سینماروزان: رخشان بنی اعتماد کارگردان زن سینمای ایران به مانند بسیاری دیگر از همکاران خویش کار خود را با تلویزیون و آن هم منشی گری صحنه آغاز کرده است و سپس با مستندسازی باز هم برای تلویزیون ادامه داده است اما از جایی به بعد درگیر سینما شد و تاکنون فعالیتش برای سینما را ادامه داده است.
بنی اعتماد که این روزها به عنوان یکی از مدیران اجرای پروژه «کارستان» شش مستند را روی پرده دارد در گفتگو با «اعتماد» با اشاره به فاصله ای که میان او و تلویزیون افتاده بیان داشت: با اینکه شخصا سالهاست ارتباطم با تلویزیون قطع است و عطای چهارده سال کار در تلویزیون را به لقایش بخشیدهام، اما این گسست به این معنا نیست که اهمیت، ارزش و تاثیرگذاری این رسانه را نادیده بگیرم. به همان اندازه که اعتماد و ارتباط مخاطب با تنها رسانه فراگیر میهنمان قطع میشود، ما هم بهخاطر از دست رفتن این پتانسیل قوی حسرت میخوریم. ما به عنوان سینماگر مدام به اصل مهم مخاطبشناسی فکر میکنیم و درصدد شناسایی این حوزهایم، آن وقت چطور سیاستگذارانِ آنتنی به وسعت تلویزیون تلاش نمیکنند از این مخاطبشناسی به نفع خودشان استفاده کنند؟! ما شعار مقابله با تهاجم فرهنگی میدهیم اما واقعیت این است که نمیشود جلوی این تهاجم را با پایین آوردن دیشهای ماهواره گرفت. تهاجم فرهنگی مثل رسوخ آب در میان صخرههاست و یک مشکل جهانی در جوامع مخالف با فرهنگهای مختلف است.
این کارگردان تأکید کرد: برای واکسینه کردن جامعه در برابر این تهاجم باید به قوتبخشی هویت خودمان فکر کنیم. ما در مورد کار فرهنگی تنها به شعار دادن بسنده میکنیم و در واقع آن را پشت بایدها و نبایدها حبس کردهایم. به همین خاطر مخاطب با رسانهای چون تلویزیون فاصله میگیرد، بازتابی از زندگی واقعی و جاری جامعه را در قاب تلویزیون کمتر میبیند، الگویی که بتواند الهامبخش او باشد و با او همذاتپنداری کند، پیدا نمیکند و در نتیجه به آنتن ماهوارهاش که از دنیایی دیگر و ناشناخته به او خوراک میدهد وصل میشود.
رخشان بنی اعتماد با اشاره به یکی از تجربیات خودش در برخورد با مدیریت بسته تلویزیون بیان داشت: سال ٧٤ به پیشنهاد کارشناسان اداره پیشگیری سازمان بهزیستی فیلم مستندی با هدف مشخص پیشگیری از سوء مصرف موادمخدر در بین جوانان ساختم. کارشناسان و متخصصان این حوزه با مطالعه و بررسی تشخیص داده بودند ١٠ سال بعد مصرف موادمخدر در بین جوانان و به ویژه جوانان طبقه متوسط، شایع و مانند ویروس و باتکثیر میشود. به همین دلیل بنا شد که فیلم با هدف هشدار به خانوادههای طبقه متوسط خطر شیوع مصرف موادمخدر در جامعه را به تصویر بکشد تا یک ضلع مهم مثلث جامعه، مدرسه و خانه از طریق آگاهی خانوادهها در پیشگیری و کند کردن سیر این بلای ویرانگر مسلح شود. تحقیق مفصل و طولانیای با پیروز کلانتری انجام دادیم و ساختار فیلم بر اساس یک فیلم کاربردی ریخته شد که با پخش از تلویزیون بتوانیم خانوادهها را نسبت به خطر سونامیای که در پیش روی فرزندانمان بود، حساس کنیم.
این کارگردان ادامه داد: در نخستین جلسه نمایش فیلم در اداره بهزیستی با حضور گروهی از مدیران تلویزیون و مدیران رده بالای اداره مبارزه با موادمخدر، پخش این مستند را ترویج سیاهنمایی و مشوشکننده اذهان عمومی دانستند. در نهایت با وجود رایزنیهای فراوان، تلویزیون حاضر به پخش این مستند نشد. چند سال بعد مساله اعتیاد به بحران تبدیل شد. سالها بعد که فراگیری اعتیاد از کنترل خارج شد، گزارشهایی بهمراتب تکاندهندهتر از آنچه من ساخته بودم از آنتن تلویزیون پخش شد و میبینیم که این بحران در حال حاضر در جامعه فراگیر شده تا جایی که استفاده از بخشی از مواد مخدر هم تحت کنترل در حال آزاد شدن است!
بنی اعتماد خاطرنشان ساخت: ادعا نمیکنم پخش آن یک فیلم میتوانست مانع از شیوع هولناک اعتیاد شود، بحث بر سر تفکر غیرکارشناسانه و غیرمسوولانه و سرپوش گذاشتن بر مسائل است؛ سانسور در ملاحظات صرفا سیاسی و پاک کردن صورت مساله تعریف شده و انتخاب این روش که راجع به کاستیها و آسیبها و زشتیها حرف نزنیم و زمانی که به مرز بحران رسیدند با صرف هزینه و انرژی زیاد به فکر چاره بیفتیم. همین تفکر گل و بلبلی است که حتی بحث احتمال زلزله را بر نمیتابد. گرچه با توسعه وسایل ارتباط جمعی و اینترنت دیگر نمیشود همهچیز را در لفافه سانسور و محدودیت پیچید اما تا وقتی که چنین تفکری نسبت به موضوعات اجتماعی وجود دارد، معضلات به بحران و زخمها به دمل تبدیل میشوند و درست زمانی که این دمل ترکید و عفونت آن بخشی از جامعه را فراگرفت به صرافت آن میافتیم برای حل کردن این معضلات کاری کنیم. متاسفانه این نوع برخورد با مشکلات نتیجه عقب ماندن سیاستهای سیاستگذاران از واقعیتهای جامعه است. مستندساز و فیلمساز ادعای پیشاهنگی جامعه را ندارد اما بخشی از وظایف او دیدن و انعکاس و آگاهیبخشی است.
این کارگردان 63 ساله با نقد سیاستهای رسانه ملی گفت: ممکن است تلویزیون برخی آدمها و موقعیتهایشان را دوست نداشته باشد اما واقعیت این است که آنها هم بخشی از افراد جامعه هستند. آنها نمیتوانند برای موجه نشان دادن چهرهشان ماسک ریا و دورویی بزنند. وقتی ما خط قرمز را فقط به مسائل اجتماعی معطوف میکنیم منطق این محدودیتها برای کسانی که آنها را اعمال کردهاند، قویتر میشود. با این کار رسانه فراگیری چون تلویزیون یک بخش اساسی جامعه را نادیده میگیرد.
بنی اعتماد ادامه داد: مثل اینکه وقتی خبرنگار تلویزیون میخواهد با من مصاحبه کند میگوید روسریات را جلوتر بیاور و من حاضر نمیشوم این کار را بکنم، چون من تا آن اندازهای حجابم را حفظ میکنم که قانون جاری مملکت به آن تأکید کرده است. این واقعیت من است و نمیتوانم بابت قرار گرفتن داخل قاب تلویزیون دروغ بگویم و خودم نباشم. این واقعیت من است و تلویزیون همین واقعیت را محدود میکند. اینجاست که باید بگوییم حقوق شهروندی برای قرار گرفتن در قاب تلویزیون رعایت نمیشود چون این رسانه کلیشه رایجی دارد که آن را هم لابهلای خط قرمزهایش تعریف میکند. همین مسأله هم سبب فاصله گرفتن مردم از تنها رسانه فراگیرشان میشود.