راهنمای موزه یا تکرار یک صدای ضبط شده
روز جهانی موزهها از سال 1977 تاکنون با هدف تشویق و توسعه آگاهیهای عمومی درباره نقش موزهها در توسعه و رشد اجتماعی در سراسر جهان، گرامی داشته میشود به طوریکه در سال گذشته مراسم متنوعی در این روز در 30 هزار موزه 95 کشور دنیا برپا شد.
اشیای موزهها شرح حال ما و شما را میگویند اما زمانیکه اطلاعات خود راهنمایان موزه هم تاریخی شده است و شرح حالی که می دهند برای اطلاعات حداقل 10 سال پیش است، چگونه می توان انتظار داشت هرکسی رغبت کند حداقل هر چند سالی یک بار به موزه ای سر بزند.
به خوبی می دانیم که در کشورمان ایران، هرروزه اشیای تاریخی متعددی، چه در نتیجه کاوشهای باستان شناسان در محوطه های باستانی و چه در نتیجه خانهتکانی های موزهداران در موزه هایشان کشف می شود که هرکدام از آنها سندی برای تکمیل تاریخ سرزمین کهنمان است، اما این اطلاعات جدید در کجای صحبت های یک راهنمای موزه می گنجد؟
راهنمایان موزه ها به خوبی شناسنامه شیء تاریخی را توضیح می دهند اما اطلاعاتشان درباره حواشی و ارتباط آن شیء با دنیای کنونی بسیار اندک است به طوری که یک مخاطب ترجیح میدهد به همان برچسب کنار شیء، برای کسب اطلاع، اکتفا کند.
اگر قرار است راهنمایان موزه ها نقش نوار ضبط شده را داشته باشند که سال ها پشت سر هم اطلاعات ثابتی را بدون به روز شدن، بر زبان جاری کنند، آیا بهتر نیست از همان نوار ضبطشده استفاده شود تا هم هزینه موزهداران و هم سطح توقع مخاطب کاهش یابد؟
مخاطب شناسی از نیازهای هر راهنمای موزه است به طوری که در کنار اطلاعات فنی اشیای موزه، باید به خوبی حس کشور دوستی را به مخاطب القا کند و بر اساس نیازهای هر مخاطبی اطلاعاتی را که خرج می کند، متفاوت باشد نه اینکه برخی از راهنمایان موزه با یک “ریتم ” یکنواخت، اطلاعاتی را که به یک دانشآموز میدهند، همان اطلاعات را هم به یک پیر دنیادیده تحویل می دهند.
راهنمایان موزهها کنار اطلاعات فنی اشیای موزه که چه جنسی دارد و متعلق به کدام دوره است نیاز دارد اطلاعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی سایر کشورها را هم داشته باشند تا به خوبی اطلاعات همهجانبهای را در اختیار بازدیدکننده قرار دهند، اطلاعاتی که مخاطب را با رغبت در مقابل شیء تاریخی میخکوب کند نه اینکه با بیمیلی راهنما، مخاطب هم به راحتی از کنار داشته های تاریخی کشورش بگذرد.
آیا به این پرسش فکر کرده اید که چرا اشیای تاریخی کشور خودمان در موزههای خارجی برایمان اینقدر جذاب است؟ آنها در توضیح یک شیء تاریخی، اطلاعات فنی را کنار مناسبات اجتماعی و سیاسی کشورها و جایگاه شیء در کل جهان و ذکر نمونه هایی مشابه اگر در دنیا داشته باشد، خرج می کنند.
شاید با یک مثال از موزه های کشورهای در رده پایین، به خوبی این ضعف در راهنمایان موزههای ما روشن شود، راهنمای موزه قهرمانان ملی زیمبابوه زمانی که برای ایرانیان از ویژگیهای این موزه می گوید، با استفاده از همان حس مخاطبشناسی برای اینکه توجه ایرانیان به این موزه را بیشتر جلب کند با هوشیاری و زیرکی می گوید: “اهمیت قهرمانان ملی ما در اینجا مثل اهمیت شهدای گمنام شما در ایران است “.
واقعاً چند درصد از راهنمایان موزه ها در کشور ما زمانی که برای مخاطب وقت می گذارند به دنبال این هستند که وقتی بازدیدکننده از موزه خارج می شود، تأثیری از موزه پذیرفته باشد یا حداقل نفر دومی را ترغیب کند تا از این موزه بازدید داشته باشد؟
بنا به تصمیمهای اتخاذ شده تمرکز شورای جهانی موزهها، امسال، تمرکز بر قاره آفریقاست که سهم فرهنگی آن در فرهنگ و تمدن بشری عمدتاً ناشناخته مانده و مورد فراموشی قرار گرفته و شایسته آن است که مورد حمایت و درک جهانی قرار بگیرد، همان زیمبابوهای که به اوضاع راهنمایان موزه هایش اشاره شد.
در حالی که موزه های کشور یا زیرمجموعه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری یا بنیاد مستضعفان یا اماکن مقدسه چون آستان قدس رضوی هستند به اعتقاد کارشناسان، اوضاع راهنمایان موزه های میراث فرهنگی باز کمی بهتر از مابقی موزه هاست چون حداقل از فارغ التحصیلان باستان شناسی استفاده می کنند.
یکی از اساتید دانشگاه به تازگی اعلام کرده بود که از 5 هزار نفر موزهدار کشور فقط 300 نفر آموزش لازم را دیده اند که اگر این آمار درست باشد دیگر انتظار از راهنمایان موزه هم انتظار بیجایی خواهد بود.
طبق تعریف شورای جهانی موزهها (ایکوم)، «موزهها، قلب ملتها و مؤسساتی است که به جامعه خدمت می کنند و در توسعه آن نقش دارند» پس بهتر است با دوره های بازآموزی راهنمایان موزه ها، اطلاعات تاریخی به هم وابسته را با کسب اطلاع از نتایج آخرین کاوش های باستان شناسی در اختیار مخاطبان قلیل موزه هایمان قرار دهیم، همان موزههایی که بنا به اعتراف مسئولان سازمان میراث فرهنگی “هنوز هیچ جایگاهی در سبد هزینههای خانوارها پیدا نکردهاند “.