسانی که همهی این احادیث را ضعیف دانستهاند، به صواب نزدیکتر است. بنابراین هر کس بر صحت حدیثی از این احادیث یا غیر اینها از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واقف گردید، وظیفه دارد آن را بپذیرد و به مدلول آن معتقد شود و هر کس از روی تحقیق یقین بر ضعیف بودن این گونه احادیث پیدا کند، چنین وظیفهای ندارد، و اگر ما در احادیث مهدی به طور اخص دقت لازم را به عمل آوریم در مییابیم، احادیثی که نام مهدی در آنها به صراحت نیامده از احادیثی که نام مهدی در آنها به صراحت قید شده، قویتر است. از این رو در الکواکب همان سخن سفارینی را آوردهام: تمام احادیث وارده در این باره صحیح است. ولی صحت احادیثی که نام مهدی در آنها قید نشده، نزد علماء ثابت نشده است و من نگفتهام «احادیث وارده در خصوص مهدی» تا این تعمیم شامل آن مجموعه از احادیث نشود که نام وی در آنها ذکر نشده است. بنابراین در بین احادیثی که نام مهدی قید نشده بلکه صفات وی بیان گردیده، حدیث قوی و ضعیف وجود دارد. از این رو ما به یقین به ظهور مردی از اهل بیت در آخرالزمان اعتقاد داریم. نام وی محمدبن عبدالله است و زمین را به همان سان که از ظلم و بیداد آکنده شده از قسط و عدل آکنده میسازد. همچنین منظور از این سخن که ما به آمدن مهدی معتقد نیستیم، این است که لفظ «مهدی» ثابت نشده است. بدین جهت نباید محمدبن عبدالله را که در آخرالزمان ظاهر میشود «مهدی» بنامیم. البته نامگذاری وی به این نام هم جایز است، اما واجب نیست، زیرا به نظر من لفظ «مهدی» نزد اهل حدیث ثابت نشده است. شاید بعضی گمان کنند که مقصود از عبارت الکواکب اعتقاد مطلق به نیامدن مهدی باشد، آنچنانکه بعضی امامان گفتهاند، اما این طور نیست. بلکه مقصود از آنچه بیان نمودیم این است که این لفظ به اثبات نرسیده است، بلکه آنچه ثابت شده این است که نام وی و نام پدرش عین نام پیامبر و پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. بنابراین ایمان به این امر بر همگان واجب است.» تا آنکه میافزاید: «عدهای از علماء در این مسأله از راه اعتدال خارج شده و گروهی در انکار زیاده روی کردهاند تا آنجا که تعدادی از احادیث صحیح را هم انکار نمودهاند. در مقابل، عدهای هم در اثبات مبالغه ورزیدهاند تا آنجا که احادیث ساختگی و داستانهای دروغین را نیز پذیرا شدهاند!. امیدوارم که با این توضیح و تبیین، اشکال مرتفع گردد و مقصود روشن شود و بالله التوفیق.»
من میگویم: «بدین سان روشن میشود که «شیخ ابن مانع» همهی احادیث مهدی را ضعیف نمیداند بلکه از روی یقین و اعتقاد بعضی را صحیح میداند و من اضافه میکنم: بعضی احادیث که لفظ مهدی در آنها آمده، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت شده است مانند حدیث موضوع جابر (رضی الله عنه): «چون عیسی ابن مریم (علیه السلام) فرود آید رهبرشان «مهدی» به وی میگوید: بیا تا پشت سرت به نماز بایستیم...»
این حدیث در مسند حارث ابن اسامه آمده است. «ابن القیم» میگوید: سند این حدیث حسن است، و دیگر حدیثی است که «ابی داود» در سنن خود از «ابوسعید خدری» روایت کرده که گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مهدی از ماست و پیشانی بلندی دارد. ابن القیم دربارهی این حدیث میگوید: «ابی داود با سند خوب آن را روایت کرده و «بغوی» در مصابیح السنه در فصل «الاحادیث الحسان» آن را آورده است.»
ادامه دارد...
پینوشتها:
1- توجه داریم که این دیدگاه ویژه اهل سنت است و گرنه شیعه، امام را معصوم میداند – مترجم.
2- این ادعا نیز مانند بقیه ادعاهای این آقایان در مورد امامیّه کذب محض یا تهمت خالص است و ما در این جا، قصد بررسی آنها را نداریم... – مترجم.
منبع مقاله :
خسروشاهی، سید هادی؛ (1393)، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، تهران: اطلاعات، چاپ چهارم