بدون شک تاکنون، سال 2016 سال دردسرسازی بوده است. اگر شما از افراد دنبالکنندهی وضعیت سیاسی در دنیا بوده باشید متوجه هستید که با دنیای جدیدی روبهرو خواهیم بود و احتمالاً به جای اینکه بهتر شود بدتر خواهد شد. اگر هم عاشق دیدن فیلم باشید بعضی از ابرقهرمانان، شما را ناامید کردهاند (بتمن در مقابل سوپرمن، مردان ایکس) و یا اگر فیلم گوستباستر را دیده باشید، متوجه شدهاید که اصلاً باعث خندهی شما نمیشود، اما چون پاول فیگ (بازیگر) در این فیلم به صورت دردناکی بازی کرده بود دلیلی ندارد امسال چیز خنده داری وجود نداشته باشد. در این فهرست ما نگاه دقیقی به فیلمهایی کردهایم که ذهن شما را از این سال دردسرساز دور کند. همهی این فیلمهای کمدی متعلق به سبک خاصی نیستند و هر کدام با استایل خاصی باعث خنده شما خواهند شد. از فیلمهای کودکان تا کمدیهای سیاه و از کمدیهای خالص تا کمدیهایی با زبان تلخ و زننده.
1- مرد سوئیسی
به نظر میرسد که این فیلم در هر زمینهای خوب نیست. داستان این فیلم، داستان عشق به یک جنازه است. موسیقی متن فیلم افتضاح است و حتی از فیلمهای آدام سندلر هم جوکهای بیمزهی بیشتری دارد.
با این حال هر دو کارگردان (دان کان) و (دانیل شاینت) از تکنیکهایی که خودشان در فیلمها بدشان میآمد استفاده کردهاند. آنها خودشان از موسیقی کاپلا بدشان میآید، از جوکهای سبک خوششان نمیآید و حتی از هریپاتر متنفّر هستند و این در حالی است که یکی از شخصیتهای اصلی داستان توسط دانیل رادکلیف بازی میشود. آنها میخواستند فیلم بزرگی را دربارهی چیزهایی که خودشان بیفرهنگی میدانستند درست کنند. حتی در آغاز این دو فیلم را به عنوان یک ایدهی بد میدانستند که لیاقت خلق شدن را نداشت. اما درست مثل شخصیت اصلی داستان که در فیلم به طور مداوم، جلوی تسلیم شدن خود در برابر ترس از اینکه یک احمق به نظر برسد را می گیرد، این دو کارگردان نیز فقط به کار خود ادامه دادند.
اینکه بگویید عاشق فیلم هستید یا از آن متنفر هستید حرفی کاملاً کلیشهای است اما مطمئناً یکی از این حرفها درست است. در طول نمایش فیلم در جشنواره فیلم ساندنس این فیلم به اندازهی طرفداران افرادی را هم داشت که از آن منزجر بودند. این فیلم برای همه مناسب نیست، اگرچه در قیاس با سایر فیلمهایی که وارد این فهرست شدهاند نیز اثر بزرگی نیست. داستان دربارهی خودکشی یک مرد (پل دانو) است که از طریق دوستی با یک جنازه (دانیل رادکلیف) با قدرتهای مخصوص، توانسته قدرت روحی خود را باز یابد. اگر میتوانید صحنهی آغازین این فیلم را که پل دانو سوار بر دانیل رادکلیف در حال جت اسکی کردن است، تحمل کنید، خیلی خوب است اما اگر جوابتان منفی است تا جایی که میتوانید از این فیلم فاصله بگیرید. با اینکه رادکلیف نقش یک جنازه را به خوبی بازی میکند اما این پل دانو و بازی شکنندهاش است که هستهی احساسی داستان را شکل داده است.
2- پیدا کردن دوری
وقتی پیکسار اعلام کرد قرار است یک سری دنباله برای بعضی از محبوبترین فیلمهایشان بسازند خیلیها ناراحت شدند. اگرچه پیکسار در حال انحطاط نبود اما منتقدان از کارهای اخیر آنها مثل: دانشگاه غولها، شجاع، دایناسور خوب و مجموعهی کارهایش انتقاد کرده بودند. وقتی تریلر فیلم پیدا کردن دوری منتشر شد به نظر میرسید شکاکها حق داشتند. این فیلم به طرز دردناکی در حال وفادار ماندن به میراث فیلم قبلی بود. همه میدانستند که به ناچار این فیلم،فیلم پرفروشی خواهد بود اما ترس این بود که دلیلش همهی آن چیزهایی است که نباید باشد.
خوشبختانه منتقدان با فیلم به خوبی برخورد کردند. میراث اولین فیلم دست نخورده باقی ماند و قلب و روحی که در سایر آثار پیکسار به چشم میخورد در اینجا هم حفظ شد. هیچ شکی نیست که کارگردان فیلم اندرو استانتون در این مورد کاری کرده است.
تمرکز فیلم روی شخصیتی به نام دوری است (که از روی عنوان میشود حدس زد) که در طول دریا به جستجو می پردازد تا والدینش را پیدا کند. شخصیتهای جدید هم به درستی ایجاد شدهاند. تای بورل در نقش بیلی (نهنگ بدون اعتماد به نفس)، ادریس البا و دومنیک وست در نقش دو شیر ماهی خودخواه و از همه بهتر اد اونیل در نقش هنک یک هشت پای غمگین.
جدای از شخصیتهای خوب و کمدی فیلم عامل دیگری که باعث بهتر شدن فیلم میشود ، هستهی احساسی آن است. نمایش سفر او علیرغم اینکه او موفق میشود خانوادهاش را پیدا کند یا نه واقعاً تاثیرگذار است. چیزی که نباید آن را لو داد.
3- ستارهی پاپ: هرگز نباید ایستاد
یک سری افراد مشهور وجود دارند که ثابت میکنند در جامعه مطمئناً یک سری مشکلات وجود دارد. جاستین بیبر یکی از آنهاست. یک ستاره نوجوان دیگر که جامعه او را تبدیل به یک خود شیفتهی دیگر کرد. با این وجود نفرت داشتن از این موجود مایهی سرگرمی است همین طور که در مراسم روست (در این مراسم یک سری کمدین به مسخره کردن یک شخصیت مشهور می پردازند) او شاهد آن بودیم. حتی با اینکه اندی سمبرگ در این مراسم حاضر نبود میتوان این فیلم را به عنوان یک مراسم روست نهایی برای جاستین در نظر گرفت.
اندی سمبرگ و گروهش (جزیره تنها) داستان یک پاپ استار به نام کانر را روایت میکنند که شهرتش در حال از بین رفتن است. خیلیها متوجه شباهت این ستاره با بعضی ستارههای دنیای واقعی شدهاند. این فیلم دارای پرسنل تولید بسیار حمایتگر و تکههایی فراموشنشدنیای است و حتی تم مخصوص طنز گروه جزیرهی تنها که به بامزگی فیلم افزوده است.
سمبرگ با شوی بروکلین ناین ناین به موفقیت رسیده است و بزرگترین موفقیت سینماییاش باید با حضور آدام سندلر باشد؛ یک داستان غمگین برای هر کمدینی. متاسفانه با وجود بودجهی کم 20 میلیون دلاری، فیلم نتوانست در جدول فروش هفتگی موفقیت زیادی کسب کند. با این وجود امیدواریم جزیره تنها در آینده شانس بیاورد.
4- همسایه 2: خیزش انجمن خواهری
وقتی تریلر این فیلم بیرون آمد مطمئناً زیاد جالب به نظر نمیرسید. به نظر میرسید تکرار یک فیلم کمدی نمیتواند موفقیتی به همراه داشته باشد. لازم به ذکر نیست که کمدیهای دنبالهدار موفق هم نبودهاند (بله منظور ما فیلم احمق و احمقتر 2 است). اما در کمال تعجب این نه تنها خیلی خوب بود بلکه در عین حال هوشمندانه هم بود. تغییر تم از انجمن برادری به انجمنهای خواهری به نظر چیز جدیدی نیست اما در این فیلم از این مفهوم به خوبی استفاده شده است. یک برداشت اتفاقی از روشنگری در زمینهی تبعیض جنسیتی در دانشگاهها و حتی نگاهی به تجاوزهای جنسی که در این خوابگاهها رخ میدهد از مواردی بود که در این فیلم وجود داشت.
فیلم یک دید جدیدی دارد، اما نه از آن نگاههایی که نشود به آن خندید. اگر محتوای فیلم ضعیفتر بود این فیلم مبارزان اجتماعی را به سخره میگرفت. فیلم به اندازهی کافی به زنان احترام میگذارد. از آن فیلمهایی نیست که مردها در نقش احمق ظاهر شوند و زنان فقط باهوش باشند. زنان هم میتوانند کارهای اشتباه بکنند. همچنین کارگردان این فیلم نقشی به زک افرون هم میدهد؛ هم تیمی کردن او با سث رالینز و رز بایرن یک کار جالب بوده است. مثل خیلی از فیلمهای کمدی دانشگاهی و کودکانه این فیلم زیاد وارد حقایق آدم بزرگها نشده است مخصوصاً وقتی نوبت به شخصیت افرون میرسد. فیلم جستجوی او برای پیدا کردن معنای زندگی خارج از تجارب دانشگاهی را نشان میدهد. بالاخره مهمانی رفتن یک روزی تمام میشود یا آنقدر در آن زیادهوری میشود که در نهایت ما به دوران بزرگسالی خواهیم رسید.
5- درود بر سزار
نمایش یکی از فیلمهای برادران کوهن همیشه یک رویداد محبوب بوده است. شما میدانید هر چیزی که آنها تولید کنند، قرار است مطلب خاصی باشد و درود بر سزار نیز از این قاعده مستثنی نیست. برادران کوهن اغلب در تغییر از درام به کمدی موفق ظاهر شدهاند. با وجود فیلم قبلی «درون لوین دیویس» این تغییر کمی تاریک بوده است. به خاطر علاقهی برادران کوهن به شخصیتهای جذاب هالیوود کلاسیک در اینجا تاریکی کمی رقیقتر شده است.
(جورج کلونی) بار دیگر ثابت کرده است که او میتواند نقش یک احمق فوقالعاده را بازی کند که به عنوان یک ستارهی هالیوودی توسط یک عده کمونیست روشنفکر دزدیده میشود. (جاش برولین) در نقش ادی مانیکس یک دلال هالیوودی است که تلاش میکند موضوع گروگانگیری را حل کند و برای اینکار به یکی از شخصیتهای کوهن تبدیل میشوند.
فیلم پر از ستارههایی است که هر کدام لحظات خود را دارند. جدای از تمام گروه بازیگری (که شامل جونا هیل، اسکارلت جوهانسون، چانینگ تاتوم، تیلدا سوینتون، کریستوفر لمبرت و دالف لاندگرن) این رالف فینز است که توجهات را به خود جلب میکند. مخصوصاً در خندهدارترین صحنهی فیلم، جایی که او تلاش میکند تا به هنرپیشهی دوستداشتنی و درعین حال بیچاره (هابی دویل) برای اجرای دیالوگش کمک کند. این فیلم مخصوصاً برای تاریخدانان هالیوودی یک گنج است چرا که هر شخصیت بر طبق زندگی یک فرد واقعی طرحریزی شدهاست.
درود بر سزار هم به عنوان یک موضوع جذاب عجیب و هم به عنوان یک هجونامهی هالیوودی خود را مطرح میکند و یک هدیهی خندهدار دیگر به هالیوود است. چیزی که فقط ذهن شگفتآور و پیچیدهی برادران کوهن توان خلق آن را دارد.
قسمت دوم مطلب را از اینجا بخوانید