هفته کودک فرصت مناسبی است برای یادآوری هرآنچه لازم است درباره نسبت کودکان و جامعهای که در آن زندگی میکنیم، بدانیم. یکی از این موضوعات فراهمکردن شرایطی است که در آن به کودکان فرصت میدهیم صدایشان شنیده شود و با آنها در قامت یک شهروند کامل رفتار کنیم؛
به گزارش ، شرق نوشت: شهروندی که در قالب حرفهایش برای ما اثرگذاریها و اثرپذیریهایی را ایجاد میکند که با آن میتواند زندگی یک شهر را دگرگون کند. با «علی ترقیجاه»، رئیس هیئتمدیره مؤسسه همنوا، درباره اهمیت شنیدهشدن صدای کودکان در شهر، گفتوگو کردهایم.
درباره نتایج شنیدهشدن صدای کودکان در شهر بگویید، چرا چنین شنیدهشدنی را نیاز داریم؟
ماجرا این است که کودکان کوچک نیستند. کودکان یک شهروند تمامعیار هستند. بنابراین لازم است با جایی که زندگی میکنند مانند خانه، محیط یادگیری و شهرشان دیالوگ برقرار کنند. نباید اینگونه باشد که ما آدمهای بزرگسال همهچیز را درست کنیم و کودکان فقط از آن استفاده کنند. کودک حرفها و نیازهایی دارد که ما بهعنوان بزرگسال بخشی از نیازهای او را میشنویم. کودک علاقه به زیبایی و رنگ و شادی دارد. وقتی وارد جای متنوعی میشود که میتواند در آن خیالپردازی کند، احساس خوشایندی دارد. انسانی که دقت داشته باشد، میتواند این صداها را از زندگی کودکان بشنود. کودک بدون اینکه حرفی بزند مدام در عملکردش این موضوعات را به بزرگسالان میگوید و گوشزد میکند.
چگونه میتوان صدا و درخواست کودکان را همیشه و همهجا تشخیص داد؟
یک بخش شنیدن صدای درون کودکان با زبان زندگیکردنشان است. وقتی از محیطی که پر از سبزه و طبیعت و زیبایی است برمیگردد، میگوید خیلی امروز خوش گذشت. ممکن است توصیف نکند اما اگر بپرسید، میگوید خیلی بازی کردیم، دویدیم و شاد بودیم، پس دارد میگوید چه چیزی را میخواهد و به آن علاقه دارد. اما اگر سراغ متونی بروید که افراد صاحبنظر حوزه تعلیم و تربیت به صورت حرفهای به این موضوع پرداختهاند، میبینید آنها هم این صداها را شنیدهاند و در رویکردها و ساختار ارتباط با کودک به این مسئله اشاره کردهاند.
چه موقع ما نشان میدهیم که کودک را شنیدهایم؟
شنیدن چیست؟ اگر برای کسی حرف بزنید اما اثری در رفتارش نداشته باشد، شما میگویید من را نشنید. ما صداهای زیادی از کودکان شنیدهایم، اما میبینیم در شهر و محیط زندگی و خانه هیچ عنصری نیست که نشان بدهد ما واقعا صدای کودکان را شنیدهایم. چون همه زمینها همچنان آسفالت است. هیچ رنگوبویی از زیبایی و شعف و شادی نیست و هیچ نشانهای از برانگیختن حس کنجاوی کودکان دیده نمیشود، این یعنی شنیدن رخ نداده است. گام بعدی پس از شنیدن کلیت کودکان شنیدن تکتک کودکان است. کودکان در هر موقعیتی حرفهایی دارند. یعنی شما بهعنوان مسئول مهدکودک یا پیشدبستانی با گروههای خاصی از کودکان طرف هستید.
کودکان راجع به کلاس و چیدمان آن حرف دارند. راجع به اینکه اتاقشان چه شکلی باشد حرف میتوانند داشته باشند و لازم است خانواده این صدا را بشنود. معلمان باید شروع کنند به شنیدن این صداها. برای این کار باید فرصت ایجاد کنیم. با او جلسه بگذاریم و بپرسیم کجاهای خانه را دوست داری و کجاها را اصلا دوست نداری؟ بپرسیم در حیاط که قدم میزنی کدام بخش تو را بیشتر جذب میکند؟ چه تغییری دوست داری در آن ایجاد کنی؟ ممکن است این موضوعات را زبانی بپرسیم یا پیشنهاد بدهیم آن چیزی که دوست دارند وجود داشته باشد را بکشند، در واقع با زبان نقاشی و نمایش و هنر از آنها بپرسیم.
چگونه میشود صدای کودکان را در سطح شهر شنید؟
شما میتوانید جلساتی را با حضور بچهها نزد شهردار بگذارید. این کارها باید از یک فضای فرمالیته بالاتر باشد، نه اینکه جلسهای بگذاریم و عکس بگیریم. لازم است برای این جلسات طراحی صورت بگیرد. ما واقعا کودکان را باید خوب بشنویم. اینکه از کجای محلهشان میترسند یا به آنها آسیب میزند. ممکن است بگویند وقتی از خیابان رد میشویم صدای ترمز، ما را میترساند. دیوارهای کثیف و زشت را دوست نداریم. این شنیدن به ما خط میدهد که چه تغییراتی در محیط زندگیمان بدهیم تا این عضو مؤثر با کیفیت و این شهروند امروز و نه شهروند آینده، مهمترین ساعات زندگیاش را بهخوبی سپری کند؛ مهمترین سالهایی که عشق به طبیعت در او زنده میشود و ارزش هنر و زیبایی را میفهمد و احترامگذاشتن به حقوق همدیگر را کشف میکند.
چه چیزی باعث شده در شرایط کنونی ما به کودکان و خواستههایشان تا این حد اهمیت بدهیم؟
کودک سالهایی کلیدی را میگذراند که هویت او را میسازد. بخش عمده هویت یعنی ارتباطات من با خانوادهام، اصالتم، احساس افتخار و شعفی که نسبت به جایی که در آن زندگی میکنم، دارم. مثلا تابستانها را کنار اقوام در شهری دیگر میگذراندهاید و خوش بودهاید. این مسئله بخشی از هویت شما را شکل داده است. پس اگر ما صدای کودکان را نسبت به هرکدام از این موقعیتها بشنویم در هویتسازی به کودک کمک کردهایم. احساس تعلق، احساس آرامش و پذیرفتهشدن اینها زیربناهای احساس عزت نفس و اعتمادبهنفس هستند. اگر شما این فرصت را به بچهها بدهید زیرساختهای هویتی آنها ساخته میشود.
تاکنون چه اقداماتی در این حوزه صورت گرفته است؟
ما از سال ٩٣ پروژهای را در سطح یک شهر طراحی کردیم به نام «زرند، دیاری نو شهری برای رؤیاهای کودکی»، این پروژه به صورت پایلوت در استان کرمان و در شهر زرند در حال اجراست. در طول پروژه کودکان این شهر فرصت پیدا میکردند حرف بزنند و شنیده شوند. رخدادهای متنوعی در سطح شهر شکل گرفت تا بتوانیم براساس آن نیازهای کودکان را بشناسیم. رخدادهایی از جنس «یک شهر؛ هزار قصه، هزار شعر» که شامل کتاب و نمایش و خواندن بود. رخدادی از جنس «جشنواره هزار بازی» که پارک شهر به فرصتی برای انواع بازیهای کودکان تبدیل شد. وقتی جلوتر آمدیم، خواستیم شهر نظر کودکان را به رسمیت بشناسد. بنابراین از حدود چهار ماه پیش یک برنامهریزی جهت ایجاد فرصتی برای ابراز هنر کودکان در فضاهای شهری شکل گرفت تا کودکان شهرشان را زیبا کنند. حدود ٥٠٠ قطعه سفال در شهر زرند که پیشینه هنر سفالگری دارد، به دست کودکان چهار تا ١٢ساله طراحی و لعاب داده شد و سپس در کورهها پخته شد تا کودکان را به هویت تاریخی شهرشان گره بزند.
قرار است در هفته کودک این سفالها در قالب ١٠ تابلوی بزرگ شهری بر دیوارهای مختلف شهر و با چیدمان خودشان نصب و رونمایی شود. جلسات متعددی را کودکان با شهردار و نماینده مجلس شهر برگزار کردند و حرفهایشان را زدند. این موضوعات در حال طبقهبندی است تا به آن پرداخته شود. هفته کودک در شهر زرند فرصتی داریم تا زیبایی و رنگارنگی که بخشی از وجود کودکان است به همراه خانوادهها و هنرمندان در یکی از بلوارهای اصلی در شهر ایجاد شود. وقتی به کودکان اجازه میدهیم پایشان را فراتر از صفحه سفیدی که معمولا برای نقاشی به آنها میدهیم بگذارند و شهرشان را نقاشی کنند و دیوارهای شهر را زیبا کنند، اتفاقاتی بسیار فراتر از تصور ما از توانمندیهای کودکان دیده میشود. اینکه آنها چه جسارتها و قابلیتهایی دارند، کشف میشود. با این کار کودکان شهروندبودن خود را از امروز تجربه و حس میکنند بهعنوان شهروند میتوانند از شهر زیبایی و فراخی و لذت بگیرند و به آن هدیه کنند.
نتیجه شنیدهشدن صدای کودکان در شهر برای خود شهر و البته بزرگسالان چیست؟
در فرهنگ عامه میگوییم در خانهای که بچه میآید خنده و شادی میآید. یک کودک که وارد خانواده میشود، حالوهوا را عوض میکند. تا قبل از بهدنیاآمدن کودک میهمانیها یک حالوهوا داشت و بعد از آن حالوهوایی دیگر. درواقع میزان شادی همدلی و محبت در خانواده بالا میرود. حالا فکر کنید این اتفاق در سطح یک شهر بیفتد. چیزی که در سطح خانواده تا این حد ارتباطات را میتواند تغییر بدهد، در سطح یک شهر چه میتواند بکند. درحالیکه معمولا اکنون هیچ صدایی از کودکان در شهر نداریم. چون ساختارهای شهریمان آماده نیست اجازه ورود و ظهور بسیاری از کودکان را میگیریم. جایی که کودکان بتوانند دور هم جمع شوند کم است. وقتی شما اجازه بدهید بچهها در شهر به رسمیت شناخته شوند و حرف بزنند، فضای کودکی تکتک ما آدمبزرگها هم بیدار میشود. ما بزرگترها هم فضای کودکی داریم که در این شرایط امکان بروز پیدا میکند و میتوانیم کمی جستوخیز و کنجکاوی کنیم. وقتی میگوییم شهر دوستدار کودکی، یعنی شهر دوستدار انسان چون وقتی آن صداها را میشنویم و آن ابعاد انسانی و زیبا و شاد و لطیف ما اجازه بروز پیدا میکند، حال همه ما دگرگون میشود.
وجه تمایز شهر کودکی که جاهایی مثل مؤسسه همنوا با پیشینه مطالعات طولی در حوزه کودکی از آن حرف میزند و برای ساختنش تلاش میکند، با جاهایی که فضایی ثابت به اسم شهر کودکان میسازند تا بچهها بتوانند در آنجا بازی کنند، چیست؟
وقتی شما در یک ساختمان مجموعهای درست میکنید که بچهها بیایند بازی کنند و اسم آن را شهر کودکان میگذارید فقط از این کلمه استفاده کردهاید ولی در واقع برای شهر اتفاقی نیفتاده چون زندگی واقعی بیرون از ساختمان شما در جریان است. لحظاتی کودکان در این محوطه بازی میکنند و ممکن است تجربههای خیلی خوبی داشته باشند، اما زندگی هر روزه در خیابان، مغازه و پارکهای شهر و در همه فرصتهای رفتوآمد تکرار میشود. وقتی میگوییم شهر، منظور فقط کالبد شهری نیست بلکه تمامی ارتباطات شهری را دربر میگیرد. اگر از این حرف میزنیم که کودکان زرندی در شهر آلمان شهری ایجاد میکنند، پس از سه سال کار با خانوادهها، مهدکودکها، معلمها و پیشدبستانیهاست. باید تعاملات و اتفاقهایی بیفتد تا چنین چیزی شکل بگیرد. ما معمولا دوست داریم سریع یک کار شکلی بکنیم. ساختمان ایجاد کنیم چند جا را رنگ کنیم، چون کارکردن با کالبد خیلی ساده است. ولی کالبدی که در پی تغییر نگرش انسانها ایجاد نشده باشد بهزودی کارکرد خودش را از دست میدهد زیرا آن را مردم شهر یا حتی مسئولان ایجاد نکردهاند، بلکه یک کسی چیزی به وجود آورده که نه مردم میدانند این چیست و نه مسئولان و خانوادهها. وقتی ما درباره شهری برای کودکان صحبت میکنیم در آن شهر ما در هر گروه سنی دو هزار کودک داریم و در این چهار سال بیش از ١٠ هزار خانواده دوره والدگری و ارتباط با کودک دیدهاند. این خیلی فرق دارد با اینکه بیاییم تعدادی دیوار را رنگ کنیم. در این پروژه ارتباط میان مربیها و پدر و مادرها با بچههایشان، روح وجود دارد. حالا کالبد شهر هم میتواند تغییر کند و این دو میتوانند مکمل هم شوند، وگرنه فقط یک کار شکلی در سطح کالبد شهری آن اتفاقات را ایجاد نمیکند.
ما باید آدمهایی شویم که سالهای اولیه کودکی که سالهای طلایی زندگی کودک است، برایمان مهم شود و واقعا دوست داشته باشیم که بچهها را بشنویم. در این راستا به مدت چند هفته کمپین همصحبتی با کودکان اجرا کردیم و مردم متوجه شدند که چقدر مهم است با بچههایشان حرف بزنند و کتاب بخوانند. بعد از این مراحل حالا میگوییم بیایید بچهها را بشنویم. میخواهم بگویم ابعاد کار گسترده است و با یک روز و یک اتفاق و یک رخداد تمام نمیشود. تا الان چهار سال ما در زرند کار کردهایم و سالهای سال مردم و مسئولان و کمیتههایی که ایجاد شده و دغدغهمندانی که به وجود آمدهاند، این مسیر را ادامه خواهند داد. ما ٢٠ الی ٣٠ سال آینده واقعا میتوانیم بگوییم آن شهر، شهری برای کودکان شده و به همه ابعاد توجه شده است. مسیر طولانیمدتی است؛ به عمق کودکی و لحظههای متنوعی که برای کودکان و مربیان و خانوادهها وجود داشته است. آرامآرام باید اهمیت سالهای کودکی را کشف کنیم و بعد از آن باید قدمهای عملیاتی را برداریم.